مجید محمدی - کیهان لندن - استمرارطلبان را به دو گروه عمده میتوان تقسیم کرد: آنها که نمیتوانند ایران را بدون جمهوری اسلامی تصور کنند و سیاستورزی را تنها در چارچوب این نظام برای خود متصور میبینند، و آنها که دل خوشی از این نظام ندارند اما جمهوری اسلامی را نظامی میدانند که بدون نابودی کشور کنار نمیرود و معتقدند این نظام را باید به حال خود گذاشت تا آنقدر به پای خود شلیک کند که روزی اریکهی قدرت آن را موریانه بجود و سقوط کند. این گروه دوم به نوعی توجیهات اجتماعی برای تداوم تحقیر شهروندان ایرانی و تخریب پایههای اجتماعی جامعهی ایران متوسل میشود: اینکه با تداوم رژیم مردم به ضرورت تشکلیابی و سکولاریسم و توجه به معضلات حکومت دینی پی میبرند که برای برساختن ایرانی دمکراتیک در آینده ضرورت دارند. این دیدگاه به مخاطراتی که ادامهی جمهوری اسلامی برای کشور و جامعه دارد- حتی در یک دورهی ۲۴ ساعته- بیتوجهی نشان میدهد.
مبنای توصیفی دیدگاه اول آن است که مردم ایران دیندارند و دینداران، حکومت دینداران را انتخاب میکنند. همچنین جامعهی ایران از حیث تحول نهادها در حدی نیست که آزادیهای فردی و جدایی دین از دولت و حکومت قانون و هر نفر یک رأی را بتواند متحقق سازد و جمهوری اسلامی با همهی مشکلاتش نوعی دورهی گذار است (معلوم نیست چند دهه یا چند سده).
اما مبنای توصیفی دیدگاه دوم آن است که نظام به سمتی دارد حرکت میکند که خودش خشک شده و خواهد افتاد. بسیاری از شواهد نشان میدهند که پایههای مشروعیت و اقتدار و نفوذ جمهوری اسلامی در حال تضعیف است و نظام با انواع بحرانهای مشروعیت، اقتدار و نفوذ درگیر است. اما تجربهی تاریخی نشان نمیدهد که چنین رژیمهایی خودشان بعد از تهی شدن پایهها خواهند ریخت. ریختن این رژیمها عامل میخواهد.
علت اندک بودن کسانی که در امرداد ۹۷ به اعتراض به خیابانها آمدند این است که هنوز تعداد اندکی هستند که معتقدند حکومت را باید به زیر کشید و خودش خود به خود نمیافتد.
بسترهای موجود براندازی
امروز اصولگرا و اصلاحطلب، برانداز و استمرارطلب، و اسلامگرا و عرفیگرا با هم در این سه نکته اتفاق نظر دارند که حکومت جمهوری اسلامی ناکارآمد، فاسد و مافیایی است. هر کدام از این گرایشها و باورها این نکات را به شیوهای خاص و با عبارات متفاوت اما نزدیک بیان میکنند (حتی آنها که از آن منتفع میشوند) و مشترکاتشان بسیار بیش از اختلافاتشان است حداقل در این سه موضوع خاص. اما شواهد نشان میدهند که هم در اعتراضات دیماه ۹۶ و هم در اعتراضات امرداد ۹۷ تعداد افرادی که به خیابان آمد به اندازهای نبوده که ماشین سرکوب حکومت را فشل سازد تا حدی که مناطقی را از دست رفته بداند. ممکن است برای چند ساعت کنترل مناطقی از دست لایههای مختلف سازمان سرکوب خارج شده باشد (مثل خیابانهایی در گوهردشت کرج یا کازرون در فروردین ۹۷) اما آنها توانستهاند با آوردن لایههای دیگر اوضاع را تحت کنترل قرار دهند.
همهی وسایل برای اضمحلال نظام در جوشش نارضاییها آماده است:
۱) عوامل نارضایی عمومی؛ فقر و فلاکت عمومی، سیرک تجمل و اشرافیگری حاکمان و اعضای خانوادهی آنها، تبعیض فراگیر، فشارهای هر روزهی اجتماعی و فرهنگی (امر به معروف و نهی از منکر مداوم و گسترده) و قرار گرفتن کشور در مسیر نابودی.
۲) یأس عمومی از بهبود شرایط؛ بالا گرفتن اعتراضات در هر موقعیت از اعتصابات کارگری تا تماشاگران فوتبال، و از مالباختگان تا کشاورزان نشانهی این یأس از تغییر خود به خودی و انجام وظایف حکومت است.
۳) فرسوده شدن نسل انقلاب و جنگ؛ نیروهای موجود سرکوب در کتک زدن و تحقیر مردمانی که به خشونت باور ندارند و رفتار منفعلانهای در برابر سرکوب دارند متخصص هستند اما نیروهایی تازه به میدان آمدهاند که در برابر آنها میایستند و سازمان سرکوب نیز آمادهی کشتار همهی آنها نیست.
۴) تبخیر مشروعیت و اقتدار مذهبی حکومت؛ با چهار دهه فساد و دروغ و تقلب این مشروعیت و اقتدار برای اکثر مردم تبخیر شده است. حکومت تنها بر سازمان سرکوب و درآمد نفت اتکا دارد.
۵) محدود شدن گزینههای حکومت؛ در حوزهی سیاستهای اجتماعی و اقتصادی گزینههای حکومت برای مهندسی جامعه هر روز کمتر و کمتر شده است؛ حکومت از حیث نظام تصمیمگیری و سیاستگذاری به نوعی تعلیق دچار شده است.
۶) ناتوانی در تأمین مردم؛ حکومت چهل سال است که هر روز به جای آنکه چیزی به مردم بدهد (با وجود وعدههای بسیار) چیزهایی را از آنها ستانده است.
با این حال، افرادی که در شبکههای اجتماعی و در اندورنی خانه معتقد به رفتن این حکومت هستند اکثرا به خیابان نمیآیند با اینکه میدانند کشتار عمومی برای حکومت بسیار پر هزینه شده و فروپاشی سازمان سرکوب هدفی در دسترس است. چرا؟ دلیل آن را نه در سازمان سرکوب چند لایه که حضور میلیونی و صدها هزار نفری مردم آن را بیمعنا میسازد، نه در دستگاه تبلیغاتی مبتنی بر باورهای مذهبی که هر روز مخاطبانش را از دست داده و میدهد، نه در پایگاه اجتماعی در حال فروریزی حکومت و نه در فقدان سازماندهی و مدیریت اعتراضات باید جست. علت را باید در این پنج موضوع جستجو کرد: فضای نامساعد بین المللی، ابهام در آلترناتیو قابل دسترس و شدنی، مهاجرت معترضان، رانتخوار شدن سلبریتیها و سیاستزدایی برخی اقشار. اینها را یک به یک توضیح میدهم.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
بسترهای ناموجود براندازی
در کنار عوامل فوق موانع یا بسترهای نامساعدی هم برای براندازی وجود دارد که برنهادهی «خودش خشک میشه میافته» را به شدت مورد تردید قرار میدهد. رژیمها به دلایل ساختاری تضعیف میشوند اما بدون عاملیت مخالفان سرسخت سقوط نمیکنند. در زیر به پنج بستر نامساعد برای سقوط جمهوری اسلامی اشاره میکنم.
۱) نامساعد بودن فضای بین المللی؛ اکثر دولتها و وسایل ارتباط عمومی در دنیای امروز استمرارطلبند به دو دلیل: ۱) غلبهی گفتمان چپگرایی که رژیم اقتدارگرا و تمامیتخواه جمهوری اسلامی را برای مقابله با امپریالیسم یا تداوم نکبت و فلاکت جهت سرزنش استکبار جهانی میخواهد؛ و ۲) گفتمان نسبیگرایی فرهنگی که حکومت دینی و اجرای شریعت را خواستهی مردم ایران تلقی میکند؛ به مواضع دولتهای اروپایی و بسیاری از سیاستمداران آمریکایی نگاه کنید. آنها نمیخواهند این رژیم برود؛ میخواهند اندکی مسئولانهتر عمل کند و کمتر شرارت بورزد.
۲) ابهام در نظام جایگزین؛ حکومت دینی به هر شکل آن دیگر خواستهی اکثریت مردم ایران نیست اما جایگزین آن چه باشد هنوز در تصور مردم ایران شکل نگرفته است: حکومت دیکتاتوری سکولار و توسعهگرا، حکومت نظامیان ملیگرا و سکولار، لیبرال دمکراسی به سبک ایالات متحده و اروپا، حکومت دمکراتیک سوسیالیستی به سبک کوبا و کره شمالی، حکومت تکحزبی سوسیالیستی اما با اقتصاد باز به سبک چین، یا حکومت نظامی- امنیتیها با آزادیهای اجتماعی و توزیع بخشی از منابع ثروت به لایههای پایینی به سبک پوتین. مخالفان حکومت در این حوزه بسیار پراکنده و آشفتهاند. اینکه این چشمانداز به انتخابات آزاد و مجلس مؤسسان واگذار شود مشکل بدون چشمانداز مشخص بودن حرکتهای اعتراضی را حل نمیکند. در انقلاب ۵۷ نوید حکومت عدل علی داده میشد. گرچه اصل چشمانداز تهی و فریبکارانه و خیالی بود اما با همان «خیال» واقعیت را بر هم زدند. امروز خیالها و چشماندازها حتی اگر هر کدام پایههایی در واقعیات جامعهی امروز ایران داشته باشند بسیار متشتت و متفرقاند و همین تفرق میتواند مانع از هر گونه سامانیابی بعد از سقوط جمهوری اسلامی باشد. مردمی که یک بار سرنوشت خود را به دست خیال و توهم دادهاند به راحتی نمیآیند به خیل و توهمی دیگر چنگ زنند و برای آن جان و مال خود را به خطر بیندازند. مخالفان هم نمیتوانند مخرج مشترکی قابل اتکا به آنها ارائه کنند. آنها نه در همسایگی اروپایند که خود را همانند فرانسه و آلمان تصور کنند و نه در همسایگی سومالی و یمن که ایدهالشان صرفا یک دیکتاور امنیتآور باشد.
نه فقط بر سر نظام جایگزین (موضوع تغییر) بلکه بر سر نقشهی راه برای گذار به آن نظام جایگزین (روش تغییر) اشتراک نظر نیز میان براندازان وجود ندارد.
۳) سیل خروج باورمندان به براندازی؛ مهاجرت سیلوار ایرانیان در ایجاد شکافهای انتظاری میان حکومت و مردم و نیز فشل کردن دستگاه تبلیغاتی رژیم بسیار موثر واقع شده است اما نیروهایی را که میتوانستند در عرصهی خیابان به سازماندهی و تهییج کمک کنند و خانوادهها با بازداشت آنها تحریک شده و به اعتراض بپردازند از صحنه خارج کرده است. به همین دلیل حکومت در دو دههی گذشته مشوق خروج فعالان سیاسی و اجتماعی از کشور بوده است و نه مانع آن. همچنین موانع بسیاری برای بازگشت فعالان سیاسی به داخل کشور ایجاد شده است.
۴) رانتخواری و وابستگی سلبریتیها؛ هنگامیکه روشنفکران و فعالان سیاسی اصلاحطلب از عدم همراهی طبقهی متوسط با اعتراضات دی ۹۶ و مرداد ۹۷ سخن میگویند منطورشان دقیقا خودشان و بقیهی رانتخواران و سلبریتیهای نظام در بخش هنر و فرهنگ و ورزش و بطور کلی بخشهای خدمات و صنعت کشور (خصولتی، شبهدولتی، دولتی و دینی) هستند. امروز بند ناف سینما و مطبوعات و کتاب و وبسایتها و دیگر حوزههای ظاهرا فرهنگی (اما تبلیغاتی) در کشور به سوبسیدها و رانتهای دولتی و حکومتی وصل است و همهی اینها استمرارطلبند. اگر دلتان میخواهد میتوانید اسم آنها را بگذارید طبقهی متوسط آویزان به دامان نظام. اینها مطمئن نیستند که بدون جمهوری اسلامی میتوانند در یک دنیای رقابتی به حیات انگلی خویش ادامه دهند چون تصور میکنند هرچه دارند عمدتا از صدقهی سر مقام ولایت و نبود و حذف دیگران است! اینها به هر زبانی که بتوانند میخواهند تودهی محروم از رانت را قانع سازند که جمهوری اسلامی بهترین نظام برای کشور است یا حداقل بدیل آن وجود ندارد. در عین حال برای بهرهگیری از رانتها با هم رقابت میکنند.
۵) زشتی و سیاهی سیاستورزی در ایران؛ جنبههای منفی سیاستورزی باعث شده است که اقشاری از مردم به تدریج از سیاست روز فاصله بگیرند. کاهش شدید تیراژ روزنامهها (کیهان تا ۴۷۰۰ و شرق تا ۷۸۰۰ که نیمی از آنها نیز برگشتی است) و کاهش بازدید از سایتهای خبری- تبلیغاتی دولتی و شبهدولتی نشان میدهد که اکثر مردم از وضعیت سیاسی موجود خستهاند. بیخبری از آنچه در درون سیستم میگذرد همیشه به نفع نظامهایی است که بر جهل بنا شدهاند. همچنین بیخبری یکی از موانع جدی فعال شدن در شرایط مناسب با هزینهی کمتر است.