کیهان لندن ـ مجید محمدی
آنچه در میان معترضان علیه شرایط ایران در داخل کشور به چشم میخورد یأس از بهبود شرایط با تداوم رژیم جمهوری اسلامی است. حتی اصلاحطلبانی که خواهان تداوم رژیم هستند و هنوز مردم را به شرکت در انتخابات دعوت میکنند نیز نمیتوانند وعدهی بهتر شدن اوضاع را بدهند بلکه مردم را از بدتر شدن میهراسانند. آنچه در میان مقامات به چشم میخورد یأس از کنترل سیاسی و امنیتی جامعه در شرایط اعتراضات عمومی میلیونی است به نحوی که خامنهای خود در مورد اعتراضات سال ۹۸ به نهادهای امنیتی و نظامی و تبلیغاتی هشدار میدهد. بخشی از مخالفان نظام (و نه صرفا مخالف خامنهای) در پی اعتراضات دیماه سال گذشته و فشارهای تحریمهای ایالات متحده به اعتراضات عمومیخوشبین شدهاند اما آنچه در میان بخشی دیگر از مخالفان (برانداز یا اصلاحطلب) به چشم میخورد یأس از اعتراضات عمومی است. این یأس را در پناه آوردن از جمعی از هیولاها به بخشی از خود آنها میتوان مشاهده کرد.
کسانی که کودتا توسط سپاه پاسداران و کنار زدن روحانیون از قدرت توسط آنها را راه نجات و رهایی مردم ایران معرفی میکنند در واقع دارند میگویند سازمان سرکوبگر نظام باید سرکوبش را از همهی اقشار اجتماعی به کاست حکومتی هم بسط دهد و بخشی از کاست حکومتی باید علیه بخش دیگر بشورد (معلوم نیست چرا). دو تن از شناختهشدهترین چهرههای منتقدان نظام (یکی برانداز و دیگری قبلا اصلاحطلب) این مسیر را برای تغییر و تحول پیشنهاد دادهاند: علیرضا نوریزاده که میگوید: «رهایی از جمهوری ولایت فقیه بدون مشارکت سپاه پاسداران امکانپذیر نیست» (وبسایت گویا ۲ دی ۱۳۹۷) و هوشنگ امیراحمدی که میگوید «در نامهای به سرداران پاسدار انقلاب، از آنها هم درخواست کردهام که با ورود مقتدرانه خود به همراه مردم، خروج عزتمندانه شما [خامنهای] را تسهیل کنند. واقعیت این است که مصلحت ایران و اسلام هم فقط در همین تغییر است و بس» (وبسایت گویا ۱ اوت ۲۰۱۸). او در آن نامه مینویسد: «مشخصا یک دولت نیمهنظامی و یا حداقل دولتی که در آن نظامیان در سیاست خارجی، امنیتی و دفاعی و شاید اقتصادی کشور حرف اول را میزنند و حتی چهره اول این سیاستها در دنیا باشند را پیشنهاد کردم» (وبسایت گویا ۲۵ مارس ۲۰۱۸). غیر از این دو تن منابع دیگری از کودتای سپاه علیه دولت روحانی (و نه رژیم ولایت فقیه) سخن گفتهاند.
سپاه: عامل عقبماندگی و بیثباتی
اگر تصور این باشد که نظامیان در برخی از کشورها عامل توسعه (مثل کرهی جنوبی) یا ثبات سیاسی (مصر) بودهاند، سپاه پاسداران به کدام نیروی نظامی در کشوری در حال توسعه یا بیثبات شباهت داشته که چنین کارکردی از آن محتمل باشد؟ سپاه پاسداران در ایران نه تنها عامل توسعه و ثبات نبوده بلکه با برنامههای هستهای و مداخلات نظامی و سرکوبگری دائمی و هر روزهی مردم در خیابانها و کوچهها که هر سه علیه منافع و امنیت ملی ایران بودهاند روند توسعه را مختل یا متوقف ساخته و زمینههای بیثباتی را فراهم آورده است. به دلیل برنامههای سپاه است که امروز کشور تحریم شده و سرمایههای خارجی از آن میگریزند. این طرز تفکر که سپاه را گزینهای برای قدرت مطلقهی ولایت فقیه میبیند بجای آنکه قدرت واقعی یعنی قدرت مردم را محور قرار دهد بر قدرت نظامیان که مبتنی بر زور و سلاح است تمرکز یافته است. این نگاه واقعگرایی نیست زورگرایی است. این نوع نگاه برای پرهیز از برنهادهی براندازی با زور خارجی (حملهی نظامی) به براندازی خیالی بخشی از نظام با زور داخلی پناه برده است.
اغراق در قدرت سپاه
فرض کنیم که انتقال قدرت از «روحانیت- سپاه» به «سپاه» یک گام به جلو برای رفع شرّ حکومت دینی باشد. در این تصور که سپاه پاسداران بخواهد یا بتواند منشاء چنین تغییری در جامعهی ایران شود سه مشکل بنیادی وجود دارد:
۱) چرا سپاه باید روحانیت را کنار بزند در حالی که هیچ مانع و رادعی برای کسب قدرت و ثروت و منزلت اجتماعیِ آن نبوده و نیست؟ سپاه دیگر کجا را میخواهد بگیرد که نگرفته است؟! کدام مقام یا نهاد از آن حرفشنوی ندارد؟ همهی مقامات تدارکاتچی سپاه هستند و همهی درها از دولت و مجلس تا دستگاه تبلیغاتی و قضایی برای فرماندهان و مدیران سپاه باز بودهاند. رؤسای دولتی که در طول مدیریت خود یک جمله علیه سپاه گفتهاند کجا هستند و سپاه کجا؟ آن جملات اندک را سپاهیان هم میفهمند که چه کارکردی دارد و نادیده میگرفتهاند.
۲) سپاه بدون روحانیت چگونه میخواهد قدرت خود را مشروع جلوه دهد؟ قدرت سپاه از مراسم مذهبی و نهادهای مذهبی و باورهای مذهبی ایدئولوژیک شده اخذ شده است و این نهاد از میان نیروهای مذهبی نیرو جذب میکند. بدون روحانیت سپاه مهمترین عامل تحمیق و ذهنشویی و تبلیغات سیاسی- مذهبیاش را از دست میدهد. با همراهی با روحانیون بهتر میتوان تقلب و فریب و دروغ و تنفر را بسط داد یا بدون آن؟ ممکن است گفته شود که سپاهیان در صورت به دست گرفتن قدرت میتوانند روحانیون را برای این کارها استخدام کنند. اما روحانیت شیعه در یکصد سال گذشته نشان داده که بدون داشتن سهمی از قدرت یا همهی آن، خود را در اختیار حکومت قرار نمیدهد. حکومت محمدرضا شاه پهلوی حتی نوشتن کتابهای درسی دینی را به روحانیون شیعه سپرد و همانها بعدا به اعضای شورای انقلاب تبدیل شدند. چگونه دههاهزار روحانی که در مراکز قدرت جا خوش کرده و صرفا نان «اسلامیسازی» قدرت را میخورند توسط پاسدارانِ خودِ آنها از حکومت اسلامی اخراج میشوند؟
۳) روحانیت شیعه چهل سال است که بدون مشکل با سپاه کار کرده و یک ملت را در کنترل نگاه داشته است. اینها بدون هم نمیتوانند دوام بیاورند و هر دو قشر این را میدانند. کدام نشانهای از تنش میان این دو قشر وجود دارد که تصور کنیم روزی یکی علیه دیگری بشورد؟ آیا این یک آرزوی صرف است یا جای پایی نیز در واقعیت دارد؟ سپاه با اصلاحطلبان درگیریهایی داشته اما هیچ نشانهای از تنش میان سپاه و روحانیت نزدیک و حامی خامنهای وجود ندارد.
نقش سپاه
ماموریت سپاه دفاع از قدرت و سلطهی مطلقهی روحانیت شیعه و حکومت دینی بوده و این ماموریت را به خوبی انجام داده است. به همین دلیل سپاه پاسداران چهل سال است عامل فلاکت و بدبختی و تحقیر ایرانیان است: از تداوم جنگ به مدت شش سال بعد از فتح خرمشهر، تا سرکوب مخالفان برای چهار دهه، از برنامه اتمی با صدها میلیارد دلار خسارت تا مداخلههای نظامی منطقهای. این نیرو چگونه میتواند نجاتبخش مردم ایران با چنین پروندهای باشد؟ چون سپاه بنا به فرض میتواند روحانیون را کنار بزند معنایش این نیست که میخواهد چنین کند یا اگر چنین کند مردم ایران نجات خواهند یافت!
بادکنک سپاه با دلارهای نفتی بیحساب و درآمدهای قاچاق (از قاچاق لوازم الکترونیک تا مواد مخدر) سرپاست و هرگاه این درآمدها قطع شود این بادکنک یکشبه خواهد ترکید. سپاه نه پایگاه اجتماعی ویژهای در ایران دارد و نه یک نیروی دفاعی در کشور به حساب میآید تا بخشهایی از جامعه بدان احساس نیاز و وفاداری داشته باشند. سپاه یک مافیای تمامعیار است که حتی اعضای رده پایین آن منتظر فروپاشیاش هستند.
دیکتاتوری نظامی یا دیکتاتوری نظامی- مذهبی؟
دیکتاتوری نظامی از جهتی بهتر از دیکتاتوری مذهبی- نظامی است چون با آزادیهای اجتماعی کمتر کار دارد. اما سپاه در این قالب نمیگنجد چون نظامی صرف نیست. کسانی که برای سپاه در رهایی مردم ایران از حکومت دینی نقشی قائل هستند به ایدئولوژیک بودن این نیرو توجه نمیکنند؛ سپاه در چهل سال گذشته در مقام اعمال تمامیتخواهی مذهبی بوده است و هیچ نشانهای برای ترک آن در صورت به دست گرفتن انحصاری قدرت به چشم نمیخورد. دیکتاتوری مفروض سپاهیان در ایران نیز همانند رژیم ولایت فقیه دیکتاتوری مذهبی- نظامیخواهد بود چون کنترل اجتماعی و سیاسی را با بستهبندی مذهبی به مردم خواهد فروخت. سپاهیان یکشبه به دیکتاتورهای سکولار آمریکای جنوبی تحول پیدا نخواهند کرد. احمدی نژاد و دوستانش نشانههایی از این تغییر را نمایان ساختهاند اما سپاهیان نه. از جهتی دیگر دیکتاتوری نظامی خطرناکتر از دیکتاتوری مذهبی- نظامیاست چون در شرایط دیکتاتوری مذهبی- نظامی دو نهاد دین و دیوانسالاری نظامی مجبورند ملاحظات یکدیگر را در نوع و روش سرکوب لحاظ کنند اما نظامیان به تنهایی به چنین ملاحظاتی توجه نخواهند کرد. روش خلاصی از ولایت فقیه نباید به تشدید سرکوب و قبرستانیتر شدن شرایط جامعه بیانجامد.
رنج مردم ایران با افزایش سهم نهادهای دیگر در قدرت کاهش خواهد یافت و نه انحصاریتر شدن قدرت. برای افزایش این سهم باید نهادهای دیگری مثل نهادهای مدنی یا جمهوریت سکولار و دستگاه قضایی مستقل و رسانههای آزاد را به ترکیب دوتایی نظامیان و روحانیون اضافه کرد و نه اینکه از این ترکیب هم فرا رفته و آن را یکهتازانه کرد. هر قدر نهادهای قدرت متنوعتر و نظارت و توازنبخشیها بیشتر باشد مردم آزادی و حقوق بیشتری خواهند داشت.
همانطور که چهل سال است روحانیون و پاسدارانشان همدیگر را برای کسب و حفظ قدرت پیدا و حفظ کردهاند یکی از آنان بدون دیگری حذف نخواهد شد؛ هر دو قشر آنقدر خام نیستند که ندانند برای حفظ قدرت باید با هم باشند. مشکل تفکری که میخواهد سپاه رختشوییاش را انجام دهد آن است که بجای تحرک بخشیدن به مردم برای براندازی دیکتاتوری نظامی- مذهبی آنها را به براندازی خیالی ولایت فقیه توسط عُمّال آن خوشبین میسازد. بغیر از خود مردم ایران هیچ دولت خارجی یا نهاد دینی یا نظامی نمیتواند آنها را از نکبت جمهوری اسلامی رهایی دهد. اگر گشتاپو و وِرماخت (ارتش آلمان نازی Wehrmacht) در گذار به آلمان دمکراتیک یا در این سیستم جایی داشتهاند سپاه هم در گذار به ایران دمکراتیک یا در آن سیستم محلی از اِعراب پیدا خواهد کرد.