جشن آغاز سال نوی جهانی، جشنی ست بازمانده از دوران اساطیری و باستانی روم که از قرنها قبل از میلاد مسیح برگزار میشد. در واقع و در اصل این جشنی هر ساله بود برای «ژانوس»، «خدای آغازها و پایان ها». بعدها، مسیحیت، که خود از آیین مهر گرفته شده بود، با رسمی شدن در روم، آن را از آن خود کرد و آنگاه، پس از فروپاشی قدرت کلیسا در غرب، با این که هنوز این جشن صفت «میلادی» را به دنبال میکشید، در دنیای مدرن، دیگر به هیچ مذهب و یا ایدلوژی خاصی وابسته نشد.
شاید همین رهایی این مراسم از هر مذهب و مرامی سبب شده باشد که اکنون مردمان بیشترین کشورهای پیشرفته و آزاد جهان سال نوی خودشان را با بزرگداشت آن آغاز میکنند و در عین حال جشنهای سال نو در این کشورها هر سال زیباتر و پرشورتر و با حضور مردمان بیشتری برگزار میشود.
اکنون، در جشن سال نوی جهانی، فضای شهرها سرشار از رقص و آواز و شادمانی و عشق و بخشش و مهربانی و، مهم تر از همه، آزادی است؛ همان پدیدهی شگرفی که گوهر همهی شادمانی هاست. به خاطر این آزادی ست که در روزهای جشن سال نو مهم نیست که تو از کجا آمدهای، چه رنگ و نژادی داری، و عقیده و مذهبت چیست. بی ترس و آزاد میتوانی هر لباسی را بپوشی، هر آوازی را بخوانی و هر طور که میخواهی برقصی و هر چه میخواهی بنوشی و بی خیال از بکن نکنهای مذهبی یا سیاسی به سال نو پای بگذاری.
و چنین است که من و توی ایرانی، که چهل سال است نوروز، سال نوی خودمان را - این زمینی ترین و غیرمذهبی ترین سال نوی جهان - را، گم کرده ایم؛ چهل سال است در آرزوی برگزاری شادمانهی آن و دیگر جشنهای ملی مان آه میکشیم؛ و چهل سال است که با وعدهی فریبندهی «بهشت» ساکن دوزخ شدهایم، تنها در سالهای تبعید یا مهاجرت مان به کشورهای اروپایی و آمریکایی و دیگر کشورهای آزاد جهان است که میتوانیم در شبهای سال نوی جهانی همراه دیگران در جشن و شادمانی شرکت میکنیم.
به راستی کدام انسان سالمی میتواند بگوید که از تماشای میلیونها انسانی که در خانهها و رستورانها و میخانهها و خیابانها، آزاد و رها، و بی هیچ ترس و نگرانی، مینوشند و میرقصند و عشق میورزند و شادمانی را با هم قسمت میکنند لذت نمیبرد؟ - مردمانی که با هر گرفتاری و مشکلی که داشته باشند حداقل در مسایل ساده و طبیعی و روزمره زندگیشان کاملا آزادند.
تماشای این مردم است که به من و تو این درس ساده را میآموزد که خدای همهی شادمانیها «آزادی» نام دارد و هیچ موهبت و خوشبختی در جهان ارزشی بالاتر بهتر و بیشتر از آن ندارد.
و اگر این درس ساده را نیاموزیم، و به جای تکرار و خواست مدام آزادی برای مردمان سرزمین مان، نسخههای دیگری بپیچیم، و یا مردمان را از هیولاهای خود ساخته استبداد و دیکتاتوری که سد و مانع راه مبارزه برای آزادیاند بترسانیم، مسئول رنجهای آنان در همهی سالهای بعد خواهیم بود.
پس بیایید تا سال نوی جهانی دیگری را به امید آزادی سرزمین مان، و همهی سرزمینهای در بند جهان آغاز کنیم.
ژیلههای زرد بر تن بینوایان، مهستی شاهرخی