صدای تو اگر شادیست.
و یا گُلبانگ ِ آزادیست.
صدا در سینهمان، پژواک ِ دیگر داشت.
صدا از دوردست ِ جان ِ مشتاقان -
به سوی آرزومندان ِ باغ ما، قدم برداشت.
که میگوید درختان را پیامی نیست؟
که میگوید درین سرمای طاقتسوز ِآن سامان-
گُل ِ بادام ِ تنها ماندهی ما را سلامی نیست؟
صدایت در سرود ِ جان ِ ما جاریست.
*
گُل ِ بادام ِ تنها مانده، اکنون از تو میگوید
به هر آیینه ، با هر رود.
ببین ای همنشین ِ دلنشین ِ هرچه فروردین!
کسی نام ترا در رقص ِ شبنمها صدا کردهست.
کسی از مَردُمان ِ"گیل".
کدامین باغ؟ با نام تو زیبا نیست "اسماعیل"!