Saturday, Jan 19, 2019

صفحه نخست » روایت یک قتل در قرنطینه‌ی بند چهار زندان اوین، شاهد علوی

alavi_011919.jpgشاهد علوی - دیدگاه نو

این روایت یک شاهد عینی قتل سینا قنبری، در قرنطینه‌ی بند ۴ اوین است. اعتبار داده‌های این روایت را دو تن دیگر از بازداشت‌های آن بند تائید کرده‌اند. برای حفظ امنیت این شاهد، این شهادت‌نامه را بدون ذکر نام نویسنده منتشر می‌کنم.

بنا دارم اکنون که دقیقا یک‌سال از مرگ سینا قنبری می‌گذرد، علیرغم تعهدی که در ساختمان حفاظت اطلاعات زندان اوین مبنی بر «عدم انتقال اخبار آن‌چه که طی شش روز اقامتم در قرنطینه‌ی مذکور و اتاقی که سینا قنبری در آن بسر می‌بُرد واقع شد به بیرون از زندان» دادم به شرح کامل آن‌چه که از نزدیک شاهدش بودم بپردازم.

شب یازدهم دی‌ماه سال ۱۳۹۶ در خیابان وصال تهران از سوی پلیس‌ امنیت بازداشت شدم و پس از انتقال به بازداشتگاهی واقع در خیابان کارگر جنوبی و گذراندن شش ساعت در آن بازداشتگاه، بدون تفهیم اتهام، به زندان اوین منتقل شدم. من به همراه همه‌ی افراد دیگری که گویا به اتهام «اخلال در نظم عمومی» به دست نیروی انتظامی دستگیر شده بودند به قرنطینه بند چهار زندان اوین منتقل شدیم.

در بدو ورود، شاهد قرنطینه‌ای بودیم با ۵ اتاق و با ظرفیت ۷۰ الی ۹۰ نفر که ۳۵۰ نفر را در آن جای داده بودند. ازدحام در قرنطینه به قدری بود که ناگزیر علاوه بر ۵ اتاق بند برای زندانیان، اتاق نمازخانه و اتاق انتظامات داخل قرنطینه را نیز به زندانیان اختصاص داده بودند.

اگر در به یاد آوردن نام اتاق اشتباه نکنم من را به همراه تعدادی دیگر در اتاق شماره ۵ اسکان دادند، اتاقی که سینا قنبری هم آن‌جا بود. سینا نهم دی ماه یعنی دو روز قبل از ما بازداشت شده بود و به اوین منتقل شده بود.

ما در این قرنطینه به قدری با کمبود فضا مواجه بودیم که بدون هیچگونه اغراق و غلو در شرح واقعه، عملا روی هم می‌خوابیدیم. یکی شب‌هنگام روی دیگری ادرار می‌کرد، دیگری حین خماری پس دادن و حالات تشنج روی دیگری استفراغ می‌کرد. در این وضعیت، تنها کافی بود یک‌نفر بیمار باشد یا بیمار شود تا بیماری او به همه‌گان سرایت کند و دامن همه‌ی ۳۵۰ نفر زندانی را بگیرد.

کما این‌که وضعیت به همین منوال پیش رفت و همه‌ی زندانیانی که از این قرنطینه آزاد شدند با احوال مریض و پریشان از زندان آزاد شدند. وضعیت چنان دردناک بود که بسیاری از همبندان ما، هنگام ملاقات با خانواده‌هایشان در دادسرا به هذیان‌ افتاده بودند و ترس و وحشت وجود خانواده‌هایشان را فراگرفته بود.

اینجا ضروری‌ست به ذکر مهمترین اتفاقی که در مدت اقامتم در قرنطینه بند چهار زندان اوین شاهدش بودم و معتقدم مهمترین علت رخداد جنایت قتل سینا قنبری بود بپردازم. زندانبانان قرنطینه بند ۴ به ناگاه با جمعیت تقریبا ۳۵۰ نفری مواجه شده بودند بدون آن‌که زمان و امکانات کافی جهت گرفتن آزمایش اعتیاد از ایشان را داشته باشند.

در چنین شرایطی چون بیم مرگ زندانیان مبتلا به اعتیاد حین خماری پس دادن می‌رفت، بدون هیچ‌گونه آزمایشی، قرص متادون در اختیار هرکسی که ادعای ابتلا به اعتیاد می‌کرد قرار می‌گرفت. اوضاع به گونه‌ای بود که عملا و بدون هیچ بزرگنمایی، برای زندانیان دسترسی به متادون و حتی ورق‌های کامل قرص ترامادول از دسترسی به آب و حمام و سرویس بهداشتی آسان‌تر بود و حتی بسیاری از زندانیانی که اعتیادی به مورفین نداشتند برای گذران راحت‌تر زمان در زندان تصمیم می‌گرفتند به نگهبانی مراجعه کنند و قرص متادون دریافت کنند.

وضعیت به گونه‌ای بود که هر کسی دچار هر بیماری بود نگهبانان به وی می‌گفتند «معتادی؟ بیا متادون بگیر.» سینا قنبری صبح شانزدهم دی‌ماه مانند بسیاری دیگر از هم‌اتاقی‌ها و سایر زندانیان قرنطینه مبتلا به تب و لرز شدید شد. وضعیت سینا ساعت به ساعت وخیم‌تر می‌شد و از آنجا که بیماری توان راه رفتن را نیز از او سلب کرده بود از من و چندتن از هم‌اتاقی‌ها درخواست کرد برای گرفتن داروی سرماخوردگی به پزشکی که در یکی از اتاق‌های مربوط به کادر قرنطینه مستقر شده بود مراجعه کنیم.

دو نفر از هم‌اتاقی‌ها (علیرضا و محمد) برای گزارش حال وخیم سینا و درخواست دارو به اتاقی که پزشک در آن اقامت داشت رفتند و پس از دقایقی بازگشتند و گفتند پزشک در اتاق نبود و نتوانسته‌اند او را بیابند.

نزدیک‌های ساعت هشت شب بود که بی‌تابی سینا شدیدتر شد و از درد استخوان‌هایش، چنان‌که خودش می‌گفت، به خودش می‌پیچید و به پریشان‌گویی افتاده بود و دائما در حال پرخاش بدون هیچ دلیلی به هم‌اتاقی‌ها بود. به نگهبانان قرنطینه مراجعه کردیم و از حال وخیم سینا گفتیم، در پاسخ گفتند شماره اتاقتان را بگوئید و کمی صبور باشید تا پزشک مجددا در اتاق مذکور مستقر شود تا به شما خبر بدهیم.

ساعت به یازده رسید و هنوز خبری از پزشک نشده بود. یکی از هم‌اتاقی‌ها (محمد) با عصبانیت به نگهبان مراجعه کرد و ما از داخل اتاق فریادهایش خطاب به نگهبان را می‌شنیدیم که می‌گفت «سینا داره میمیره، یه دکتر ندارین بیاد ببینه این بچه چش شده؟ یعنی اینجا انقدر بی‌صاحب و بی ‌در و پیکره؟» پس از چند لحظه، نگهبان پشت سر محمد شخصا وارد اتاق شد و از نزدیک وضعیت وخیم سینا رو دید.

نگهبان به بچه‌های اتاق گفت «بیاریدش بیرون» و آن‌ها را به سمت اتاقی که متعلق به کادر قرنطینه بود و سابقاً پزشک در آن اقامت داشت و معاینه می‌کرد هدایت کرد.

یک‌ربع، ‌بیست‌دقیقه‌ای منتظر ماندیم. یکی دیگر از نگهبانان به اتاق مراجعه کرد و گفت «بیاید این رفیقتونو بردارید». اولین چیزی که بعد از بازگشت سینا توجه ما را جلب کرد سمت راست صورت سینا بود که شدیدا سرخ و کبود شده بود. شوکه شده بودیم چون نمی‌توانستیم باور کنیم که سینا کتک خورده است. اصلا عقلانی به نظر نمی‌رسید که سینا قنبری با آن احوال مریض در اتاق مذکور از نگهبان زندان کتک خورده باشد.

با تمام این اوصاف، به نظر می‌رسید سینا آرام شده است و دیگر از درد به خود نمی‌پیچد. شبیه جنازه یا یک تکه گوشت اضافه شده بود که فقط صدای نفس‌هایش و ناله‌های ریزی که سر می‌داد شنیده می‌شد. چند بار ازش ‌پرسیدیم چی شد؟ چند دقیقه‌ی اول حرف نمی‌زد و صدایش درنمی‌آمد. بعد از چند دقیقه، به سختی شروع به صحبت کردن کرد و گفت «کتکم زدند و به زور به هم قرص دادند.»

دوتا از هم‌اتاقی‌ها (پیمان و محمد) از اتاق خارج شدند تا آن نگهبان را پیدا کنند و بپرسند چه اتفاقی برای سینا افتاده است. نتوانستند او را پیدا کنند و وقتی از نگهبانی دیگر که خبر ترخیص سینا را داد جویای آن دیگری شدند، نگهبان گفت ساعت شیفتِ نگهبان مذکور به اتمام رسیده و تا صبح خبری از وی نخواهد بود.

وقتی این دو دوست ماجرای کتک خوردن سینا را برای وی تعریف می‌کنند، نگهبان پاسخ می‌دهد: «بروید بخوابید، صبح پزشک که آمد، بروید این‌ها را به او بگوئید.» کم‌کم خاموشی دادند و هر کسی گوشه‌ای کز کرد. نزدیک ساعت سه بامداد بود که با صدای شیون و زاری یکی از زندانیان که در حین رفتن به سرویس بهداشتی با جنازه‌ی پتو پیچ ‌شده‌ی سینا قنبری مواجه شده بود از خواب بیدار شدیم.

نگهبانان همه‌ی زندانیان را به داخل اتاق‌ها فراخوانند و درِ اتاق‌ها را قفل کردند. جسد بی‌جان سینا قنبری را به بیرون از قرنطینه بردند. فردی را که جنازه سینا را دیده بود و حالش بسیار بد شده بود را به هواخوری منتقل کردند. این شخص پس از حدود نیم ساعت به بند برگشت.

اما در کمال تعجب ما، نگهبان‌ها اتاق به اتاق آمدند و گفتند سینا قنبری در حال اقدام به خودکشی بوده اما نگهبان زندان موفق شده است مانعش شود و هم‌اکنون حال سینا زیاد وخیم نیست و در راه بهداری است. کادر قرنطینه و نگهبانان تلاش داشتند به همه ثابت کنند که سینا در حال اقدام به خودکشی از طریق حلق‌آویز کردن خود به وسیله نایلون‌های ضخیم زباله بوده است.

این ادعا آن قدر از نظر زندانیان قرنطینه واهی به نظر می‌رسید که تا آنجا که نگارنده بخاطر دارد در میان نزدیک به ۳۵۰ نفر بازداشت‌شده در قرنطینه کسی نبود که ادعاهای آنها مبنی بر تلاشِ سینا قنبری برای خودکشی را باور کند. عده‌ قابل توجهی معتقد بودند سینا به شیوه‌ی فجیعی در سرویس بهداشتی قرنطینه و به دست نگهبانان شکنجه شده و به قتل رسیده است و عده‌ای می‌گفتند از سوی نگهبانان قرنطینه به وی تجاوز جنسی شده است.

جو روانی قرنطینه بسیار متشنج شده بود. حتی آن دسته زندانیانی که به همه دلداری و امید رهایی از بند می‌دادند روحیه خود را باخته بودند. یکی از نگهبانان حاضر در قرنطینه به اسم نادر با صدای بلند گریه می‌کرد. تلاش کادر قرنطینه برای آرام جلوه دادن اوضاع بسیار تصنعی و به اصطلاح عوام «تابلو» بود.

با مشاهده رفتار نگهبانان و کادر قرنطینه مطمئن شده بودیم که دیگر سینا را نخواهیم دید. شرح ماجرا را از اولین و آخرین نفری که پیکر بی‌جان سینا را کف سالن سرویس بهداشتی دیده بود پرسیدیم.

وی برای استفاده از سرویس بهداشتی بیدار شده و وقتی وارد سالن سرویس شده بود با مشاهده استفراغی که کف سالن ریخته شده بود و جنازه‌ی پتوپیج‌شده‌ی سینا که کف زمین سفید سالن سرویس بهداشتی قرار گرفته بود دچار وحشت شده و فریاد زنان از سرویس بهداشتی خارج شده بود و نگهبانان را مطلع کرده بود.

برای ما این پرسش مطرح شده بود که سینا چگونه سر از سرویس بهداشتی درآورده بود. چند تن از هم‌اتاقی‌ها اذعان داشتند که بامدادگاه با صدای غرولند یکی از بچه‌های اتاق بیدار شدند که از دست سینا عصبانی بود. گویا سینا بیدار شده بود و تلاش داشت با همان حال مریض و سختی در راه رفتن، لنگان لنگان به طرف سرویس بهداشتی برود و در حین خروج از اتاق به سمت کریدور و متعاقباً سرویس بهداشتی از روی تعدادی از هم‌اتاقی‌ها رد شده بود و آن‌ها را لگد کرده بود.

بعدازظهر همان ‌روز، همه‌ی هم‌اتاقی‌های سینا من جمله نگارنده‌ی این متن برای ساعاتی به ساختمان حفاظت اطلاعات زندان اوین منتقل شدیم. صفحات سفیدی را مقابلمان گذاشتند که در بالایش نوشته شده بود هر آن‌چه که راجع به «خودکشی موفق» سینا قنبری می‌دانید بنویسید.

بعد از آن صفحه جدیدی در اختیارمان گذاشتند و از ما خواستند هر آنچه راجع به «اعتیاد» سینا قنبری می‌دانیم در آن بنویسیم و در نهایت یک کاغذ پرینت‌شده‌ی (A5) مقابلمان گذاشتند که تعهدنامه‌ای بود مبنی بر سکوت و عدم اطلاع‌رسانی درباره مرگ سینا قنبری و بدون این‌که اجازه بدهند آن را درست بخوانیم یا حق اظهارنظر درباره محتوای آن داشته باشیم عملا به بهانه‌ی کمبود وقت و با پرخاش و توهین ناچارمان کردند امضایش کنیم.

تلاش کردم در موجزترین حالت ممکن به شرح روایت قتل سینا قنبری بپردازم و از شرح آنچه که میان نگارنده و سینا قنبری و رفاقتی که واقع شده بود و قرار و مداری که برای بعد از رهایی از بند چیده شده بود پرهیز کنم.

در نهایت:
اینجانب ... شهادت می‌دهم که سینا قنبری به دست عوامل و کادر قرنطینه‌ی بند چهار زندان اوین به قتل رسیده ‌است و تلاش کردم حتی‌الامکان در نوشتارِ موجود به احراز رابطه‌ی سببیت در جنایت قتل سینا قنبری اهتمام ورزم.

این یادداشت در صفحه شخصی آقای علوی منتشر شده است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy