سوئد امروز، بنا به گفته "ماگنوس وستربرو" (۱) در پژوهش ارزشمند و یگانهاش "قحطی، سالهای گرسنگی که چهره سوئد را دگرگون کرد" (۲) یکی از پیشرفته ترین و پاکترین دموکراسیهای جهان است. گر چه امروزِ سوئد با گرفتاریهای زیادی روبرو شده است که بر سیاست آن و شکل بندی بلوکهای سیاسی، رد پایِ سخت خود را نهاده است، ولی با وجود همه این گرفتاریهایِ گاه بنظر حل ناشدنی (که موضوع این مقاله نیست) باید همچنان این گفته نویسنده را تایید کرد.
سالهای ۱۸۶۰ در سوئد
تفسیر نویسنده از سالهای ۱۸۶۰ در سوئدچنین است:
"حکومت و دستگاه بروکراسیاش از درون فاسد بود. بالاترین مقامها، به جای ارزیابی صلاحیت آدمها، تنها بستگان و دوستان خود را بکار میگماردند. دیگران برای استخدام و داشتن یک کار ثابت میباید مبلغی[رشوه که در آن زمان در سوئد آنرا "آکورد"* مینامیده اند] پرداخت میکردند. برای انجام بخش زیادی از کارهایی که وظیفه یک کارمند دولت بود که انجام دهد، حتا در دادگاهها، ارباب رجوع میباید مبلغی [در سوئدی آنرا "سپورتلر"** مینامیدند که کاربرد فارسی عامیانه آن "زیر میزی است" که البته اکنون در حکومت عدل الهی، آشکارا "رو میزی شده" است] پرداخت میکردند. نویسنده سپس میافزاید که امروز شاید بتوان آنرا "رشوه" و یا به هر رو انعام نامید. برگ ۱۴۲ همآن
آیا خوانندگان این تفسیر روشن و کوتاه را برابر با وضع دردآور امروز جامعه ایران نمیدانند؟ گذشته از وضع ویران اقتصادی چهره امروز ایران به ویژه از دید اخلاقی حتا بسیار بدتر از ۱۵۹ سال پیش سوئد است. زیرا در سوئد آن روزگار در وضع عادی، مردم بسیار سخت کوش و زحمت کش بوده؛ دزدی، تن پروری و حتا دست دراز کردن برای دریافت یاری از دیگران، مایه سرافکندگی و شرمساری بوده است. ماجرا بسیار غم انگیز تر میشود اگر پیشرفتها از نیمه دوم قرن نوزدهم را با دهههای آخر سده بیستم و آغازین سده بیست و یکم میلادی که حکومت اسلامی در ایران سایه شوم خود را بر ایران و منطقه گسترانید، ارزیابی کنیم تا ژرفنای فاجعهای که بر سر ایران آمده است، روشن تر شود!
سوئد آن روزگار با جمعیتی زیرچهار میلیون نفر، بسیار نادار بوده و زندگی مردمانش از راه کشاورزی و دامداری بیشتر در قسمتهای میانی و جنوب سوئد که آب و هوا گرم تر و زمستانها اندکی کوتاه تر و ماههای تابش خورشید بیشتر بوده، میگذشته است. در همین دهههای دوم سده نوزدهم است که به سبب وجود جنگلهای فراوان در سراسر سوئد به ویژه در شمال سوئد، کارگاهها و کارخانههای چوب بری زیادی بکار میافتد و بخش زیادی از تولید این کارخانهها و معدنهای ذغال سنگ سوئد که با کار توان فرسا و کشنده کارگران تهی دست استخراج شده، صادر میشود و با کوشش و سماجتی تحسین برانگیز نخستین زمینههای صنعتی شدن سوئد، پدید میآید.
سالهای سیاه
در تاریخ سوئد از سه سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹، که زمینه پژوهش گسترده نویسنده کتاب است، بنام"سالهای سیاه" نام برده شده است. سالهای قحطی و مرگ از گرسنگی و بیماری به ویژه تیفوس و ذات الریه. قحطی به سبب سه زمستان و بهار بسیار سرد، سخت و طولانی و تابستان هایی بسیار کوتاه که حتا مجال کشت و زرعی نمیدهد و نه غذایی برای آدمها و نه علوفهای برای دامها یافت نمیشود. بیشترین بخشهای میانی سوئد و به ویژه بخش شمال که گسترده ترین بخش سوئد را در بر میگیرد زیر یخ و برف پوشیده میشود و اوضاع به چنان بحرانی میرسد که سرانجام شاه و دولت سوئد را وادار میسازد تا برای نخستین بار در تاریخِ خود از کشورهای دیگر یاری بخواهند. شماری از کشورهای اروپا مواد غذایی و پول میفرستند که به سبب دشواری رساندن به دست نیازمندان، تاثیر چندانی نمیگذارد و هزاران نفر از گرسنگی و بیماری به ویژه در میانه و شمال سوئد جان میسپارند.
مدار خاکستری
گرسنگی، سرچشمه پایمال شدن اخلاق و انسانیت
گرسنگی و رسیدن به بن بست مرگ و زندگی انسان را وادار به آنچه نباید میکند. دزدی، سنگدلی و پایمال کردن حق دیگری، از نشانههای روشن بحران و گرسنگی است:
"نیاز، نومیدی، مبارزه برای زنده ماندن، به مانند شوکی آنی به جامعه گرفتار است. این آن دورانی است که "پریمو لِوی" نویسنده و از بازمامدگان اردوگاه مرگ آشویتس آنرا "مدار خاکستری" نامیده است. وضعیتی که در آن اخلاق و نرمهای عادی زندگی به شکل گستردهای، زیر پا نهاده میشود و یا به هر حال در بوته آزمایش گذارده شده و درستی و راستی اخلاق و منش فردی زیر فشار خُرد کنندهای قرار میگیرد.
پرسیدنی است که انسان برای زنده ماندن آماده است تا کجا پیش برود؟ آیا میتواند دست به دزدی زده، مسلحانه دزدی و زور گیری کرده و حتا برای نجات زندگی خود دیگری را بکشد؟ در دوران بحرانی، جا و فضا، به شکل دیگری که در زمان عادی، برای کسانی که نیرومند تر، ریاکار تر و دارای واکنش تندتری هستند، ایجاد میشود تا از آن بهره ببرند. " برگهای ۲۳۴/۲۳۵ همآن، تاکید از من
یک ویژگی تاریخی سوئدیها
سوئدی ولی از بحران، شکست و ناکامی پُلی برای پیشرفت و پیروزی میسازد. کج روی، اشتباه و شکست خود را چون ما ایرانیها پنهان نمیکند و گناه آن را به گردن "دشمنان خیالی و همیشگی" نمیاندازد. خود شناسی و بر خورد با نارساییها و قانون مداری از ویژگیهای سوئدیها است. تا پیش از گرفتاریهای اجتماعی امروز، سوئدیها در اعتماد به سخنان دیگران، دوری از دروغ گویی و انساندوستی زبانزد بودهاند. این برخورد حساب شده با گره کور سختیها و تنگناها تا آنجا پیش میرود که زمانی که در سال ۱۸۱۷ سوئدیها فرد لایقی برای جانشینی پادشاه پیر و از کار افتاده خود در سوئد نمییابند، به فرانسه رفته و یک ژنرال جوان و شایسته فرانسوی بنام ژان باپتیست ژول برنادوت (۳) را نخست به ولیعهدی و سپس به پادشاهی سوئد بر میگزینند و او از سال ۱۸۱۸ تا زمان مرگ در ۱۸۴۴ بر سوئد و نروژ پادشاهی میکند.
تاکید بر فرهنگ و اخلاق انسانی
ویژگی حکومت اسلامی تنها در دروغ گویی، ریا کاری، غارت و آدمکشی و... نبوده است. ویرانیهای مادی را میتوان بازسازی کرد آنچه بازسازیاش سخت تر است ویرانی پایههای اعتماد، اخلاق و فرهنگ جامعه است. کسانی از ما طرحهای شیک با واژههای دهان پُرکنی به میان میآوریم که هیچ همگونی با ساخت جامعه امروز ایران ندارد. پیش از انقلاب نیز نارساییهای فرهنگی وجود داشت که خود از زمینههای کُندی ما در فراگیری دانش و تکنیک بود که تنها حکومت در آن مقصر نبوده است. اکنون ولی ایران در این زمینه در نهایت خرابی و ویرانی است. اشتباه از مردمی نیست که به زور و با فشار میباید با ماسکهای گوناگون در جامعه آخوند زدهای که دروغ، ریا کاری، چاپلوسی، پنهان کاری و بی قانونی حاکم است، نمایان شوند و درست اندیشی و درست کاری نزد حکومت به مثابه زهر و دشمن است و دارنده آن جایش یا در زندان و یا مرگ و نابودی است. طرحهای بی پشتوانه و خیالی نه تنها به سود ما نیست که به زیان ما عمل میکند. برای ایجاد دموکراسی باید پایهها و زمینههای آن بوجود بیاید. کار از فرد، فرد جامعه باید آغاز شود. هوادار و خواستار آزادی نمیتواند در خانواده و کاشانه خود دیکتاتوری فردی داشته باشد. کسی که کاشانه خود را پاکیزه نگاه نمیدارد نمیتواند خیابانها و طبیعت را پاکیزه بخواهد. کسی که به قانونمندی باور ندارد و دهها نیرنگ بکار میبرد تا از تنگناهای قانونی بگریزد، نمیتواند از بی قانونی فریاد سر بدهد.
ما در مدار خاکستری هستیم!
ما اکنون چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بپذیریم یا نپذیریم، در همآن"مدار خاکستری" هستیم. بیکاری، اعتیاد و گرسنگی دیگر پنهان شدنی نیست. میزان بالای بزه کاری، دزدی، اعتیاد، زد و خورد بر سر اندک مشکل، آدمکشی و جنایتهای شگفت انگیز در جامعه که هم نشان از دست زدن به هر کاری برای رسیدن به لقمهای نان دارد، هم بر باد رفتن اخلاق و منش انسانی، هم استرس و هراس و نا امیدی از فردای خود دیگر سخن تازهای نیست و چشم بینا، گوش شنوا و آنکه حس انسانی دارد، همه را میبیند، میشنود و حس میکند. همه در جستجوی فریاد رسی و راهی برای رهای هستند که نمییابند.
همبستگی ملی و عملی
برای برون رفت از این مدار به یک همبستگی ملی و عملی (نه تنها در سخن، در کنفرانس و در بیانیههای پایان ناپذیر) نیازمندیم. یک همبستگی ملی که:
ـ اجازه تجزیه خواهی به هیچکس نمیدهد و ایران را برای همه ایرانیها با هر دین و باور و قومی میخواهد؛
ـ به جدایی کامل دین و مذهب از حکومت و دولت باور حقیقی دارد؛
ـ خواستار وابستگی به هیچ دولت بیگانه نیست و باور دارد که ایرانی باید سرانجام سرنوشت خود را در دست بگیرد و پایههای دموکراسی را با دست خود با توجه به فرهنگ، جامعه ایران و وضعیت منطقهای خود، بنا کند (پشتیبانی معنوی هر کشور بیگانه از کوشش ایرانیان برای آزادی و رهایی با وابستگی مالی و سیاسی به بیگانگان یکی نیست و ما به آن به شدت نیاز داریم)؛
ـ به گزینشها و رأی مردم هر چه بود باور داشته و گردن نهد و مخالف دیدگاه و سیاست خود را بپذیرد.
ـ برای بهبود رابطه ویران شده با همسایگان کوشش نموده، از صلح، آزادی و روشهای مسالمت جویانه و ضد خشونت جانبداری کند.
ـ حق آزادی زنان که در این چهل سال بار بیشترین فشار و سختی را بر دوش کشیدهاند و جانانه مبارزه کردهاند، در همه جنبههای زندگیِ خانوادگی، کاری و اجتماعی، به ویژه از خواستهای مهمش باشد.
پانویس:
Magnus Västerbro - ۱
۲ - SVÄLTEN, Hungeråren som formade Sverige, 1918
Albertbonniersforlag , swiden
ackord *
Sportler **
Jean-Baptiste Jules Bernadotte, 1763 - 1844 - ۳