پریسا صالحی، خبرنگار انصاف نیوز: سیدجواد میری جامعهشناس و استاد دانشگاه و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی، روز چهارشنبه ۱۷ بهمنماه با حضور در مقابل مدرسه زرازوند واقع در عباسآباد طی یک حرکت اعتراضی نمادین به نوع برخورد مدرسه با فرزند مبتلا به اوتیسم خود، حدود سه ساعت مقابل مدرسه نشست.
به گزارش انصاف نیوز جواد میری میگوید در مدرسه با پسرش رفتار بدی میشود و او را حبس کردهاند و مدیر مدرسه صلاحیت کار با بچهها را ندارد و تا الان هم باید بازنشسته میشد. مدیر مدرسه میگوید رفتار مناسبی با پسر جواد میری داشته و او را حبس نکرده و فقط او را به دفتر برده تا کسی را کتک نزند.
مدیر تاکید دارد که این دانشآموز حتما باید با همراه به مدرسه برود، میری میگوید تاکنون سه همراه برای پسرش استخدام کرده که رفتار بد مدیر باعث شده آنها این کار را ترک کنند. معلمان مرتضی میری هم میگویند او همیشه همراه داشته و فقط طی یک هفتهی اخیر همراه ندارد که مرتضی هم در این زمان مدرسه نیامده است.
همراهان مرتضی میری که کنار او در مدرسه میماندند تا مواظب او باشند میگویند رفتار مدیر مدرسه با مرتضی و حتی بقیهی دانشآموزان مناسب نبوده است. یکی از این همراهان میگوید که مدیر رفتار خشنی با این دانشآموز داشته، سر او فریاد میکشیده و حتی او را میزده است.
هنگام مصاحبه با جواد میری در مقابل مدرسه، مدیر مدرسه خبرنگار انصاف نیوز را تهدید کرد که پلیس را خبر میکند و با گرفتن بازوی او سعی در جلوگیری از گرفتن گزارش داشت اما بعد از دقایقی با خبرنگار انصافنیوز به گفتوگو نشست.
جواد میری: پسرم را حبس کردند
سیدجواد میری در مورد مشکل پیش آمده توضیح داد: «پسر من سه سال است در این مدرسه درس میخواند. مدیر این مدرسه با تمام قدرت خود برای سد درست کردن مقابل تحصیل پسر من در این مدرسه تلاش کرده است. پسر من مبتلا به اوتیسم خفیف است، نیاز به مراقبت ویژهتری دارد اما مدیر تا توانست توهین و اذیت کرد.
حق همهی بچهها است که هرروز به مدرسه بروند. این خانم همهی تلاش خود را کردند که بچهی من در هفته ۷ ساعت و نیم به مدرسه بیاید. دیگر اجازه ندارد سرصف بایستد و بعد از زنگ دوم هم باید او را ببرم. این اواخر گفتند مدرسه هم نمیتواند بیاید.»
او در مورد حبس پسرش گفت: «هشتم بهمن ماه، پسرم را در اتاقش حبس کرده و او را آزار و اذیت کرده و حتی پسر نه ساله را تهدید کرده که به پلیس زنگ میزند. من پشت در مانده بودم و در میزدم اما در را باز نمیکرد، عصبانی شده بودم و داد زدم، فشارم افتاده بود. به او گفتم که چرا همچین کاری میکنی؟ بعد از این ماجرا در آموزش و پرورش گفته بود که این بچه من را میزد بازرسها به او گفته بودند که بچهی نه ساله چطور میتوانست شما را بزند؟
اشتباه کردم که همانجا به پلیس ۱۱۰ شکایت نکردم. ساعت ده و نیم به من زنگ زد و گفت که مرتضی شلوغ میکند، لطفا زود بیایید. من دلنگران بودم و کمتر از یک دقیقه طول کشید که به مدرسه برسم، در بسته بود وقتی در را باز کردند پسرم از وحشت آنقدر عرق کرده بود که کاملا خیس بود.»
میری میگوید مدیر از رفتار مرتضی در اتاق فیلم گرفته و توضیح میدهد: «بچه را در اتاق حبس کرده و فیلمبرداری کرده که بگوید بچه خشونت دارد، فرزند من از ترس اتاق محبوس داد و فریاد کرده و او سند درست کرده که بچه خشن است.»
او در ادامه گفت: «من تا به حال چند مربی سایه آوردم که هفت ساعتونیم در هفته که پسرم در مدرسه است کنار او باشند که همه هم تحصیل کرده هستند، یکی روانشناسی خوانده بود، یکی مهد کودک و دبستان کار میکرد. ماهی ۷۰۰ هزار تومان هم برای این مربی در نظر گرفتم، همهی آنها را آنقدر اذیت کرد که دیگر نیامدند. حالا میگوید بچه بدون مربی سایه مدرسه نیاید.»
او در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا شکایت کرده یا نه گفت: «من به آموزش و پرورش منطقه هفت و اداره کل آموزش و پرورش شکایت کردم. صدای اعتراض من به گوش آقای بطحایی برسد که این چه مدیریتی است؟ مگر بچه نباید درس بخواند؟ چرا بچه را میزنید و به او توهین میکنید؟ چرا به والدین توهین میکنید؟
دیروز در آموزش و پرورش به من گفتند که ما کمک میکنیم که فرزندتان را از این مدرسه به یک مدرسهی دیگر ببرید. این مدرسه نزدیک خانهی ماست و کمتر از یک دقیقه طول میکشد که از خانه به مدرسه برسیم. من نمیخواهم این بچه را جای دیگری ببرم، شما مدیر را ببرید یک جای دیگر.»
میری در مورد مدیر مدرسه گفت: «این مدیر سی سال در آموزش و پرورش در قسمت بودجه کارمند بوده و به هیچ وجه صلاحیت اینکه با کودکان کار کند را ندارد و نوع مواجهه با آنها را بلد نیست، فکر میکند بچهها شیء هستند فقط باید آنها را یک جا بگذارند و آنها تکان نخورند. پسربچهها در این سن دوست دارند بازی کنند و بدوند. ایشان میگویند بچه تکان نخورد.
مدیر کارت هدیه درست کرده و سرکلاس جلوی سی دانشآموز دیگر به چند بچه جایزه داده و گفته که به خاطر اینکه مرتضی را تحمل کردید به شما جایزه میدهیم. شخصیت این بچه را خرد کرده است.
به همکلاسیهای پسرم گفته که اگر مرتضی هرکدام شما را زد سینفره او را بزنید. مربی سایهی او اینها را به من گفته؛ من به او گفتم خانم شما مدیر هستید چرا اینطور برخورد میکنید؟ رفته به مربی سایهای که استخدام کردیم گفته شما نباید این موضوع را به پدرومادر او میگفتی. از فردای آن روز هم به این مربی بیاحترامی و توهین کردند و او هم گفت من دیگر نمیآیم.»
او در توضیح اینکه چرا پسرش را به مدرسه اوتیسم نبرده گفت: «یکی از مشکلات پسر من این بود که به خاطر روسی بودن مادرش دوزبانه است و به همین دلیل تاخیر زبانی داشت. هفت سال او را برای گفتاردرمانی بردم. آقای دکتر پیشیاره که در سعادت آباد مرکز رشد دارند و آقای دکتر ربوبی که از شاگردان دکتر حسن عشائری هستند گفتند برای پسرم خیلی خوب است که در کنار بچههای عادی باشد چون هم به تاخیر زبانی او کمک میکند و هم از نظر الگوهای رفتاری برای او بهتر است؛ واقعا بهتر شده است. بچهها و مدرسه را دوست دارد با اینکه اینهمه اذیتش کردند یک هفتهای که به مدرسه نیاوردمش از اینکه مدرسه نمیرفت ناراحت بود. امروز هم آوردم مدیر به فراش مدرسه گفته اجازه نده این بچه داخل مدرسه شود. سوال من این است کدام قانون رفتن بچهها به مدرسه را منع میکند؟
اوتیسم پسر من خفیف است. اوتیسم جرم نیست یک اختلال است که آن را درمان کردیم. چرا باید مدیر یک مدرسهی دولتی سلیقهای رفتار کند؟»
میری دربارهی شرایط تحصیل پسرش در مدرسه گفت: «به من گفتند پسرم باید فقط سه روز در هفته به مدرسه بیاید، در صف و زنگ آخر هم نباید در مدرسه باشد، مربی سایه هم باید حضور داشته باشد. من همهی اینها را قبول کردم.
خردادماه پارسال اصرار کردند که باید پسرم را به مرکز روانشناسی آموزش و پرورش ببریم. بردیم و روانشناس او را دید؛ گفت شما که خودتان استاد دانشگاه هستید، همسرتان هم متخصص مغزواعصاب است من دیگر چه بگویم؟ گفتم نه خانم شما معاینه بکن. معاینه کرد و تایید کرد. من کاغذ را پیش مدیر آوردم. او به عنوان یک مدیر و زن و مادر باید خوشحال میشد که تایید شده مشکل روانشناسانه ندارد ولی با ترشرویی برگه را از من گرفت و به فاصلهی یک ساعت به مرکز روانشناسی زنگ زده بوده و گفته بوده که چرا این بچه را تایید کردید حتما رشوه گرفتید؟!
دوباره از ما خواست به آنجا برویم. من رفتم و دیدم یک جلسه تشکیل دادند و در یک کاغذ نوشتهاند که من و مدیر و مرکز آموزش تایید میکنیم که این بچه مدرسه نیاید یا مثلا دو روز در هفته مدرسه بیاید یا او را به مرکز مشاوره ببریم همهی این کارها را انجام دادیم.»
جواد میری دربارهی نظر اولیای بقیهی دانشآموزان درمورد فرزندش گفت: «اولیای بقیهی بچهها با پسر من چه کار دارند؟ چرا باید در مدرسه اینهمه مادر بیایند و در مورد آمدن پسر من به مدرسه نظر بدهند؟»
او در پایان افزود: «اگر این خانم صلاحیت ندارد او را از مدیریت کنار بگذارند؛ او سی سال کارمند واحد بودجه بوده و برای مدیریت مدرسه مناسب نیست. قصد من از این اعتراض فقط این است که بچهی من مدرسه برود.»
مدیر مدرسه: هم مادری کردم هم معلمی
مدیر مدرسه دربارهی مشکل پیش آمده با پسر سیدجواد میری توضیح داد: «این دانشآموز مبتلا به اختلال اوتیسم است و سازمان استثنایی هم به ما نامهای داده که نشان میدهد این دانشآموز حتما باید به همراه یک فرد قابل اعتماد و متخصص در این رشته در مدرسه حضور داشته باشد ما هم به واسطهی همین نامه این دانشآموز را ثبت نام کردیم.
من اعتقاد داشتم که این دانشآموزان باید در میان دانشآموزان عادی رشد پیدا کنند. پدر این دانشآموز به واسطهی رایزنیهایی که در سازمان استثنایی داشت او را به سنجش نبرده بود، ولی من او را ثبت نام کردم و دو ماه دیرتر این نامه را آوردند که به همکاری بیشتر نیاز است. پیرو همین نامه دراین دوسال و نیم هم مادری کردم هم معلمی و هم مدیری.
به خاطر پذیرفتن این دانشآموز بین بقیهی دانشآموزان، اولیا شکایتهای زیادی پیش من آوردند و نامه نوشتند.»
مدیر مدرسه نامهای که جمعی از اولیای همکلاسیهای کلاس اول او نوشتهاند را میخواند که در بخشی از آن نوشته: «آیا ساپورت مالی از طرف پدر اون بچه «دیوونه» به شما میماسه؟»
او در ادامه گفت: «خواهش ما برای گفتار درمانی و مشاوره و رفتاردرمانی این دانشآموز متاسفانه به جایی نرسید چون آقای میری خودشان را محق هر تحصیل و اطلاعاتی میدانند. نامههای مشاورهی منطقه نشان میدهد که ایشان حتی مصوبهای را که بین من و ایشان و بچه و کارشناس مسوولان مشاورهی منطقه هفت تایید شده امضا نکرده است. امسال هم به جای درمان همراه مادرش به روسیه رفت.
مشکل از مدرسه نبوده که همراههای این کودک نماندهاند، یا پول پرداختی کم بوده یا مشکلات دیگری وجود داشته؛ مثلا همراه اول او ازدواج کرد و نیامد. این همراهها چون متخصص این کار نیستند و از دانشجویان آقای میری هستند به مشکل برمیخورند و از طرفی هم همراههای این دانشآموز تند به تند عوض میشدند، البته درمورد همراه اولیا اختیار دارند که انتخاب کنند، اما بدون همراه نباید بیایند.
همهی بدن من برای اینکه به خود و بقیهی بچهها آسیب نزند کبود شده است. اگر کسی قدمی برای فرزند من بردارد خودم را مدیون او میدانم. همراه او به من گفت من دیگر توان ادامهی اینکار را ندارم و نمیتوانم او را کنترل کنم. »
او در توضیح ماجرای حبس این دانشآموز گفت: «این بچه حبس نشده؛ میخواست بقیهی بچهها را به خاطر اینکه زودتر از او میخواستند وارد کلاس بشوند بزند. در پاگرد زمین خورد و من میدانستم همراهش نیامده است، رفتم ببینم چه شده که هلم داد تا برود آنها را بزند. او را آوردم داخل دفتر و از یکی از نمایندههای کلاس خواستم کنار او بنشیند تا من به پدرش زنگ بزنم. پدر آمد و وقتی در باز شد محکم در را کوبید و من که پشت در بودم را هل داد. فحاشی این آقا را من صورت جلسه کردهام.
شکلات و چای دادیم تا سرش گرم شود ولی دوباره خواست برود، خواستیم جلوی او را بگیریم که با پا به در زد و در گیر کرد. ما هر سه در اتاق مانده بودیم. اگر اجازه میدادم برود و سرکسی میشکست چه کسی جز من پاسخگو بود؟»
مدیر این مدرسه با بیان اینکه هنوز آقای میری بعضی نامهها و کدهای مشاوره را از او نگرفته که پیش مشاور ببرد، نامهی کارشناس مسوول مشاورهی منطقه ۷ را نشان داد که روی آن نوشته بود تا نیاوردن نامهی مشاورهی دانشآموز از پذیرفتن او خوددداری کنید. نامهی دیگری از اولیا را نیز نشان داد که یازده امضا داشت و درخواست جلوگیری از پذیرش مرتضی میری را داشتند.
او در ادامه توضیح داد: «دو روز پیش مرتضی را بدون همراه آوردند. وقتی در این مورد از او پرسیدم گفت من پول همراه ندارم و شما وظیفه دارید که او را بپذیرید. در صف بچهها را با شال گردنش اذیت میکرد. زنگ تفریح دوم هم بدون اجازهی من کیفش را برداشت و همراه پدرش رفت. آیا آقای میری نباید از من اجازه میگرفت؟
من مجبور شدم بین معلمهای پایهی سوم قرعهکشی کنم چون هیچیک نمیپذیرفتند که این دانشآموز در کلاس آنها باشد.»
او درمورد اینکه چرا مرتضی فقط سه روز میتواند به مدرسه برود گفت: «اینکه سه روز در هفته بیاید با توافق پدرش بود که دو روز در هفته استراحت کند و معلم هم درس مهمی ندهد تا آسیبها کم شود؛ پدرش قبول کرد اگر نمیکرد من نمیتوانستم ثبت نام کنم.
رفتار من با همهی بچهها و به خصوص مرتضی مسالمتآمیز است. مرتضی به راحتی وارد اتاق من میشود و پشت میز من مینشیند و اگر چیزی بخواهد از کشوی من برمیدارد؛ مرتضی مدرسه را دوست دارد اگر با او بد برخورد میشد اینطور نبود.»
او در پایان افزود: «از خردادماه مشاوره و دکتر متخصص خودش هم نرفته است چون رونوشت نامهاش را پیش من نیاورده است. مرکز مشاورهی سازمان استثنایی هم نرفته است. من با اینهمه مشکل اوضاع را تحمل کردم. آیا این رفتار سزاوار است؟
من چهار دانشآموز اوتیسم دارم. چرا سه نفر دیگر هر روز تشکر میکنند؟ اگر این مدرسه بد است چرا پدرش او را نبرد؟ چند مدرسهی دیگر هم این اطراف هست. در نامهای هم که به آموزش و پرورش نوشتند نگفتند که این دانشآموز اوتیسم دارد و نیاز به همراه دارد.»
از سوی دیگر معلمهای امسال و سال گذشتهی مرتضی میگویند در کلاس میشد مرتضی را کنترل کرد و با وجود امتیازهای ویژهای که به او میدادند میتوانستند او را کنترل کنند اما نمیدانند در زنگهای تفریح وضع چگونه بوده است.
همراه سابق مرتضی: گاهی او را نیشگون میگرفت
فریمانی مربی سال پیش مرتضی میگوید: «من از مدتی پیش به خاطر درسم مجبور شدم مرتضی را تنها بگذارم. رفتار مدیر مدرسه با من افتضاح بود. احترام هیچ چیزی را نگه نمیداشت و این یکی از دلایل ترک کارم بود. حتی در مورد حجاب من دخالت میکرد. زشت حرف میزد و رفتارش با من هم بد بود. سه سال بعد ار بازنشستگی هنوز داشت مدیریت میکرد و همیشه عصبانی بود. با این وضع چرا در یک دبستان پسرانه کار میکرد؟
من مجبور بودم به مدیر مدرسه توضیح دهم که اگر مرتضی عصبانی میشود و داد میزند شما دیگر داد نزن. این خانم داد میزد و دست بچه را میگرفت و میکشید، بالاخره همهی انسانها کرامت نفس دارند ولی این خانم از یقهی بچه میگرفت و به دفتر میبرد و با او بد صحبت میکرد؛ حتی پیش من مرتضی را زد و گاهی او را نیشگون میگرفت. اگر اتفاقی میافتاد از یک نفر میخواست سریع فیلم بگیرد؛ این رفتار بد است، مگر مدرسه جاسوسبازی دارد؟ جلوی دوربین رفتارش کاملا تغییر میکرد.
مرتضی اصلا بچهای نیست که شیطنت کند، سر کلاس یا نقاشی میکشید یا کاردستی درست میکرد. او به اندازهی بقیهی بچهها سروصدا و اذیت نداشت، فقط اگر کسی اذیتش میکرد خیلی ناراحت میشد.»
یکی دیگر از مربیان مرتضی میگوید: «من به مدرسه میرفتم تا معلم در سایهی این کودک باشم، قرار بود از کودک مراقبت کنم اما در عمل از کودک در مقابل بزرگسالان مراقبت میکردم.
کسانی که آنجا به عنوان بزرگسال حضور داشتند فاقد درکی از بچهها و تعاملهایشان بودند، از کودکی که اوتیسم خفیفی دارد هم درکی نداشتند. من آنجا معلم در سایه ناظم و مدیر و معلم بودم. مشکل من کودک نبود بلکه بزرگسالانی بودند که نمیدانستند با کودک چطور رفتار کنند.
من از والدین هم رفتارهای خشونتآمیز نگاهی و کلامی میدیدم که حس میکردم که به والدین گفته شده این بچه سر کلاس مزاحم است.
آیا کسانی که در مدارس کار میکنند واحد روانشناسی اجتماعی و روانشناسی کودک گذراندهاند؟ این نقص آموزش و پرورش است. کسی که کارمند خوبی باشد به معنای مدیر خوبی بودن نیست.»
اکبری دیگر همراه دیگر او میگوید: «مدیر مدرسه پرخاشگر بود و خیلی وقتها رفتار بدی با من داشت. به ما میگفتند زودتر از هشت نیایید اگر میآمدیم چالش به وجود میآمد. والدین بچهها هم گاهی رفتار نامناسبی داشتند.»
مادر یکی از دانشآموزان به خبرنگار انصافنیوز گفت تا کنون چندین بار از مدیر شکایت شده اما تاکنون هیچ بازرسی در مدرسه دیده نشده است.
زرادخانه کلمات: انقلاب ایران و زبان فارسی
حبوبات؛ جانشین گوشت در سفرههای مردم