Tuesday, Feb 19, 2019

صفحه نخست » آیا مامور معذور است؟ احد قربانی دهناری

Ahad_Ghorbani_Dehnari.jpgجستارگشائی

پرسش‌ها این است: آیا مامور معذور است؟ آیا ما در پیروی از دستورها و قوانین یک مسئولیت فردی و اخلاقی هم داریم و آیا پیروی کردن از قوانینی که با وجدان ما و قضاوت مستقل ما سازگاری ندارد، ویا سکوت در مقابل آن، بخشودنی است؟ این پرسش‌های بسیار کهنِ علم اخلاق، فلسفه، علم دادرسی، علوم اجتماعی و سیاسی است. لطفن، این مقاله را کنار بگذارید و پیش از خواندن آن، خودتان به این موضوع فکر کنید، به‌ویژه به این فکر کنید که وقتی دستور و یا قانون با وجدان و اخلاق شما مغایرت دارد چکار می‌کنید؟ نخست برداشت و قضاوت مستقل خودتان را ساختاربندی کنید و بعد مقاله مرا بخوانید.

به یک نمونه تاریخی سده‌ میانه نگاه کنیم:

مولانا حسن سلیمی

بحث را با داستانی از کتاب تذکرةالشعرا نوشته دولتشاه سمرقندی (۸۴۲-۹۰۰ هـ.ق.) زندگینامه‌نویس و شاعر قرن نهم هجری درباره زندگی مولانا حسن سلیمی شاعر ایرانی همروزگار او شروع می‌کنم . مولانا حسن سلیمی در عهد جوانی در سبزوار از ماموران دیوان خراج بود و از مردم برای دولت مالیات می‌گرفت. این دوران پس از سرکوب و قلع و قمع سربداران بود، ولی هنوز خاطره دوران سربداران در آن شهر زنده بود . دولتشاه درباره مولانا حسن سلیمی چنین می‌نویسد:

گویند اصل او از تون است و در شهر سبزوار متوطن بوده و در ابتدایِ حال علمداری کردی، روزی براتی بر بیوه زنی بنوشت و آن عجوزه فریادکنان رو بدو کرد و گفت ای مرد این برات ناموجّه تو بحكم که بر من نوشته‌ای؟ سلیمی گفت بحكم سید فخرالدین که وزیر مُلك است. پیره زن گفت: ای ظالم اگر روز عرض اکبر من دامنت گیرم و تو گویی که من بحكم سید فخرالدین برتو ظلم کرده‌ام آیا حق تعالی در آن روز این سخن را از تو قبول کند یا نی؟ دردی در نهاد سلیمی از سخن عجوزه پیدا شد و فریاد می‌زد که نی، والله نی بالله نی. و همان ساعت دوات و قلم را زیر سنگ کرده بشكست و سوگند یاد کرد که در مدت عمر دگر گرد حرام‌خواری و علمداری نگردم و به عهد خود وفا کرد و حق سبحانه و تعالی که مقلب القلوب است ان شاءالله که دل‌های سخت علمدار خونخوار نابكار این روزگار که شیوه ایشان طمع به مال مسلمانان است و کیش ایشان دروغ و بهتان ازین کردار بد بگرداند و راستی و شفقت بدیشان ارزانی دارد . . . و بعد از آن مولانا سلیمی به راه حق درآمد و در لباس صلحا و فقرا سیاحت کردی و به زیارت حج اسلام و عتبه بوسی مراقد ائمه علیهم السلام مشرف شد تا گناهانش آمرزیده شود. (تذکرةالشعرا دولتشاه سمرقندی، ص ۴٣٧)

این یک نمونه برخورد با ماموریت و معذوریت است. هرچند سلطان وقت مولانا حسن سلیمی را مجبور به اخذ مالیات ناعادلانه از مردم می‌کرد، ولی او مسئولیت اخلاقی و فردی خود را هم دید و واکنش نشان داد. در تاریخ اجتماعی و ادبی ما نمونه‌های دیگری از قبول مسئولیت فردی و اخلاقی و سرباززدن و یا حداقل دوری جستن از احکام شاهان و امیران ظالم داریم، از آن میان ابوالفضل بیهقی، ناصر خسرو، عطار و دیگران.

حال به یک نمونه تاریخی دوران معاصر نگاه کنیم:

آدولف آیشمن

نمونه دوران معاصر آدولف آیشمن (Adolf Eichmann) است. او پس از تأسیس اداره مرکزی امنیت رایش سوم، دولت آدلف هیتلر، در سپتامبر ۱۹۳۹، در گشتاپو، پلیس مخفی آلمان نازی، مشغول به کار شد و مدیریت بخش‌های مربوط به تبعیدی‌ها و «امور یهودیان» را به عهده گرفت. او در سمت خود نقشی کلیدی در تبعید بیش از یک و نیم میلیون یهودی از سرتاسر اروپا به مراکز کشتار و محل های اجرای قتل عام در لهستان و اتحاد شوروی اشغالی ایفا کرد.

وی پس از شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، موفق شد تا با خانواده‌اش به آرژانتین فرار کند، اما توسط موساد شناسایی و دستگیر شد. وی در دادگاهی در اورشلیم به «جنایت علیه قوم یهود»، «جنایت علیه بشریت» و «جنایت جنگی در دورهٔ آلمان نازی» متهم و محکوم و در سال ۱۹۶۲ در اسرائیل اعدام شد.

هانا آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم: گزارشی دربارهٔ ابتذال امر شر»، به مبتذل، عادی و پیش‌پاافتاده شدن جنایت و آدم‌کشی به دلیل انجام وظیفه و پیروی از قانون می‌پردازد. آرنت که در دادگاه آیشمن به عنوان خبرنگار مجله‌ی نيويورکر شرکت داشت، درباره آیشمن می نویسد که در او احساس گناه به چشم نمی‌خورد، چرا که او صرفاً «وظیفه‌اش را انجام می‌داد. او نه تنها از دستورها، بلکه از قوانین هم پیروی می‌کرد».

آرنت می‌نویسد چه نزد آنهائی که عمر خود را وقف جلوگيری از انقلاب کردند و چه نزد کسانی که زندگی خود را در راه پیروزی انقلاب سپری نمودند، خشونت بسيار عادی است و به آسانی توجيه می‌شود.

ما در دوران و در مکانی زندگی می کنیم که جنایات و تبعیض‌های زیادی دور و بر ما در جریان است. ما گاه مجری قوانینی هستیم که تبعیض‌آمیز است. از اینرو، بی‌شک به‌نوعی در یکی از این دو دسته قرار می‌گیریم. آیا عذر ما در اعمال خشونت و اجرای دستور و یا قانون خشن و نادادگر و یا سکوت ما در مقابل آنها موجه است؟

ما معذور نیستیم

بدون وارد شدن به یک بحث نظری و فلسفی، کمی تفکر در مورد مولانا حسن سلیمی و آدولف آیشمن، نشان می‌دهد ما در قبال اعمال خود مسئولیت داریم. چه آنچه انجام می‌دهیم و چه آنچه انجام نمی‌دهیم. ما باید با دید انتقادی و تفکر مستقل و تحلیل آزادانه و قضاوت ناوابسته حرکت کنیم. هیچکس حق ندارد، اراده خود، نفرت خود و قضاوت خود را بر ما تحمیل کند. ما ماموران معذور و ناچار نیستیم، ما مسئول کردار خود هستیم.

عده‌ای در مورد وجه ایجابی و اثباتی قضیه مشکلی ندارند و می‌گویند ما بخاطر آنچه انجام می دهیم، مسئولیم، ولی در مورد وجه سلبی و منفی آن یعنی بخاطر آنچه ما انجام نمی دهیم، مسئولیتی نمی‌شناسند. بی‌شک ما در بسیاری از موارد وقتی واکنش نشان نمی دهیم، مسئولیم. عدم واکنش ما به جنایات بشری بی‌مسئولیتی ماست. واکنش نشان دادن به جنایات بشری وظیفه انسانی همه ماست. مشخصن: اسلحه ساختن و فروشش برای استفاده در جنگ است. ساختن بمب اتم ایجاد زمینه برای یک هیروشیمای دیگر است. بی تفاوتی و سکوت در مقابل گسترش هر دو پدیده محکوم است ما باید فعالانه برای توقف آن واکنش نشان دهیم.

ما باید وظیفه با دقت نگاه کردن، با دلسوزی نقدکردن و با دلیری موضعگیری کردن و واکنش نشان دادن را بپذیریم و نسل خودمان را به موضعگیری واکنش تشویق کنیم. بدون دخالت ما امیدی به عقب‌نشینی متجاوزان به حقوق مردم و بهبودی اوضاع نیست.

نوشتارم را با شعرهائی از سعدی، مارتین نیمولر و موریس اوگدن به پایان می‌برم که تاکیدی است بر نظرات من:

بنی آدم

بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی

سعدی

آنگاه دیگر کسی نمانده بود

نازی‌ها نخست برای دستگیری کمونیست‌ها آمدند؛

من سکوت کردم، چون کمونیست نبودم.

بعد برای دستگیری فعالان اتحادیه‌های کارگری آمدند؛

من چون در شمار آنان نبودم، باز سکوت کردم.

برای دستگیری یهودی‌ها آمدند؛

من واکنشی نشان ندادم، چون یهودی نبودم.

سرانجام، برای دستگیری خودم آمدند؛

آنگاه، دیگر کسی نمانده بود که اعتراض کند.

مارتین نیمولر (Martin Niemöller 1892-1984)

جلاد

دژخیمی به شهر ما آمد

بوی طلا و خون و آتش می‌داد

با آجرهای ما دیوارهای گوناگون بنا کرد

چوبه دارش را در میدان شهر برپا کرد.

....

دژخیم مردم را یکی یکی دار می‌زد.

هرکس به دیگری می‌نگریست و واکنشی نشان نمی‌داد.

....

وقتی همه راحلق آویز کرد.

دژخیم رو به من کرد و گفت:

چوبه دار را نه من، بلکه آن جماعت ساکت برپاکردند.

من بیش از آن قدمی برنداشتم که شما به من اجازه دادید.

....

موریس اوگدن (Maurice Ogden)

این فقط بخشی کوچکی از ترجمه شعر بلند جلاد است، متن کامل آن و ویدئوفیلم های گوناگونی که بر اساس آن ساخته شده را با جستجوی کردن maurice ogden hangman در فضای مجازی می توانید پیدا کنید.

احد قربانی دهناری

[email protected]

http://ahad-ghorbani.com

http://www.facebook.com/ahad.ghorbani.dehari

http://telegram.me/ahaddehnari

https://t.me/AhadGhorbaniDehnari

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برای مطالعه بیشتر

موضوع بسیار پیچیده است و همه جوانب آن در یک مقاله نمی گنجد. برای مطالعه عمیق‌تر به منابع زیر مراجعه کنید:

Arendt, Hannah (2006). Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality. London: Penguin

Moral Responsibility

https://plato.stanford.edu/entries/moral-responsibility/

Responsibility

https://www.iep.utm.edu/responsi/



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy