Monday, Mar 4, 2019

صفحه نخست » آماده‌سازی در برابر بحران، فرهاد یزدی

crise.jpgسفر مخفی چند ساعته بشار اسد پس از هشت سال به تهران، دو ملاقات اعلان شده در پی داشت. در هر دو ملاقات با "رهبر" نظام و رئیس جمهور، فرمانده نیروی قدس حضور داشت و وزیر خارجه غایب. نمی‌توان بیش از آنچه به طور رسمی اعلان شد، اضهار نظر کرد. زیرا دانسته‌های ما درباره مکانیسم داخلی رژیم اسلامی محدود است:
نظام بدون مشروعیت، برچه پایه هائی استوار است؟ چگونه این رژیم در رویاروئی با ملت ایران، تاکنون دوام آورده؟ آیا این نظام فردیست؟ اگر پاسخ مثبت است، پس چرا چالش موثری تاکنون در برابر آن ظاهر نگردیده؟ اگر گروهیست، کانون این گروه از چه نهاد و افرادی تشکیل شده و چگونه قدرت خود را اعمال می‌نمایند؟ با چه نیروئی این نظام می‌تواند مهار خود را بر نیروهای متعدد مسلح (سپاه پاسداران، ارتش، بسیج، نیروی انتظامی و به احتمال گروه‌های مسلح مخفی)، اعمال نماید؟ چه انگیزه‌ای این نهادهای گونانون و پیچ در پیچ را به اطاعت واداشته؟ اطاعت از کی و چه مرکزی؟ این مرکز کدام است و چگونه قدرت یافته و چگونه قدرت خود را حفظ می‌نماید؟ چگونه این نظام که در اداره مملکتی چنین ثروتمند عاجز است، توانسته از بوجود آمدن جایگزین (چه در داخل و چه خارج) چنین ماهرانه و با کاردانی پیش گیری نماید، به ویژه اگر در نظر گیریم که قدرت عملیاتی آن در خارج از کشور بخاطر نداشتن متحد و پول، در حال حاظر محدود است؟ چگونه توانسته از نفوذ گروهای مسلح وابسته به خارج تا این اندازه با موفقیت جلوگیری نماید که تاکنون با حمله‌ی نیروی مسلح موثری وابسته به خارج روبرو نبوده؟ آیا مهار کشور در دست نیروهای مسلح است و یا نیروهای مسلح در اختیار این کانون؟ در هر دو صورت اعمال قدرت و فرآیند تصمیم گیری، بر چه پایه‌ای استوار است و چگونه و به چه دلیلی انجام می‌گیرد؟ کانون قدرت به غیر از ادامه قدرت، به دنبال چیست؟ آیا هدف‌های مذهبی برای مرکز و یا مراکز قدرت در کانون رژیم اولویت نخست را دارد و چرا؟ آیا هدف‌های دیگری نیز در برنامه‌ی گروه‌های صاحب قدرت، دنبال می‌شود؟ آیا همانطور که جایگزین استواری برای این رژیم تاکنون وجود نداشته، جایگزینی نیز در کانون رژیم برای رهبری (چه فردی و چه گروهی) کنونی وجود ندارد؟

تمامی این پرسش‌ها از روز نخست تا کنون معتبر باقی مانده است. به سخن دیگر، ما از نتایج به دست آمده از این حکومت بیش تر آگاه هستیم، تا از این نظام شناخت داشته باشیم. پس ما می‌توانیم ساده تر نتایج اعمال را قضاوت و یا حتا پیش بینی کنیم تا چرائی آن اعمال را. ما می‌دانیم که جنایت، فساد، چپاول دارائی‌های ملی و ایران ستیزی در این سرزمین به سرعت وسیله‌ی نظام اسلامی گسترده شد. اما نمی‌دانیم که انگیزه‌های یک نظام سیاسی که بهر صورت قدرت را در یک کشور با سابقه‌ی دراز تاریخی و جمعیت فعال و آموزش دیده، به دست گرفته، برای تیشه به ریشه زدن خود بر چه مبنا می‌باشد. سستی ایران بهر صورت و بهر دلیل، به طور مستقیم سستی نظام اسلامی هم هست. آنان بساط خود را براین سرزمین گسترده‌اند، پس با هر منطقی در جهت تعالی آن که در نهایت سبب استحکام رژیم نیز می‌گردد، باید بکوشند که چنین نیست. اگر فرض کنیم که درک نمی‌کنند، باید گفت که پس از یک دوره زمانی ۴۰ ساله آزمایش و خطا، امکان چنین فرضی نمی‌تواند زیاد باشد. یا درک می‌کنند، اما براین نظر هستند که فراز ایران در نهایت در تضاد با دوام رژیم می‌باشد و از این رو تلاشی در راه استواری ایران نمی‌کنند. اگر این فرض صحیح است، پس چرا به ماجراجوئی در جهان دست می‌زنند؟ شاید پاسخ در این است که بخاطر ایدئولوژی، مجبور به پیمودن این راه هستند. اگر چنین است، پس چرا در رژیمی که "رهبر" نظام بنا به مصلحت می‌تواند حتا در اصول دین نیز دخل و تصرف و یا بسخن دیگر ماندگاری رژیم را بر اصول دین نیز ارجحیت دارد، دست به اعمالی می‌زنند که کوتاه کننده دوران فرمانفرمائی آنان می‌باشد؟ شاید مجبوریم به این نتیجه رسیم که هیچ فرد، گروه و یا نهادی نیز در موقعیتی نباشد که پاسخ روشنی به پرسش‌های بالا دهد. رژیم پیش از آن درهم ریخته و از هم گسیخته است که دارای خط مشی روشن باشد.
پس از خمینی دیگر غیر ممکن بود که بتوان برایران به طور فردی با قدرت حکمرانی کرد. بنا به موقعیت، در مواقعی حکومت فردی (البته با آزادی عمل قابل ملاحظه برای دیگر صاحبان قدرت) دست بالا را پیدا و در برخی موارد گروه و یا گروه‌های گوناگون می‌توانند قدرت خود را اجرا کنند. برای ماندگاری، تاکنون منابع قدرت بر اصل نیاز به یکدیگر، به نوعی مصالحه دست یافتند که سیال است و ثابت نیست و به طور دایم تحول می‌یابد. حتا در دورانی به گروه‌های به اصطلاح "اصلاح طلب" نیز اجازه عرض اندام دادند که در نهایت چون نظام اصلاح پذیر نیست، مجبور به سرکوب گردیدند. یا در دورانی دیگر، در جهان و به ویژه بخش اروپائی آن به امید ژرف کردن شکاف میان آن قاره با آمریکا، با نرمش بیش تر و کنار گذاردن "چهره عبوس اسلامی"، خندان عمل کردنند. در روزهای نخست، رژیم بر پایه‌ی ایدئولوژی مهاجم اسلامی دست به گسترش در منطقه و جهان به امید گسترش هرچه بیش تر شیعه، وسیله‌ی سپاه پاسداران و لشگر عظیم آخوندها زد. در این اندازه نیز بسنده نکرد و با دشمنی به آمریکا برخاست. حماقت صدام حسین در جنگ با آمریکا نه تنها کشور عراق را به پای ویرانی و جنگ داخلی کشاند، بلکه همزمان رقیب سرسخت رژیم اسلامی را از صحنه خارج کرد و جمهوری اسلامی را به قدرت نخست منطقه بدل نمود. اما بر اثر این همسایگی ایران با نیروهای نظامی آمریکا از جنوب ایران به باختر و خاور ایران (از راه افغانستان) نیز گسترش یافت. می‌توان گفت، با وجود قدرت گیری نظام در این برهه، امنیت ایران بیش از بیش مورد تهدید واقع شد. اگر وضعیت تهدید بر ایران، از جانب اران (جمهوری آذربایجان) و اقلیم کردستان را نیز بر تهدید همیشگی پاکستان بی افزائیم، ایران در محاصره کامل قرار گرفت. با مداخله مستقیم در سوریه، نظام اسلامی به طور مستقیم نیز در برابر نیروهای مسلح اسرائیل قرار گرفتند. با مداخله مستقیم در یمن (حیاط خلوت عربستان)، پهنه‌ی عملیات مستقیم نظامی رژیم اسلامی از مدیترانه تا باب المندب در اقیانوس هند و دریای سرخ گسترش یافت. توان ملی ایران تاب تحمل چنین گستردگی را ندارد تا چه رسد به رژیمی که از نظر سیاسی، اجتماعی و مالی در داخل و خارج از کشور ورشکسته است.
این پرسش پیش می‌آید که پس از شکست‌های پی در پی در داخل و خارج از کشور، به چه دلیل نظام اسلامی از هدف‌های توسعه طلبانه دست نکشید؟ آیا ایدئولوژی در نظام چنان جا افتاده است که تا آخرین توان در راه گسترش آن می‌کوشند و آماده هستند که در راه آن خود را فدا کنند؟ و یا انگیزه‌های دیگر نیز موثر هستند؟ خمینی توانست با تکیه بر موقعیت چالش ناپذیر خود، جام زهر را به طور آشکار و بدون بخطر انداختن دوام تمامی رژیم، سر کشد. امروز چنین فرد و گروهی وجود ندارد. آیا چنین برداشت می‌شود که عقب نشینی آشکار از هدف‌های اعلان شده در خارج (صدور انقلاب) گرچه دیگر در رده نخست الویت قرار ندارند، می‌تواند سقوط رژیم را سرعت بخشد. در درازای زمان در کانون نظام، سپاه پاسداران هر روزه قدرت را قبضه کرده و نظرات خود را بر بخش غیر نظامی رژیم و رهبر بیش تر تحمیل کردند. اما اگر سپاه امروز قدرت تعیین کننده است، با آگاهی از آسیب پذیری خود و عدم امکان موفقیت در خارج از کشور و بالاتر از آن وضعیت وخیم داخلی، چرا به عنوان یک نهاد از درگیری خارجی خود را رها نمی‌کند؟ چرا کوس تندروی و حتا استقبال از درگیری خارجی در چند ماه گذشته، بر میانه روی غلبه یافته؟ شاید بتوان دو دلیل خارجی و داخلی برای این روند یافت. نخست در پهنه‌ی خارجی و رویاروئی با جهان چنین بنظر می‌رسد که سپاه پاسداران توانسته حکومت را از وظیفه‌ی تصمیم گیری هرچه بیش تر کنار گذارد. پس از خمینی، بتدریج سیاست خارجی از وظیفه‌ی وزارت خارجه خارج شده و به ویژه در رابطه با همسایگان، در کف سپاه قرار گرفت. اما حکومت، حتا در دوران خاتمی که سپاه با آن به طور آشکار مخالف بود، هنوز تا مقدار زیاد، دستکم در ظاهر در سیاست خارجی صاحب نظر بودند. سخنان فرمانده فضا و هوای سپاه پاسداران و جلسه ملاقات روحانی با بشار اسد که در آن تنها قاسم سلیمانی حضور داشت، نشان آن است که سپاه که به زیان حکومت، در حال قبظه‌ی قدرت می‌باشد. چنین بنظر می‌رسد که سپاه اخراج خود از سوریه و یمن را پذیرفته. همچنین دست بالای ترکیه در سوریه و عراق که روزی در دست سپاه بود، را بدون مقاومت زیاد تا اندازه‌ای به عنوان یک واقعیت قبول کرده است. می‌توان گمان برد که سفر اسد به ایران در این مورد باشد به ویژه که در تمامی ملاقات‌ها فرمانده نیروی قدس نیز حاظر بود. اکنون ثابت شده که در مذاکرات برجام مساله‌ی موشکی نیز مطرح شده و به توافق‌های شفاهی برای محدود و مهار کردن آن نیز دست یافته بودند. در مرحله‌ی بعدی سپاه با این توافق مخالفت کرد. برای غرب و به ویژه اروپا، اسرائیل و عربستان برنامه‌ی موشکی رژیم مساله برانگیز است. اما از نظر سپاه برنامه موشکی بالاترین جنگ افزار آنان، حتا بالاتر از تهدید گروه‌های غیر نظامی مانند حزب الله، در رویاروئی با دشمنان بشمار می‌رود. برخلاف حکومت، سپاه در این مورد به دنبال تندروی و رویاروئی با قدرت‌های خارج می‌باشد. به احتمال زیاد سپاه بر خلاف نظر وزیر خارجه، اطمینان دارد که آمریکا بدنبال جنگ با رژیم اسلامی نیست (که نظریست خطرناک برای امنیت ایران) و همزمان بدون موافقت آمریکا، عربستان و اسرائیل برای جنگ مستقیم پیش قدم نخواهند شد. (۱) از این رو با اطمینان عدم درگیری جنگی، سپاه گمان می‌برد که می‌تواند از غرب امتیاز بگیرد به ویژه که اگر خود بدون واسطه با غرب وارد مذاکره گردد. (۲) اگر هزینه‌ی دسترسی به ارز خارجی، دست برداشتن از برخی برنامه‌های موشکی است، چرا این امر وسیله‌ی سپاه انجام نگیرد تا براثر آن دستکم مقداری از بدنامی خود در جامعه بکاهد؟
سپاه با رهبر نظام در یک رابطه‌ی دوسویه همراه با بده و بستان دایمی قرار دارند. رابطه‌ای که به تدریج سپاه دست بالا در آن را پیدا کرده است. می‌توان گفت که تا اندازه بالا، امروز سپاه است که نظرات خود را بر رهبر دیکته می‌کند تا برعکس. سپاه ممکن است که هنوز به وجود "رهبر" به عنوان یک نماد یا مترسک هنوز از نظر روانی و اجتماعی نیاز داشته باشد. اما کم کم به قدرتی می‌رسد که می‌تواند حتا بدون رضایت رهبر، حکومت را به طور کامل کنار گذارد. حکومت و در راس آن ریاست جمهوری با تکیه بر رای مردم مشروعیت خود را برای اداره کشور، القا می‌کرد. با شکست‌های پی در پی در اقتصاد، سیاست و اجتماع و به ویژه با وعده‌های غیر قابل دسترسی در باره برجام همراه با فساد فلج کننده، قدرت مانوری برای وی باقی نمانده است. شکست کامل حکومت در سیاست داخلی کشور، دلیل دوم ورود سپاه به تصمیم گیری داخلی، پیش از آنچه تاکنون انجام می‌داده، می‌باشد. در دوسال گذشته پس از اصلاحاتی که در ساختار داخلی نیروهای مسلح بوجود آمد، فرماندهی سپاه با انظباط بیش تر از سابق عمل می‌کند. تنوع صداهای گوناگون و نظرات مختلف دیگر به گوش نمی‌رسد. سپاه به ویژه با یکدستگی و یا دستکم سرپوش گذاری چند دستگی (که اگر وجود داشته باشد) در رهبری آن، اکنون به تنها نهاد منسجم (دستکم در ظاهر) در این رژیم خود را نشان داده است. (۳) از دید سپاه، حال اگر رژیم اسلامی در حال واژگونی است، چه دلیلی دارد که سپاه نیز قربانی شود؟ سپاه براین نظر است که در برابر فروپاشی نظام که بخاطر شکست‌های پی در پی، اجتناب ناپذیر است، آن نهاد بهتر می‌تواند بدون مداخله غیر نظامیان عمل نماید تا زیر فرمان و یا حتا با شراکت آنان. (۴) برداشت و واکنش طبیعی که در تمامی حکومت‌های خودکامه در هنگام بحران دیده شده است.
باردیگر با اشاره به این واقعیت که ما از ساختار داخلی رژیم اسلامی بی خبریم، می‌توان از سفر بشار اسد چنین نتیجه گرفت که: نخست رژیم به طور کامل از سوریه کنار گذارده شده. اسد موافق باقی ماندن نیروهای رژیم در سوریه می‌باشد. اما از سوی دیگر اگر می‌خواهد بختی در آینده سوریه داشته باشد که تا مقدار زیاد در اختیار روسیه و در درجات بعدی در تفاهم با ترکیه، اسرائیل، عربستان و آمریکا می‌باشد، در گرو خروج نیروهای نظام است. این روند باید به طور آشکار در آینده اعلان گردد. برای مقابله با افزایش تهدیدها دال بر ماندگاری رژیم، به طور طبیعی مسیر به سوی افزایش نقش سپاه می‌باشد. باید تا پیش از فرا رسیدن نوروز، انتظار تحولات گسترده در کانون رژیم را داشته باشیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - البته در سوریه وضع متفاوت. اسرائیل به حملات موشکی و هوائی خود تا اخراج کامل سپاه ادامه خواهد داد.
۲ - البته درگیری هندوستان با پاکستان بر سر وقایع اخیر کشمیر، فشار از جانب خاور بر جمهوری اسلامی را به طور موقت کاسته است.
۳ - رژیم هیچ گاه ارتش را در رده "خودی ها" به حساب نیاورده است. البته با قدرت گیری ستاد کل نیروهای مسلح، سپاهیان تلاش کرده‌اند که به ارتش نزدیک شوند.
۴ - مادورا در ونزوئلا تاکنون تنها بر دوش نیروهای مسلح در قدرت باقی مانده است. اما همان نیروها سقوط اجتناب ناپذیر وی را درک می‌کنند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy