Sunday, Mar 10, 2019

صفحه نخست » ایرانیم! براندازم! مانیفستِ براندازیِ مدنی، رامین پرهام

اگر غم لشکر انگیزد که خونِ عاشقان ریزد

من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم!

ee.jpgرامین پرهام

کیستی

اهلِ ایرانم و ایرانیم... مهر ایران چون شد پیشه‌ام، دور از ایران نیست اندیشه‌ام... مهر ایران از دل کِی برون کنم، بگو! بی مهر ایران چون کنم... از آب و خاک و مهر ایران سِرشته شد گِلم، مِهر ایران اگر برون رَوَد، گِلی شود دلم...

زِ پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم تو را ای کهن بوم‌وبَر دوست دارم

تو را ای کهن پیر جاوید بُرنا تو را دوست دارم اگر دوست دارم

تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران تو را ای گرامی گهر دوست دارم...

ایرانیم و اهلِ ایرانم! خدایم خداوندِ جان و خرد، کزین برتر اندیشه برنگذرد.

ایرانیم! دیانتم از سیاستم جدا، اهلِ طریقتِ مِهرَم و سلوکم دوستی است. اهلِ صفا، اهلِ اخلاق، اهلِ هفت شهر عشقم. جوانمردم، اهلِ خلوصم، پیرو نیکی‌ ام، اهلِ پاکی ام. اهلِ مردانگی ام، اهلِ پهلوانی. از تبارِ رستم ام، از نوادگانِ کیومرث و جمشید، از گونه و از جنسِ سیاوَش ام. تیروکمانم نقد و خِرَد، محرابم آب و طبیعت، قبله‌ام دماوند و الاهه‌ام زیبایی، من ایرانیم!

دشمنم ضحّاک و نیایم فریدون و نمونه‌ام کاوه و الگویَم آرش. اهلِ زندگیم، اهلِ هستی. اهلِ نورم، اهلِ خورشید. از تبار شیرانم، از نژاد یوز. تیره‌ام ایرانی، گونه‌ام پهلوانی، کیانم شاعرانگی، درفشم کاویانی، سُنتم شاهانگی، زن در نگاهم گوهر زندگانی، الاهه‌یِ هستی، ایزدبانویِ پاکی در کیهانِ آریاییم.

اهلِ ایرانم، اصلیتم عشق و کلامم دوستی و سلوکم مهر و عبادتم نور و دشمنم تاریکی!

اهلِ دلم، دشمنم تبعیض.

اهلِ آغوشم، دشمنم تبعید.

اهلِ بوسه ام، دشمنم تکفیر.

خودیَم، اهلِ ایرانم، دشمنم خودخواهی، طاعونم جدایی، تابوتم نفاق و تنهایی، آرزویم وصال، معبودم حقّ، منفورم ابتذالِ شرّ، منحوسم شرارتِ ناحق، محبوبم ایرانگی و آرمانم آزادگی!

من ایرانیم! من بی میِ ناب زیستن نتوانم.

من ایرانیم! من بنده‌یِ آن دَمَم که ساقی گوید، یک جام دگر بگیر و من نتوانم!

من ایرانیم! اهلِ راستیم، دشمنم دروغ.

اهلِ صداقتم، دشمنم تزویر.

اهلِ بخشش و شفقّتم، دشمنم کین و عداوت.

اهلِ دادم، نه دار! اهلِ عدالتم، نه بیداد.

اهلِ اندیشه ام، نه ابتذال! اهلِ حِکمتم، دشمنم سفاهت. اهلِ دانائیم، دشمنم بلاهت. اهلِ اُخوّتم، اهلِ انصاف. اهلِ ایرانم. برومند و بیدار. اهلِ ساقیَم، از دیار سخن، مأنوسِ مُراد، اهلِ اعتماد و محبوبِ یار.

ایرانیم! بیانم، سلوکم، کمانم، درخدمتِ این آب‌وخاک.

از مردمَم! نقشی از فَرشِ میهنم، رَنگی از رنگین‌کمانِ کشورم، "سینی" از هفت‌سینِ مِلتم.

زبانی در بیانِ ایرانم! بوستانِ تنوع، گلستانِ تکثر، قصیده‌ای انسانیم.

گوشه‌ای در ایرانیت، من آوازم! شورم، همایونم، سه‌گاهم، چهارگاهم، راست‌پنج‌گاهم، نوا و ماهورم، تار و ترانه‌ای از هفت دستگاه ایرانیم.

اهلِ ایرانم، اهلِ سمنانم، اهلِ کاشانم، صدایِ پایِ آبم، زنده به زاینده‌رودم، ناله‌یِ هامونم، ندبه‌یِ کارونم، گریه‌یِ تالاب، اشکِ ارژن، آبِ چشمِ خشکیده‌یِ بختگانم. من ایرانم!

اهلِ آبادانم، اهلِ مازندران، اهلِ گیلان، اهلِ سیستان، اهلِ خوزستان، اهلِ کردستان، اهلِ آذرآبادگان، اهلِ خراسان، اهلِ لرستان، اهلِ فلاتِ ایران، از اهالیِ دشتِ عرفانم.

اهلِ صراطِ راستی، اهلِ شادی، اهلِ کوهساران، اهلِ شادمانی، اهلِ آبادانیم.

اهلِیّتم ایرانی، اصلیّتم آزادی، سُنتم شاهانی، من "ما"یم، "ما"یِ ایرانی!

دوگانه هستی و نیستی

چهل سال حصر ایران میهن ما را با خطر انقراض روبرو ساخته است. چهل سال شیعه‌سالاری، چهل سال خیانت به دیانت، چهل سال دستبرد در امانت، چهل سال حکومتِ عمامه، چهل سال سرکوبِ تقاضا و انحصار عرضه، چهل سال تجارت با جهالت، مصادره در اقتصاد، جعل در هویت، فرقه‌گرایی و تخریبِ اعتماد، چهل سال تقلیلِ مدنیّت به مزدوریِ بدویّت، چهل سال اعدام‌هایِ عام برای منافع خاص، چهل سال ذبح مصالح ملی برای مصالح خاص، چهل سال انسدادِ اندیشه در بُن‌بستِ ابتذال، چهل سال تسلسلِ باطل در تقدّسِ انحطاط، چهل سال بازیافتِ دروغ در هاضمه‌یِ انهزام، چهل سال روان‌پارگیِ تحمیلی در روح و در روان و در رویّه، چهل سال سرشکستگی در مرزهایِ آوارگی، چهل سال تبعید در برهوتِ بی‌آبرویی و انزوا... چهل سال سقوط!

براستی که ایران‌زمین با انقراض روبرو ست.

هر بحرانی معلولِ یک انتخاب است. بحرانِ بقایی که امروز با آن روبرو هستیم، معلولِ انتخابی است که انحطاط اندیشه در بزنگاه انقلابِ اسلامی به میهن ما تحمیل کرد. دوگانه‌یِ امروز ما معلولِ انتخابِ گزینه‌یِ اسلامی در آوردگاه 1357 است.

دوگانه‌یِ ملیِ ما در دوراهه‌ای اینچنین، دوگانه‌یِ گذار از فاشیزم سیاه به فاشیزم قهوه‌ای نیست. دوگانه‌یِ ملیِ ما گذارِ خاکستری از تباهی به سیاهی نیست. دوگانه‌یِ ملیِ ما در دوراهه‌ای اینچنین، دوگانه‌یِ هستی و نیستی است.

ما جز بیداری و براندازی راهی نداریم.

هر بحرانی ترکیبی از یک تهدید و از یک فرصت است. در بحرانی که فرقه تبهکار و شیعه‌سالار به ما تحمیل کرده، تهدیدی که با آن روبروئیم، انقراضِ ایران درصورتِ استمرارِ گفتمان، ساختار و نهادهایِ حکومتِ اسلامی است. در بحرانِ کنونی، از سوی دیگر، فرصتی نیز در برابر ما ست که همانا براندازیِ وضع‌ موجود برای بازسازیِ کشور در کهن‌ترین چهارراهِ تمدنیِ تاریخ است.

از یک سو انقراض. از سویِ دیگر خانه‌تکانی! نابودی از یک سو، بیداری و براندازی از سوی دیگر. انتخاب با ما ست!

انتخابِ ما براندازیِ مدنیِ فرقه تبهکار حاکم برای بازسازیِ ایران فردا ست.

راهی که باید پیمود!

راز بقایِ ایران در انقراضِ فرقه تبهکار حاکم است.

بازسازیِ ایران مستلزم بازسازیِ هویتِ ایرانی و ایرانیتِ ایران است. در دنیایِ تعامل و تقابلِ هویت‌هایِ ملی، در آوردگاه تکاملِ فرهنگی و اقتصادی، هویتِ جعلی بازدارنده‌یِ ماندگاری است. هویتِ جعلی عاملِ اصلی در بروز نابسامانی‌هایِ فکری و ناهنجاری‌هایِ رفتاری و اجتماعی است. روان‌پارگیِ ناشی از اختلالِ هویتی عاملِ اصلی در فروپاشیِ انسجام و یکپارچگیِ ملی است. در نبود یک هویتِ ملیِ هنجارساز و منسجم‌کننده، بقایِ کشور در زیست‌بوم همواره دگرگون‌شونده‌یِ جهانی با تهدیدی جدّی روبر خواهد شد. راهی که باید پیمود، راه بازسازیِ هویتِ ملی است.

در پیِ بحرانِ هستی و نیستیِ ناشی از گزینه‌یِ 57، در جهانی جهانی‌شونده و دگرگون‌شونده، در منطقه‌ای مخروبه و متخاصم، راز بقایِ ایرانِ در بازسازیِ هویتِ ایرانی و ایرانیتِ ایران است.

راهی که باید پیمود، راه سازماندهیِ نیرویی است که هرگز در تاریخ معاصر فرصتِ شکل‌گیریِ منسجم فکری، سیاسی و اجرایی نیافته است. تاریخ معاصر ما، جُنگِ سیاسیِ مَکاتبِ مارکسیستی و مذهبی و جهان‌سوّمی و ائتلاف‌هایِ اختلاطی از این سه بوده است. قدیمی‌ترین و سازمان‌یافته‌ترین نیروهایِ سیاسی در تاریخ معاصر ما، با سابقه‌دارترین پیشینه‌یِ ایدئولوژیک و بیشترین تجربه‌یِ تشکیلاتی، همواره جریان‌هایِ مذهبی و مارکسیستی از نوع جهان‌سوّمی و ترکیب‌هایِ اختلاطی میان این دو بوده‌اند. بحرانِ 57 و استمرار وضع‌ موجودِ ناشی از آن، معلولِ فقرِ سیاسی در تاریخ معاصر ما و فقدان یک نیروی ملی بوده و هست. راه برون‌رفت از این بحران، همانآ شکل دادن به نیرویی است مبتنی بر گفتمانِ ایرانی برای بازسازیِ ایران. تنها با یک نیرویِ ملی است که خواهیم توانست ایران را در قلبِ خاورمیانه‌یِ اسلامی و قبیله‌ای از مخاطراتِ پیشِ رو مصون داشته و پایدار نماییم. تنها با چنین نیرویی است که خواهیم توانست به کارستانِ بازسازیِ کشور در کهن‌ترین چهارراهِ تمدنیِ تاریخ، جامه عمل بپوشانیم.

در راهی که باید پیمود، حکومتِ ایرانی آنتی‌تز و برابرنهادِ فرقه تبهکار حاکم است.

تاروپود و شاخ‌وبرگِ درختِ کهن‌سالِ ایران‌زمین، روح ملی و بافتِ میهنیِ ما، با کهن‌الگوهایِ ایرانی سیرآب می‌شود. پادشاهیِ ایرانی کهن‌ترینِ این کهن‌الگوها ست. سیمرغ فراخ‌بال، دانا و خردمند، پرورنده‌یِ زال و یار رستم دستان، دیرینه‌نشانِ این کهن‌نمادِ ایرانی است.

از کیومرثِ گیومَرد، "نخستین انسان و نخستین شاه"، خدایگانِ ایرانیِ "هستی و نیستی"؛ تا فرهمندیِ جمشید، شاهِ کارستان و کارهایِ سِترگ؛ از پاسارگاد تا آرامگاهی که ویران شد به فتوایِ نامردی ناشایست‌، شهریاری کهن‌الگویی است تنیده در سپهر تمدنیِ ایران، جاری در تاریخ ما و نامی آشنا در تاریخ جهان...

آن هنگام [که] مردِ ناشایستی به فرمانرواییِ کشورش رسیده بود... آیین‌هایِ کهن را از میان برده و چیزهایِ ساختگی به جای آن گذاشته بود... در شهرها نیایشگاه بَدَلی ساخته و پیشکش‌هایِ ناپاک و آیین‌هایی که شایسته نبود... هر روز یاوه‌ گفته و با مقرراتِ نامناسب در زندگیِ مردم دخالت می‌نمود... اندوه و غم در شهر پراکنده و از پرستشِ خدایِ بزرگ روی برگردانده بود... مردم را به سختیِ‌معاش دچار کرده و آزار ‌داده بود...

مردم از خدایِ بزرگ می‌خواستند تا به وضعِ همه‌یِ باشندگانِ رویِ زمین که زندگی و کاشانه‌شان رو به ویرانی می‌رفت، توجه کند... خدایِ بزرگ اراده کرد و بر آنان مهر آورد و به دنبالِ فرمانروایی دادگر در سراسرِ کشورها به جستجو پرداخت. به جستجویِ شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نامِ کوروش پادشاه انسان را برخواند. از او به نامِ پادشاهِ جهان یاد کرد. کوروش با راستی و عدالت کشور را اداره می‌کرد. خدایِ بزرگ با شادی از کردارِ نیک و پندارِ نیکِ این پشتیبانِ مردم خرسند بود...

لوح کوروش، لوح میثاق، سرلوحه‌یِ خودآگاهِ ملی و ناخودآگاهِ جمعی ما ست. پادشاهیِ ایرانی کهن‌ترین نمادِ ما ست. پادزهرِ بدترین، بهین‌الگویِ نور و امید در ژرفنایِ تباهی و نومیدی است. پیدایشِ ما، دولتِ ما و پایداریِ ما با نمادِ پادشاهی هم‌ریشه است. نمادِ پویایی، سیمرغ ماندگاری، الگویِ شدن و شوندگی، شهریاری سیمایِ تداومِ ما در دگردیسیِ تاریخی است. ثبات در دگرگونی است. انسجام در انطباق. تداوم در تکامل.

مدرنیته‌یِ هر پدیده‌ای در پویایی و انطباق‌پذیریِ آن پدیده است. در ذاتِ بهین‌شونده و بهین‌کننده‌یِ آن. در ترجمانِ مدرن و انطباقِ کهن‌الگویِ تاریخیِ ما با نیازهایِ امروزیمان، نمادِ شهریاری نمادی غیرسیاسی است. بازسازیِ این نماد در چارچوبِ مقتضیاتِ قرن بیست‌ویکم، از ضرورت‌هایِ بقا و پایدارسازیِ ایران است. نهادِ بازسازی‌شده‌یِ شهریاریِ ایرانیِ، اهرمی کارآمد در بازسازیِ ایرانیتِ ایران و بازشناساندن آن در عرصه‌یِ جهانی خواهد بود. هم‌افزونی میان این نهاد و جامعه مدنی، کلید و رمز پیروزیِ ما در راهی است که باید پیمود. رمز بازسازیِ مدنیتِ ایرانی در هم‌افزونی میان نمادِ پادشاهی و نهادِ گفتمان‌ساز و سیاست‌ساز و اجراییِ ملی و برخاسته از جامعه مدنی است. از ترکیبِ خردمندانه‌یِ این نماد و این نهاد است که نظامِ عاملِ ملیِ ایران شکل خواهد گرفت.

راهی که باید پیمود، راه ایرانیِ هم‌افزونی میان نماد پادشاهی و نهاد اجرایی است. نهادی برخاسته از نیرویی ملی و نسلی نو. نسلی نودر روزگاری نو با گفتمانی نو برای ایرانی نو. نیرویی ملی که باید شکل‌گیرد و زمینه‌ساز دولتی موقت گردد. دولتی موقت که رهبریِ سیاسی و اجراییِ براندازیِ مدنیِ فرقه تبهکار حاکم را بدوش‌گیرد.

راه و راهکار بقایِ ایران نیازمند چنین رهروانی است، که کارستانی از این دست از توانِ فرسودگان بیرون است!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy