بخش اول
✅ مدتی است که میخواهم نکاتی را با آقای پهلوی در میان بگذارم. اما هر بار به دلایلی ، این کار را به تعویق انداختهام. اکنون هم که عزم خود را بر نوشتن جزم کردهام آماده مواجهه با حملات سنگین هستم؛ همانطور که اخیرا با آگاهی از حملات و با آمادگی کامل برای شنیدن اهانتها، نوشتم که حاضرم برای پس گرفتن ایران از کسانی که خود را تحت الحمایه آدمکشان خارجی میدانند کنار پهلوی بایستم. کسانی که با قلم و کلام من آشنا هستند میدانند که هیچگاه در بیان مکتوب یا شفاهی نظراتم، به کاهش یا افزایش محبوبیت نیندیشیدهام .بر همین اساس همواره کسانی با تفکرات گوناگون، ملامتم کردهاند و گروهی که جمع اضداد به نظر میرسند مرا مورد لطف خود قرار دادهاند. در این یادداشت نیز بر اساس رویه پیشین و بدون واهمه از ملامتها و نیز بدون ذوق زدگی از تمجیدهای واقعی یا احساسی، سخن خود خطاب به آقای پهلوی را به امید تاثیرگذاری - ولو اندک - بیان میکنم. اما پیش از آن ، ذکر دو مقدمه را ضروری میدانم.
✅ یک - یکی از بزرگترین خیانتهای جمهوری اسلامی، گسترش خصلت دورویی و تقویت رودربایستی در میان ایرانیان است. این خیانت در کنار رعب آفرینیهای گسترده، انجام یک نظرسنجی علمی در میان ایرانیان و به دست آوردن نتایج صادقانه از آن را بسیار سخت کرده است. این قاعده، کسب اطلاع از میزان محبوبیت نحلههای مختلف سیاسی و افراد گوناگون را نیز شامل میشود . از جمله هیچکس با قاطعیت نمیتواند بگوید آقای پهلوی حمایت چند درصد ایرانیان را با خود دارد، سهم افرادی که خواهان رسیدن او به سلطنت هستند چقدر است و سهم طرفداران جمهوریخواه او چقد؟ چند در صد مردم ایران سلطنت میخواهند و چند درصد شخص رضا پهلوی را گزینه مناسبی برای اداره کشور میدانند؟ همین پرسشها را می توان در مورد نحلههای دیگر سیاسی و اشخاص دیگر نیز مطرح کرد. اما اعتراف میکنم که یک چیز را نمیتوان انکار کرد. حملات هماهنگ و هتاکی بی سر و پاهایی مانند محمدرضا نقدی ، نشانه نگرانی جمهوریاسلامی نسبت به روند اقبال گروهی از ایرانیان به پهلوی هاست. شخصا نه سلطنت را نسخه شفابخش برای ایرانمی دانم، نه هنوز نشانه های کافی از توان آقای پهلوی برای اداره ایران برایم آشکار شده است. از میزان واقعی اقبال ایرانیان به او آگاه نیستم و نمی دانم اگر افراد دیگری هم بتوانند از اینحجم حمایت رسانهای برخوردار شوند یا مناظره های واقعی برگزار شود کدام تفکر، قادر به جلب و جذب درصد بیشتری از ایرانیان خواهد شد . اما می دانم که اقبال به رضا پهلوی در حال افزایش است و همانطور که در بالا اشاره کردم مهم ترین نشانه در این مورد وحشت آشکار نظام و تریبون داران آنست. بر همین اساس اخیرا نوشتم و همچنان می گویم حاضرم برای بازپس گرفتن ایران در کنار او بایستم همانطور که به عنوان یکایرانی - و نه بیشتر - حمایت و کمک بههر تفکر دیگری که خواهان نجات ایران از " قبیله ایران ستیز حاکم " باشد را وظیفه خود می دانم. اما این سخن به معنای عدمنگرانی از آنچه در اطراف آقای پهلوی می گذرد نیست.
بخش دوم
❇️ اما سخن من با آقای پهلوی !
✅ همانگونه که در بالا نوشتم شدتگیری حملات رسمی و رسانهای در ایران، نشان میدهد بررسیهای محرمانه حکومتی، گویای افزایش حسرت بسیاری از ایرانیان برای بازگشت به گذشته بوده و همین امر، موجب نگرانی در سطوح بالای حکومت شده است. البته هیجکس از جمله آقای پهلوی نباید از حسرت ایرانیان برای بازگشت به چهل سال قبل خوشحال باشد. شخصا گمان نمیکنم اکثریت ایرانیان خواهان رجعت به سلطنت یا هرنوع حکومت فردی باشند اما یقین دارم دو مقایسه ، موجب حسرت نسبت به گذشته شده و میشود. نخست وضعیت عمومی بسیاری از خانوارها - از قشر متوسط - از لحاظ رفاه نسبی در مقایسه با آنچه چهل سال قبل ، مشهود بود . دوم میزان پیشرفت همسایگان ایران و مقایسه آن با برخی جاماندگیها در ایران. همین امر بسیاری از ایرانیان را به تمجید از دوره گذشته و ابراز نفرت از آنچه هم اکنون در کشورشان میگذرد وا می دارد. در واقع آخرین خاندان پادشاهی ایران، این شانس را دارد که با یک حکومت ناکارآمد، فاسد و ایران ستیز مقایسه شود و نتیجه این مقایسه، برای آن خاندان و وارث آن کسب محبوبیت کند. نخستین سخن من خطاب به آقای پهلوی، مرتبط با همین نکته است. محبوبیت سلبی ، تنها در دوره گذار به کار می آید .اما پس از آن، نتایج و دستاوردهای یکحکومت یا یک فرد ، معیار اقبال به یکفرد یا تنفر از او خواهد بود. مثال ملموس در این مورد، رفتاری است که اصلاح طلبان و حامیان روحانی، در مورد احمدی نژاد داشتند. آنها تواتستند در یکدوره چهارساله ، با " لولو سازی" از احمدی نژاد ، میلیونها ایرانی را سرگرم کنند و به آنهای وعده های شیرین بدهند. اما امروز چه؟ آیا حمله به احمدی نژاد و آماردهی از ضعف های او، محبوبیتی برای روحانی ، خاتمی و اصلاح طلبان ایجاد می کند؟ آقای پهلوی و هر فرد دیگری که مورد علاقه گروهی از ایرانیان است باید از همین امروز برنامه مشخص خود برای عبور از باتلاقی که جمهوری اسلامی ساخته است و سپس ساختن جامعه ای در شان ایرانیان را اعلام کند. در این بخش، ذکر دو نکته را مفید میدانم.
✅ دو- اجازه بدهید بار دیگر نکتهای را یادآوری کنم که نخستین بار هفت سال قبل به صورت عمومی بیان کردم و پس از آن نیز بارها مورد تاکید قرار دادم. برنامه قطعی من برای فردای براندازی ، خداحافظی همیشگی با سیاست است. امروز نیز، گذران زندگی روزمره من ارتباطی با سیاست ندارد. با فعالیت سخت روزانه، معاش خود را تامینمی کنم و تا روزی که نفس دارم به همین نوع زندگی ادامه میدهم. پس شک نکنید اعلام همراهی من با یک فرد، گروه یا تفکر، تنها از طریق سرمایه ناچیز قلمی است نه حضور فیزیکی در کنار افراد و گروهها یا سهم خواهی از آینده ای که هنوز برای هیچکس آشکار نیست.
✅ الف- سابقه تاریخی نشان میدهد ایرانیان، رهبران قاطع را دوست دارند و آنان را همراهی میکنند. آیا تا کنون اندیشیدهایم که چرا در شعارهای دی ماه سال نود و شش، شعار " رضا شاه روحت شاد " مکررا شنیده شد اما در خصوص آخرینپادشاه ایران، شاهد ابراز احساسات قابل توجه نبودیم؟ به باور من، قاطعیت اولین پادشاه سلسله پهلوی ، همموجب پیشرفت کشور شد هم پس ازحدود هشت دهه ، همچنان موجب مباهات گروهی از هموطنان به اوست . همین موضوع را می توان در مورد آیت اله خمینی و موفقیت او در جذب میلیونها ایرانی مشاهده کرد. ممکن است او مردم را فریب داده باشد یا در میانه راه منحرف شده باشد . هیچیک از این دو ، نباید باعث تحریف تاریخ و غفلت از این واقعیت شود که او در سال پنجاه و هفت ، میلیونها ایرانی را با خود همراه کرد. می دانید دلیل اصلی آن چه بود؟ قاطعیت ! او از روز نخست ، روی یک حرف ایستاد و در کنار دلسوزی های واقعی یا فریب کارانه برای مردم ، بر رسیدن به خواسته خود تاکید کرد. به یاد داریم که در سال پایانی از نظام شاهنشاهی، برخی از دغدغه های مذهبیون - که امروز بسیار مسخره به نظر می آید- مرتفع شد ازجمله بازگشت تاریخ شاهنشاهی به تاریخ هجری. پادشاه وقت شخصا با مردم سخن گفت و با پذیرش وجود برخی اشتباهات ، وعده اصلاحات داد، برخی عوامل بلند مرتبه حکومتی ، به بهانه مبارزه با فساد دستگیر و زندانی شدند( لقمه آماده برای اعدام توسط جمهوری اسلامی)، برای تسکین آلام زندانیان سیاسی ، ارتشبد نصیری رئیس سابق ساواک از محل ماموریت خود در پاکستان فراخوانده شد و به زندان رفت و برخی اصلاحات دیگر. اما خمینی ایستاد و گفت : " شاه باید برود ". در واقع قاطعیتی که او داشت - همچون رضا شاه - موجب اقبال بیشتر به او شد چون همه می دانستند با آمدن خمینی ، قرار است چه اتفاقی بیفتد. امروز من هم می گویم " ایکاش با اصلاحات تدریجیِ شاه کنار می آمدیم تا امروز کشور خود را لگد کوبِ ایران ستیزان نبینیم" .
اما آنچه که آن روز موجب موفقیت خمینی و یاران - و شاید عوامل خارجی پشت پرده - شد اظهار نظر صریح و ایستادگی او بر خواسته خود بود. چیزی که امروز آقای رضا پهلوی از آن خودداری می کند. آقای پهلوی با مبهم گویی ها بسیاری از افراد را در تردید نگه می دارد. تکرار صدباره این جمله که " نظام حکومتی را مردم باید تعیین کنند" بدون مشخص کردن نظر خود او، ممکن است در کوتاه مدت موجب رضایت افرادی با تفکرات گوناگون شود اما بعید می دانم شیوه شایسته برای کسی باشد که گروهی از ایرانیان به او دل بسته اند. نکته جالب در این میان ، آنست که برخی طرفداران آقای پهلوی ، ادعا می کنند او به دنبال سلطنت نیست اما همان افراد ، نامیدن آقای پهلوی با هر عنوانی جز شاهزاده را بر نمی تابند. در اینمورد باید بیشتر گفت و نوشت و نباید از قضاوت دیگران ترسید . احترام آقای پهلوی برای دیدگاه اکثریت مردم ، ستودنی است اما توصیه من آنست که ایشان نظام مرجح از نظر خود را نیز به مردم معرفی کند و دلایل خویش را با مخاطبان در میان بگذارد . به ایشان قول می دهم این کار بر تعداد حامیانِ مصمم ، می افزاید و دیگران را وادار به بیرون آمدن از پستوهای مشکوک خواهد کرد. نمونه امروزی از " عدم قاطعیت و پنهانکاری بی حاصل" اصلاح طلبان هستند که با کلی گویی در خصوص " اصلاحات تدریجی" حدود بیست سال، میلیونها نفر را با خود همراه ساختند و اکنون با سرعتی باورنکردنی به منفورترین نحله سیاسی در میان بخشی از حامیان دو آتشه سابق و منتقدان آرام خود تبدیل می شوند.
بخش سوم
✅ ب - میپذیرم که دهها میلیون ایرانی ناراضی و عصبانی از حکومت فاسد و ظالم ، برای رهایی از " آنچه نمیخواهند " به بخش های مختلف اپوزیسیون دل بستهاند. می دانم چشم صدها هزار و حتی شاید میلیونها نفر از آنان، به آقای پهلوی است . اما بر این باورم که در روز تصمیمگیری نهایی ، مردم تجربه چهل سال پیش را به یاد خواهند آورد . سال پنجاه و هفت، رهبران انقلاب با بزرگنمایی برخی ضعفها ، توانستند به مردم بقبولانند که " چه نمی خواهند". آنگاه بر موج " نخواستن های مردم " سوار شدند تا به همه چیزهایی برسند که " خود می خواستند " . بعید می دانم آن تجربه دردناک باردیگر تکرار شود. اجازه بدهید صریح تر بگویم . اعلام انزجار روزافزون از نظام فاسد ، زورگو و بی کفایت جمهوری اسلامی و اعلام همبستگی زبانی یا حتی بیان احساسات خالصانه نسبت به بخش های گوناگون اپوزیسیون یا چهره های شناخته شده ، الزاما به معنای همراهی کامل و ریسک پذیری برای تغییرات ناشناخته و مبهم نخواهد بود. عدم اطمینان ناراضیان به " آنچه که قرار است پس از سرنگونی جمهوری اسلامی اتفاق بیفتد" هم اکنون پاشنه آشیل اپوزیسیون و متاسفانه مهم ترین عامل دوام نظامحاکم است. احتمالا طرفداران آقای پهلوی خواهند گفت پروژه ققنوس برای رفع همین نقیصه است. اما گمان می کنم بسیاری از مخاطبان این یادداشت، با نگارنده موافق هستند که اولا اینپروژه هنوز راه بسیار طولانی در پیش دارد تا بتواند مردم را نسبت به وجود برنامه عملی برای پسا جمهوری اسلامی ، قانع کند. ثانیا به دلیل ناشناخته بودن اعضای پروژه ، هنوز امکان ارزیابی نسبت به کارآمدی اصل پروژه و کفایت عناصر فعال آن وجود ندارد. همچنین، سخن گفتن از تریبون های یکطرفه و کنترل شده، نمی تواند موجب اقناع کسانی شود که نه از روی عشق و علاقه به یک فرد بلکه با دغدغه آزادی و آبادی ایران، به دنبال یافتن رهبران یا مشاوران امین هستند. ضمن آنکه تجربه خمینی به مردم نشان داده که نمی توان به رفتار و گفتار تواضع گونه از این قبیل که " به دنبال قدرت نیستم " اعتماد کرد ؛ حتی اگر صادقانه بیانشود. آقای پهلوی و سایر کسانی که خواهان همراهی مردم با خود هستند باید راهکارهای معین برای جلوگیری از بازتولید دیکتاتوری و مواجه شدن با استبداد فردی یا قبیله ای را با مردم در میان بگذارند.
✅ بخش دیگر از سخن من، مرتبط با پدیده ای است که موجب نگرانی بسیاری از فعالان سیاسی شده است. بله ! در مورد رفتار نامناسب برخی افراد سخن میگویم که نشانه هایی از نزدیکی آنها با آقای پهلوی، وجود دارد. در میان افرادی که خود را حامی وارث آخرین پادشاهی ایران می دانند چهره های بی ادعا، انسانهای فرهیخته و دلسوزان واقعی، کم نیستند . اما متاسفانه جریان غالب رسانهای در اختیار کسانی است که با تندخویی، درشتگویی، خود بزرگبینی و تحقیر دیگران، موجب وحشت بسیاری از افراد نسبت به قدرتگیری این گفتمان شدهاند. شخصا تندگوییها و اهانتها در فضای مجازی توسط هزاران نفر که خود را حامی آقای پهلوی می دانند را به حساب وی نمی گذارم. او نیز چند بار - با لحنی بسیار ملایم - در مورد اینگونه هتاکی ها از خود سلب مسئولیت کرده است. اما افزایش کمی و کیفی اهانت ها، لزوم طرد قطعی این افراد - نه فقط سلب مسئولیت - را اجتناب ناپذیر می کند. البته در مورد گروههایی که بدلیل انتساب به آقای پهلوی شهرت یافتهاند ، شرایط متفاوت است. مردم باید بدانند که این گروهها وابسته به آقای پهلوی هستند یا او میخواهد به صورت یکطرفه از حمایتها، تبلیغات و جنجال آفرینیهای آنان استفاده کند بدون آنکه مسئولیتی در برابر عملکرد و اظهارات آنان بپذیرد. به عنوان یک هموطن به آقای پهلوی میگویم در میان همان گروهها ، اکثریتقاطع با افراد موقر و قابل احترام است. اما رسانههای خاص بویژه رسانه وابسته به استعمار پیر، احتمالا عامدانه به سراغ تندروترین و بیمنطقترین آنها میروند و میزبان آنان در برنامههای مختلف هستند. بر این باورم که این، اقدامی آگاهانه و حساب شده از سوی آن رسانه هاست و واکنشی حساب شده از سوی آقای پهلوی را ضروری می سازد تا پروژه وحشت آفرینی از او و حامیانش خنثی شود . اجازه بدهید به صورت سر بسته بگویم که برخی اظهارات غمانگیز و غیرقابل باور که این روزها بر زبان برخی چهره های شاخص اپوزیسیون جاری می شود را بی ارتباط با این وحشت آفرینی نمی دانم.
✅سخن را با دو نکنه به پایان میبرم.
یک - انتقادها علیه این نوشته را با جان و دل میپذیرم و به هتاکیها اهمیت نخواهم داد. اما به آقای پهلوی توصیه میکنم گروهی را مامور کنند تا فحاشیها را رصد نمایند. شاید راز وحشت رو به گسترش از حامیان اسمی - و بعضا رسمی- بر ایشان آشکار شود.
✅دو - همچنان تکرار میکنم به عنوان یک ایرانی ، با بضاعت محدود قلمی خود در کنار آقای پهلوی و هر کسی خواهم ایستاد که حمایت گروهی از مردم را در اختیار دارد و به دنبال بازپسگیری ایران از نظام ولایتفقیه است؛ نظامی که آن را یکی از تبهکارترین و فاسدترین نظامهای حکومتی در طول تاریخ و در پهنه جغرافیا میدانم. البته اعلام این حمایت ، به معنی سرسپردگی یا تعظیم و تکریم های بیمنطق و سکوت در برابر ضعف ها نخواهد بود .
انقلاب پُر معما! مهرداد درویشپور