- اگر چه تماشای ساق پای عریان عروس راستی، بیرون افتاده از حجاب، و دیدن دم آلوده به سرشیر روباه حیلهگر، از زیر عبای رشک و ریا، فرصتی است مغتنم، شوربختانه روی دیگر سکه، بر گرفتن چشمها از کارزار حکومت است که با تدارک این ترفندها وقت میخرد.
- چشمگیرتر از سادگی عمل و هزینه اندک ماموریت نفوذیها در اپوزیسیون، رسانهها، دانشگاهها و مراکز علمی و دانشگاهی خارج از کشور، شمار فراوان داوطلبان «مسئلهدار»ی است که از هر قماش آماده رفتن به ماموریت خارج، گرفتن اجازه اقامت در آمریکا و اروپا و داشتن شغل آبرومند و پر درآمد در یک موسسه مطالعاتی معتبر میشوند.
اگر چه تماشای ساق پای عریان عروس راستی، بیرون افتاده از حجاب، و دیدن دم آلوده به سرشیر روباه حیلهگر، از زیر عبای رشک و ریا، فرصتی است مغتنم، شوربختانه روی دیگر سکه، بر گرفتن چشمها از کارزار حکومت است که با تدارک این ترفندها وقت میخرد.
شگفتانگیز نیست که میبینی تمامی بازیگران معرکههای خبرساز بیش و کم از یک قماشاند و به گونهای پیدا و پنهان بند نافشان به حکومت وصل است؛ در یک صحنه بازیگری به ظاهر سرخورده از نظام و در باطن همچنان سرسپرده به بنیانگذار آن، خفتان «فیلسوف اسلامی»، عاریت گرفته از جامهدان «آیتالله بیبیسی» را به تن میکشد و «دجال» را «با سوادترین رهبر تاریخ ایران» میخواند، و در صحنهای دیگر تهیمغز یاوهگویی که به دستش بوقی بزرگ و مشکی از باد دادهاند، به عنوان «مهره سوخته اطلاعاتی» و «عنصر نفوذی در اپوزیسیون» «افشا» میشود.
در عرصه سیاست، رویدادها کمتر اتفاقی و بیشتر طراحی شدهاند و حکومت بحرانزده ایران این روزها برای انحراف اذهان، از یکسو عجولانه پیادهنظامهای صادراتی خود را به قصد نفوذپذیر بودن و ضعیف نشان دادن اپوزیسیون قربانی میکند و از سوی دیگر به نیت سفیدنمایی میراثهای شوم انقلاب، عروسکهای کوکی خود را وادار به خوشرقصی و مدّاحی عالمانه و ثناخوانی و ستایش از دجال.
صادرات از مقولهای متفاوت
حکومت آخوندی از چهار دهه پیش که قدرت سیاسی را در ایران به نحوی غیرمنتظره به چنگ آورد، به منظور تثبیت موقعیت و پوشاندن ضعفهای ناشی از فقدان تجربه و مهارتهای لازم برای مدیریت کشور، سرکوب مخالفان و نفی دگراندیشی و انهدام دگراندیشان را که دشمن تلقی میکرد در دستور کار قرار داد؛ گرفتن برگی از دفتر تجربههای انقلاب سرخ، هدیه شده از سوی رفیقان خلقی «ارتجاع سیاه» در ابتدای راه.
طی نخستین موج انهدام فلهای مخالفان، صدها تن از نظامیان و دولتمردان نظام پادشاهی به جوخههای اعدام سپرده شدند با این هدف که علاوه بر ایجاد وحشت در جامعه، ظرفیتهای فرماندهی ارتش و مدیریت اداری کشور را از میان بردارند.
طی موج دوم انهدام مخالفان و دگراندیشان، حکومت تجربه آموخته از پراکندن تخم ترس و توسل به ابزار خوف و هراس، همزمان با ادامه اعدامهای گروهی در داخل، جوخههای ترور را، برای شکار از دام گریختگان، به خارج فرستاد.
در یک بازسازی تاریخی از دو قتل سیاسی با اهمیت میتوان در آنها شباهتهایی شگفتانگیز یافت: یکی ترور لئون تروتسکی وزیر خارجه و نخستین فرمانده «ارتش سرخ نظام بلشویکی» (الگوی اصلی سپاه پاسداران) که بعد از اینکه مورد غضب استالین قرار گرفت به عنوان رهبر اپوزیسیون، به مکزیک رفته و در تبعید بسر میبرد؛ دیگری ترور شاپور بختیار آخرین نخست وزیر شاه که در پاریس در تبعید زندگی میکرد.
در ماجرای ترور تروتسکی، یک اسپانیایی کمونیست که به استخدام دستگاه ترور «بریا» در آمده بود مامور قتل او شد و بعد از شکست تلاش نخست در ماه مه سال ۱۹۴۰، برای تمام کردن کار از راه دوستی با منشی تروتسکی (سیلویا آگلف) در آمد و بعد از رخنه اولیه، طی یک دیدار خصوصی به عنوان هوادار، رقیب استالین را با سلاح سرد و به نحوی فجیع به قتل رساند.
«مرکادر» ۲۰ سال زندانی بود و بعد از آزادی در کوبا از سوی فیدل کاسترو مورد تجلیل قرار گرفت و از کوبا راهی مسکو شد و در آنجا نشان لنین دریافت کرد.
تلاش نخست و ناموفق حکومت مذهبی ایران برای ترور بختیار را انیس نقاش تروریست لبنانی بر عهده گرفت که اینک به عنوان نظریهپردازی در قد و قوارهی حسین حاج فرجالله دبّاغ (ملقب به عبدالکریم سروش)، در تلویزیونهای جمهوری اسلامی ظاهر میشود.
در تلاش دوم، علی وکیلی راد تروریست اعزامی جمهوری اسلامی با همکاری یک عامل نفوذی به نام فریدون بویراحمدی که مورد اطمینان بختیار قرار گرفته بود، در نقشی مشابه با قاتل تروتسکی، به عنوان هوادار به دیدار او در پاریس میرود و با سلاح سرد (کارد آشپزخانه) بختیار، و دستیار او سروش کتیبه را در خانهی خود وی به قتل میرساند.
وکیلی راد نیز بعد از ۱۹ سال حبس و در مبادله با یک زندانی فرانسوی در ایران، از زندان آزاد شد و در تهران مورد استقبال رسمی قشقاوی معاون وقت وزارت خارجه جمهوری اسلامی قرار گرفت.
تا زمان ترور صادق شرفکندی در رستوران میکونوس در برلین در سال ۱۹۹۲ میلادی که طی آن رهبر حزب دمکرات کردستان و یاران او به قتل رسیدند، جمهوری اسلامی بیش از یکصد ماموریت به نتیجه رسیده تروریستی علیه مخالفان خود را خارج از کشور به اجرا گذاشت.
از آن تاریخ، و به دلیل هزینههای سیاسی سنگین ترور گرم مخالفان خارج از کشور، جمهوری اسلامی این طرح راهبردی از میان برداشتن دگراندیشان را مورد تجدید نظر قرار داد.
تغییر ماهیت صادرات حکومت: ترور مخملی!
با تثبیت نسبی جایگاه دولت در ساختار حکومت اسلامی، مسئولیت اصلی انهدام دگراندیشان را وزارت اطلاعات عهدهدار شد که انجام «قتلهای زنجیرهای» تحت مدیریت علی فلاحیان وزیر اطلاعات دولت رفسنجانی، و قربانعلی دری نجف ابادی در دولت محمد خاتمی، یادگارهای سیاه آن دوران محسوب میشوند.
بعد از افشای قتلهای زنجیرهای و هزینههای سیاسی سنگین ترور مخالفان خارج از کشور، نحوه مقابله حکومت با مخالفان مورد بازنگری ساختاری قرار گرفت و به آن جامهای تازه پوشانده شد: ظاهر شدن عوامل حکومت در شکل و شمایل مخالفان و اجرای «توطئه از درون» و یا قرار گرفتن «پشت خطوط دشمن» و اقدام به عنوان «ستون پنجم».
سوابق سازمانهای اطلاعاتی ایران از زمان به تبعید رفتن سپهبد تیمور بختیار و شکار او توسط ماموران اعزامی ساواک در شکارگاهی در عراق، تا ترور شاپور بختیار توسط انیس نقاش و بعد وکیلی راد، انباشته از ماجراهای جلب اطمینان شکار از سوی شکارچی و موفقیت نهایی ماموران نفوذی است.
در ماجرای کشتن تیمور بختیار، ماموران سازمان امنیت یک فروند هواپیمای مسافری را ظاهرا در آسمان ربوده و در فرودگاه بغداد فرود آوردند و از این راه نه تنها دولت بعثی عراق را فریفتند که به هدف نهایی خود یعنی جلب اطمینان تیمور بختیار رسیدند تا در مرحله بعد او را به عنوان دوست و زیر نگاه محافظان عراقی از میان بردارند!
این روزها هزینه انجام ماموریتهای نفوذی کاهش یافته و از حد خریدن یک پرس چلوکباب برای یک مجری رسانهای، تا تطمیع وزیر خارجه مشغول به کار در آمریکا برای ابراز تاسف سیاسی او، بعد از دریافت یک قطعه قالیچه ابریشمی (مادلین اولبرایت) و یا تطمیع وزیر انرژی اسرائیل (گونن سِگِو) که سال پیش به جاسوسی برای جمهوری اسلامی اعتراف کرد، در نوسان است.
چشمگیرتر از سادگی عمل و هزینه اندک ماموریت نفوذیها در اپوزیسیون، رسانهها، دانشگاهها و مراکز علمی و دانشگاهی خارج، شمار فراوان داوطلبان «مسئلهدار»ی است که از هر قماش آماده رفتن به ماموریت خارج و گرفتن اجازه اقامت در آمریکا و اروپا، داشتن شغل پر درآمد در یک موسسه مطالعاتی میشوند؛ از لمپنهایی که یک کاسه ماست را بدون لبریز شدن نمیتوان به دستشان داد ولی بعد از کسب شهرت دروغین، خود را در مرکز جهان میبینند، تا آن آخوندی که یک سال بعد از فرستاده شدن به خارج از سوی مجله تایم «یکی از ۱۰۰ چهره تاثیرگذار جهان» معرفی میشود! هیچ رویداد سیاسی تصادفی نیست!
نگرش تازه جمهوری اسلامی برای تخریب و انهدام مخالفان سیاسی که با فاش شدن قتلهای زنجیرهای و ماجرای رستوران میکونوس شکل گرفته بود، در دولت احمدی نژاد و با استفاده از درآمدهای نفتی کلان به مرحلهی تازهای وارد شد.
طرح دعوت ایرانیان مقیم خارج از سوی نهادی به نام «شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور» که با اعتباری کلان تاسیس و در اختیار رحیم مشائی دستیار جنجالی احمدی نژاد قرار داده شده بود را میتوان از جمله نخستین گامهای تغییر سیاست «ترور گرم» مخالفان با اجرای طرح نفوذ در صفوف مخالفان سیاسی و «ترورهای مخملی» به حساب آورد؛ تغییر جهتی که شاخههای راست حکومت و معتقدان به حذف خشن مخالفان، آن را بر نمیتابیدند.
علاوه بر مخالفت وسیع اصولگرایان در مجلس با «دومین همایش ایرانیان مقیم خارج»، به بهانه هزینههای نجومیآن (هر میهمان میتوانست ضمن دریافت هدیه به خرج دولت چهار همراه داشته باشد و مجانی از چهار استان کشور بازدید کند!) رسانههای دست راستی نیز این حرکت دولت را مورد انتقاد تند قرار دادند.
حسین شریعتمداری نماینده خامنهای و مدیر مسئول در موسسه مصادرهای کیهان در اعتراض به آنچه وی آن را «عدم انجام ابتداییترین وظایف قانونی برای جلوگیری از برخی پلشتیها در برپایی این همایش» خواند، نهادهای امنیتی و اطلاعاتی دولت احمدی نژاد را مورد انتقاد تند قرار داد و بخصوص به حضور هوشنگ امیراحمدی به عنوان «واسطه رابطه با آمریکا» در آن شدیدا اعتراض کرد.
برقراری تماس با تعدادی از ایرانیان شاغل و یا مدعی اشتغال دانشگاهی خارج از کشور که پیشتر با دولت هاشمی رفسنجانی نیز ارتباطهای نزدیکی داشتند و شکل دادن به حلقههای کار که «حلقه نیویورک» معروفترین آنهاست، از یادگارهای دولت احمدی نژاد محسوب میشوند.
طرح آزاد کردن تعدادی از زندانیان سیاسی شناخته شده و دادن اجازه خروج از کشور به آنها با نیت شکل دادن به «اپوزیسیونهای خودی»، (موضوعی که مصطفی تاجزاده نیز بعد از آزادی از زندان هفت ساله با نام بردن از افراد خودی صریحاً مطرح ساخت)، در کنار اعزام چند فعال رسانهای شناخته شده متعهد به اصول انقلاب و در عین حال ناراضی و معترض و مسئلهدار، برای یافتن جای پا در رسانههای خارجی، اعزام دانشگاهیان مامور به مراکز آموزشی در آمریکا، کانادا و بعضی کشورهای اروپایی و همچنین فرستادن چند مهره دلقک و سخیف برای ایفای نقشهای جنجالی در اپوزیسیون خارجی و لوث کردن سازمانهای سیاسی و رهبرن آنها، حتی قرار دادن تلههای معاشرتی (Honey Trap) برای چهرههای رسانهای و رهبران اپوزیسیون، تنها بخشی از تلاشهای گسترده حکومت برای به انحراف کشیدن و یا خنثی کردن مخالفتهای خارج از کشور به شمار میرود.
در دوران حسن روحانی، طرح نفوذ رسانهای، نفوذ در لایههای اپوزیسیون، لابیگری و ترور مخملی مخالفان، با استفاده از تمامی تجربههای گذشته و مهرههای موجود ارتقاء تازهای یافت.
تصدی محمدجواد ظریف عضو شاخص «حلقه نیویورک» در منصب وزیر خارجه دولت تازه، استخدام و تجهیز یک گروه لابیگری موثر در آمریکا با هزینه سالانه دهها میلیون دلار به تقلید از «کمیته روابط عمومی آمریکایی اسرائیلی» (آیپاک) لابیگری اسرائیل، به منظور تلطیف چهره جمهوری اسلامی و همچنین هموار کردن مسیر رسیدن به توافق اتمی، ایجاد هستههای دانشگاهی به منظور انجام گمانهزنیهای ظاهرا مستقل و عرضه آن به عنوان نتایج آمارگیری مستقل (دانشگاه مریلند آمریکا و «ایران پول» در تورنتو کانادا) تنها بخشی از فعالیتهای جمهوری اسلامی برای تخریب هم روحی و هم سازمانی اپوزیسیون، و تلاش برای القای تثبیت و ماندگاری حکومت مذهبی به شمار میرود.
تصادفی نیست اگر در همین روزهایی که تبلیغ «پسته کرایهای» برای سفرههای هفتسین در رسانهها منتشر میشود، نویسنده «مستقل و شجاع» که در خانهای ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دلاری در واشنگتن زندگی میکند به بهانه چهلمین سال انقلاب در رسانههای پربیننده مینویسد «چرا در ایران انقلاب نمیشود؟»! و یا «فیلسوف اسلامشناس»، دجال را «باسوادترین رهبر تاریخ ایران» میخواند و یا دلقک دیگری که پیشتر در نقش «رهبر مهم اپوزیسیون» در یک شبکه پربیننده تلویزیونی معرفی شده، در نقشی جلف در میدان گلف منتسب به ترامپ میرقصد و از خود فیلم میگیرد و منتشر میکند!