Saturday, Mar 30, 2019

صفحه نخست » چرا آقایان مسعود بهنود و اکبر گنجی بر زخم باز مردم نمک می پاشند؟؛ ف. م. سخن

F3CB9198-02EF-4892-9A0E-ECB19AAF8B5D.jpegدر ابتدا بگویم که جواب سوالی را که در عنوان این مطلب مطرح کرده ام نمی دانم. یعنی جواب مشخص و سر راستی برای این سوال ندارم.

ایرادی هم نمی گیرم به این که چرا آقایان بهنود و گنجی، به طور مرتب و پیوسته، بر زخم باز مردم نمک می پاشند. همه حق اظهار نظر دارند و هر چه دل تنگ شان بخواهد می توانند بگویند و کسی هم حق ندارد که اعتراضی به «سخن گفتن شان» بکند.

گیرم که اعتراض هم کرد، وقتی نه گوشی برای شنیدن هست نه چشمی برای دیدن اوضاع، از اعتراض چه طرفی خواهیم بست؟ تازه آقایان وقتی با نقدی رو به رو می شوند گویی سر لج می افتند و بد تر هم می کنند!

یعنی آقایان با این همه سابقه ی فعالیت در عرصه ی قلم و سیاست، نمی دانند که نمک بر زخم مردم آسیب دیده پاشیدن کار خوبی نیست؟ کار انسانی یی نیست؟ از بین برنده ی اعتبار و اعتماد مردم است؟

لابد خواهند گفت -البته اگر ارزشی به حرف منتقدان بگذارند- داریم حقایق تاریخی را از دیدگاه خودمان تجزیه و تحلیل می کنیم. به این کار هم شما ایراد می گیرید؟

عرض کردم که نه. هیچ کس از کار شما ایراد نمی گیرد و اگر ایراد بگیرد سخت اشتباه می کند. چون با کسانی که به هر دلیل، «مردم آزاری» را پیشه ی خود کرده اند و بر آن اصرار هم می ورزند اصولا کسی کاری ندارد. اگر هم کاری داشته باشد، اگر دوست جان جان ی ست، سکوت می کند و اگر غریبه است، کارش به ناسزا گفتن و ابراز نفرت می کشد.

ولی برای بهنود و گنجی این ها اصلا مهم نیست. پای شان را در یک کفش کرده اند، که با آوردن «فاکت» و «مدرک» و «جملات وسط گیومه ی تاریخی»، زمان حال را با دوران پادشاه فقید مقایسه کنند؛ پادشاهی که سال هاست در گذشته و نظام پادشاهی اش ۴۰ سال است که سقوط کرده و مردم، با حسرت از آن دوران یاد می کنند.

من یک فولکس قورباغه ای داشتم. کسی آمد گفت راضی به این فولکس قورباغه ای نباشید. راضی به این مقدار نباشید. ما شما را به فراری و لامبورگینی می رسانیم. ما شما را از سرعت ۱۰۰ به ۲۰۰ می رسانیم.

مردم هم به حرف او گوش دادند و چون آخوند بود، به او اعتماد کردند. بعد طرف آمد فولکس را از دست ما گرفت، فراری و لامبورگینی که نداد هیچ، ما را چنان ناکار کرد که امروز دوچرخه هم نمی توانیم داشته باشیم.

حال، بهنود و گنجی، می خواهند امروز را با دیروز مقایسه کنند، و مثلا بگویند که دیروز هم کم عیب و ایراد نداشتیم و فولکس قورباغه ای هم چنین و چنان بود.

گنجی که گنجینه ای از «بدکاری»های پادشاه را در «خاطرات علم» یافته، و گویی با خواندن آن خاطرات دچار شوک یافتن حقیقت شگفت انگیز در زمان شاه شده. هر روز یک تکه از خاطرات علم را باز خوانی می کند که مثلا پادشاه، از روی دوستی و نزدیکی و محرم اسرار بودن علم، به او گفته من هنوز نمرده ام که فرح می خواهد کاخی را که به او داده ام از من بگیرد! یا رییس جمهور امریکا الاغ است! یا شیعیان پفیوز هستند! یا اشرف با کثافتکاری، بنیاد می سازد، یا مادرم درویش بازی می کند یا «خانم بیار» من به من فشار می آورد که او را با خودم به دیدار رییس جمهور فرانسه ببرم!

خب که چه! بعد از ۴۰ سال این «فجایع» را مطرح می کنید که شاه را خراب کنید؟ گیرم شاه بدتر از این ها، قصد شما چیست؟ که بگویید دوران حاضر این قدرها هم بد نیست، یا تا بوده همین بوده، یا ای مردم! نگاه تان را از گذشته بردارید و به آینده «زیبا» چشم بدوزید؟

جناب گنجی!
مردم فولکس قورباغه ای شان را می خواهند، با هر ایرادی که داشت. مردم چشم دارند و هوش دارند و فهم دارند و امروز را با چیزی که داشته اند مقایسه می کنند نه با چیزی می توانند داشته باشند یا بهتر است داشته باشند.

اگر تعداد کتاب های عَلَم ۱۰۰ جلد هم می بود، و شاه ۱۰۰۰ برابر بدتر از این که شما و علم نوشته اید و می نویسید می بود -که به اعتقاد من چیزهایی که گفته اصلا هم بد نیست و خیلی هم جالب است-، من یکی که حاضرم مدیر کشورم چنان کسی باشد، و دستکم به من آن همه خدمت بکند و به کشور آبرو بدهد و دست به سازندگی بزند، تا امثال حکامِ جمهوری نکبت اسلامی باشد که از ابتدا ی حکومت شان هر چه کردند ویرانگری و قتل و جنایت بود و بی آبرو کردن ما ملت در دنیا.

اما حکایت نمک پاشی آقای بهنود بر زخم باز و تازه ی مردم سیل زده.

آقای بهنود هنوز آب سیل در شهرهای سیل زده فروکش نکرده، به یادآوری گذشته ها و این که زلزله، در زمان شاه، بیست سی هزار کشته می گرفت ولی کسی از مدیران شکایت نمی کرد، یا «در جریان زلزله گلی داغ خراسان مدیرعامل شیروخورشید با معشوقه در یکی از جزایر یونان بود تا برسد بیست هزار نفر کشته شده بودند، همچنان ماند بر سر پست. مرد شریف و ادیب دانشمندی هم بود.»

خب که چه؟ «مرد شریف» یونان بود و این از گناه استاندار بی شرف گلستان کم می کند که رفته در سوئد کنگر خورده لنگر انداخته؟ یا رییس جمهور روباه صفت در قشم مشغول استراحت بوده؟ یا این نظام هم شبیه به همان نظام پادشاهی ست و تمام نظام ها سر و ته یک کرباس اند؟

واقعا که چه؟ من هر چه به این سوال فکر می کنم، نمی توانم بفهمم چه استدلالی در پس پرده ی این یاد آوری ها و خاطرات پراکنی ها هست؟ لااقل جناب بهنود نمی توانست بگذارد زخم عمیق سیل بسته شود و بعدا از «مرد شریف» یونان رفته یاد کند؟ نمک پاشیدن بر زخم مردم دیر می شد یا چه؟

همه ی این ها را گفتیم ولی یک چیز مسلم است:
مردم، نمک پاشان بر زخم های دردناک خود را فراموش نخواهند کرد...



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy