پروژه اصلاح طلبی از آغاز بر روی دو اصل بنیان نهاده شده بود:
اصل اول: بعد از پایان جنگ به دلیل رشد شهرنشینی و طبقه متوسط شهری، تصویر ارائه شده از خدا باید تغییر میکرد. به بیان دیگر خدای قاسم، جبار و قهار نمیتوانست نیاز طبقه متوسط شهری را برآورده کند. از همین رو، افرادی همچون سروش نقش لوتر اسلامی را بر عهده گرفتند تا تصویری رحمانی و نیکوکار و خندان از خدا ارائه دهند
اصل دوم: همانگونه که تصویر خدا در حال اصلاح بود، میبایست تصویری از نظام سیاسی ایران به داخل و خارج ارائه میشد تا همگان متقاعد شوند که نظام سیاسی در ایران اصلاح پذیر است. این ماموریت به سیدخندان و شرکا واگذار شد
حال هواپیمایی را در نظر بگیرید که یک بالش سروش و بال دیگرش خاتمی است. این هواپیما میخواهد از نقطه آ به نقطه ب حرکت کند، در میانه راه آن بالش که خاتمی است از کار میافتد و هواپیما سقوط میکند
خطا یا تعمد امثال سروش این بود که اصلاحات دینی در ایران را به اصلاحات سیاسی گره زدند و همچنان بر این گره کور اصرار میورزند. از همین رو مقام آقای سروش از لوتر به عمر وعاص تنزل یافت.
اما آنچه که امروز در ایران در حال رخ دادن است، صدای پای رنسانس است. پروژه اصلاحات اساسا برای عقیم گذاشتن رنسانس در ایران به وجود آمده بود. از زلزله لیسبون تا سیل ایران، زمین باید۲۶۴ بار به دور خورشید میچرخید تا ایرانیان همصدا با ولتر فریاد میزدند آن خدای نیکوکار کجاست!
اما کوهنورد عزیز جناب تاجیک که میخواهید قله کوه یخی ذوب شده را فتح نمایید، باید به عرضتان برسانم این ایدئولوژیها هستند که اقتصادی را شکوفا یا دچار ورشکستگی میکنند، جماهیر شوروی از هم پاشید چون ایدئولوژی پوسیدهاش اقتصادش را پاشانده بود
سخن آخر اینکه، اسلام سیاسی در ایران از نوع جباری و رحمانی به پایان راه رسیده است
دوستان افسرده اصلاح طلب برای تسلی خاطر بابت عزیز از دست رفته میتوانند در کلاسهای انرژی درمانی جناب تاجیک حضور به هم رسانند
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
آرش فضیلت