Monday, May 6, 2019

صفحه نخست » وقتی دیدرو و دالامبر در دائرةالمعارف شان دست به تاریخ سازی برای کشورمان می زنند!؛ ف. م. سخن

F15FCCCE-C231-4140-87BF-E651183EC57A.jpegهر کس و هر جایی باید اسمی داشته باشد.

مثلا من برای صدا کردن شخصی که مخاطب ام هست نمی توانم بگویم:
«هوی! یک نگاه به دائرةالمعارف نوشته شده در عصر روشنگری بینداز تا تاریخ با شکوه کشور ما و نام ایران را ببینی»!

به همین خاطر روی طرف باید اسمی بگذارم.

همین موضوع برای سرزمین ها و کشورها نیز صادق است. کشوری هست که دارای حدود و ثغور است و یک نظام سیاسی بر آن مدیریت می کند. برای این کشور و کشورهای همسایه اش باید نامی انتخاب کنم تا بتوانم بگویم این کشور محدوده اش مثلا از گرجستان و چرکستان در حاشیه ی دریای سیاه است تا خلیج فارس و دریای هند تا مغولستان و بخش آسیایی ترکیه و آسیای صغیر، و پادشاه کشور ما بر اینجا و اینجا حاکم بوده و مثلا از مردم اش مالیات دریافت می کرده و مردم این منطقه مثلا به زبان های فرنگی le peuple perse یا Perser یا Persian people یا ایرانی نامیده می شده اند.

حالا این نام «ایرانی» یهو این وسط سر و کله اش از کجا پیدا شد؟ هیچی! مردمی که در این محدوده ی جغرافیایی زندگی می کردند، خودشان را «ایرانی» می نامیدند. چرا ایرانی می نامیدند؟! خب به همان دلیل که من خودم را «ف. م. سخن» می نام ام، و شما خودتان را حسن و حسین می نامید.

یعنی موقع تشریف آوردن تان به دنیا، بر اساس ذهنیات و عقاید پدر مادر تان، نامی روی تان گذاشته شده؛ مثلا اگر قهرمانان باستانی کشورشان را دوست می داشتند اسم بچه شان را رستم یا سهراب می گذاشتند یا اگر مسلمان معتقد بوده اند اسم بچه شان را محمد یا علی می گذاشتند. شهرت پدر مادر تان هم بر اساس چیزهای با ربط به عقاید و مکان زندگی و غیره تعیین می شده مثلا اگر ساکن دهی به نام علی آباد بوده اند با کلمه ی علی آبادی مشهور می شده اند یا اگر ساکن شهری به نام یزد بوده اند شهرت شان را یزدی انتخاب می کردند. یا اگر شیعه بوده اند شهرت حسینی و اگر مسیحی بوده اند شهرت یوسفیان برای خود انتخاب می کردند.

یعنی نام مکان ها و اشخاص همینجوری کشکی کتره ای و بدون سابقه ی تاریخی انتخاب نمی شده است. من هم که نام «سخن» برای خودم انتخاب کرده ام برای این است که زیاد حرف می زنم و سخن می گویم یعنی دراین اسم قلمی هم یک ریشه ای چیزی می شود پیدا کرد! :)

حالا ما امروز کشوری داریم به نام «ایران» و مردمی داریم که در این کشور زندگی می کنند و «ایرانی» شناخته می شوند. این اسم را که حتما سابقه ای داشته و همین طوری بیخودی از آسمان نازل نشده، در دوران پادشاهی رضا شاه بر این سرزمین گذاشته اند و نام قبلی را که «پرس» یا «Persien» یا «Persia» بوده به دلایلی منطقی تغییر داده اند.

مثلا اسم قبلی من «فرهاد» بوده و این فرهاد، مسائلی برای من به وجود می آورده که آن را تغییر داده ام به «سخن». این تغییر نام همین جوری الکی صورت نگرفته اولا.

ثانیا اسم ام که عوض شده خودم عوض نشده ام و همان که بوده ام هستم.

ممکن است این حرف هایی که می زنم به نظرتان خیلی بدیهی بیاید و خواندن این سطور را وقت تلف کردن بدانید، ولی این طور نیست و اگر کمی دندان بر جگر بگذارید وارد جاهای هیجان انگیز داستان می شوم.

حالا این موارد نام گذاری را ببرید در عرصه ی تاریخ و جغرافیا. یک سرزمینی بوده که حدود و ثغورش فلان و بهمان بوده، و اسم اش «پرشیا» بوده و بعد نام اش را به «ایران» تغییر داده اند.

این ایران از کجا آمده؟

یکی آمده کل ماجرای سرزمین ما را با تبر از ریشه می زند و می گوید اصلا سرزمینی اینجوری که تحت حاکمیت واحدی بوده باشد وجود نداشته؛ این جماعتی هم که در این سرزمین زندگی می کنند، ریشه تاریخی و نژادی و غیره نداشته اند، و مردم این سرزمین از گروهی انسان با مشخصات معین در گذشته های دور ریشه نگرفته اند.

دست اش درد نکند. الان خواهد گفت من چنین چیزی نگفتم و شما بلد نیستید دو خط توییت بخوانید و بفهمید. ولی چیزی که من و بعضی دیگر از سخن اش فهمیدیم چنین چیزی است.

برای این که به این شخص نشان دهیم که حرف اش غلط و حتی غلط اندر غلط است، باید به گذشته ها بر گردیم. گذشته های خیلی دور که تاریخ اش مورد اختلاف است می گذاریم کنار، بر می گردیم به دوره ی افشاریه و حدود سلطنت نادر شاه. به کتاب خاطرات هم مراجعه نمی کنیم که احساسات فردی در نوشتن اش نقش دارد. به مرجعی مراجعه می کنیم که مرجع عصر روشنگری در فرانسه است و کار بزرگ و تاریخ ساز اصحاب دائرةالمعارف است به سرپرستی دنی دیدرو و ژان دالامبر.

دائرةالمعارفی که سال ۱۷۸۰ به طور کامل، با ملحقات اش منتشر شد و حکومت وقت فرانسه انتشار آن را به خاطر مباینتِ مطالب اش با آموزه های کلیسا ممنوع کرد تا این که انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ موجب آزادی نشر این کتاب شد.

اگر سال انتشار ملحقات را در نظر نگیریم و به سال انتشار متن کامل دائرةالمعارف یعنی سال ۱۷۷۲ بازگردیم این سال مقارن است با سال حکومت جانشینان نادر شاه افشار.

به عبارتی نه از رضا شاه و سعید نفیسی خبری هست نه از هیتلر و نازی ها.

ذیل ماده ی ایران، در این دائرةالمعارف قدیمی چنین می خوانیم:
IRAN (Géog.) nom que les Orientaux donnent à la Perse en général, & à une province particuliere de Perse, entre l'Aras & le Kur, dont les villes principales sont Erivan & Nachschivan. (D.J.)

«ایران (جغرافیا)؛ نامی که شرقی ها به طور عام به «پرس»ها می دهند و نیز نام ایالتی متعلق به «پرس»ها میان ارس و کور (با بشاگرد فعلی اشتباه نشود) که شهر های اصلی آن ایروان و نخجوان هستند.

این ماده را لویی د ژُکور Louis de Jaucourt یکی از نویسندگان دائرةالمعارف نوشته است و مقاله ی «تاریخ پرس» را هم همین نویسنده با شکوه هر چه تمام تر شرح داده است.

او در تعریف حدود و ثغور «پرس» چنین نوشته است:
LA Perse, (Géog. mod.) grand royaume d'Asie, borné au nord par la Circassie & la Géorgie ; au midi, par le golfe Persique & la mer des Indes ; au levant, par les états du Mogol ; & au couchant, par la Turquie asiatique.

پادشاهی بزرگ آسیا، در شمال محدود به چرکستان و گرجستان؛ در جنوب به خلیج فارس و دریای هند؛ در شرق به مغولستان؛ و در غرب به ترکیه ی آسیایی و آسیای صغیر.

*****

این ها را گفتیم و نشان دادیم ولی باز کسانی خواهند بود که خواهان تجزیه ی ایران ند و باز حرف خودشان را خواهند زد. ما در مقابل این ها خواهیم ایستاد و نخواهیم گذاشت باقی مانده ی ایران بزرگ ما را با قلم یا با زور تکه پاره کنند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy