نقدی بر آخرین سخنرانی پوتین
تحلیل سایت نقطه
روسها در دستیابی به دموکراسی شکست خوردند. و این شکست ادامه دارد. اگر از زمان انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ میلادی تاکنون، به تاریخ تحولات و فراز و فرودهای سیاسی روسها دقیق شویم، این کشور نتوانسته است حتی ارزشهای والای مکتب مارکسیسم را در خود جای دهد. در حالیکه کشورهای اروپایی بسیار خوب از الگویهای انقلاب روسیه ممد جسته و سوسیال دموکراسی را ساختند.
در آخرین موضعگیری سیاسی ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه با شگفتی باید سخنان او را خواند و با دلنگرانی باید به زمینهها و پیامدهای این افکار پرداخت. شاید از زمان جنگ جهانی دوم، تاسیس سازمان ملل متحد و تدوین منشور حقوق بشر به بعد، هرگز اینچنین حقوق بشر، جهان دموکراسی و ارزشهای جهان غرب مورد سخریه و لودگی از سوی سیاستمداران جهان قرار نگرفته بودند، که امروز!
پوتین که آرام آرام نشان میدهد خواستار زندهگردانیدن روسیهی سابق است اکنون با کمال صراحت اعلام میکند پایبندی و باوری به ایدهی جوامع چندفرهنگی ندارد، لیبرالیسم را توهم میخواند و ناسیونالیسم را برای پیشرفت ملل لازم میبیند. او دل به ایران نیز بسته است. باور دارد که ایران، که دشمنی با ارزش های غرب را بطور علنی بیان میکند و ترکیه نیز که اسیر بلندپروازیهای اردوغان و اسلامیستها شده است، یاران خوبی برای او میتوانند باشند تا غرب را با هم به زمین بکوبند.
با این همه، از سلالهی لنین و استالین، اینگونه شنیدن قدری جای تامل دارد و نمیتوان با سکوت حاکم بر «چپ»ها خود را به کوچهی علیچپ زد و بیخیال از این سخنان و رفتار روسیه، جانشین اتحاد جماهیر شوروی گذشت. اما سویهی پراگماتیک این سخنان پوتین/روسیه چیست؟
روسیه
البتهی دلایل رسیدن روسیه به این «بنبست» دارای زیرساختهای کهنهای هستند که برای بسیاری از ما ایرانیان ناشناخته است. شاید برای کسانیکه سالها در کشورهای اروپایی امکان همزیستی با مردمان روس را داشتهاند، درک و فهم از این شکست بزرگ روسها در دستیابی به دموکراسی و ارزشهای غرب، آسانتر از دیگرانی باشد که از نزدیک با روسها حشر نکرده و در تماس نبودهاند. بویژه که مهاجران روس اکثرا به زبان انگلیسی تسلط ندارند و بسیار در هم میجوشند و با هم مراوده دارند و به زبان روسی سخن میگویند. بنابرین اگر روسی بلد نباشی امکان زیادی برای آشنایی با ذهنیت آنها را نمییابی که بویژه بیشترین مراودات و ارتباطهای اجتماعیشان با خودشان است و بندرت زوایای فکرشان را بروز میدهند.
اما به هر روی، روسها در دستیابی به دموکراسی شکست خوردند. و این شکست ادامه دارد. اگر از زمان انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ میلادی تاکنون به تاریخ تحولات و فراز و فرودهای سیاسی روسها دقیق شویم، این کشور نتوانسته است ارزشهای والای حتی مکتب مارکسیسم را در خود جای دهد. در حالیکه کشورهای اروپایی و همجوار با روسیه که اسکاندیناویها باشند توانستهاند در شکل و درونمایههای کاملا موفق، از درون مکتب مارکسیسم، سوسیالیسم و سپس سوسیالدموکراسی را استخراج نمایند. اما خود روسها هنوز در اوان کوچه پسکوچههای این شهر بزرگ سر در گم هستند.
اکنون انکار علنی حقوق بشر، لیبرالیسم (شما بخوانید دموکراسی)، جوامع چند فرهنگی، و تایید ناسیونالیسم از سوی پوتین رفتن بسوی جهان جدیدی را نوید میدهد. جهانی که جان پراگماتیک کلام آن، یک گزارهی جانسخت و دیرینه است: «آمریکاستیزی، جهان بهتری را برای ما میسازد». * این معنای دقیق پراگماتیکی از سخنان اخیر پوتین است. زیرا، آمریکا، قلهی ستیز برای دو اردوی بزرگ سیاسی جهان ماست:
۱- اردوی سیاسی کسانی که در تضاد با سرمایهداری و حرکات وحشیانهی کاپیتالیسم هستند و جهانی «بهتر» را برای بشر میخواهند. در این اردو ما با نیروهای «چپ» سر و کار داریم. تعریف چپ در حوصلهی این مقاله نیست اما مطلبی برداشتی را در سایت نقطه انتشار دادهایم. **
۲ - اردوی سیاسی کسانی که در تضاد با ارزشهای جهان غرب مثل دموکراسی، حقوق بشر و لیبرالیسم هستند و از آمریکا بعنوان منشاء فساد و برای اغوای عوام استفاده میکنند. این اردو از یک خواستگاه فکری بزرگ، خون به شریاناش میرساند که اردوی اسلامیستها باشد.
هر دو اردو در حال تقویت مدلها و الگویهای سیاسی بدخیمی هستند که گریبان همهی مردم دنیای ما را روزی خواهد گرفت:
مدلهای چهار دههی اخیر
پس از انقلاب اسلامی ایران، موجی از یک ایدئولوژی مرتجع و خوفناک بر یکی از باقدمتترین فرهنگها و تاریخهای جهان، بنام ایران، سایه سنگین افکند. این موج بسرعت جویهای خشکیده تماس و الفت با همداستانهای ایدئولوژیک خود در کشورهای مسلمان را آبیاری کرد و بسوی یک اجماع برای مقابلهی با «دشمنان» ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران حرکت نمود. قبلا اشارهای داشتهام که روحالله خمینی ابدا از امپریالیسم و نیروهای چپ چیزی نمیفهمید و در نجف، شهری در عراق، گوشهنشینی و عبادت را پیشه ساخته بود و در فکر اعتلای اسلام سیاسی در انتقام از محمدرضا پهلوی بود. کت و شلواریها و غرب نشستههای «آمریکاستیز» دور و برش را گرفتند و به او تلقین نمودند که مخالفت و عناد با آمریکا، پرچم بزرگی و رهبری مسلمانان دچار «اسراییل فوبیا» را به ایران خواهد چسباند. امروز هم این آمریکاستیزها در نایاک و اپوزیسیون داخل و خارج سرکارند. وگرنه سخنی از مبارزهی با «امپریالیسم» در قم و نجف و نوفلشاتو کیلویی چند؟!
ترکیه که از چسباندن خودش به اتحاد اروپا ناکام ماند - و نباید هم این انتظار متوهم را در ترکیه ریشه میزدند - با افتادن بدست اسلامیستهایی چون رجب طیب اردوغان، پایش را روی یخ گذارد و مدام سر خورد و رفت تا اینکه یکباره دید «آمریکاستیز» شده است! پس از نزدیک به یک قرن روابط حسنه با غرب، تحقق سکولاریسم و لائیسیته و آرزوی دموکراسی و لیبرالیسم، یکباره ترکیه دوست روسها شد و فکر کرد در طرح اوراسیای اقتصادی، و ساخته شده بر توهم ایدئولوژیک «آمریکاستیزی»، جای کلانی مییابد.
اسلام همهستیزان نیز در لباس دیگری، جز لباس انقلاب ایران، ظهور کرد، القاعده و طالبان و داعش و چند ده گروهک دیگر که با رهبران «جوجهخروس» خود اداره میشوند، یکصدا مرگ بر آمریکا را آویزهی «اللهکبر» ساختهاند و بازارشان گرم است.
چین و کرهی شمالی و هموندان سیاسیشان نیز تمام تلاش و گسترهی هژمونی خود را از طرق مختلف پروارتر میکنند تا بتوانند جهان دموکراسی و حقوق بشر را بی اعتبار سازند. در این میان اروپا در بد میدانی گرفتار افتاده است. از یکسو درگیر نیروهای سیاسی «راست» پوپولیست و عوامگرای خود است و سعی میکند بحرانهای اقتصادی را از دسترس پیروزی این نیروها دور نگاه دارد و از سویی با ناسیونالیسم ملل اروپایی دست و پنجه نرم میکند.
آمریکا اما در جایگاه متفاوتی قرار گرفته است. چند دهه سیاستهای مشوش دموکراتهای آمریکا، حاصل زحمات روسای جمهور پر قدرت و با فراستی چون ریچارد نیکسون و رونالد ریگان را تقریبا به باد فنا دادند. از همه بدتر دوران باراک اوباما بود که با سادگی و خودگولزنی دست مودت كشورهای مسلمان، آیتالله های ایران را باور نمود و زبان «نرمگویی آمریکایی» را پیشه کرد. و اینک نیز، دونالد ترامپ با «چکشی» تازه از سوی آمریکا سخن میگوید! اما او از روی بیتجربگی و نداشتن پختگی سیاسی در پروسههای درازمدت، در راستا و انگیزهی افزایش قدرت آمریکا به راه هژمونی اقتصادی دل بسته است، و چه در حرف و چه در عمل، دانسته و یا ندانسته، ارزشهای غرب و دموکراسی آمریکا را نادیده و کمبها میگیرد.
ایران
مردم ایران نه اینبار و این سالها، که بارها نشان دادهاند با اینکه بخش بزرگی از مردم آن، اسیر باورهای دینی جزمی، تنگناهای فکری خرافی و توهمهای انقلابی خطرناک دربارهی منطقه و جهان هستند، اما باز، دلشان برای آزادی، دموکراسی، اعتلای تاریخ و فرهنگ انساندوست ایران میتپد. شعرای معاصر ایران، ادیبان، تاریخنگاران، جامعهشناسان ایران، هنرمندان ایرانی، نخبهگان اپوزیسیون خارج، نخبهگان درون کشور، زمزمهها و فریادهای مبارزات سیاسی ایرانیان، این همراهان چند میلیونی به تبعید تن سپرده، همه و همه در فکر ایرانی آزاد هستند. گذشته از کاستی در کار گروهی، علیرغم پراکندگی افکار و زاویههای دید سیاسی، برخلاف قدرت جریان انقلابی و هواداران این جریان، اما ایران در جهان، کشوری که متفاوت میخواهد، شناخته شده است. ایران روح و جانی ناآرام دارد. نمیایستد و نظارهگری بهتزده نیست. خواهان دگرگونی است. چه قبل و چه بعد از انقلاب روح بیدار ایرانی بسوی آزادی و بشردوستی در حرکت است:
حافظ : چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم .
باور داشته باشیم که اگر شر جمهوری اسلامی ایران از ایران کنده شود، ایران نه چندان دور، اما آزادی را در آغوش خواهد گرفت. ایران آزاد، بسیار شتابان از معرکههای سیاسی روسیه کناره میگیرد. از سنگفرشهای ساختگی کشورهای منطقه به موزاییک زیبا و فیروزهای خودش باز میگردد. و آنگاه راه سختی را در پیش دارد؛ که همان رقابتهای اقتصادی و سیاسی با کشورهای پر طمع همسایه باشد. راه ایران راه سنگلاخی و دشوار است. اما هوش و جان ایرانی باید بتواند از این بلایا بگذرد.
۲۹ ژون ۲۰۱۹
* https://noghteh.net/2019/06/03/خود-را-از-آمریکا%E2%80%8Cستیزی-برهانیم/
** https://noghteh.net/2019/03/17/مفهوم-%D9%90-نادقیق-%D9%90-چپ-و-راست/
سُربی است هوا... ویدافرهودی