در میان بخش مهمی از ایرانیان، چه در داخل و چه در خارج، تلاش برای رها شدن از سلطه رژیمی که آنها بدرستی عامل مهم تبهکاری، فساد، دروغ، نابرابری، سرکوب، ویرانگری و فقر در ایران میبینند با شوق زیادی همراه بوده است. اما چندان عجیب نیست که در شرایط ذوق زدگی و این باور درست یا نادرست که موانع درحال فروریزی است، بسیاری به دام ساده اندیشی بیفتند. در چنگ این زود باوری است که افق دید و نگاه به تجربیات و شواهد محدود میشود. جای تعمق در اهداف و استراتژی را، سطحی نگری و زودباوری و پناه به شعارهای پوپولیستی میگیرد. در شرایط سخت زندگی تسلیم به سرنوشتی که "هر آنچه پیش آید خوش آید" و یا "هرچه بشود از اینکه بدتر نمیشود" هم بیشتر تسهیل میشود.
سیاست هائی که بر مبنای تحلیلهای ذات گرایانه، سطحی و عامیانه که در فرهنگ بعضی از گروهها و افراد اپوزیسیون از جمله سازمان مجاهدین خلق، اپوزیسیون سلطنتی بر اساس تزهای باصطلاح "ملاتاریائی"، "آخوند" جنگی و "ملا" رانی ساخته شدهاند و نه بر اساس درک عمیق از، و یا توجه به، روابط پیچیدهٔ اجتماعی، اقتصاد سیاسی و دینامیسم تحولات جهانی در عصر کنونی، بشدت به ساختن زمینه و رنگ آمیزی افکاری کردهاند که گویا رفتن "ملاها" کافی است که ایران بطور اتوماتیک به بهشت تبدیل شود. بخشی از رسانههای اجتماعی با تولید و به گردش انداختن داستانهای خیالپردازانه و آمیخته به احساسات نوستالژیک سعی میکنند دوران باصطلاح "طلائی" زمان شاه را جلوهای واقعی بدهند تا توان و نیروی مردم را برای ساختن جامعهای نوین و مبتنی بر واقعگرائی انتقادی از کار بیندازند. البته در همان حال دستگاه تبلیغاتی رژیم جمهوری اسلامی میخواهد بر روی ترس از هرج و مرجهای محتمل ولی نا امید کننده ما بعد رژیم سرمایه گذاری کند، یعنی هرج و مرجی که نیروهای همین رژیم میخواهند با دخالت وعمل قبل از وقوع پیش بینی خود را به واقعیت تبدیل کنند.
اینکه از جانب نیروهای سکولار این گونه القا شود که وقتی عباپوشان بروند و مردانی کراواتی با شعار جدائی دین از دولت جایشان را بگیرند همه چیز رو براه و به یک دوران طلائی بر میگردد، یک عوامفریبی بزرگی است. همانقدر که یک کرواتی میتواند ماشین دولتی را در خدمت استبداد و سرکوب، و استثمار بیرحمانه بکار بگیرد یک عباپوش هم میتواند همانطوری که تا حالا عمل کرده است. این واقعت را نمیتوان نادیده گرفت که عباپوشان امروزی یک ماشین دولتی مدرن را میچرخانند که به ۱۴۰۰ سال قبل تعلق ندارد. نه مجالس وشیوههای قانونگزاری، نه کابینه و دستگاههای وزارت، نه دستگاهای آموزش و نه سازمانهای نظامی و امنیتی، با وجود تکیه بر سمبلهای سنتی و دینی، هیچکدام محصول دوران عتیق نیستند. نمیتوان آنها را تنها قالب هائی تجریدی بدون ارتباط با محتوای آن دید. بلکه نهاد هایی امروزین در خدمت یک دولت تمامیت خواه دین مدار امروزین با اولویتهای خاص خود هستند که بمفهوم معمول، روشن و حقوقی خود سکولار نیست.
ایجاد یک سیستم سیاسی شفاف و سکولار گامی ضروری و رو بجلو است ولی اگر ریشه، خصلت و ساختار تمامیت خواهی درکشور تنها به دین خلاصه شود، گشایش راه بسوی یک تحول سازنده کماکان دشوار خواهد بود. در فضای سرخوردگی و نا امیدی گسترده که نگاه به تحول زودرس و مهندسی شده از بیرون دوخته شده است، تعمق در نیات و برنامههای نیروهای سیاسی اپوزیسیون موجود از اولویت میافتد. از همین رو مو شکافی در اهداف و برنامههای اپوزیسیون خارج کشور که بخش مهمی از آنها در یکسال اخیر بدنبال سهمی از قدرت به واشنگتن روی آوردهاند از نظر افتاده است. هر چند شیفتگی و اتکای این نیروها به رونالد ترامپ و بولتون و دیگر سیاستمداران راستگرا، جنگ طلب و بی اعتنا به ارزشهای دموکراتیک؛ و نیز دلبستن به خزانه تمام نشدنی حکام سرکوبگر عربستان سعودی تا حدودی خصوصیات سیاسی بخش مهمی از این اپوزیسیون را توضیح میدهد.
حالا سؤال این است که آیا جستجوگران قدرت در مقام اپوزیسیون که افتخارشان در ستایشگری از ترمپ وبنمایش گذاشتن عکسهای خود با ماموران درجه چندم دستگاه ترامپ؛ ویا شانس داشتن ملاقا ت با شاهزادههای سعودی؛ خلاصه میشود، میتوانند بدنبال تحولاتی مثبت وانسانی باشند؟ آنها که تکلیف مردم را در اطاعت بیرحمانه از سیاستهای محافظه کارانه و در عرصه اقتصادی نئو لیبرالی میبینند قادرند به نیازهای اساسی اقتصادی و محیط زیستی جامعه ایران پاسخ بدهند؟
این واقعیت پوشیده نیست که برای رونالد ترامپ و دست اندر کاران دولت او نه سیاستهای مسؤلانه برای حل نیازهای مبرم اقتصادی و اجتماعی مردم اهمیت دارد و نه ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری. شواهد هم نشان میدهد که سیاست خارجی ترامپ از أصول روشن و قابل پیش بینیای پیروی نمیکند بلکه بدنبال نیروهائی مطیع و ستایشگراست، حتی اگر قلدر، سرکوبگر، خونریز و مستبد دینی باشند. همانطور که چند ماهی از پس از سخنان تند و تیز و تروریست نامیدن سپاه پاسداران نگذشت که او زبان به ستایشگری از حکام ایران پرداخت و اعلام کرد با همین رهبران، ایران میتواند کشور بزرگی بشود. بدینگونه حتی دست ستایشگران ایرانی خود را در حنا گذاشت. چون درک این ستایشگران ایرانی از ترامپ مانند سیاستهای خودشان سطحی بود. واکنون تعجب آور نیست که اکنون بخشی از همان نیروهای ستایشگر بدرون چالهای از یاس و نا امیدی افتادهاند.
با توجه به آنچه گفته شد، برای حل دشواریهای ناگوار اقتصادی، شکافهای عمیق طبقاتی، تبعیض و نابرابری گسترده نسبت به زنان و اقلیتها و جوانان، و تحول بنیادین در ساختار اقتصاری شکننده و نامطمئن، بیکاری مزمن، رانت خواری و فساد گسترده سیستمیک و اداری، بحرانهای بسیار گسترده محیط زیستی، کم آبی و کشاورزی، بحران شهرنشینی و مسکن در ایران نمیتوان به چنان نیروهای اپوزیسیونی دل بست. اگر در ایران، در یک پروژه سیاسی نیاز به آزادی و دموکراسی با نیازهای اساسی زندگی روزمره گره نخورد از معنای واقعی خود تهی خواهد شد.
هرچند نمیتوان نسبت به نیات نیرو هائی که با چنین خصوصیاتی به راهکارهای مهندسی شده از آمریکا دلبستهاند دچار تردید نشد. ولی این تردیدها راهی نه برای تبرئه رژیم تمامیت خواه جمهوری اسلامی ایران است و نه چشم پوشی به اهمیت تلاشهای گسترده مردم ایران وبسیاری از نیروهای ایرانی که برای تحول اساسی در کشور مبارزه میکنند. اما اگر بخش مهمی از مردم ایران نتوانند نسبت به دیدگاههای پوپولیستی و در همان حال الیت گرا دیدی انتقادی داشته باشند و چه بصورت فردی و چه جمعی در جهت ساختن تشکلات متنوع و مستقل جامعهای مدنی، بدور از مرز کشیهای مبتنی بر رنگ و قوم و دین و جنس، حرکت کنند، مکانیسمهای لازم را برای غلبه بر نیروهای سلطه جو و و بشدت اقتدار طلب نخواهند داشت. در آن صورت ممکن است "مردان کرواتی" جای "مردان عباپوش" را بگیرند ولی این سوال همچنان باقی بماند که به مردم چه رسیده است؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هوشنگ نورائی اکنون بعنوان یک محقق مستقل کار میکند. قبلا در چند دانشگاه در لندن وواریک تدریس و تحقیق میکرده است.
[email protected]