بهروز مفید - شبکه بیان
حسین الله کرم که اخیرا تصادف ناخوشایندی را تجربه کرده بود، پس از حاصل شدن بهبودی، مصاحبه مفصلی را با خبرگزاری ایسنا انجام داد که در آن دروغ های تازه ای را به تاریخ انصار حزب الله اضافه کرد.
رئیس شورای هماهنگی حزبالله که علاقه زیادی به نمایش فقر در زندگی خود دارد، با موتور تصادف می کند و همچنان علاقه به موتور سواری دارد.
تیپ برخوردهای او، کاملا مشابه سعید قاسمی، سردار بازنشسته سپاه است که او هم مثل الله کرم، بسیار دوست دارد که خود را در فقر نشان دهد.
در فقر نشان دادن این افراد بسیار جالب توجه است. جوراب پاره، کاپشن پاره و مدل راه رفتن به شکل لات های جنوب شهر پیش از انقلاب و نگاه های طلبکارانه و "آقاجون" گفتن های مداوم، از مشخصه های هیئتی هایی است که همین فرهنگ را به داخل دانشگاه نیز برده اند.
هر دو فرد چه حسین الله کرم و چه سعید قاسمی، خود را افرادی آکادمیک می دانند و می خواهند خود را در فضای دانشگاه نیز تعریف کنند.
به طور مثال، الله کرم فردی است که با موتور به دانشگاه می آید و روابط بین الملل تدریس می کند و مهمتر آنکه او، به دانشجویان کارشناسی، درس نمی دهد بلکه دانشجویان دوره دکترا باید پایان نامه هایشان را در اختیار او قرار دهند تا وی نمره دهد.
او در پاسخ به پرسش خبرنگار در خصوص رفت و آمد با موتور می گوید: «اجازه دهید یکی از سرداران سپاه همچنان موتورسوار باشد. همچنان خانه او کنار قبرستان یعنی ابن باویه باشد. مثل مردم بودن و مثل مردم زندگی کردن عیبی ندارد.»
در همین حین اما نه او، نه سعید قاسمی و نه پیرمردانی که خود را همچنان فدایی انقلاب و رهبری می دانند، در خصوص فساد و رانتخواری سپاه سخنی به زبان نمی آورند.
تکلیف بیت علی خامنه ای و شخص رهبر جمهوری اسلامی نیز با این افراد کاملا روشن است؛ کنار گذاشتن آنها!
در حالی که شخص خامنه ای می گوید انقلابی است و دیپلمات نیست و در عین حال به طور تلویحی از رفتارهای انقلابی همچون بالا رفتن از سفارت انگلیس و آتش زدن سفارت عربستان سعودی، حمایت می کند اما راه را آنچنان برای امثال این افراد باز نمی گذارد.
دیگر انصار حزب الله در خیابان ها رژه نمی روند و با موتور، پرچم حزب الله لبنان را به همراه پرچم جمهوری اسلامی و الله اکبر گویان حرکت نمی دهند.
هر یک از این افراد به گوشه ای رفته اند و هر از گاهی یا مصاحبه می کنند یا تدریس در دانشگاه و یا مثل سعید قاسمی اگر زلزله ای رخ دهد، بیسیم به دستشان می دهند تا حس کنند که همچنان کار جهادی وجود دارد.
اگر تندروهایی مثل مسعود ده نمکی و محمدباقر قالیباف یا مصطفی تاجزاده و یا محسن رضایی هم زیر ذره بین گذاشته شوند، دیده می شود که هر یک به کاری مشغول و دیگر در آن وضعیت فوق العاده سالهای نخست انقلاب نیستند.
ده نمکی ها، فیلمساز شدند؛ قالیباف ها تراکم شهرداری فروختند؛ تاجزاده ها به مناظره بعد از چهل سال ادامه دادند و به اصل شورای نگهبان انتقاد کردند و رضایی ها هم هر از چندی لباس کهنه سپاه پوشیدند و در زمان انتخابات با کت و شلوار به "صحنه" آمدند.
در این میان همین افراد نظیر قاسمی و الله کرم، خود را "بچه جنوب شهر" نامگذاری کردند و در میان خاک بودن را "خاکی بودن" تعبیر نمودند. حال آنکه نه جنوب شهر را می شناسند و نه درد و رنجی که جنوب شهر، هر روز نه در پایان نامه ها و بیسیم های خاکی لات ها که زیر آفتاب و دود تهران می کشد.
شاید اگر امثال الله کرم، قاسمی، دهنمکی و غیره، اندکی گاری کشی کنند و شب را تا صبح در خیابان مولوی مشغول جارو کردن لاشه موش ها باشند، معنی جنوب شهر را عمیق تر درک نمایند.