فرهنگ سازی یا فرهنگ سوزی؟
احمد زید آبادی
بسیار از من میپرسند که نظرم در بارۀ کارهای مسیح علینژاد چیست. از آنجا که امکانی برای پیگیری کارهای او ندارم، پاسخم معمولاً "نمیدانم" است! با این همه، میپنداشتم که او لابد مشغول پروژهای در جهت کمک به فرهنگ "حجاب انتخابی" است که طبعاً مشکلات و دردسرهای ویژۀ خود را به دنبال دارد.
اخیراً اما از سر تصادف به برنامهای از او برخوردم که دلم لرزیدم! مسیح علینژاد فیلمی را نمایش داده بود که پیرمرد معممی به خانمی میگفت؛ "من در خدمتم"! او این جمله را حمل بر فسق و فجور پیرمرد بینوا کرده و با نمایش گفتگوی سخیفی بین افرادی دیگر، ماجرا را پی گرفته بود!
به واقع، بیش از هر چیز دلم به حال پیرمرد معمم ریش شد. او به هر حال همسر و فرزند و خانواده و دوستان و آشنایانی دارد. آنها وقتی چهرۀ مشخص او را در فیلم خانم علینژاد ببینند، چه دیدی نسبت به پیرمرد پیدا میکنند؟ آیا او از این پس زندگی عادی دارد؟ تازه جرمش چیست؟ به خانمی گفته "ما در خدمتیم" که میتواند دهها معنای خنثی یا مثبت داشته باشد!
من نمیدانم این کار با چه انگیزهای صورت میگیرد و هدف نهاییاش چیست؟
در ایران دهها و شاید صدهاهزار آخوند وجود دارد که مثل اعضای سایر صنوف هر کدام اخلاق و رفتار و عقاید و گرایشهای خاص خود را دارند و دو نفرشان هم کاملاً شبیه هم نیستند! اینکه دوربینی رفتار یکی از آنها را اصطلاحاً شکار کند و بعد مسیح علینژاد آن را به عنوان فسق و فجور "قشرِ آخوند" از تریبونی به نمایش عمومی درآورد، آیا برای جامعۀ ما فرهنگساز است یا فرهنگسوز؟
جامعهای که روز به روز تحمل و مدارا و تساهل در آن رنگ میبازد و همۀ افراد و گروههای سیاسی رنگارنگ در آن، خود را مظهر تمامعیار حق و همۀ آن دیگران را ، منشأ شر و خیانت کامل میدانند، آیا نیاز به فرهنگِ انصاف و تسامح و احترام دارد یا پردهدریها و هتاکیهای فزایندهای که گویی حد یقفی هم نمیشناسد؟
روزی که رسانههای جمهوری اسلامی، داستان جعلی شرمآوری را علیه مسیح علینژاد ساز کردند، دلهای بسیاری به حال او و حال سیاست در ایران لرزید. حال مسیح که خود این تجربۀ تلخ و وحشتآور را از سرگذرانده است، با کدام منطق انسانی و اخلاقی به خود اجازه میدهد که با استفاده از تریبونی مفت و مجانی و رها از هرگونه مسئولیت و پاسخگویی، با آبروی دیگران و فرهنگ این سرزمین به این راحتی بازی کند؟
از من به مسیح نصیحت که این کارها هنر نیست و افتخار و عاقبتی هم ندارد!
*****
پاسخ مسیح به زید آبادی
احمد زیدآبادی در یادداشتی در صفحه تلگرام خود به نقد انتشار ویدیوی ایجاد مزاحمت یک روحانی به نام سید جواد ارشادی نیا ، استاد حوزه علمیه و استاد برخی از دانشگاههای خراسان رضوی، برای دو زن پرداخته و ایشان را «پیرمرد بینوا» معرفی کردند
فراتر از آن آقای زیدآبادی معتقد است اینکه این فرد معمم مقابل پای دو زن در خیابان ترمز کرده و به آنها گفته « اگر دوست دارید در خدمتتان باشم» میتواند دهها هدف مثبت یا خنثی داشته باشد.
مقالهی ایشان بهانه خوبی شد برای نقد ذهنیت سنتی بخشی از نویسندگان و فعالان سیاسی در مواجهه با اربابان قدرت و شهروندان و نیز مروری بر اهداف کمپین دوربین ما اسلحه ما. هر چند، از عباراتی مانند «نمی دانم»، «می پنداشتم»، «لابد» در متن آقای زیدآبادی اینطور استنباط می شود که ایشان مبارزه اخیر زنان در کمپین مدنی #چهارشنبه_های_سفید را با دقت مطالعه و پیگیری نکرده اند که در این صورت جای تاسف دارد اگر نویسندگان و مبارزانی که خود زخم زندان کشیدهاند جنبشهای خارج از حلقه مورد تایید خود را قابل پیگیری و اعتنا ندانند و دلشان نلرزید از زندانی شدن زنانی که با دوربین و گل به مترو رفتند تا به شیوهای مدنی حجاب اجباری و خشونت علیه زنان را افشا کنند اما به ۵۵ سال حبس محکوم شدند.
آقای زید آبادی مدعی شده اند که گفته های این روحانی در فیلمی که توسط زنان مورد منتشر شده می تواند دهها معنی غیر از آزار جنسی داشته باشد و سپس آن را به نتیجهگیری شخصی خود پیوند میزند که از طرف من مطرح شده که «همه یک قشر فاسدند».
به گمانم اگر ایشان فقط بار دیگر ویدیو و برخورد زنان محجبه با پیشنهاد ایشان را تماشا کنند و نیز از زنان اطراف خود که هر روز با این عبارات سخیف و آزارگر مواجه هستند سوال کنند متوجه خواهند شد که این مزاحمتهای خیابانی و این کلمهها در زندگی روزمره زنان معنی واضحی دارد که بیشک هیچ کدامشان معنای مثبتی را از آن تلقی نخواهند کرد. همچنان که پس از پخش برنامه تعداد زیادی از دانشجویان ایشان نیز ضمن تماس با من از رفتارهای سوء استفاده گرایانه ایشان به عنوان استاد گفته اند.
آقای زیدآبادی این پرسش را مطرح کردهاند که آیا برخوردهایی نظیر انتشار فیلم از فرد معمم فرهنگساز است یا فرهنگ سوز. به باور من آنان که این حرکت را متهم به فرهنگسوزی، ایجاد شکاف در جامعه، تشویق نفرت و عدم تساهل می کنند درکی سانتی مانتال از مناسبات اجتماعی داخل ایران و توزیع قدرت بین حکومت و شهروند دارند.
یکسان دانستن نیرو یا کارگزار حکومت و یا حتی فرد دارای امتیازات اجتماعی بواسطه جنسیت با قربانی، نگاهی انتزاعی و غیر واقع بینانه است. در ایران، مردان آزارگر. و یا تجاوزگر متکی به قوانین حکومتی ایدئولوژیکی هستند که زنان قربانی را مقصر عمل تجاوز می شناسد و محاکمه و مجازات میکند. در چنین وضعیت نابرابری، شهروند نیاز به ابزاری دارد تا سه کار را همزمان در مواجهه با آزارگران و متعرضان جنسی انجام دهد: دفاع شخصی با به کارگیری حداقل خشونت، توقف بی چون و چرای خشونت بدون اتکای به قانون و آموزش و ایجاد ذهنیت دموکراتیک که به قول لیپست لازمه تغییرات پایدار اجتماعی و سیاسی در جامعه است. این همان اهدافی است که تلاش داریم با دوربین ما اسلحه ما به تحقق آن کمک کنیم.
چنین روشهایی در جنبشهای بین المللی نیز بی سابقه نیست. در جنبش" Black Lives Matter" ، مردم آمریکا به هدف بیدار کردن وجدان جامعه و بهبود عدالت اجتماعی به انتشارصحنه های خشونت پلیس با سیاهان می پردازند. در جنبش Me Too و به دنبال آن سایر حرکتهای در امتداد آن مانند ChurchToo و MeTooSTEM مردم به روایت تجربیات آزارهای جنسی و افشاگری در مورد آن پرداختند که این جنبش به اخراج و دادگاه کشاندن بسیاری از مشاهیر، کشیشان، اعضای اکادمیک و ... منجر شد. در جنبش اتپور در یوگسلاوی نیز، مردم مبارز پس از کتک خوردن از پلیس ازمحل ضربات روی بدن و زخمها پوسترهای بزرگ تهیه می کردند و آن را در محل زندگی همان پلیس و حتی مدارس فرزندان آنها نمایش می دادند تا با ایجاد شرم و فشار خانواده از حملات فیزیکی پلیس به مردم جلوگیری کنند. حرکتهای استراتژیکی که به هدف انعکاس پلشتی انجام می شود در واقع ایجاد شکاف یا نفرت نمیکند. بلکه آن را در مقابل چشم قرار می دهد تا راهی برای اصلاحش بیابد و از این طریق زمینه عدالت، تساهل و تسامح مورد نظر جامعه را مهیا کند. همانطور که لوترکینگ میگوید «ما آفرینندگان تنش نیستیم، ما صرفا تنشی پنهان را به سطح آورده و نمایان میکنیم. ما آن را به فضای باز میاوریم، جایی که میتواند دیده و با آن برخورد شود. بی عدالتی با همه تنشهایی که ایجاد میکند، باید نمایان شود»
از دیگر سو تفاهمات پیش آمده برای منتقدین کمپین ما برداشت نادرست از مقوله حق قانونی شهروندی در مقابله با آزار است. افشای هویت آزارگران نه نقض حقوق آزارگر، بلکه در بسیاری از کشورهای پیشرفته مجاز و یا حتی یک «قانون» است. هر شهروند حق دارد که تصویر آزارگران را در شبکه های مجازی منتشر کند. تصویر و نام هر متجاوز جنسی به کودکان توسط حکومت در رسانه ها منتشر میشود و هر رفتار ناشایست از یک نژادپرست در رسانه ها مخابره میشود تا هم به دیگران در برابر خطر رفتارهای چنین فردی هشدار دهند و هم موجی از شرم به سمت فرد سرازیر شود.
نکته اساسی که نباید از آن غافل ماند این است که فشار اجتماعی ناشی از افشای عمل غیراخلاقی به فرد یا خانواده او محصول انتخاب نادرست متجاوز است و نه قربانی یا حکومت.
کمپین دوربین ما اسلحه ما تلاش میکند که جامعهای را که ۴۰ سال ستم سیستماتیک حکومت بر شهروندان را پذیرفته از احساس نا امیدی مطلق یا بقول سلیگمن «درماندگی آموخته شده» به درآورد.
کمپین «چهارشنبههای سفید» و «دوربینما اسلحه ما» در حال ایجاد گفتمانی جدید است که کمک میکند تا هر شهروند به یک کنشگر اجتماعی تبدیل شود. هر چند که کمپین از اضطراب اولیه ناشی از ایجاد چنین گفتمان اجتماعی متفاوتی در میان قشر سنتی آگاه است و آن را بخشی از فرایندی طبیعی تغییرات اجتماعی میداند. در این گفتمان پنهانکاری و ریا برای سرپوش بر ستم جایی ندارد و اعمال و گفتار متناقض سرکوبگران و ریاکاران سیاسی در مقابل چشمانشان قرار میگیرد تا آنها را وادار به تغییر یا توقف آن کند. زیرا که معتقدیم اولین گام برای تضعیف پایگاه تئولوژیک حاکم بر ایران، نشان دادن واقعیت مزورانه آنان به مردمی است که هنوز آنان را باور دارند.
در آخر این که فراموش نکنیم هیچ حکومتی از سر مهربانی تغییر نمیکند. در حکومت تمامیت خواه ایران، وظیفه همه مردم و بخصوص روشنفکران، کمک به تقویت نهادهای مدنی و تغییر روابط قدرت به نفع شهروندان است.
زنان امروز ایران تلاش دارند تا کفه ترازوی جامعه را به سمت مردم سنگین کرده و امکان تغییراتی بنیادین را بوجود آورند. لذا روشنفکران امروز ایران و یا نویسندگان و صاحبان قلم، اگر قصد کمک به ارتقای جامعه مدنی را دارند لازم است که همراه با مردم به نفی و نقد تند حکومت و اصلاح و همراهی با مبارزات مدنی بپردازند و نه تلاش برای اصلاح یک حکومت تمامیت خواه و نفی یا نادیده انگاری مبارزات مدنی.
اینکه در بزنگاه تلخ سیاسی و مدنی این روزها زنان ایرانی به جرم شرکت در یک کمپین مسالمتآمیز و مدنی زندانی شوند و شما بدون حتی یک اشاره کوتاه به آن دلتان برای آبروی کسی که از جایگاه خود برای آزار زنان بهره میبرد لرزید، اتفاق دردناکی است. دل ما باید برای زن بیست سالهای بلرزد که وقتی از آزارگران خود شکایت به دستگاه قضا میبرد خودش محکوم و مقصر شناخته میشود چون حجاب تحمیلی را بر تن نکرده و در قاموسِ قانونگذاران او عامل تحریک آزارگران جنسی یا به تعبیر شما «پیرمرد بینوا» است.
برای زنان مبارزه مدنی با آزار گران جنسی و قوانین واپسگرای جمهوری اسلامی راهی طولانی است و دوربینهای زنان ایرانی نور به تاریکخانههای ظلم و تبعیض و خشونت انداخته که باید در موردش گفتگو کرد و نوشت و یاریگر بود، نه سرزنشگر.
پای روحانی و شمخانی به پرونده فساد بانک مرکزی باز شد