طرح تازه برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی مبنی بر الزام به ساخت فیلمهای ضدآمریکایی در شرایطی روز گذشته اعلام وصول شده و قرار است مورد بررسی قرار گیرد که قاعدتاً باید برای عملیاتی شدن چنین طرحی منابع مورد نیاز آن تامین شود؛ اتفاقی که رخ نخواهد داد، مگر از طریق بازنگری در توزیع قریب به نه هزار میلیارد تومان اعتبارات فرهنگی و کانالیزه کردن این اعتبارات از هزینههای اداری مجموعههای فرهنگی به حوزه تولید اما آیا واقعاً چنین ارادهای وجود دارد؟
به گزارش «تابناک»؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی روز یکشنبه بیست و هفت مرداد در قالب یکی از طرحهای برخی نمایندگان مجلس مبنی بر «حمایت از ساخت فیلمهای ضد آمریکایی»، به لحاظ قانونی در معرض الزام چنین اقداماتی قرار گرفت. بر اساس این طرح که احتمالاً به تصویب مجلس نیز میرسد و به قانون تبدیل خواهد شد، جزو تکالیف این مجموعه محسوب میشود؛ اقدامی که پیش از این نیز به صورت جسته و گریخته توسط سازمان سینمایی طی یک دهه اخیر مورد حمایت قرار گرفته اما تکلیف قانونی نبوده و در راستای سیاستهای کلی نظام بوده است.
نفس ساخت فیلمهایی در نقد سیاستهای خصمانه آمریکا در دنیا و به ویژه علیه مردم ایران که مبنای مواجهه مداوم ایران با ایالات متحده است، اقدام قابل توجه و حائز اهمیتی است که باید پیگیری شود اما مسئله کیفیت این پیگیری است. تجربه ساخت این جنس فیلمها چه در دوران سازمان سینمایی و چه پیش از آن طی سه دههای که ساختار معاونت سینمایی وجود داشت، چندان دلچسب نبوده و اغلب تولیدات در این حوزه کیفیت متوسط رو به پایینی دارند، چرا که فیلمساز به این آثار نیز به چشم یک پروژه با کارفرمایی دولت نگریسته و سعی کرده بیشتر نظر کارفرما را تامین کند تا تماشاگر را.
ساخت چنین آثاری نیازمند اعتبارات قابل توجه است و معمولاً این رقم اعتبارات نیز از گیشهای که حدود یک سوم قیمت بلیتش دست فیلمساز را میگیرد و حدود 70 درصد قیمت بلیت به صاحب سالن سینما و پخشکننده میرسد قابل بازگشت نیست. بنابراین اساساً بخش خصوصی علاقهای به سرمایه گذاری برای ساخت چنین آثار پرهزینهای که سوددهی نیز ندارد، نشان نمیدهد و تجربه نشان داده اگر بخش خصوصی نیز ظاهر ماجرا را برعهده داشته، در پشت صحنه منابع از نقطه دولتی یا دیگر مجموعههای مشابه تامین شده و خبری از تولید خصوصی به معنای واقعی کلمه نیست.
بنابراین تنها راه تولید چنین پروژههایی در سطح سینمای ایران، عدم تمرکز بر بازگشت سرمایه یا تولید با سطح کیفی و استانداردهای جهانی است که در سطح بینالملل و به طور خاص در آمریکای شمالی اکران شود و هم به هدف تاثیرگذاریاش دست یابد و هم به فروش لازم دستکم برای بازگشت سرمایه دست یابد. خوشمان بیاید یا نیاید چنین ظرفیتی نزد سینماگران ایرانی وجود ندارد و آن دسته از فیلمسازان ایرانی که از چنین ظرفیتی برخوردارند نیز علاقهای به تولید چنین آثاری ندارند و روی پروژهها و ایدههای شخصیشان متمرکز هستند.
در این شرایط چه سراغ فیلمساز ایرانی برویم و چه فیلمساز تراز اول جهانی، نیاز به تامین منابع از محل اعتبارات فرهنگی است. به تعبیر دقیقتر چه ابراهیم حاتمیکیا و چه الیور استون فیلم ضدآمریکایی بسازد، منابعش باید از محل اعتبارات عمومی تامین شود. قطعاً با توجه به اشل فیلمسازی و میزان اثرگذاری فیلم، هزینه مورد نیاز متفاوت است. در واقع حتی میتوانیم با الیور استون فیلم ضد آمریکایی بسازیم اما ابتدا باید پولش را بدهیم و قطعاً برد خبری و اکران فیلم به ویژه در سطح بینالملل با استون به مراتب ساده است، تا اینکه همین اقدام با فیلمسازان خوبی چون حاتمی کیا یا مجیدی یا هر فیلمساز ایرانی دیگری رخ دهد.
بنابراین اگر نمایندگان مجلس واقعاً به دنبال طرح غیرشعاری و عملیاتی برای تولید فیلمهای سینمایی ضد سیاستهای سلطه جویانه آمریکا هستند، باید در ابتدا در سرفصل فرهنگی بودجه بازنگری کنند و دست کم 10 درصد از اعتباران فرهنگی را به «تولید» در سینما اختصاص دهند. هماکنون سرفصل بودجه فرهنگی قریب به نه هزار میلیارد تومان در سال است که بخش اعظم آن نه صرف تولید، بلکه صرف امور اداری نظیر پرداخت حقوق کارکنان و پروژهشهای بدون خروجی، همایشها، جشنوارهها و جوایز فرهنگی متنوع میشود که هیچ خروجی ملموسی ندارد.
هماکنون کل بودجه سینمای ایران حدود 200 میلیارد تومان است که کمتر از 30 درصد این رقم در نهایت به تولید اختصاص مییابد و این رقم نیز عمدتاً نه به صورت کمک بلکه در قاب وام و تسهیلات اختصاص مییابد. یعنی میزان بودجهای که به حوزه تولید در سینما اختصاص مییابد، نزدیک به نیم درصد سرفصل فرهنگی بودجه فرهنگی است اما از آن انتظار میررود بار مقابله فرهنگی با آمریکا را یک تنه به دوش بکشد!
قطعاً اگر بودجه تولید در سینما به ده درصد سرفصل بودجه فرهنگی برسد، میتوان برخی از بزرگترین کارگردانهای هالیوودی را برای تولید فیلمهایی در نقد سیاستهای آمریکا به خدمت گرفت و فیلمهایی ساخت که در خود آمریکای شمالی نیز اکران شود، چرا که صرفاً تولید فیلمهایی در نقد آمریکا ارزش دارد که صدایش در سراسر جهان شنیده شود و در غرب به ویژه در آمریکا اکران شود و سایر تولید سوای مباحث هنری، فاقد کارکرد مورد انتظار هستند. مردم ایران و حتی مردم خاورمیانه به اندازه کافی درباره سیاستهای خصمانه آمریکا میداند و ایران باید صدایش را به گوش ساکنان مغرب زمین برساند و این با مدل فیلمسازی کنونی جواب نمیدهد.