امپراتوری بیمزاج آمریکا در رویارویی با پروژه امپراتوری ایران
رفیق خوری - ایندیپندنت فارسی
ماجرای حمله به تأسیسات نفتی عربستان سعودی با پهپادها و موشکهای بالدار، هم خودش یک رویداد خطرناک است و هم پیامدهای آن؛ خودش به خاطر خطرناک است که حاکمیت یک کشور و ثبات یک منطقه و تعهد آمریکا برای حفاظت از امنیت انرژی جهان را هدف قرار داده، اما فناوری از کشف و خنثی کردن آنها ناتوان مانده است؛ اما سبب خطرناک بودن پیآمدهای آن، از این جهت است که تا کنون میان پرسشهای حیرت انگیز و پاسخهای متناقض در نوسان است؛
پرسشهاییکه در رابطه به آمریکا مطرح است، این است که چه انگیزه ای رئیس جمهور ترامپ را وا داشته تا در واکنش به این چالش دچار تردید شود و مشکل را منحصر به عربستان و تبعات جنگ یمن تلقی کند؟ آیا همزمانی این ماجرا با نشست عمومی سازمان ملل متحد و حضور رهبران جهان در نیویارک است؟ یا اینکه نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری و موضع دموکراتها در کنگره او را به این وضع کشانده است؟ یا اینکه استراتیجی آمریکا از اساس تغییر کرده و میخواهد چتر امنیتی را که از زمان رئیس جمهور روزولت برای حفاظت از امنیت منطقه و امنیت انرژی بر فراز خلیج فارس گسترده بود را بر دارد؟
اما پرسشهاییکه در رابطه به منطقه مطرح است، این است که آیا زمان آن فرا نرسیده که برای تأمین امنیت منطقه، گزینههای دیگری بجای آمریکا، جستجو شود؟ آیا این مشکل پس از آمدن ترامپ رونما گردیده یا پیش از وی آغاز شده است، چنانچه سخنان رابرت روث به آن دلالت دارد؟ نامبرده در « نیویورک تایمز » نوشته بود: « حمله بر تأسیسات نفتی در شرایط رخ داده است که باور به چتر امنیتی آمریکا برای حفاظت از امنیت خلیج در برابر دشمنانش به ویژه ایران، مدتها است که سست شده است.»
درسیکه از دادهها باید گرفت روشن است؛ ترامپ از توافق هستهای بیرون شد و سیاست « فشار حد اکثری» بر ایران را اعلام کرد تا تهران را به میز مذاکره بکشاند، اما بدون اینکه گزینه دیگری روی میز داشته باشد. اما رهبر جمهور اسلامی ایران علی خامنهای مذاکره را از اساس رد کرد و مذاکره با آمریکا را حتی در ضمن کشورهای امضا کننده توافق هستهای، به توبه آمریکا و بازگشت به توافق هستهای، مشروط گردانید.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
هر یک از دو طرف چنان مینماید که قواعد بازی را به دست گرفته باشد، و هر یک از دو طرف بی میلی خود را به یک جنگ فراگیر و تمام عیار، ابراز میدارد.
تهران از زبان وزیر خارجه اش محمد جواد ظریف، اعلام کرد که « هر ضربه آمریکا یا عربستان بر ایران، جنگ فراگیری را مشتعل خواهد کرد و آغازگر جنگ، پایان بخش آن نخواهد بود.»، فرماندهان سپاه و نمایندگان نیابتی ایران در منطقه، نیز ابراز داشتند که واکنش ایران به هر ضربهای هرچند محدود باشد ساحهای «از مدیترانه تا دریای سرخ و اقیانوس هند» را در بر خواهد گرفت.
آمریکا از واکنش میپرهیزد؛ چون از در گرفتن یک جنگ فراگیر هراسناک است، اما عدم واکنش هم برایش دشوار شده است، از این جهت به تشدید تحریمها و ارسال ۱۰۰ نفر نظامی یا بیشتر از آن به امارات و عربستان سعودی، برای کمک به پدافند هوایی، تا اطلاع ثانوی، بسنده کرده است.
ایران هم که نزدیک است در زیر فشار تحریمهای آمریکا خفه شود، نیز خواستار یک جنگ فراگیر نیست و برای پرهیز از جنگ و رویارویی فراگیر، توسط نمایندگانش واکنش نشان میدهد. همچنان ایران طبق معمول، زور نظامیاش را با مبالغه به رخ میکشد و چنان عمل میکند که پایگاهها و نیروهای آمریکا، اهدافی است برای شکار نه برای بازدارندگی. این روش هم تا زمانی که آمریکا اقدام به واکنشی که مستلزم بازدارندگی است، نکند، ادامه خواهد یافت. البته میدانیم که آمریکا حتی زمانی که پهبادش توسط ایران سرنگون شد، به این گونه واکنش دست نزد.
ما باید آمریکا را آنچنان که هست، بشناسیم، نه آنچنان که خودمان میخواهیم و یا تصور میکنیم. واقعیت این است که هیچ نیروی در جهان با نیروی آمریکا برابری کرده نمیتواند. بر اساس گفته نیویورک تایمز، ابر قدرت آمریکا، هم اکنون ۸۰۰ پایگاه نظامی در جهان دارد که هیچ امپراتوری در تاریخ، از جمله امپراتوری رم، به این حد نرسیده بود.
اما ابرقدرت آمریکا که اروپاییها آن را «رم معاصر» مینامند و گسترده ترین امپراتوری را در جهان اداره میکند، برخلاف امپراتوریهای عثمانی، اتریشی- مجارستانی، فرانسوی، بریتانیایی، آلمانی، اسپانیایی، پرتغالی و بلژیکی، مزاج امپراتوری ندارد.
آمریکا میخواهد بر جهان تسلط داشته باشد و جهان را بر اساس الگوی خودش بسازد، اما نمیخواهد در شکل امپراتور، ظاهر شود. حتی زمانی که هزاران نیرویش را به خارج میفرستد، در داخل به اختلاف رو برو شده مجبور به عقب نشینی میشود، چنانچه پس از مداخله در ویتنام و بعد از جنگ « توفان صحرا » برای اخراج عراق از کویت در زمان بوش پدر و پس از حمله به افغانستان و عراق در دوران بوش پسر و محافظه کاران نو، به چنین سرنوشتی سردچار گردید. حال بزرگ ترین چالش برای آمریکا، مواجهه با پروژه امپراتوری ایران است.
بوش پسر، بدون اینکه محاسبهای داشته باشد، با سرنگون کردن دو دشمن ایران، یعنی رژیم طالبان و رژیم صدام حسین، دو تحفه گران بها به ایران پیشکش کرد. حال، ترامپ نیز چنین مینماید که تحفه آسمانی باشد برای ایران، روسیه و چین.
ترامپ بر خلاف تیدی روزولت که گفته بود: « با آواز نرم سخن بگو اما چماق کلفت در دست بگیر»، با آواز بلند سخن میگوید، اما بدون اینکه حتی چماق نازکی در دست داشته باشد. ترامپ بر اساس محاسبات سیاسیای که دارد، بازی ای را با ایران در پیش گرفته که به گفته جیرمی شاپیرو از شورای روابط خارجی اروپا، « بدترین گزینه است؛ چون پیامد آن یا تنش افزایی عاقبت نا اندیشانه است ویا عقب نشینی ذلیلانه ». ترامپ گرچه از اوباما انتقاد میکند، اما خودش در خط مشی او روان است؛ ترامپ به رئیس جمهور پوتین فرصت داد تا نقش روسیه را به عنوان یک ابر قدرت، باز گرداند. جنگ تجاریای که بر ضد چین راه انداخت، به رئیس جمهور شی جین پینگ انگیزه داد تا برنامههایش را برای رساندن چین به جایگاه ابر قدرتی در صحنه جهانی، تسریع ببخشد.
تکیه بر عامل زمان، همواره سلاح ایران بوده و هست، اکنون ترامپ هم که عادتا آدم شتابزدهای میباشد، بر عامل زمان، حساب باز کرده است، اما معلوم نیست در این بازی به شدت پیچیده و با بازیگران فراوان، « ژنرال زمان» به نفع چه کسی بازی خواهد کرد.