Monday, Sep 30, 2019

صفحه نخست » مصاحبه و گفت‌وگو با چند جوان بعد از فالوی ۱۴ میلیونی "تتلو"، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgرو به رویم در کنج یک کلیسای قدیمی نشسه است. مدت طولانی نیست که از ایران خارج شده است. چشمانی سیاه و بسیار با هوش که نوعی شوخی همراه با اندکی غروردرآنها دیده می‌شود. چهره آرامی دارد با زنحیر و صلیبی بر گردن.

اسم جدیدش "پیتر" است. حدود بیست وپنج سال دارد به قول خودش حداقل دو نسل بعد از ما. هنوز جواب اقامت خود را نگرفته است هم از اینرو به سختی تن به مصاحبه داده و با احتیاط سخن می‌گوید.


درست است که از طریق پدر من و نسل ما رامی شناسد واز معترضین خیابان است. معترضین سال نود و شش.


حال به هر طریقی که ممکن بود از ایران خارج شده. تنها راه قابل قبول برای گرفتن اقامت کیس تغییر دین و قبول مسیحیت است که در ایران تحت تعقیب بوده.


به خنده می‌گویم پس مسیحی شده ای؟ جواب می‌دهد|" بهتر از کمونیست شدن شما و حمایتتان از خمینی است. "می گویم "مگر ما را و سیاست‌های ما را می‌دانی؟ " لختی عمیق نگاهم می کند و می‌گوید " ناراحت نمی‌شوید چیزی را بگویم؟ " "مسلما بگو! "

می‌گوید شما در رابطه با نسل ما چه می‌دانید؟ هیچ! به اندازه‌ای که در روزنامه‌های حکومتی می‌خوانید. این نسل با تمام مشکلاتش به مراتب بیشتر از نسل شما می‌داند در ثانیه‌ای تمام اطلاعات مربوط به شما و سازمان شما را می‌ریزد بیرون، درچشم بهم زدنی در سرتاسر دنیا می‌چرخد و برمی گردد. کاری که در زمان شما حتی یک صدم آن ممکن نبود.


این گونه راحت و ساده به ما نگاه نکنید حتی به آن جوان معتاد نشسته کنار خیابان. او هم خوب می‌داند در دنیا چه می‌گذرد. آن هم در ایران که جوان‌ها از بدبختی و بیکاری کاری جز ور رفتن با اینترنت ندارند. هرجا می‌روی از سیاست حرف می‌زنند. از فساد، دزدی و جنگ با امریکا و اسرائیل"


می‌گویم دلم می‌خواهد تا آن جا که در توان داری برایم بخشی از زندگی جوانان ایران را ترسیم کنی. " به تلخی لبخند می‌زند. " شما که من را می‌شناسید و می‌دانید که چطور محصلی بودم و خانواده‌ام را نیز. اما حالا مقابل شما نشسته‌ام، تحقیر شده، نگران، غریب، دلتنگ! راستش نا امید، نمی‌دانم این اقامت را خواهم گرفت یا نه و بعد از آن چه خواهم کرد. با این موج نژاد پرستی که اروپا را گرفته است.


وقتی فردی راسیست جلوی پام تف می‌کند فحشی می‌دهد می‌خواهم داد بزنم گلویش را بگیرم. اما امکان پذیر نیست درونم می‌ریزم و به خاطر می‌آورم که با چه سختی و مشقتی از جهنم جمهوری اسلامی خود را به این جا رسانده‌ام وچه فشار مالی بزرگی بر گردن پدر بیچاره‌ام نهادم. می‌گم رضا دندان رو جگربگذار این نیز بگدرد. "


می‌گویم قرار شد از وضع جوانان ایران بگوئی " با تعجب نگاهم می‌کند. "مگر من جوان ایرانی نیستم؟ نکند پیر شده‌ام؟ من یکی از همان جوان‌ها هستم که دوست دارید بگویم چه می‌کنند.


هیچ چی! سرگشته و سرگردان. اکثریت قریب به اتفاق بیکار، آس و پاس، نامید و سرشار از کینه.


می‌گویند پنج میلیون معتاد داریم دروغ است. اعتیاد بیداد می‌کند. به خصوص بین جوانان! تنها دلخوشی جوان‌ها شیشه است، قرص است، حشیش است و هر کوفت و زهرمار دیگر. تریاک، هروئین و کوکائین مال جوان‌های پولدار و کلاس بالای جامعه است از آن‌ها که زندگی لاکچری دارند و کمتر از بنز سوار نمی‌شوند و جزو ازما بهتران هستند.


بخش عمده از جوان‌ها که مریوط به اقشار میانی و متوسط جامعه هستند مثل من عمدتا حشیش می‌کشند و قلیان این سرگرمی اصلی و روزانه بخش وسیعی از جوان هاست از جمله خود من.


بخش دیگر جوانان طیقات فقیر، کم در آمد و حاشیه نشین جامعه هستند که در گیر مواداند، شیشه هروئین قاطی، انواع اقسام قرص‌ها که نمی‌توانید تجسم کنید. جوان‌های از پا افتاده دختر وپسر بزرگ شده در حلبی آباد‌ها و حاشیه شهر‌ها آمده از مناطق محروم به تهران، کرج و شهرهای بزرگ مانند مشهد.


بچه‌های کار، بی سر پرست که هیچ پشتیبان و چشم اندازی ندارند. بزرگ شده زیر کتک و در گیری! مورد تجاوز قرار گرفته و پرت شده وسط جامعه خشن و بی رحم. باور نمی‌کنید اما چنین است.


بیشترین دزدی، تجاوز و در گیری بین این دسته ازجوانان است. از ایدز گرفته تا سفلیس، از افسردگی تا دیوانگی و خود زنی، چاقو کشی ونهایت خود کشی. بیشتر برهکاری‌ها دراین بخش محروم احتماع است.


در نظر بیاورید رقم متجاوز از بیست میلیون حاشیه نشین طبق آمار خود دولت و دو میلیون کودک خیابانی وکودکان کار.


درد آور است که بگویم وضع مالی آن‌ها بسیاری مواقع از ما بهتر است. دست آن‌ها بیشتر به جیب خودشان می‌رود تا ما که مادر یا پدر پولی درآن بگذارند.


آن‌ها با هر دوز و کلکی شده پول در می‌آورند از هیج کاری ابا ندارند. از کارگری، خنزر پنزر فروشی تا کیف زنی. در مواقعی به پول ویا وعدهای کوچک در خدمت حکومت.


کارهائی که برای بخش وسیعی از جوانان خانواده‌های متوسط فرهنگی ممکن نیست. در‌شان ما نیست. ما بدبخت ترین بخش جوانان هستیم اکثریت درس خوانده و دانشگاه رفته که مدرک لیسانس، دکترا بغلمان می‌گردیم. و می‌دانیم که این زندگی حق ما نبست و حقوق خود را می‌دانیم و طلب می‌کنبم. اما جواب گوئی نبست نه بالا جائی داریم ونه امکان زندگی در پائین. نه ما حکومت را قبول داریم نه او این بخش از جوانان راقبول دارد. او جوانانی مخصوص به خود دارد.


فاجعه است! پدر مادر شب روز کار می‌کنند تا ترا ساپورت کنند پولی در جیبت می‌گذارند که روزت بگذرد.


مرگ است، مرگ! وقتی کار نداری و بابیست و چند سال سن، درس و مدرک نان خور پدر مادری که جان می‌کنندهستی.


بیکار تا ظهر می‌خوابی. دور خودت می‌پیچی هزار یک فکراز سرت می‌گذرانی ازفکرکار تا فکر دختری که دوستش داری، فکر خانه، زندگی، ماشین. همان موقع مادر صدایت می‌زند بیا نهار بخورهمان طور که در کودکی صدایت می‌کرد. شرمنده مانند همان کودک بر سرسفره می‌نشینی و میدانی که پدر دارد در بیرون جان می‌کند تا این سفره گشوده شود.


کاری نداری، کمکی نمی‌توانی! بیرون باز همان تکرارهر روزی است. تنها مشغولیت انیترنت است با هرازان پست که هیچ دردی از تو دوا نمی‌کند. از خوشبختی جوانان کشور‌های دیگر می‌خوانی از جامعه بسته وبی روزن خودت عقت می‌گیرد. میدانی دنیا این نیست ومیدانی جوان‌های امریکا ئی اروپائی چگونه آزادند، کار می‌کنند و آنوقت تو شب وروزت را این عقب مانده‌های بی همه چیز تباه می‌سازند.


شروع به فحاشی می‌کنی با رکیک کلمات. کاری از دستت نمی‌آید دلسردوشکسته در خودبه خانه بر می‌گردی. می‌خواهی از این سرزمین نکبتی فرار کنی. هر کجا که باشد.


"تتلو"نماد این کلمات رکیک، نماد جوان تربیت شده در جمهوری اسلامیست. نماد یک روح سرگردان بر آمده از دل نکبت و کثافت این جامعه که قبل از هر چیز نشان فلاکت جمهوری اسلامی است.


حکومت اورا داغون کرد یک روز برد بالای ناو ارتشی برنامه اجرا کند روز دیگر رئیسی دست بر سر و گوش او کشید بعد مثل دستمال توالت پرتش کرد او واقعا نمود جامعه وناهنجاری‌های آن است.


نماد سرگشتگی، اعتراض، بی پرنسیبی و نان به نرخ روز خوری یک نسل. تائید وسیع او از طرف جوان‌ها جدا از نوعی هم سان پندا ری با او! یک دهن کجی اعتراضی به حکومت است و قدرت نمائی در قامت تتلو! مهم نیست چه کسی باشد. مهم نشان دادن خود است از طریق تتلو! نشان دادن ابعاد مخالفت با حکومتی که چهل سال است موسیقی وشادی وتحرک بر جامعه حرام کرده است. تفی سر بالا
از موضوع دور شدیم به حانه بر می‌گردی سکوتی معنی دار در خانه. کاری پیدا کردی؟ گرانی بیداد می‌کند. پدر خسته و بی حوصله است. خودت را مقصر میدانی. مقایسه‌ها! خانه تنگی می‌کند باز می‌زنی بیرون! ده‌ها جوان مثل توعلاف در کوچه وخیابان می‌چرخند. سیگاری پر می‌شود می‌چرخد هیچ کس نمی‌خواهد حرفی جدی بزند. شوخی، متلک ونهایت در اوج کیفوری حشیش تن دادن به فرهنگی مبتذل بر آمده از دل جامعه‌ای که با ابتذال خود ترا به ابتذال می‌کشد. تکرار روزانه این ابتذال ونا امیدی، بی هدفی، خستگی! نهایت آرام آرام تن سپردن به بیخیالی وول کردن خود در پوچی.


همه چز ارزش خود را از دست می‌دهند و بی معنی می‌شوند و مرز‌های اخلاقیت فرو می‌ریزد. این مسیری است که متاسفانه بیشترجوان‌های ایرانی بخش متوسظ طی میکنند مسیری که روز به روز تاریک می‌شود وچشم انداز‌ها تیره ترکه نهایت با سخت شدن زندگی به قسمت پائین تر جامعه پرت می‌شوی معتاد بی خانمان، بزهکار.


. توان اعتراض نداری! چرا که جواب اعتراض زندان، شکنجه و مرگ است. چیزی که خانواه‌ها به شدت ا ز آن هراسانند. معتاد شدن، بیکار ماندن و خانه نشستن بچه‌هایشان را برسیاسی شدن آن‌ها ترجیح می‌دهند. دار وندار خود را می‌فروشند ازالنگوی مادر تا خانه که فرزندشان عمدتا پسرشان ر از ایران خارج کنند.


بزرکترین مانع جوانان در آمدن به خیابان خانواده‌ها هستند. حق هم دارند. سرکوب و کشتار این حکومت را دیده‌اند.


این حال روز بخش وسیعی از جوانان است که با حکومت نیستند و توسط صدها واحد حکومتی از هیئت‌ها گرفته تا بسیج مدارس و انجمن‌های دانشجوئی و ده‌ها ارگان دیگر جذب حکومت نگردیده‌اند.
داستان آن‌ها دسته از جوانان حکومتی جداست و حال و روزشان دیگر.

ادامه دارد
ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy