Wednesday, Oct 9, 2019

صفحه نخست » زبان، ستم قومی، و دمکراسی - شتاب، هیجان و دیگر هیچ، رضا فاضلی

soal.jpgبنام خداوند بخشنده مهربان

بر خلاف پیوند، که مبنای آن اشتراک است، جدایی و جدال از تفکری ریشه می‌گیرد که بر تفاوت‌ها پافشاری می‌کند. ریشه مشکلات جامعه ما، نه در غرب و شرق بلکه در دیدگاه‌های ما است. تفکری که انسان‌ها را براساس رنگ، نژاد، جنسیت، زبان و دیگر ویژه‌گی‌های انسانی، در برابر یکدیگر قرار می‌دهد. تفکری که با هیجان و شتاب‌زدگی از ابزارهای مدیریت سیاسی‌-‌اجتماعی، فرشته دمکراسی و دیو استبداد می‌سازد. تفکری که در آن، آرمان شکست خورده تاریخی، همچون رویایی شیرین برهمه چیز ارجحیت پیدا می‌کند. چنین تفکری است که برای جامعه مدنی نوپای دوران قاجار، قبای مشروطه اروپایی با وصله‌های قومی و مذهبی تهیه می‌کند. قبایی که بر تن جامعه نابالغ مدنی ایران، بسیار بزرگ بود و عاقبت هم آن را با سر به زمین زد. با این وجود، هنوز بسیار از روشنفکران ایرانی با ساده نگری، بر این باورند که بدون در نظر گرفتن شرایط وخیم اقتصادی کشور و نیازهای آن، تنها با امضا کردن یک قانون اساسی و چند قرارداد، ایران به یک کشور دمکراتیک تبدیل خواهد شد.
تردیدی نیست که حرکت تاریخ با همه فراز و نشیب‌های آن در مسیر شناسایی حقوق انسان‌ها و دمکراتیزه شدن جوامع است. اما باید توجه داشت که این روند، یک حرکت بلندمدت و گام به گام است که خیال پردازی، شتابزدگی، هیجان و تنش، آن را دچار بحران خواهد کرد. به جای هیجان، شتابزدگی و آرمان‌گرایی و جدل بر سر گوناگونی‌ها، باید تلاش کرد تا با صبر و پایداری و گفتگوی صادقانه با یکدیگر، طرحی نو بر مبنای همدلی و برپایه منافع مشترک خود در بلند مدت دراندازیم.
آینده ایران با سرنوشت اقوام تاریخی آن و مردم منطقه رابطه مستقیم دارد. اروپا نه یک شبه و نه به تنهایی به اروپا تبدیل شد. روند دمکراتیزه شدن ایران با روند تحولات منطقه رابطه مستقیم دارد. ایجاد تنش‌های قومی و جنگ افروزی، تنها به امنیتی شدن مسایل و تاخیر روند دمکراتیزه شدن کشور و منطقه منجر خواهد شد. به‌ جای تلاش کردن در محدوده کوچک خود، می‌توان و باید به فراتر نگاه کرد و قانون اساسی ایران و برنامه توسعه اقتصادی و سیاسی آن را به شکلی تنظیم نمود که با آمادگی، بتواند به اولویت‌های امروز و نیازهای فردای مردم ایران پاسخ داده و با دور نگری به ارایه راه کارهایی در جهت دمکراتیزه شدن ایران طی دو دهه آینده و یکی شدن ایران با خویشان تاریخی خود در کشورهای منطقه بپردازد.

در این مسیر، نباید فراموش کرد که استفاده از ابزارهای دمکراتیک مدیریتی، هدف نیست، هدف، پیشرفت جامعه و بهبود شرایط زیستی مردم است. درک این رابطه، کلید حل مشکلات اجتماعی است. مدیریت یک جامعه پیشرفته و آزاد نیازمند ابزارهای دمکراتیک است. اما تجربه انقلاب مشروطه ثابت می‌کند که استفاده از ابزارهای دمکراتیک در یک جامعه عقب افتاده به سقوط آن جامعه می‌انجامد.
امروز با وجود تجارب یکصد سال گذشته ایران و منطقه، دیگر کسی نمی‌تواند ادعا کند که توسعه اقتصادی کشور و گذار از حکومت متمرکز به غیر متمرکز، نبرد عاشورا و خیر و شر در روز کربلا است. این گذار، یک روند بلند مدت است که باید با توجه به نیازهای خود در این راه حرکت کرد. برای رسیدن به جامعه پیشرفته از ابزارهای مدیریتی فرشته و دیو نسازیم. دیکتاتوری چین و امارات به توسعه این کشورها، تربیت نسلی هوشمند و در مسیر دمکراتیزه شدن گام به گام این جوامع است. البته ایران، امارات و یا چین نیست و ما نمی‌توانیم با سیاست مشت آهنین، برای حل مشکلات امروز مردم پاسخگو باشیم. اما ما می‌توانیم، و وظیفه داریم، که بدور از شتاب زدگی، با سیاستی گام به گام، ابزارهای مدیریتی مناسب را در جهت الویت‌های جامعه بکار گرفته و در یک روند و گذار تدریجی، به ایجاد شرایطی کمک کنیم که همزمان با پیشرفت و توسعه کشور، شرایط استفاده از ابزارهای مدیریتی جوامع پیشرفته یعنی دمکراسی و حاکمیت غیر متمرکز میسر شود.
همه ما امروز وظیفه داریم که دست به دست یکدیگر داده و به وظایف انسانی و ملی خود عمل کنیم. در همین راستا، من با تلاش برای پذیرش روند حرکت جهان بسوی شناسایی بیشتر حقوق و مسئولیت‌های انسانی به واقعیت‌های موجود ایران و منطقه پرداخته و امیدوارم که روشنفکران ایرانی با تامل در باره ایران گفتگو و به تصمیم گیری بپردازند.
مروری بر دیدگاه‌ها و راهکارها:
۱ - پذیرش و توسعه زبان فارسی بعنوان زبان رسمی توسط پادشاهان ترک و روشنفکران آذری و در جهت پیوند ملی صورت پذیرفته صورت گرفته است.
۲ - این باعث تا‌ٔسف است که کودکان ایرانی در مدارس به یادگیری زبان انگلیسی می‌پردازند در حالی که قادر نیستند که به زبان هموطنان ساکن استان‌های دیگر سرزمین‌مان سخن بگویند. ما می‌توانیم با آموزش دو زبان ملی درکنار زبان فارسی، در همه مدارس ایران به استحکام پیوند ملی، رشد فکری کودکان و توسعه اقتصادی کشور خدمت کنیم
۳ - دمکراسی شیوه مدیریت سیاسی مناسب برای جوامع پیشرفته است و در جوامع عقب افتاده، سرعت پیشرفت اقتصادی را کند و فساد اقتصادی را دامن می‌زند. گذار تدریجی به دمکراسی همگام با توسعه اقتصادی کشور، یک ضرورت و ضامن تثبیت نظام اینده ایران است.
۴ - هیتلر با تاکید به تفکیک انسان‌ها بر اساس نژاد، شوروی‌ها به تفکیک انسان‌ها بر اساس قوم و جمهوری اسلامی به تفکیک انسان‌ها بر اساس مذهب پرداخته است. تفاوتی میان تفکیک حقوقی انسان‌ها بر اساس قوم، نژاد و یا مذهب وجود ندارد. گوناگونی ویژگی طبیعی انسان است. بسیاری از جمهوری‌های سابق شوروی پس از جدایی، دچار تنش‌های قومی شده‌اند. تفکیک حقوقی انسان‌ها بر پایه نژاد، زبان، مذهب و جنسیت عملی ضد انسانی است.
۵ - تنش‌های قومی از سابقه تاریخی در ایران برخوردار نیست. آغاز تنش‌های قومی در ایران و مطرح شدن مسئله تبعیض قومی، با تشکیل اتحاد جماهیر شوروی و نفوذ این کشور در شمال و غرب ایران آغاز شد. هیچ رابطه‌ای میان فدرالیسم قومی و بهبود اقتصادی و یا مردم سالاری وجود ندارد. مطرح شدن فدرالیسم قومی در ایران با الگو برداری از اتحاد شوروی شکل گرفت. اتحاد شوروی، فدرالیسم قومی آن و دیدگاه دیکتاتوری پرولتاریا شکست خورده است. دلیل پافشاری بر فدرالیسم قومی روشن نیست.
۶ - تبعیض علیه اهل تسنن در کردستان توسط جمهوری اسلامی یک تبعیض دینی است و نه یک تبعیض قومی. اهل سنت در تمام ایران مورد تبعیض قرار گرفته‌اند. بهاییان استان‌های مرکزی ایران بیش از اهل تسنن مورد تبعیض قرار گرفته‌اند. استان‌های خشک و بی‌آب مرکزی، کرمان و سیستان و بلوچستان از فقیرترین و عقب‌افتاده ترین استان‌های ایران هستند. عقب‌افتادگی کردستان و مشکلات آذربایجان در مقایسه با شرایط سخت و فقر این استان‌ها قابل مقایسه نیست. مسئله عقب افتادگی استان‌های مرزی یک مسئله قومی نیست.
۷ - مسئله سرکوب تنها مختص به کردستان نیست. سرکوب خشن کردستان محصول یک سیاست امنیتی است. مطرح کردن معضل قومی برای حل یک معضل امنیتی دور از صداقت است و راه به جایی نخواهد برد. حل یک مشکل امنیتی تنها از راه مذاکره و ایجاد حس اعتماد و تضمین‌های حقوقی ممکن است.
۸ - اقتصاد فروپاشیده ایران، نیازمند ایجاد یک دولت نیرومند برای توسعه سریع اقتصاد کشور برای پاسخ گویی به الویت نیازهای اقتصادی مردم است. تدوین برنامه گذار تدریجی به دمکراسی و حاکمیت غیر متمرکز در جهت حاکمیت مردم سالاری، طی یک پروسه بیست ساله بر اساس نیاز و ظرفیت اجتماعی مردم ایران در کنار توسعه اقتصادی ضروری است

معضل نخست: زبان ملی، زبان محلی و نقش فارس‌ها

زبان رسمی مردم ایران فارسی، اما بیش از شانزده زبان آذری، گیلکی، مازندرانی، کردی، عربی، بلوچی، لری، ترکمنی، تاتی، تالشی، لکی، قشقایی، عبری، ارمنی، هزارگی و حتی گرجی در ایران صحبت می‌شود. با وجود این گوناگونی، علی‌رغم تلاش‌های خلفای اسلام بعد از شکست ساسانیان، برای جایگزینی زبان فارسی با زبان عربی، فارسی همیشه بعنوان ابزار ارتباطی ملی و عامل پیوند اقوام مختلف ساکن سرزمین ایران بوده است.
نهصد سال پس از سقوط ساسانیان، صفویان اولین حکومت ایرانی و ترک زبان بودند که توانستند بر سراسر ایران فرمانروایی کنند. صفویه با آنکه خود ترک زبان بودند اما زبان رسمی ایران را، فارسی اعلام کردند. ناگفته نماند که صفویه برای اداره امور نظامی از زبان ترکی استفاده می‌کردند و به این ترتیب می‌توان گفت که صفویه سنت استفاده و احترام به دو زبان را بنا کردند. حتی شاه اسماعیل یکم به هر دو زبان فارسی و ترکی آذربایجانی سخن می‌گفت و شعر می‌سرود.
دراواخر دوران صفویه، نادرقلی ملقب به تهماسب ‌قلی خان، از ترک‌های خراسان با تصویب شورای کبیر مغان، به خلع شاه عباس سوم پرداخت و با عنوان نادرشاه حکومت ایران را بدست گرفت. این پادشاه ترک نیز به پیروی از سنت صفویه زبان فارسی را بعنوان زبان رسمی کشور شناسایی، اما از زبان ترکی نیزبرای اداره امور یاری گرفت. این سنت استفاده از دو زبان حتی در دوران کریم خان زند نیز ادامه یافت. قاجاریه هم با به رسمیت شناختن زبان فارسی بعنوان زبان رسمی و استفاده از زبان ترکی در دربار، همچنان به پیروی از سنت استفاده از دو زبان پرداختند.
انقلاب مشروطه جنبش تجدد خواهی مردم ایران است. از آذری و ارمنی و کرد گرفته تا بختیاری و زرتشتی و مسلمان در آن شرکت دارند. رشد و تاثیر ادبیات فارسی یکی از ویژگی‌های دوران مشروطه است. این رشد بدون حمایت ملی مشروطه خواهان امکان پذیر نبود. مشروطه خواهان با توجه به نیاز به یک پیوند ملی برای مبارزه با استبداد و حفظ استقلال ایران به حمایت و گسترش توانایی زبان فارسی همت ورزیدند.
در این دوران روشنفکران آذری مانند سید حسن تقی‌زاده، حسین کاظم‌زاده ایرانشهر، اسماعیل امیرخیزی تلاش زیادی برای گسترش زبان فارسی درجهت ملی گرایی و نجات ایران انجام دادند. تقی زاده در مجلۀ «کاوه» چاپ برلین ۱۹۲۰ می‌نویسد: «امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همۀ وطن ‌دوستان ایران با تمام قوا باید در راه آن بکوشند، سه چیز است (...): نخست قبول و ترویج تمدن اروپا.... دوم اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن، سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس...
بدون تردید شکست صفویه از عثمانی، شکست ایران از روسیه و انقلاب مشروطیت را می‌توان از عوامل مهم گسترش زبان فارسی در ایران بشمار آورد. اما بسیاری از دوستان تنها با نگاه به صد سال گذشته و سیاست‌های امنیتی دوران پهلوی دست به قضاوت در مورد زبان فارسی می‌زنند. این دوستان بدون در نظر گرفتن بحران امنیتی خطر فروپاشی ایران در دوران رضا شاه و یا خطر سقوط ایران به دامان کمونیست در دوران پادشاه فقید، علیه زبان و میلیون‌ها هموطن فارسی زبان خود، دست به جبهه‌گیری زده و آن را بعنوان جنگ نژادی فارس علیه ترک محکوم می‌کنند. این در حالی است که رضا شاه بزرگ خود آذری الاصل است، همسر اوملکه مادر خانم نیم‌تاج آیرُملو آذری است. همسر محمدرضا شاه پهلوی، ملکه ایران خود متولد تبریز و آذری‌الاصل است. از دوران صفویه تاکنون فارس‌ها هیچگاه حکومت را بدست نگرفته‌اند تا بخواهند و یا اصلا بتوانند در تصمیم‌های حکومت در این جهت نقشی داشته باشند. اصلا چیزی بنام نژاد فارس وجود خارجی ندارد. ایرانیان طی قرن‌ها از گوشه ایی به گوشه دیگر کشور خود مهاجرت کرده و با گذشت زمان به فراگیری و پذیرش زبان هموطنان میزبان خود پرداخته‌اند. نمونه برجسته این امر پادشاهان صفویه هستند. صفویه از کردستان به اذربایجان مهاجرت کرده و بعدها با پذیرش زبان آذری، یکی از نیرومند ترین حکومت‌های تاریخ ایران را تشکیل دادند.
مسئله اختلاف‌های قومی و مطرح کردن نقش زبان فارسی در ایران تا پیش از ظهور شوروی اصلا مطرح نبوده است. اولین چاپخانه دوران قاجار در تبریز به دستورعباس میرزا فرمانروای اذربایجان و ولیعد ایران و توسط میرزا زین العابدین تبریزی از روسیه به ایران اورده شد اما نخستین کتاب چاپ شده دران "فتحنامه" میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی و به زبان فارسی است.
منافع ملی و امنیتی از مهمترین دلایل حمایت حکمرانان و روشنفکران ایرانی از زبان فارسی در تاریخ ایران بوده است. رضا شاه بزرگ و پادشاه فقید ایران هم بیش از هر چیز دیگر در همین راستا بر تکیه بر منافع ملی بر ضرورت اشتراک زبان ملی پافشاری کردند.
نقطه مشترک جمهوری‌های فدرال شوروی؛ هم زبان روسی بود. مردم تاجیکستان و اذربایجان تا پیش از عهدنامه ننگین ترکمنچای هیچ اشتراکی با روس‌ها نداشتند. استفاده از یک زبان مشترک در یک کشور یک ضرورت ملی است.
موج قوم‌گرایی با تاکید بر تفاوت زبان محلی با زبان ملی و جستجوی اینده ایی درخشان در جدایی از ایران، در میان روشنفکران ایرانی، با شکل گیری شوروی آغاز شد و متاسفانه امروز هم بیش از هر چیز متاثر از بار سنگین ادبیات و دیدگاه‌های نادرست و شکست خورده تاریخی اتحاد جماهیر شوروی است.
اتحاد جماهیری که با شعار گسترش عدالت و آزادی جامعه بشری شکل گرفت اما بزرگترین حاصل آن ایجاد دیواری اهنین و جدایی از جهان بشری بود. آیا زمان آن فرا نرسیده که از آرمان‌های دوران گذشته فاصله گرفته و با توجه به نیازهای مردم به گفتگو با یکدیگر بنشینیم. شوروی و دیوار آهنین آن فرو ریخت. اجازه ندهیم که دیوار فکری که شوروی‌ها برپا کردند امروز مانع همبستگی ملی شود.

آموزش زبان‌های ایرانی یک ضرورت ملی

متاسفانه برخی از دوستان ملی گرا با نگرانی برای تمامیت ارضی در واکنش به دیدگاه‌های قومی در برابر امر آموزش اقوام ایرانی به زبان مادری خود دست به جبهه گیری زده‌اند. این درحالی است که زبان، ابزار ارتباط و پیوند است و حمایت از آن در جهت منافع و پیوند ملی است. نباید فراموش کرد که پیوند ملی، یک رابطه چند جانبه است و زبان و تجارت، بهترین ابزار ایجاد چنین رابطه‌ای می‌باشند.
بجای آنکه با مخالفت با آموزش زبان مادری بپردازیم، می‌توانیم با ‌آموزش زبان‌های قومی مردم ایران به همه ایرانیان، پیوند ملی را بیش از پیش مستحکم کنیم. این واقعا مایه شرمساری است که کودک ایرانی به اموزش زبان انگلیسی می‌پردازد اما زبان کردی و بلوچی و لری هموطنان خود را نمی‌داند. دولت همواره معلم، پزشک و کارمند به مناطق محروم اعزام می‌کند اما بسیاری از این افراد زبان هموطنان خود را نمی‌دانند و تلاش دولت برای بهبود وضع مردم منطقه با شکست روبرو می‌شود. آیا این مایه تاسف نیست که بخش بزرگی از مردم ایران قادر به صحبت کردن با هموطنان خود نیستند. دیدگاه ملی گرایان در مخالفت با اموزش زبان‌های ایرانی به مردم ایران دمیدن شیپور از سر گشاد آن است.
در دنیای امروز کودکان صد‌ها میلیون مهاجربه کشورهای پیشرفته حداقل دو زبان را همزمان می‌آموزند. این کودکان نه تنها در آینده از فرصت‌های شغلی بهتری خواهند بود بلکه تحقیقات نشان می‌دهد که کودکانی که دو زبان را همزمان فرا می‌گیرند، از هوش بالاتری برای حل مشکلات برخوردار شده و با مسایل بصورت چند بعدی نگاه می‌کنند. همچنین صنایع انفورماتیک و روباتیک نیز دنیای ما و مشاغل موجود را از هم اکنون تحت تاثیر خود قرار داده است. اقتصاد ایران فردا نیازمند نیروی کاری تحصیل کرده و هوشمند است. سرمایه گذاری در امر آموزش زبان در دوران کودکی، نه تنها به همبستگی ملی کمک می‌کند بلکه در خدمت توسعه اقتصادی کشور نیز می‌باشد.
بیش از هشت زبان ایرانی امروز در کشورهای همسایه بعنوان زبان رسمی استفاده می‌شود. زبان فارسی در افغانستان و تاجیکستان، زبان ترکمنی، آذری، ارمنی و گرجی در میان همسایه‌های شمالی، زبان عربی و عبری در کشورهای اسراییل و همسایه‌های عرب ایران. یکی دیگر از مزاید آموزش زبان‌های ملی گسترش ارتباط با همسایگان خود راه از تجارت و صنعت است.
بجای آنکه درآمد ملی کشور خود را صرف خرید بنجل‌های چینی کرده تا صنایع ما نابود شوند، این درآمد‌ها باید در امر آموزش زبان‌های ملی به کودکان ایرانی بکار گرفته شود تا ایرانی هوشمند و توانا از خود به یادگار بگذاریم. واقعا دلیلی وجود ندارد که پس از سرنگونی جمهوری اسلامی مدارس تهران و یا اصفهان و شیراز، سنندج، تبریز، اهواز، زاهدان و دیگر شهرهای ایران همزمان با فراگیری زبان فارسی به اموزش یک یا دو زبان محلی دیگر نپردازند.

معضل دوم: فدرالیسم، قوم گرایی و دمکراسی
دیکتاتوری و مردمسالاری

علی اصغر شیرازی در کتاب "ایرانیت، ملیت، قومیت" می‌نویسد "ارتباط میان حکومت مرکزی و قدرت‌های محلی همواره یکی از مسائل بنیادی حکومت‌ داری در تاریخ سیاسی ایران بوده است. از طرفی حکومت‌ها، خصوصاً حکومت‌های استبدادی، همواره به تمرکز قدرت در دست خود متمایل بوده‌اند و از طرف دیگر، صاحبان قدرت محلی تمایل داشته‌اند استقلال خود را حفظ کنند. کشمکشی که از این‌ دو گرایش متضاد حاصل می‌شد، عنصری بنیادی در تعیین ماهیت حکومت در سراسر تاریخ ایران بوده است"
ایران پهناور، اما عقب افتاده از دوران صفویه، تا پیش از انقلاب مشروطه ایران به صورت استبدادی اداره می‌شد. دولت مرکزی به امر شاه برای هر ولایت یک حاکم و یک والی انتخاب می‌کرد تا این دو به مشورت با دولت مرکزی به اداره امور بپردازند. این سیستم ابتدایی حکومت خود یکی از عوامل فساد و عقب افتادگی در جامعه ارباب رعیتی و عشایری آن دوران بود.
انقلاب مشروطه تقریبا همزمان با انقلاب اکتبر روسیه صورت گرفت و تاثیر انقلاب سرخ بر مشروطیت کاملا آشکار است. یکی از خواست‌های مبارزان دوران مشروطه، عدم تمرکز قدرت و ایجاد یک اتحاد شوروی اسلامی بود. نگاهی به جمهوری شوروی سوسیالیستی که به جمهوری گیلان (میرزا کوچک خان) مشهور است سندی بر این ادعا است.
از همین رو اصولی درباره تشکیل انجمن ایالتی و ولایتی و بلدی برای ایجاد یک حکومت شورایی در قانون اساسی مشروطه وجود داشته که بخاطر ناسازگاری با شرایط عینی ایران، چندین بار مورد تجدید نظر قرار گرفته است. طبق قانون، این انجمن‌ها از اختیارات زیادی برخوردار نبودند: اولا در حیطه عمل خود حق قانونگذاری نداشتند و ثانیا انتخاب حاکمان ایالات و ولایات نیز از حوزه اختیار آنها خارج بود. این محدودیت‌ها سبب ان شد که برخی از انجمن‌ها در عمل بی توجه به قانون، دست به تصمیم گیری هایی می‌زدند که خارج از اختیارات قانونی انان بود. بی تردید می‌توان گفت که یکی از دلایل هرج و مرج و فروپاشی کامل اقتصاد ایران در سالهای پس از مشروطه، وجود این انجمن‌ها و درگیری بی سرانجام دولت مرکزی با آنان بود.
الگوبرداری از جوامع دیگر بدون در نظر گرفتن شرایط یک جامعه و تغییر سریع ساختار سیاسی دریک سیستم حکومتی بسیار مشکل آفرین است. تجربه شکست جنبش مشروطه و ظهور رضا شاه بزرگ یک نمونه مجرد برای اثبات این ادعا نیست. شکست دمکراسی در روسیه یک نمونه بارز دیگر این امر است. فدراسیون روسیه یک کشور اروپایی است و بیش از نود و نه درصد مردم آن باسواد هستند. اما درپی برقراری شتابان دمکراسی و گسترش سریع ازادی‌های سیاسی، اقتصاد این کشور برای ده سال با سقوطی فاحش روبرو شده و کشور عملا به دست تبهکاران اداره می‌شد. در چنین شرایطی است که هفتاد و یک درصد مردم روسیه با رای دادن به یک افسر عالیرتبه امنیتی کاگ ب در عمل خواهان بازگشت دیکتاتوری به این کشور اروپایی برای سر و سامان دادن به اوضاع می‌شوند.
آرزوی مشروطه خواهان ایجاد یک کشور پیشرفته و آزاد اسلامی با الگو برداری از کشورهای اروپایی و آرمان‌های عدالت خواهانه بود. قانون اساسی مشروطه با وجود سایه تفکرات کمونیستی و سنگینی بار روحانیت بر آن، بر اساس مردم سالاری تنظیم شده است. مشکل مشروطه، بیش از قانون اساسی آن، سروکار داشتن با جامعه ایی بود بسیار عقب افتاده که در آن روحانیت، ارباب‌ها و سران عشایر قدرت را از شاه گرفته و درمیان خود تقسیم کرده بودند. مشروطه خواهان با بی‌تجربگی بر این باور بودند که اروپایی‌ها تنها با وضع یک قانون به مردم سالاری دست پیدا کرده‌اند. از همین رو با شتاب فراوان تلاش به الگو برداری از غرب پرداختند و با تلفیق اسلام، کمونیسم و دمکراسی قوانینی وضع کردند که بجای انکه به بهبود اوضاع کمک کند، زمینه‌های جنگ داخلی، نا امنی و فلاکت مردم ایران را رقم زد.
شکست انقلاب مشروطه غیرقابل اجتناب بود، بی سوادی و نقش فرهنگی و قانونی روحانیون، جامعه ارباب رعیتی و عشیره‌ای در کنار تلاش آزادیخواهان برای تضیعف دولت مرکزی، کشور را به شکلی دچار قهقرا کرده بود که در نتیجه آن میلیون‌ها ایرانی از قحطی وگرسنگی جان باختند.
در چنین شرایط اسفناکی است که بسیاری از مشروطه خواهان مانند تقی‌زاده برای نجات ایران از فروپاشی کامل آن با دوری از آرمان مردم سالاری خواهان "پنجه آهنین" برای سامان دادن به اوضاع کشور می‌شوند. تفکری خردمندانه که پایان فکری، آرمان اروپایی شدن یک‌ شبه یک جامعه را رقم زده و پشتوانه قدرت‌گیری رضا شاه بزرگ شد.

ناتوانی‌های دمکراسی

دمکراسی تنها شیوه مناسب مدیریت یک جامعه پیشرفته و توسعه یافته برای دستیابی به اهداف بلند مدت ان و تثبیت حاکمیت است. اما مبنای دمکراسی بر مردم سالاری (انتخاب مردم)، گفتگو و تقسیم قدرت میان صاحبان ابزارهای سیاسی (روحانیون، احزاب و روشنفکران)، ابزارهای اقتصادی (درایران بازار و کسبه و در کشورهای پیشرفته شرکت‌های خصوصی) استوار است. در این نظام نیروهای امنیتی تنها نقش دفاع از نظام دمکراسی را بر عهده می‌گیرند. ایا جامعه امروز ایران از شرایط مناسب برای استمرار دمکراسی برخوردار است؟ پاسخ به این سوال بدون بررسی ساختار اقتصادی ایران، الویت‌های جامعه و کاستی‌های ذاتی دمکراسی، ممکن نیست.
رایزنی میان مردم و صاحبان قدرت یکی از اصول مهم دمکراسی است که به این نظام ثبات می‌بخشد اما این اصل مهم خود عامل بازدارنده برای تصمیم گیری‌های سریع در جهت پاسخگویی به نیازهای مردم است. یکی دیگر از ویژگی‌های جامعه دمکراتیک نگاه مردم به کشور و صبر و حوصله در تصمیم‌گیری‌ها است. آهستگی و سرعت عمل دمکراسی یکی از مشکلات است.
بعنوان نمونه استرالیا کشوری دمکراتیک و فدرال است. اقتصاد این کشور وابسته به صادرات منابع طبیعی از فلزات گرفته تا ذغال سنگ و نفت و گاز است. جمعیت کوچک، کشوری بزرگ با اقتصادی نیرومند از ویژگی‌های استرالیا است. اما شاید قابل باور نباشد که استرالیایی‌ها فرودگاه نه چندان بزرگ سیدنی را برای پرهیز از سر و صدای هواپیما‌ها و شکایت مردم، هر شب ساعت هشت شب تا شش صبح تعطیل می‌کنند. این برای یک شهر چند میلیونی با میلیون‌ها مسافر در سال مشکلات بسیاری را پدید اورده است. تصمیم با ساخت فرودگاه بزرگ دور از شهر برای سیدنی بیش از پنجاه سال پیش گرفته شد اما از آنجاییکه ساخت فرودگاه به معنای افزایش ارزش زمین‌های اطراف ان است، بزرگ زمین داران مناطق شمالی و غربی سیدنی با لابی گری خواستار ساخت فرودگاه در محل زمین‌های خود بودند. از همین رو استرالیایی‌ها برای نزدیک به ۴۸ سال بر سر محل فرودگاه دوم سیدنی به گفتگو پرداختند.
نمونه دیگر باز هم در استرالیا طرح ساخت خط قطار شمال غربی سیدنی است. شهروندان سیدنی نزدیک به ۲۴ سال برای ساخت چند ایستگاه قطار به رایزنی پرداختند.
ایا جامعه ایران با اقتصاد ورشکسته آن، توان رایزنی‌های درازمدت را دارد؟
در چین دیکتاتوری دولت مرکزی هر زمان که اراده کند می‌تواند یک طرح خط راه آهن را در کمترین مدت زمانی تصویب و حتی به اجرا در آورد. این سرعت عمل در تصمیم گیری بزرگترین عامل پیشرفت سریع و بی سابقه درچین است. پیشرفت سریع کشورهای دوبی و همسایگان ما در خلیج فارس هم بیش از هر چیز متاثر از ساختار دیکتاتوری این کشورها است. رشد سریع اقتصادی ایران در دوران پهلوی نیز بدون حاکمیت متمرکز ممکن نبود.
آیا نباید از تجربه توسعه سریع کشور اما بدون رایزنی با مردم و بی توجه به افکار عمومی که به انقلاب ۵۷ منجر شد درس بگیریم؟
شکی نیست که یکی از دلایل انقلاب ایران فاصله فکری جامعه با حاکمیت و سرعت تحولات بود. پادشاه فقید بدون توجه کافی به افکار عمومی و صاحبان سنتی قدرت در ایران اصلاحات خود را به پیش برد و در نهایت شکست خورد.
شرایط اقتصادی امروز ایران با بیست سال پیش بسیار متفاوت است. بسیاری از مردم و روشنفکران در دوران خاتمی گسترش ازادی‌های سیاسی در جهت نیل به دمکراسی را الویت می‌دانستند. با فروپاشی اقتصاد این دیدگاه در ایران امروز تنها به جامعه روشنفکری محدود می‌شود. نگرانی امروز مردم امروز نان شب و اجاره خانه است. جامعه و حتی بخش بزرگی از صاحبان قدرت‌های اقتصادی بیش و پیش از هر چیز خواهان بهبود سریع اقتصاد و شرایط زیستی می‌باشند. بی توجهی به این مهم سبب سقوط بیشتر اقتصاد و اعتراضات مردم پس از سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد گردید.
نزدیک به دو دهه از تدوین یک قانون اساسی بر مبنای دمکراسی و فدرالیسم در عراق و افغانستان می‌گذرد اما شرایط زندگی مردم این کشورها هنوز دستخوش نابسامانی‌های بسیار است. رابطه ایی میان بهبود وضع اقتصادی یک جامعه بحران زده و عقب افتاده با دمکراسی و فدرالیسم وجود ندارد. پیروزی پیاپی پوتین در انتخابات روسیه تنها محصول تقلب در صندوق رای نیست. مردم روسیه؛ عراق؛ دوبی و همه نقاط دنیا پیش و بیش از هر چیز نیازمند کار؛ مسکن و نان شب خود هستند. گسترش ازادی‌های سیاسی الویت روشنفکران جامعه است. امکان مشارکت در تصمیم گیری‌های سیاسی و اقتصادی نیز خواست و حتی الویت مشترک صاحبان سرمایه و روشنفکران است و نه مردم یک جامعه.

دمکراسی و گسترش فساد اقتصادی در جوامع عقب افتاده

مشکل دیگر دمکراسی‌های نوپا گسترش فساد اقتصادی ویرانگر است. روسیه دوران یلستین یک نمونه روشن آن است. در نظام دیکتاتوری فساد اقتصادی محدود به یک گروه صاحب قدرت است. اما در دمکراسی با تقسیم قدرت میان صد‌ها دیکتاتور کوچک فساد نیز گسترش می‌یابد. بعنوان نمونه جمهوری اسلامی که در آن تنها یک خانواده، صاحب قدرت نیست. در جمهوری اسلامی آقای خامنه ایی حرف آخر را می‌زند اما در این نظام روحانیون، سپاهیان، وزرا، وکلا و بزرگان بازار همه صاحب قدرت وهر کدام در گوشه ایی مشغول فساد، دزدی و ویرانی کشور هستند.
آیا مجموعه صاحبان قدرت‌های اقتصادی (بازار و صاحبان معادن و صنایع)، مدیران بخش دولتی و روابط ناسالم اقتصادی میان دولت و بخش خصوصی، با سرنگونی جمهوری اسلامی از میان خواهند رفت؟ تسلیم مردم سالاری خواهند گشت؟ و یا با استفاده از توان مالی خود سعی در بدست گیری قدرت سیاسی و به فساد خود ادامه خواهند داد؟
آیا فساد اقتصادی با سرنگونی جمهوری اسلامی، و گسترش آزادی‌های سیاسی، ایران را صحنه جدال میان مردم تهی‌دست و صاحبان فاسد ابزارهای اقتصادی نخواهد کرد؟ ایا فساد اقتصادی و گسترش فقر به ظهور پوتین دیگری در ایران منجر نخواهد گشت؟ تجربه حکومت مردم سالاری درجامعه عراق روبروی ما است و ما می‌توانیم با استفاده از این تجربه و با دوراندیشی با توجه به نیاز و الویت‌های مردم، همزمان با توسعه اقتصادی به توسعه سیاسی دست بزنیم.


افراط و تفریط در کنار هیجان و شتاب بدون توجه به اولویت‌ها

یکی از بزرگترین موانع پیشرفت ایران دیدگاه‌های هیجان زده است. تفکری که می‌خواهند همه چیز را به سرعت و با کمترین تلاش بدست اورد. تفکری که یک روز مشروطه را بدون در نظر گرفتن ساختار جامعه برپا می‌کند. از میرزا کوچک خان جنگلی قهرمان می‌سازد. بجای دفاع از دستاوردهای دوران رضا شاه، با هیجان با تصویر دکتر مصدق در دست به زیرپرچم ایت الله کاشانی رفته و به نگاه افسوس بار به مشروطه می‌نگرد. سی سال پس از عقب نشینی مصلحت بار کاشانی، خمینی را به مقام امامی امت ارتقا می‌دهد. حتی زمانی که ایران هر روز بیشتر به ویرانی سوق پیدا می‌کند، این نگاه با کینه به دیکتاتوری دوران پهلوی، همکاری و سکوت در برابر ویرانی ایران توسط جمهوری اسلامی را با شعار انتخاب بد و بدتر توجیه می‌کند.
در این نگاه ابزارهای مدیریتی جامعه یعنی دیکتاتوری و دمکراسی در برابر هم قرار دارند. دیکتاتوری شمر زمان و شیطان است و مردم سالاری فرشته آزادی است. انگار گذار اروپاییان به دمکراسی یک شبه و بدون تحولات اجتماعی و اقتصادی چند صد ساله صورت گرفته است. یا گویی استفاده از دمکراسی بدون توسعه اقتصادی و فرهنگی کشور امکان پذیر است.
متاسفانه حتی امروز درحالیکه کارگران، کشاورزان و معلمان و دیگر زحمتکشان ایران خواستار بهبود وضع اقتصادی و خواستار بهبود اقتصاد و وضع معیشتی خود هستند، زنان برای بدست اوردن حقوق اولیه خود تلاش می‌کنند، فعالان محیط زیست برای حفظ اخرین قطره‌های اب ایران خشکسال به زندان می‌روند، روشنفکران بار دیگر به خطا رفته و الویت را در دستیابی شتابان و هیجان زده به تشکیل حکومت دمکراسی و ایجاد فدرالیسم می‌دانند.
مردم ایران با در نظر گرفتن اولویت‌های اقتصادی - زیستی، خواهان ظهور یک رضا شاه با مشت آهنین برای سامان دادن به اوضاع کنونی هستند. اما روشنفکران بدون در نظر گرفتن انکه دمکراسی توانایی بهبود شرایط اقتصادی در کوتاه مدت را ندارد و خطر گسترش فساد اقتصادی در پی تقسیم قدرت در نظام دمکراسی جدی است، خواهان دستیابی به این نظام در اسرع وقت و به هر قیمتی می‌باشند.
در همین راستا بخش بزرگی از روشنفکران ما با جدی نگرفتن خطر تنش‌های قومی در پی اجرای شتابان طرح فدرالیسم قومی هستند. این دوستان فکر نمی‌کنند که در صورت شروع جنگ داخلی مردم ایران و استان‌های مرزی سالهای بسیار پر هزینه و پر تنشی را در پیش رو خواهند داشت و حتی پس از برقراری آتش بس، سالها زمان نیاز است تا زخم‌ها درمان و روابط عادی شود. سالهایی که طی آن بجای بهبود اوضاع، شرایط اقتصادی مردم بیش از پیش رو به قهقرا خواهد رفت..
از سوی دیگر باز هم متاسفانه بسیاری از همین مردم متاثر از تبلیغات نادرست، بر این باورند که ظهور رضا شاه و بهبود سریع وضع اقتصادی با دمکراسی امکان پذیر است و از همین رو از یکسو شعار رضا شاه روحت شاد سر می‌دهند و از سوی دیگر خواهان دمکراسی هستند. این انتظار چیزی شبیه دیدن عکس خمینی در ماه است و نتیجه این تفکر چیزی بیش از ویرانی بیشتر ایران و بازگشت یک دیکتاتوری نظامی و خشن را در بر نخواهد داشت.

ضرورت برخورد خردمندانه با معضل قوم گرایی

برخی از روشنفکران کرد و آذری خواستار ایجاد یک فدرالیسم قومی برای بهبود وضع اقوام مختلف ایران می‌باشند. در کنار این دوستان، وانمود می‌کنند که نماینده همه آذری‌های ایران بوده و به آشکارا از فدرالیسم بعنوان ابزاری برای تجزیه کشور سخن می‌گویند.
در برابر این دیدگاه‌های افراطی و هیجان زده، دیدگاه‌های هیجان زده دیگری هم دست به مقابله به مثل می‌زنند. بسیاری ازمشروطه خواهانی که نگران از تمامیت ارضی ایران، با سر دادن شعار توخالی بازگشت به دوران رضا شاه، خواستار پاسخی با مشت آهنین هستند.
هم دوران جنون پنجاه و هفت و شعارهای تند سپری شده است و هم دوران رضا شاه بزرگ و مشت آهنین. از یکسو مردم ایران و استان‌های مرزی امروز بسیار پخته تر از آن هستند که به راحتی به حمایت از شعار‌های تند و جنون آمیز بپردازند و از سوی دیگر شاهزاده رضا پهلوی هم خود بعنوان نوه رضا شاه، و تنها فرد واجد شرایط پادشاهی، نظر خوشی نسبت به استفاده از مشت آهنین ندارد. در صحنه جهانی نیز کمتر کسی در دنیا حاضر به حمایت از ماجراجویی‌های قومی و یا دیکتاتوری و سرکوب درپاسخگویی بجای مذاکره است. تنها راه حل مشکلات ایران و منطقه مذاکره بر اساس احترام و اعتماد به یکدیگر است.
اما جدای از شعارهای تند و واکنش مردم ایران و جهان به رفتارهای تند، فدرالیسم قومیت، طرح مسله قومی و نظریه فدرالیسم قومی دچار مشکل اساسی است.
تبعیض قومی، عقب افتاده گی و معضل امنیت
تعریف واحدی از واژه اتنیک موجود نیست و این واژه می‌تواند با تاکید بر نژاد، قوم و حتی مذهب بکار گرفته شود. روشنفکران کرد، آذری و بلوچ با تکیه بر شرایط کردستان و آذربایجان و بلوچستان، مشکلات خود را محصول تبعیض قومی می‌دانند و در این راستا به مطرح کردن فدرالیسم قومی برای حل مشکلات مردم این مناطق و رفع تنش‌های قومی می‌پردازند. چندین ادعا در این صورت مسئله و پاسخ به آن وجود دارد. یک، مشکلات استان‌های مرزی محصول تبعیض قومی است. دوم، تبعیض‌های قومی عامل تنش هستند، سوم فدرالیسم قومی پاسخی مناسب برای مشکلات مردم مناطق محروم و استان‌های مرزی است.
ادعای اول: تبعیض قومی عامل عقب افتادگی
اقتصاد:
‌ای کاش دوستان کرد و آذری که از تبعیض قومی به عنوان عامل عقب افتادگی سخن می‌گویند، چند نفری از دوستان خود را به سفر به روستاها و شهرستان‌های استان‌های مرکزی ایران بفرستند تا به مقایسه شرایط زندگی مردم ایران در این استان‌های خشک و فقیر با استان‌های سرسبز و خوش آب و هوای کردستان و آذربایجان بپردازند و پس از آن برای تبعیض قومی فریاد سر دهند.
فقر گسترده مناطق فراهان را از سکنه خالی کرده است. حتی در دوران پهلوی و شکوفایی ایران هم استان مرکزی بسیار فقیر بود. تا پیش از دهه هفتاد میلادی، ایران درآمد ایران بسیار محدود بود و با افزایش نرخ نفت در دهه هفتاد دوران شکوفایی اقتصاد ایران آغاز شد. این دوران بسیار کوتاه مدت بود. اما پادشاه فقید با توجه خاص به رابطه امنیت و شرایط زندگی مردم کردستان و آذربایجان در جهت بهبود شرایط اقتصادی و زیستی تلاش کرد. اما مناطق مرکزی ایران از الویت امنیتی و شرایط اقلیمی شمال و شمال غرب ایران برخوردار نبودند و از همین رو فقر و عقب افتادگی در این مناطق با شرایط استان‌های شمالی و غربی ایران قابل مقایسه نیست.

مذهب:
شکی نیست که جمهوری اسلامی برای چهل سال به تبعیض علیه اهل تسنن در کردستان پرداخته است. اما اهل تسنن در سراسر ایران مانند دیگر اقلیت‌های مذهبی مورد تبعیض قرار گرفته‌اند. اما اساس تبعیض جمهوری اسلامی تفکیک حقوقی مردم بر مبنای مذهب آنان است و نه قوم و یا زبان. آیا بهاییان ایران که فارس هستند به تبعیض بیشتری دچار شده‌اند و یا اهل سنت در کردستان و آذربایجان؟
معضل امنیت:
مشکل جمهوری اسلامی با کردستان یک مشکل امنیتی است. این مشکل حتی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی هم بصورت یک طرفه حل نخواهد شد. تا زمانی که روشنفکران کرد با پافشاری بر سر فدرالیسم قومی، تمامیت ارضی ایران را دچار مخاطره می‌کنند و با بی مسئولیتی ایران را بسوی جنگ داخلی سوق می‌دهند، کردستان یک معضل امنیتی برای ایران خواهد بود. من بدون هیچ شکی بر این باورم که حکومت آینده ایران هم بخاطر الویت‌های امنیتی از هیچ سرمایه گذاری در استان‌های مرزی دریغ نخواهد کرد.
اگر تبعیضی هم وجود دارد این تبعیض در مورد استان‌هایی است که با تواضع و سکوت اجازه داده‌اند تا دولت مرکزی بنا به الویت‌های امنیتی به سرمایه‌گذاری در کشور بپردازد.

ادعای دوم تنش‌های قومی:
تاریخچه تنش‌های قومی در ایران

طی قرون گذشته، اقوام مختلف ایرانی بدون هیچ مشکل قومی در شهرهای ایران پراکنده شده‌اند و تعداد شهرهایی که مردم آن تنها به یک زبان سخن می‌گویند برابر با صفر است. بیشتر شهرهای استان‌های ایران چند زبانی هستند. بعنوان نمونه در شهرستان نقده آذربایجانی‌های شیعه ۶۶ درصد و کردهای سنی ۳۴ درصد از جمعیت ان را تشکیل می‌دهند. ارومیه نمونه‌ای دیگر از همزیستی تاریخی آذری، کرد، آشوری و ارمنی است. کرمانشاه، قزوین، همدان، تهران و دیگر شهرهای ایران نمونه دیگری از همزیستی می‌باشند. حتی در استان کردستان هم شهرهایی مانند قروه و بیجار هر دو زبان کردی و ترکی متداول است و در بخش‌هایی وسیع از شهرستان‌های مریوان و سرواباد و سنندج و کامیاران نیز مردم به زبان لهجه اردلانی و گورانی (هورامی) تکلم می‌کنند که قرابتی زیادی با زبان پارسی باستان دارد. اقلیت‌های ارمنی و یهودی و زرتشتی نیز در بیشتر شهرهای ایران از جمله کردستان یافت می‌شوند. اما تا پیش از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی مسئله تنش‌های قومی در ایران از سابقه تاریخی چندانی برخوردار نبود.
آغاز تنش‌های قومی و مسئله تبعیض قومی با تشکیل اتحاد جماهیر شوروی اغاز شد. بسیاری از روشنفکران بر این باور بودند که اتحاد شوروی مدینه فاضله‌ای است که باید ایران را تسلیم آن کرد. نیروهای هوادار شوروی با نفوذ در مناطق شمال و شمال غربی ایران، و طرح تجزیه ایران به نفع خود دست به تنش‌های قومی زدند. اما با خروج نیروهای شوروی از ایران و شکست تجزیه طلبان، تنش‌های قومی تا سال ۵۷ خاموش گردید. اما دیدگاه تنش‌آفرین و ضد انسانی تقسیم حقوقی انسان‌های یک جامعه به اقوام مختلف همچنان باقی است.
فدرالیسم قومی پاسخی مناسب برای جلوگیری از تنش‌های قومی نیست. بلکه برعکس خود به ایجاد تنش کمک می‌کند. سیاست مشت آهنین مسکو، به فدرال‌ها اجازه حرکت مستقل و درگیری نمی‌داد. دیکتاتوری پرولتاریای روس‌ها بر همه چیز مسلط بود. اما پس از فروپاشی شوروی، تنش‌های قومی در سرتاسر بلوک شرق بالا گرفت. در منطقه ما، مناقشات میان دو قوم تاریخی ما یعنی آذربایجان و ارمنستان بر سر قره باغ بیش از ۳۵ هزار نفر کشته و۸۰۰ هزار آواره بجای گذاشت.
جنگ داخلی و خانمانسوز عراق فدرال که امریکایی‌ها حضور دارند درکنار درگیری داخلی دو جریان حزب دموکرات کردستان عراق و اتحادیهٔ میهنی کردستان به کشته شدن هشت هزار انسان منجرگردید، نشان می‌دهد که فدرالیسم قومی خود عامل تنش در میان مردم یک کشور و حتی درون خود یک فدرال قومی مانند کردستان عراق است.

ادعای سوم: فدرالیسم قومی پاسخی مناسب برای مشکلات
الویت روشنفکران ممکن است آزادی و دمکراسی باشد اما الویت بیشتر مردم یک جامعه بهبود وضع اقتصادی و شرایط زیستی است.
نقش فدرالیسم قومی در اقتصاد:
حتی اگر بر فرض محال بپذیریم که تبعیض‌های قومی عامل عقب افتاده گی استان‌های مرزی باشند. هیچ رابطه ایی میان فدرالیسم قومی و بهبود اقتصادی وجود ندارد. نپال، پاکستان، سودان جنوبی از جمله کشورهایی دارای سیستم فدرالی قومی هستند که مردم ان در بدترین شرایط زندگی می‌کنند. حتی هندوستان با قریب به صد سال تجربه و بهره برداری از دمکراسی و فدرالیسم قومی تا پیش پایان جنگ سرد، کشوری فقیر، عقب افتاده و درگیر تنش‌های قومی بود.
نقش و رابطه فدرالیسم با دمکراسی:
هیچ رابطه این میان فدرالیسم و مردم‌سالاری هم وجود ندارد. شوروی سابق، روسیه فدرال، یوگسلاوی سابق، نیجریه، امارات متحده عربی، چین، کشورهای دیکتاتوری اما داری سیستم فدرال هستند. بسیاری از کشورهای فدرال از دمکراسی برخوردار هستند اما این به معنای وجود دمکراسی در کشورهای فدرال نیست.

فدرالیسم قومی یک طرح ضد انسانی دوران سپری شده شوروی

تفکیک حقوق انسان‌ها بر مبنای زبان، نژاد، جنسیت و یا هر تفاوت دیگری یک عمل غیر انسانی است. مشکل مهم تفکر قوم گرایی تاکید بر تفاوت‌های انسانی است. یک زن و مرد با وجود تفاوت‌های جسمی، فرهنگی و اختلاف سنی و حتی زبان، با تکیه بر منافع مشترک دست به تشکیل خانواده یعنی کوچکترین واحد اجتماعی زده تا از زندگی خود بهره بیشتری بگیرند. این تکیه بر منافع مشترک یکی از عوامل شکل دهنده جوامع بشری است. اما در تقابل با اشتراک، زمانی که ما تفکر تاکید بر تفاوت‌ها دست به تقسیم جوامع انسانی می‌زنیم، حتی یک زن و مرد هم نمی‌توانند درکنار یکدیگر زندگی کنند.
هیتلر با تاکید بر ضرورت تفکیک انسان‌ها بر اساس نژاد، شوروی‌ها بر اساس قوم، و جمهوری اسلامی بر اساس مذهب خواستار تغییر دنیا شدند. چه تفاوتی میان تفکیک انسان‌ها بر اساس قوم، نژاد و یا مذهب وجود دارد؟
نکته دیگر این است که بر اساس طرح تفکیک قومی کشورها باید بر اساس تفاوت‌های قومی تقسیم شوند تا از تنش‌های اقوام جلوگیری شود. یعنی تنش هایی که با مطرح شدن این تفکر توسط شوروی‌ها در ایران بوجود آمده است را باید توسط اجرای خود این طرح تنش زا برطرف کرد. به عبارت ساده قوم گرایان با ایجاد تنش خواهان اجرای طرحی هستند که خود آن طرح سر آغاز تنش قومی در ایران بوده است. منطق چنین دیدگاهی چیست؟ دلیل پایفشاری بر سر چنین دیدگاهی کدام است؟
مشکل اساسی دیگر، دیدگاه قوم گرایان آن است که بجای آنکه بر منافع مشترک و توسعه اقتصادی کشور و بهبود وضع مناطق مرزی تکیه کنند، خواهان تبعیض بر پایه زبان در یک منطقه است. اما من یقین دارم که فدرالیست‌های قومی حاضر نیستد به اقلیت هایی که با لهجه‌های متفاوت، ادیان متفاوت، دیدگاه‌های متفاوت در مناطق کردستان و اذربایجان زندگی می‌کنند حق تجزیه و ایجاد واحد‌های فدرال کوچک تری را بدهند. در غیر اینصورت کردستان به چندین پاره فدرال تقسیم خواهد شد. هموطنان قوم گرا، همه جا از ترقی خواهی، صلح دوستی و ازادیخواهی سخن می‌گویند. از همین رو من با چند سوال ذیل در جهت دوستی و صلح با مطرح کردن چند سوال ذیل امیدوارم که این دوستان با تاملی خردمندانه به بازبینی و نقد دیدگاه خود بپردازند.

ا- آیا تقسیم ایران بر اساس فدرالیسم قومی لزوما به بهبود وضع اقتصادی مردم منطقه منجر می‌شود؟
- اگر پاسخ مثبت است پس چرا نپال درفقر دست و پا می‌زند؟
- اگر وضع مردم منطقه فدرال بهتر نشد و مردم اسیر دیکتاتوری خان و خان زاده‌ها شدند تکلیف چیست؟

۲- چرا باید کشور را بر اساس گوناگونی زبان تقسیم کنیم؟
- چرا نباید کشور را بر اساس گوناگونی ادیان تقسیم کنیم؟

۳ - ایا ارامنه ایران بعنوان یک اتنیک شناسایی شده با هزاران سال سابقه نباید حق تشکیل فدرال خود را در کردستان و اذربایجان داشته باشند و یا این حق تنها به اقوام پرجمعیت تعلق می‌گیرد؟
- اگر پاسخ به سوال پیشین مثبت است، پس چرا هیچ کدام از روشنفکران خواهان فدرالیسم قومی تا کنون سخنی از آن بر زبان نیاورده‌اند؟
- اگر پاسخ به این سوال منفی است مبنای چنین تبعیضی چیست؟

۴- تکلیف اقلیت‌های زبانی دیگر در این بخش‌های فدرال چیست؟
- آیا اقلیت‌های کوچک زبانی مناطق کردستان و آذربایجان هم حق دارند که بخش هایی از منطقه فدرال را جدا و فدرال قومی خود را تشکیل دهند؟
- یا آنها باید بعنوان اقلیت از حقوق کمتری نسبت به اکثریت برخوردار باشند؟
- اگر اقلیت‌های دیگر حاضر به پذیرش طرح شما نشدند تکلیف چیست؟ ایا آنها نیز مانند بسیاری از دیگر قربانیان اختلافات قومی، باید از سرزمین مادری خود کوچ کرده و آواره شوند؟

قوم گرایان باید تکلیف خود را با حقوق مردم ایران و اقلیت‌های دیگر روشن کنند. تکلیف اقلیت آذری‌ها در کردستان چیست؟ تکلیف کردها در آذربایجان غربی چیست؟ نیمی از تهران و ایران را آذری‌ها تشکیل می‌دهند، با شهر تهران چه می‌توان کرد؟ کردها مقیم خراسان به چه سرانجامی دچار خواهند شد؟ مردم تهران و اراک به چه واکنشی درقبال هموطنان آذری و کرد ساکن این استان‌ها باید نشان دهند؟ ایا مردم ایران باید دست به پاکسازی یکدیگر از مناطق مختلف بزنند؟

ایران کشوری پهناور با هشتاد میلیون جمعیت است، و اصرار بر سر ایجاد فدرالیسم قومی به جنگ داخلی در ایران، یک فاجعه انسانی تاریخی، و امنیتی شدن منطقه و عقب نشینی از گذار به دمکراسی و حاکمیت غیر متمرکز منجر خواهد شد. ایا این آینده درخشانی است که جستجو می‌کنید؟

ایران سرزمینی با تاریخ چند هزار ساله و متشکل از اقوامی است که سالها با یکدیگر با اختیار در کنار یکدیگر زیسته، از گوشه‌ای به گوشه دیگر در سرزمین خود مهاجرت کرده، سکنی گزیده و در غم و شادی یکدیگر شریک بوده‌اند. همه ما نوروز را جشن و یلدا را پاس می‌داریم. ما بعنوان یک ملت از قهرمانی شاه عباس بزرگ در جنگ با عثمانی به خود بالیده، از پذیرش عهدنامه ترکمانچای و گلستان سرافکنده، داغدار عباس میرزا و سوگوار بابک و ابومسلم هستیم. ایران با عراق بسیار متفاوت است و از همین رو تکرار تجربه عراق در ایران ممکن نیست. عراق محصول سیاست‌های غربی است. گوشه هایی از سرزمین ایران و سوریه و ترکیه است که به دست غربی‌ها به هم دوخته شده است. ایران سرزمینی است با پیوندهای خانوادگی و تاریخی بسیار مستحکم. حتی من بر این باورم که کشورهای آذربایجان و تاجیکستان هم روزی که ایران، دوباره ایران شود با برداشتن مرزهای خود به جمع خانواده تاریخی خود خواهند پیوست.

بجای تلاشی بی سرانجام بر سر هدفی تبعیض آمیز، ضد انسانی و تنش آفرین، تلاش کنیم تا با خردمندی به بهبود شرایط زندگی مردم ایران و مناطق مختلف آن بپردازیم. دستیابی به یک جامعه توسعه یافته و پیشرفته و حاکمیت سیاسی دمکراتیک بدور از تنش آفرینی و هیجان، نه تنها امکان پذیر می‌باشد بلکه تلاش در این جهت یک مسولیت تاریخی و انسانی است.


گذار بدون شتاب بسوی حاکمیت غیر متمرکز و دمکراسی

شتاب و هیجان در سیاست به سرانجام خوشی نمی‌انجامد. بعنوان نمونه هر دو کشور ایران و عربستان دست به ملی کردن نفت خود زدند. جدای از درستی و یا نادرستی این اقدام، ایران پرسروصدا، هیجان زده و شتابان در ملی کردن نفت به ایجاد تنش با غرب پرداخت اما عربستان با اجرای یک سیاست قدم به قدم و بدون سرو صدا با فاصله بسیار کمی از ایران نفت خود را ملی کرد.
پادشاه فقید با آرزوی تحول ایران به یک کشور پیشرفته اروپایی در یک مدت کوتاه با شوق و شتاب فراوان دست به اصلاحاتی بسیار جدی زد. سرعت عمل او و پیشرفت قابل توجه ایران، نتیجه ساختار متمرکز قدرت بود. اما نتیجه این شتاب به فاصله حاکمیت با مردم منجر شد. فاصله بر امده از شتاب تحولات یکی از دلایل خطای تاریخی ایرانیان در حمایت از خمینی علیه پادشاه فقید بود.
عربستان صعودی همیشه چند قدم عقب تر از ما ایرانی‌ها، با درس گرفتن از تجارب ما تلاش کرد تا به تکرار خطاهای ما نپردازد. اصلاحات عربستان هر چند آرام، اما همگام با خواست جامعه دنبال می‌شود. عربستان حتی در واکنش به حمله ایران به تاسیسات نفتی کشور خود، با در نظر گرفتن هزینه جنگ از واکنش شتاب زده به ایران خودداری ورزیده است.
از همین رو من بر این باورم که شتاب و هیجان برای دستیابی سریع به دمکراسی و حاکمیت غیر متمرکز نیز نمی‌تواند عاقبت خوشی برای ایران و مردم آن به ارمغان اورد. بجای شتاب، باید با یک سیاست گام به گام و با در نظر گرفتن اولویت‌ها و خواست مردم و تجارب به دست امده در این مسیر دست به تحول ساختار کشور پرداخت.
الویت امروز مردم ایران و بویژه مردم استان‌های مرزی بهبود اقتصاد و شرایط زیستی است. عدم توجه به بهبود شرایط اقتصادی در کوتاه مدت و مبارزه با فساد بدون تردید ایران را با شرایطی بحرانی روبرو خواهد کرد. در چنین شرایطی ما بیش از هر چیز به یک قانون اساسی روشن با ابزارهایی برای قدرت بخشیدن به یک دولت نیرومند در کنار برنامه سیاسی بلند مدت برای یک حرکت گام به گام در جهت گسترش دمکراسی و شکل گیری حاکمیت غیر متمرکز همزمان با توسعه کشور بر مبنای یک برنامه بیست ساله اقتصادی داریم. توجه ویژه به بهبود شرایط اقتصادی مناطق مرزی بعنوان یک معضل امنیتی ضروری است.

گذار بسوی حاکمیت غیر متمرکز

دو کشور پادشاهی ژاپن و جمهوری فرانسه، فدرال نیستند. اما هر دو کشور با تقسیم جغرافیایی کشور به چیزی شبیه به استان و واگذاری خودمختاری به این واحدها، حاکمیت غیرمتمرکز و نوعی از فدرالیسم را شکل داده‌اند. دولت‌های خودمختار محلی در ژاپن و فرانسه از استقلال ایالات فدرال برخوردار نیستند اما با ایجاد یک ساختار غیر متمرکز توانسته‌اند نیاز مردم کشورهای خود را برآورده سازند. اگر چنین ساختاری بتواند قادر به جوابگویی به نیازهای مردم شود، که مشکل حل است. اما اگر نیاز مردم استان‌های ایران با این ساختار تامین نمی‌شود، بهبود این ساختار در جهت استقلال بیشتر استان‌های مختلف و مشارکت مردم در تصمیم گیری‌ها ضروری است.
ما می‌توانیم در برنامه پنج سال اول با تضمین آموزش زبان مادری و واگذاری مرحله ایی امور اقتصادی و اجرایی به استان‌های مختلف گام اول را در ایجاد دمکراسی برداشته و در برنامه بیست ساله با ارایه تضمین‌ها حقوقی در جهت گسترش گام به گام حاکمیت غیر متمرکز و مردم سالاری بر اساس نیازهای مردم ایران و منطقه و تجارب بدست امده، به ارامی ساختار سیاسی کشور را شکل دهیم.
به عبارت ساده، ما می‌توانیم با واگذاری خودمختاری در امور اداری اصلاحات را آغاز و با توجه به نیاز و منافع مشترک مردم استان‌ها و مردم ایران در یک گذار بیست ساله بخش بزرگی از اختیارات را از دولت مرکزی به استان‌ها انتقال دهیم.
تجربه تلخ دوران مشروطیت، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی در کنار تنش‌های منطقه هر عقل سلیمی را از شتاب در تجربه‌های نو باز می‌دارد. دستیابی به دمکراسی و حکومت غیر متمرکز با یک قانون و یک امضا ممکن نیست. سرنوشت هشتاد میلیون انسان هم امری نیست که بتوان در برخورد با ان شتاب‌زده عمل کرد.
ما می‌توانیم و وظیفه داریم تا با گفتگوی صادقانه و دور از هیجان به چاره‌جویی پرداخته و آینده بهتری را برای مردم ایران و منطقه رقم زنیم.


به امید ایرانی سربلند و ازاد
رضا فاضلی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy