امروز در سپهر سیاسی ایران چه در داخل کشور و چه در خارج، مباحث زیادی پیرامون تحولات سیاسی، اقتصادی و اداری لازم برای بهبود جایگاه اقوام ایرانی در بستر این خانواده بزرگ مطرح میشود. انگیزه بسیاری از نظریه پردازان، ترمیم آسیبهای اجتماعی و اقتصادی است که به اقوام ایرانی دور از مرکز وارد آمده تا پیوندهای ملی تقویت شده و یکپارچگی ملی تضمین شود. در این مباحث بررسی خزینه عظیم تجارب سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ ایران اهمیتی دو چندان دارد. در این مقاله به اختصار سیاست کوروش که مبنای رویکرد شاهنشاهی هخامنشی در قبال اقوام حوزه تمدن ایرانی شد را بررسی میکنیم. با این امید که این گونه بررسیها قدمی در غنی کردن این گفتمان ملی باشد.
برای بررسی سیاست کوروش در قبال اقوام حوزه تمدن ایرانی لازم است که بستر اجتماعی که کوروش در آن زاده شد و رشد کرد را بررسی کنیم. چون رفتار او ریشه در خلاء نداشت و روابط سیاسی آن دوران نقشی موثر در شکل دادن شخصیت و نگرش او داشت. البته نبوغ شخصی و تواناییهای فردی او بیشک در گزینش سیاستهای موفق نظامی، اجتماعی و سیاسی تعیین کننده بود.
روابط اقوام ایران زمین قبل از ظهور کوروش
حوزه تمدن ایرانی قرنها قبل از ظهور کوروش از شبکه گستردهای از شهرهای اقوام گوناگون تشکیل میشد که نه تنها ارتباط تجاری با هم داشتند بلکه سبکهای هنری و باورها را از یکدیگر وام میگرفتند. بخشی از این حوزه تمدنی شامل جمعیتهای آریایی، بخشی شامل جمعیتهای سامی و بخشی شامل جمعیتهای غیر آریایی و غیر سامی میشد - در این جا از آنها زیر عنوان نژاد قفقازی نام میبریم که مهمترین آنان ایلامیها، گوتیها، لولوبیها و کاسیها بودند (برخی از محققین کاسیها را جزو اقوام آریایی میشمارند). با کوچ تدریجی اقوام آریاییِ مادی و پارسی از شرق به غرب از اواخر هزاره دوم پیش ازمیلاد بسیاری از جمعیتهای بومی قفقازی در طول پانصد تا هزار سال به تدریج در این مردم حل شدند. تغییرات جمعیتی در غرب ایران و منطقه زاگرس مسالمت آمیز بود و هیچ گسست و ویرانی که ناشی از این تغییرات جمعیتی باشد دیده نمیشود. اقوام آریایی که از نظر فناوری نسبت به اقوام میزبان برتری داشتند کتابت قوم میزبان ایلامی را برای ارتباط اداری پذیرفتند و چنان در امر نویسایی به خط و زبان ایلامی پیش رفتند که تا زمان داریوش حدود هشتاد درصد دبیرانی که نامشان در الواح تخت جمشید آمده دارای نامهای آریایی هستند. از آنجا که زبان مادری دبیرانی که به زبان ایلامی مینوشتند ایرانی بود، متون باقی مانده از آنها انباشته از وام واژههای آریایی است. برخلاف نظریه منسوخ برخی از شرق شناسان مانند والتر هینتس در نیمه اول هزاره اول پیش از میلاد آنچه در غرب ایران قبل از ظهور کوروش در مناطق پارس ماد، ایلام و زاگرس مواجه هستیم آمیختگی و همگرایی جمعیتهای گوناگون است. حتی در اسناد تخت جمشید نام ایزدان ایلامی و آریایی با هم ترکیب شدهاند.
کشور باستانی ایلام از دو بخش سوزیانا (به مرکزیت شوش) و انشان تشکیل میشد. سوزیانا شامل دشت خوزستان کنونی بود و انشان در شرق آن قرار داشت (شهر بیضای کنونی در استان فارس). با کوچ تدریجی اقوام آریایی پارس، ایلامیها به تدریج در جمعیت پارسها حل شدند و پارسها سبک زندگی کشاورزی ایلامیها را پذیرفتند. تا قبل از به قدرت رسیدن کوروش پارسها و ایلامیها در اتحادیهای سیاسی و نظامی زندگی میکردند که شاه ایلام رهبریاش را بر عهده داشت. پادشاهان ایلامی همواره از خود با لقب شاه شوش و انشان نام میبردند. یک قرن قبل از به قدرت رسیدن کوروش، شوش در حمله آشوریها ویران شد و اهمیت گذشته خود را از دست داد. ولی در طول یک قرن بعد به تدریج بازسازی شد ولی اقتدار سیاسی گذشته خود را دیگر از دست داده بود. پس از به قدرت رسیدن کوروش در انشان به رغم قدرت قطعی پارسها، از آنجا که سنت میهمان نوازی ایلامی تاثیری مثبت بر قوم مهاجر پارس گذاشته بود کوروش از خود نه به عنوان شاه پارس (یا پارسوماش) بلکه به عنوان شاه شوش و انشان نام برده است. در واقع کوروش با انتخاب این عنوان خود را وارث سنت سیاسیای اعلام کرد که تا آن زمان بیش از دو هزار سال قدمت داشت و نیرویی مؤثر در همگرایی جمعیتهای آریایی و قفقازی بود که در آن منطقه به طور مسالمت آمیز با یکدیگر زندگی میکردند.
یکی از سنتهای سیاسی ایلامی که کوروش به ارث برد سنت فروتنانه پادشاهان ایلامی بود. اگر چه در اسناد آشوری و بابلی لقب شاه ایلام بارها آمده است ولی در خود اسناد ایلامی این لقب غایب است. البته این بدان معنی نیست که ایلامیان دارای اقتدار و تمرکز سیاسی نبودند، زیرا میدانیم بارها در مقابل آشوریان که خشنترین و نیرومندترین دولت آن دوران بودند با بسیج اقوام بسیار توانستند با موفقیت بجنگند، که نشانگر دامنه گسترده اقتدار سیاسیشان بود. در بافت اجتماعی و سیاسی که ایلامیها به وجود آورده بودند، بزرگداشتِ اغراقآمیز پادشاه به شکلی که در سنت نظامیگری بابلی، آشوری و مصری رواج داشت نه لزومی داشت و نه اعتباری. در جایی که پادشاهان آشور و مصر برای خود جایگاهی ایزدگونه قایل بودند ایلامیان استفاده از لقب شاه را جایز نمیشمردند و کوروش هم که مؤسس بزرگترین واحد سیاسی در جهان آن زمان بود، تنها از خود به عنوان "منم کوروش هخامنشی" در تندیس دشت مرغاب نام میبرد. این سنت فروتنانه تا پایان دوران هخامنشی به میزانهای دیگر ادامه یافت.
سیاست کوروش در قبال اقوام حوزه تمدن ایرانی
با ظهور کوروش گسستی عمیق در امر سیاست پدیدار شد. تا قبل از کوروش گسترش قدرت سیاسی در میان پادشاهیهای این حوزه تمدنی تنها متکی به قدرت نظامی و اعمال خشنترین روشها برای حکومت بود. ولی کوروش دریافته بود برای ایجاد وحدت سیاسیِ پایدار اقوام متعدد قبل از هر اقدام نظامی لازم است که پایگاه اجتماعی قوی در میان جمعیتهای زیر سلطه نیروهای رقیب کسب کند. بنابراین، احترام به باورهای دینی اقوام گوناگون و توجه به بهبود وضعیت زندگی آنها در مرکزسیاست کوروش قرار گرفت. آنچه به پیشبرد اهداف او کمک کرد باور به آزادی انسان و حقوق اولیه او بود که نمود حقیقی آن نه تنها در منشور حقوق بشر کوروش بلکه در رفتار فروتنانه، مهرآمیز و خردمندانه او در طول زندگی سیاسیاش بود. اگر بخواهیم فهرستی از سیاست کوروش در قبال اقوام گوناگون به دست دهیم میتوانیم حداقل از چهار مورد نام ببریم:
۱ - اهمیت به افکار عمومی
۲ - احترام به باورهای دینی اقوام
۳ - توجه به وضعیت معیشتی اقوام
۴ - به رسمیت شناختن حقوق انسانی
برای بررسی هر کدام از این موارد در طول زندگی کوروش از اقدام او در اتحاد قوم پارس و ماد شروع میکنیم.
وحدت ماد و پارس:
اگر از داستانپردازی مورخین یونانی چون هرودوت و کستیاس بگذریم و اسناد تاریخی را کنار هم قرار بدهیم فرایند اتحاد پارس و ماد را میتوانیم اینگونه ترسیم کنیم. کوروش سه سال پس از به قدرت رسیدن در انشان به سوی شوش حرکت کرد و به طور مسالمتآمیز قدرت سیاسی را در شوش گرفت. او با این کار پادشاهی ایلام را که وارد دوران فترت شده بود بازسازی کرد و خود را پادشاه شوش و انشان نامید. با این اقدام تمام حوزه پارس و ایلام به زیر یک چتر سیاسی رفتند. به نظر میآید پیش از این اتحاد و یا حداقل کمی پس از آن کوروش تبلیغات سیاسی خود را در قلمرو ماد شروع کرده بود. اَرَشتی ویگه (آژی دهاک) پادشاه ماد که از ظهور نیروی سیاسی قدرتمند در همسایه جنوبی به وحشت افتاده بود (که احتمالا تبلیغات سیاسی کوروش به آن دامن زده بود)، تصمیم گرفت هر چه زودتر این تهدید را خنثی کند. بخش بزرگی از ماد شامل گوتیوم باستانی میشد که از دیرباز زیر نفوذ فرهنگی ایلامیها بود و این ارتباط فرهنگی با بخش بزرگی از ماد و با ایلام بازسازی شده توسط کوروش به هراس ارشتی ویگه دامن زده بود. در نخستین حمله اَرَشتی ویگه به رغم پیوستن یکی از سردارانش به قوای کوروش، پارسها شکست خوردند و ناچار به عقب نشینی شدند. اَرَشتی ویگه در چند نبرد (احتمالاً سه نبرد) پارسها را پی در پی شکست داد و آنها را وادار به عقب نشینی به پاسارگاد کرد. در پاسارگاد زنان پارسی وارد عرصه نبرد شدند و مردان را به مقاومتی جانانه ترغیب کردند که به شکست و عقب نشینی قوای ماد و پیشروی پارسها به سوی اکباتان (همدان) انجامید. در جریان این عقب نشینیها سرداران ارشتی ویگه بر او شوریدند و او را تسلیم کوروش کردند. پس از این واقعه کوروش با ارشتی ویگه وارد یک معامله سیاسی شد و در مقابل همکاری او در وحدت دادن ماد و پارس به او امنیت جانی داد تا زندگیاش را در تبعید در کرمان (یا گرگان) بگذراند و خود نیز با دختر ارشتی ویگه ازدواج کرد تا به نوعی پیوند بین دو دودمان سلطنتی ماد و پارس برقرار شود. موفقیت کوروش در جنگ با ارشتی ویگه (آژی دهاک) بدون تبلیغات مقدماتی در جلب حمایت مادها ممکن نبود و پایداری این اتحاد از طریق پیوستن دو دودمان سلطنتی به یکدیگر و اجتناب از خونریزی و انتقام گیری ممکن شد.
فتح لودیه:
با شکست اَرَشتی ویگه، برادرزنش "کروزوس" که پادشاه لودیه بود به فکر بازپس گرفتن مناطقی افتاد که در طول دو نسل گذشته نیاکانش به مادها واگذار کرده بودند. به همین جهت از آنجا که فکر میکرد قلمرو ماد دچار آشفتگی شده است به بهانه حمایت از شوهرخواهرش تصمیم حمله به کوروش گرفت. البته دلیل اصلی او هراس از محبوبیت کوروش در مناطق تحت کنترل لودیه بود. نتیجه این نبرد به جا بودن این هراس را ثابت کرد. در جریان جنگ کروزوس یا در مراحل آماده سازی برای آن، سروشهای معابد ایونی به سود ایرانیها پیشگویی میکردند، میلتوس و افسوس دو شهر مهم یونانی نشین آناتولی (در ساحل مدیترانهای ترکیه امروزی) جانب ایرانیان را گرفتند و اشرافی مانند اورباتس به کروزوس خیانت کردند و به کوروش پیوستند. کروزوس که شمشیر را تنها مرجع قدرت میدانست با حریفی روبرو شده بود که از مدتها قبل احتمالاً از طریق مغان مشغول ایجاد و تحکیم پایگاه اجتماعی خویش در قلمرو لودیه بود. آنچه چهار سال بعد از فتح ماد به شکست کروزوس و فتح لودیه منجر شد بدنامی دودمان خشن کروزوس و محبوبیت کوروش از طریق تبلیغات استراتژیک بود. پس از پیروزی در لودیه برای پایدار نگاهداشتن وحدت سیاسی این منطقه، کوروش اقدام به ساختن نمادهای آبادانی مانند تفرج گاهها و باغهای زیبا در شهرها کرد و رامشگران و نوازندگان را به آنجا فرستاد. به این ترتیب مردم لودیه را به شادخواری عادت داد. این کار کوروش به قدری در جهان باستان غریب بود و آوازهی تفریحگاههای او به قدری دهان به دهان گشت که بازتابش هنور هم در واژگان اروپایی دیده میشود. واژگانی مانند ludicrous در انگلیسی و لودگی در فارسی که خندهدار و سرگرم کننده معنا میدهد از نام لودیه مشتق شدهاند.. موفقیت کوروش در لودیه بدون تبلیغات مقدماتی در جلب حمایت مردم تحت حاکمیت لودیه ممکن نبود و پایداری این اتحاد از طریق تامین امتیازهای سیاسی و ایجاد شرایط زیستی بهتر برای مردم این منطقه ممکن شد.
فتح بابل:
فتح بابل اوج موفقیت سیاست کوروش در وحدت اقوام کوناگونِ تمدن ایرانی بود که یک سوی آن آسیای مرکزی و رود سند و سوی دیگرش بالکان و آسورستان تا مرز مصر بود. وحدت سیاسی پایدار این مجموعه فرهنگهای گوناگون در یک حوزه تمدنی اگرچه بربستر وجوه اشتراک زیستی، اقتصادی و فرهنگی قرار داشت ولی قرار دادن همه آنها زیر چتر یک واحد سیاسی پایدار چیزی کمتر از یک معجزه سیاسی نبود. حتی امروز در قرن بیست و یکم به رغم وجوه مشترک بسیار بیشتر واحدهای سیاسی گوناگون در اروپا، قرارگرفتن پایداراین کشورها زیر چتر یک سیستم سیاسی و اداری واحد به نام اتحادیه اروپا بسیار دشوار و چالش برانگیز جلوه میکند.
چند عامل در موفقیت کوروش نقش مهم داشتند. (۱) اولین عامل، نارضایتی مردم بابل، نخبگان سیاسی و دینی از نبونید حاکم بابل بود. درحالیکه اکثر مردم بابل پرستنده خدای باستانی مردوک بودند، نبونید پرستنده "سین" یا خدای ماه بود که معبدش در حرّان قرار داشت و مادرش هم کاهن معبد آنجا بود و سرسختانه تلاش میکرد این دین را گسترش دهد. کوروش از نارضایتی مردم بابل برای تبلیغات سیاسی خود و جلب حمایت مردم آنجا به نحو احسن استفاده کرد. (۲) چند دهه قبل از کوروش جمعیت زیادی از پارسیها به بابل کوچ کرده بودند. به طوریکه بررسی نامهای باقی ماده از آن دوران نشان میدهد ده درصد مردم بابل نامهای پارسی داشتند. به این ترتیب این جمعیت بزرگ میتوانست نقش ستون پنجم کوروش را بازی کنند. (۳) کوروش از قبل تبلیغات وسیعی در میان یهودیانی که در بابل به اسارت برده شده بودند انجام داده بود. بر اساس متن کتاب اشعیاء و ارمیاء نبی کاملا مشهود است که آنها بیصبرانه منتظر ورود نجات دهنده خود به بابل بودند (۴) جدا شدن "اوگبارو" حاکم گوتیوم در کوهستانهای زاگرس از حلقه تابعین نبونید و متحد شدنش با کوروش. گوتیها که از دیرباز با ایلامیها و مادها پیوند داشتند متحد طبیعیتری برای پارسها بودند تا بابلیها.
کوروش پیشروی خود به سوی بابل را در زمستان ۵۴۰ قبل از میلاد آغاز کرد. نبونید هم برای مقابله به سوی شهرهای مرزی که به امید پیروزی کوروش علیه حکومت بابل شورش کرده بودند حرکت کرد و برای تنبیه ساکنین این مناطق بتهای آنها را از معابدشان گروگان گرفت و به بابل منتقل کرد. پس از فتح بابل کوروش برای استحکام رابطهاش با مردم این شهرها، بتهای آنها را به معابدشان بازگرداند. در آبان ۵۳۹ کوروش شهر اوپه را در کرانه دجله در هشتاد کیلومتری شمال شهر کنونی بغداد فتح کرد، که آخرین نبرد بزرگ با بابلیها بود. این شهر که دارای پل ارتباطی بر روی رود دجله بود دارای اهمیت نظامی زیادی بود. در طول جنگ مردم شهر اوپه علیه نبونید شوریدند و نبونید برای تنبیه ساکنین شهر آنها را کشتار کرد و اقدام به عقب نشینی کرد. سپاهیان پارسی به پیشروی خود ادامه دادند و به سمت شهر سیپار رفتند. مردم سیپار که تحت تاثیر تبلیغات رهایی بخش کوروش بودند و خبر انزجارآور کشتار نبونید در اوپه را شنیده بودند شهر را دو روز پیش از فتح بابل بدون مقاومت تسلیم پارسها کردند. نبونید که به تازگی از سیپار عقب نشینی کرده بود به بابل بازگشت. اوگبارو سردار گوتی کوروش به شهر بابل رسید. همزمان مردم بابل و بزرگان آن شهر بر علیه نبونید شوریدند و او را دستگیر کردند. به طوری که نیروهای اوگبارو بدون جنگ وارد شهر شدند و در اولین اقدام خود امنیت و انتظامات شهر را به دست گرفتند. کوروش که از محبوبیت خود و انظباط سپاهیانش در خودداری از رفتار خشونت آمیز با مردم اطمینان داشت هفده روز بعد در ۲۹ اکتبر، همزمان با یکی از جشنهای مهم بابل وارد این شهر شد و مورد استقبال مردم قرار گرفت. این بار نیز کوروش در اقدامی تحسین آمیز به جای اعدام نبونید او را به کرمان تبعید کرد.
شواهد نشان میدهند که قبل از درگیری نظامی یا همزمان با آن، کوروش در شهرهای مرزی قلمرو بابل در منطقه رود دیاله اقدام به عملیات عمرانی کرده بود. کوروش سیستم آبرسانی آن منطقه را بهبود بخشید که مورد بیتوجهی نبونید قرار گرفته بود. کوروش با این کار به بهبود کشاورزی این منطقه کمک کرده بود. بنابراین تبلیغات کوروش همراه با اقداماتی عملی موجب محبوبیت و جلب اعتماد عمومی به او شد.
برای درک موفقیت کوروش در اتحاد سیاسی بابل با نظم جدید پارسی باید در نظر بگیریم که از سال ۷۳۱ تا ۶۲۶ پیش از میلاد یعنی در طول ۱۰۵ سال که بابل در زیر سلطه آشور بود، بابلیها به طور متوسط هر پنج سال یکبار علیه آشوریها شورش کرده بودند. درحالیکه آشوریها از نظر نژادی و زبانی مانند بابلیها بودند و مالیات زیادی هم از بابلیها نمیگرفتند. ولی در طول دو و نیم قرن حکومت هخامنشیان، تعداد شورشها در بابل چهار بود که وقتی همه آنها را بررسی کنیم میبینیم فقط یک شورش جدی آنهم در زمان داریوش بزرگ رخ داد و سه شورش دیگر در حد ناآرامی بودند.
احترام به باور دینی اقوام شاید یکی از مهمترین دلایل محبوبیت او بوده باشد. با این که کوروش خود به هیچ دینی پایبند نبود در برخورد با یهودیان، یهوه را ستایش کرد، در میان بابلیها مردوک را و در شهر حرّان "سین" را ستایش کرد. رفتار کوروش از یک جنبه به مردم این مناطق اطمینان میداد که در زیر رهبری او گسستی در زندگی عادیشان صورت نخواهد گرفت و از سوی دیگر این امکان را فراهم میکرد تا ایزدان این اقوام در نظم جدید پارسی به تدریج خصوصیات اخلاقی به خود بگیرند. رفتار روادارانه کوروش و شاهنشاهان هخامنشی پس از او حتی بر تسامحگرایی دین زرتشت هم تاثیر گذاشت به طوریکه ویراستاران اوستا در این دوران توانستند سنتهای دینی پیشازرتشتی را در قالبی نو در اوستا مطرح کنند.
همانطور که گفته شد سیاست کوروش بر چهار اصل ۱ - اهمیت به افکار عمومی، ۲ - احترام به باورهای دینی اقوام، ۳ - توجه به وضعیت معیشتی اقوام و ۴ - به رسمیت شناختن حقوق انسانی قرار داشت. ولی در مرکز این چهار رکنِ مهم، "مهر" و رفتار مهرآمیز قرار داشت. رفتار بخشنده کوروش با دشمنان سرسختش چون ارشتی ویگه (آژی دهاک) و نبونید نمونههایی از رفتار مهرآمیز او هستند. در جهان باستان که درنده خویی و رفتار خشونتآمیز فضیلت پادشاهان محسوب میشد، فلاویوس جوزفوس (Flavius Josephus) که در امپراطوری روم و در قرن اول میلادی میزیست مینویسد وقتی کوروش در باره اسارت و بردگی یهودیان توسط نبوکدنصر میخواند برای آنها اشک میریزد. جدا از درست یا غلط بودن این ادعا، آن چه این گزارش نشان میدهد این است که مردم دوران باستان، کوروش را شخصیتی پرمهر میشناختند که قطعاً ناشی از رفتار و نتیجه اعمال او بوده است.
در طول تاریخ از زمان اسکندر تا اکنون قدرتهای سیاسی از برخی از عناصر سیاست کوروش و هخامنشیان برای تثبیت قدرت خود استفاده کردهاند ولی هرگز نتوانستهاند نظمی پایدار بوجود بیاورند. اسکندر در حمله به ایران خود را فرزند پادشاه هخامنشی خواند، لباس پارسی پوشید. وی به رغم آن که همجنسباز بود و قادر به ارتباط جنسی با زنان نبود، برای کسب مشروعیت همسر ایرانی اختیار کرد. در جشن عروسی بزرگی، بسیاری از سردارانش را مجبور کرد از میان زنان ایرانی همسر بگیرند. او سربازان و فرماندهان ایرانی را وارد ارتش خود کرد. ولی این سیاستهای او نه تنها نظمی پایدار بوجود نیاورد، بلکه زمانی که هنوز جسدش بر روی زمین بود (که نتیجه خوردن زهری بود که برادرناتنیاش در بابل به او خورانده بود) میان سردارانش بر سر رهبری نزاع درگرفت و دو دستگی به وجود آمد. اسکندر هیچگاه نظمی سیاسی نوینی نساخت. علت عدم موفقیت او غیاب "مهر" در مرکز رفتار سیاسیاش بود. امروز میبینیم که جمهوری اسلامی ایران به رغم هزینههای بسیار در عراق و لبنان، بازسازی بیروت به بهای بیتوجهی به بازسازی خرمشهر، بهسازی مراکز زیارتی عراق و بنای بیمارستان و مراکز خدماتی به بهای بیتوجهی به رفاه مردم ایران در نوک حمله اعتراضهای مردمی عراق و لبنان قرار دارد. چون در مرکز سیاستهای جمهوری اسلامی نه مهر بلکه اشاعه ایدئولوژی اسلامیزم شیعی قرار دارد. مهر کوروش نه به دلیل ساده لوحی و رقت قلب، که به دلیل دانش او از شرایط دوران خود و اعتقاد راسخ به اصول جهانشمول انسانی بود. به قول مولانا:
از محبت دردها صافی شود
از محبت دردها شافی شود
از محبت مرده زنده میکنند
از محبت شاه بنده میکنند
این محبت هم نتیجهٔ دانشست
کی گزافه بر چنین تختی نشست
اگرچه رفتار مهرآمیز همیشه نشان دهنده دانش والا نیست ولی قطعاً رفتار خشن و متغایر با مهر نشاندهنده جهل و بیدانشی است. بنابراین اگر بخواهیم رفتار بنبانگذار کهنترین نظام سیاسی روی کره زمین را که تا دوران ما دوام آورده الگوی خود قرار بدهیم باید با مرکزیت مهر، دانش خود را از مسایل ایران و اقوام آن افزایش بدهیم، افکار عمومی را ارج بنهیم تا بتوانیم بر آن تاثیر مثبت بگذاریم، به باورهای دینی همه احترام بگذاریم و از دین ستیزی پرهیز کنیم. سیاستهایی که به رفاه مردم کمک میکند را ترویج کنیم و علیه سیاستهایی که فقر و نابسامانی را افزایش میدهد بایستیم و برای حقوق انسانی همه احترام قایل شویم. راه سعادت همگانی از مهرورزی میگذرد.
منبع اطلاعات تاریخی این مقاله، کتاب "کوروش رهایی بخش" نوشته دکتر شروین وکیلی است که به باور نگارنده بهترین، جامعترین و مستندترین کتابی پژوهشی است که تا کنون درباره دوران کوروش و زندگی او منتشر شده است. او در این کتاب از بازگویی ساده لوحانه آرای شرقشناسان اجتناب کرده و با بررسی شواهد تاریخی دست اول تصویری جدید از شخصیت کوروش به دست میدهد. نسخه رایگان این کتاب در اینترنت قابل دسترسی است و نسخه چاپی آن در آمارون.