یادداشتِ مترجم:
«باید به جُست و جوی احساس رفت نه اندیشه،
من یک اندیشمندِ لحظهها هستم، همین و بس.»
پتر هاندکه
اهدای جایزه ِ نوبل ادبیاتِ سالِ ۲۰۱۹ به پتر هاندکه «۱»، نویسنده، شاعر، مترجم و نمایشنامه نویسِ اطریشی، موجی از مخالفتها را نسبت به انتخاب وی به داشتنِ این جایزهی معتبرِ جهانی، بر انگیخت. بویژه اینکه پس از رسوائی بزرگ بر سر ماجرای ژان کلود آرنو، کارگردانِ و همسرش کاتارینا فروستنسون یکی از اعضای کمیتهِ داوریِ جایزه نوبلِ ادبیات، سالِ پیش این جایزه به کسی تعلق نگرفت و بهمین دلیل بطورِ استثنائی جایزهِ سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹، امسال به شکل همزمان اعلام شد.
در۱۰ اکتبر امسال آکادمی نوبل، اعطای جایزه به هاندکه را چنین بیان میکند: «برای تأثیر گذاری آثارش که با زبردستی و خلاقیتِ زبانی، ویژ گی تجربه انسان و پیرامون اورا، بررسی میکند.». در این بیانیه، آکادمی نوبل او را بعنوانِ نویسندهِ داستان و نمایشنامه نویس معرفی کرد. و افزون بر این، ویژگی دیگر این نویسنده که به آن توجه شده است، نگاه ِ گسترده او به مناظر و حضورِ مادی جهان است که سبب شد سینِما و نقاشی، بزرگترین شاخصهای الهام او باشند و آکادمی سوئد نیز به آن اشاره کرده است. پتر هاندکه را با ژرف اندیشی استثنائیش و توانِ ستُرگش در عرضهِ زبانی غنائی و شاعرانه، میتوان بزرگترین نویسندهِ معاصرِ آلمانی زبان دانست. ولی در میانِ ناشران، کم نبودند کسانی که جهت گیریهایش درجنگِ بالکان را مانعی بزرگ در اهدای جایزهِ نوبل به او میپنداشتند. اوجایزههای بسیاری را در سراسر جهان از آن خود کرد و در ۱۹۹۹ از دریافتِ جایزهِ پر ارزشِ ادبی آلمان-Bûchner- سر باز زد و حملهِ Otan به بلگراد را «آشویتسِ نو» خواند.
پتر هاندکه سبکِ بُرا و فشردهای را در ادبیاتِ آلمان آفرید که موردِ ستایشِ بسیاری از منتقدانِ ادبی در سراسر جهان قرار گرفت. در گفتگوئی با روزنامه نگار لوموند، بریژیت سالین، در ماهِ مارسِ ۲۰۱۵ میگوید: «باید به جُست وجوی احساس رفت نه اندیشه و من یک اندیشمندِ لحظهها هستم، همین و بس. روایت کردن، چیزی به من نمیگوید ولی برانگیختن کنجکاویها چرا. ترجیح میدهم به سمت و سوئی کارم را به پایان برم که سِزان «۲» میخواست.» با انتشارِ کتابِ ترسِ دروازه بان بهنگامِ پنالتی (۱۹۷۰) و تیره بختی بیتفاوت (۱۹۷۲)، اثری در رثای مادرش که در سنِ پنجاه و یک سالگی خودکشی کرده بود، او توانست شهرت جهانی خود را به ثبت برساند. مهاجرت و در خلوتِ خود زیستن، فرصتِ خوبی برای آفریدنهای بسیاری از آثار او شد: بیش از چهل نمایشنامهی تاتر، و همچنین سناریو فیلمهای سینمائی که در زمره آنها میتوان از بالهای اشتیاق به کارگردانی دوستش ویم واندر نام برد. پس از سالها زندگی در سالزبورگ، پتر هاندکه بیش ازبیست سالی ست که در شهرِشَویل در نزدیکی پاریس و در کنارِ جنگلهای این شهر زندگی میکند. جائیکه این راه نوردِ شیفته و خستگی ناپذیر، خوشه چینِ الهامها و احساسهای بارور خویش است.
در ادامه این گفتگو با روزنامه نگارِ لوموند، که به مناسبتِ بروی صحنه آمدنِ نمایشنامه ِ «همیشه طوفان» او در ماه مارس ۲۰۱۵ با هاندکه انجام شده بود و در نوزده اوتِ ۲۰۱۹ باز نشر شده است، میگوید: «من همیشه حسرتِ شکسپیر را خوردهام که توانست به نوشتنِ واقعههای افسانهای که دوسده قبل از او اتفاق افتاده بودند، جانِ تازهای بدهد. بین روایتِ نمایشنامهام «همیشه توفان» و خودِ من، تنها یک فاصلهی زمانیِ پنجاه ساله است. و در بخشِ دیگری از این گفتگو از او پرسیده میشود: روایت گر در نمایشنامه ِ همیشه طوفان، از کودکی سخن میگوید که پدرش یک سربازِ آلمانی بوده است، مثل شما. این کودک «نامشروع» میگوید که چه خوب اگر انسان بدون پدر باشد. آیا شما اینطور فکر میکنید؟ هاندکه در پاسخ میگوید: «در زندگی روزمره نمیدانم، پیچیده است. ولی در یک پیس تاتر فرق میکند، در آنجا باید از فرصتها استفاده کرد و لحظه هائی را که خود آدم زندگی نکرده است، قاپید. وگرنه زندگی یکنواخت میشود. و مهمتر اینکه باید آنرا با شور و هیجان انجام داد. شورو هیجان در ادبیات بسیار اساسی هستند.
هفته نامهِ فرانسوی نوول اوبسرواتور، در شماره ۶ آوریل۲۰۰۶، پتر هاندکه را تجدید نظر طلب -révisionniste- نامید و به گفتهِ این هفته نامه، وی جنایتهای پاکسازی قومها در جنگ بالکان را تائید میکرد. هاندکه در پاسخ و دفاع از خود در برابر این اتهامات، نامهای به نوول اوبسرواتور فرستاد که هرگز منتشر نشد ولی بدنبال شکایتِ وی، دادگاه این هفته نامه را محکوم و مجبور به پرداخت جریمه به پترهاندکه کرد. بدنبالِ چاپ این مطلب، اکادمی فرانسه، نمایشنامهی هاندکه را که از پیش اعلام شده بود و میبایستی به صحنه میرفت، ممنوع کرد. اَن وِبر-Anne Weber - روزنامه نگارِ لوموند در شمارهِ بیست سپتامبر ۲۰۰۶ به بررسی و باز بینی آنچه را که این هفته نامه دربارهی هاندکه نوشته بود، پرداخت: «آنچه که در شماره ۶ آوریل۲۰۰۶ نوول اوبسرواتور به چاپ رسید، محکوم کردنِ پتر هاندکه به جانبداری از صِربها و حضورش در مراسمِ خاکسپاری اِسلُوبودن مِلوسویچ بود. در اینجا نمیخواهم به روا یا ناروا بودنِ این عمل بپردازم بلکه این سؤال را میخواهم مطرح کنم که آیا برقراری سانسورِ آثارِ این نویسنده توجیه پذیر ست یا نه؟ و این از زمانی است که وی خواست جنگ داخلی در یوگسلاوی را زیر سؤال برده و داوریهای از پیش نوشته شده درباره آنرا بازبینی کند. او آنرا در کتابِ «سفر زمستانی بسوی دانوب» مطرح میکند. نفوذ و تأثیر گذاری مطبوعات در آن زمان به اندازهای عمل کرد که کتابفروشیها از پذیرفتنِ کتابهای هاندکه، سر باز زدند. از آن پس در فرانسه، ترجیح دادند که بسوی حملههای توجیه نشده ِ مطبوعات سر فرود آورند تا دنیای ادبیات را از اثری چون «تیره بختی بیتفاوت» محروم کنند. در این مقاله که سراسر آمیخته از دروغ و افتراء بود، مارسل بوزُنه مسئولِ برنامههای تاترِآکادمی فرانسه، بیآنکه به خود زحمتِ بررسی و کند و کاو واقعی بودنِ نوشتههای این هفته نامه را بدهد، نمایشنامه هاندکه را که قرار بود در ۲۰۰۷ به نمایش گذاشته شود، ممنوع کرد و اینگونه خود را مدافعِ قربانیان و پرچمدارِ دفاع از حقوق بشر معرفی نمود.» و نباید نا گفته گذاشت و گذشت که تنها در محفلهای ادبی و مطبوعاتی فرانسه نیست که این جایزه به پتر هاندکه مسأله ساز شد. انجمنِ بین المللیِ قلمِ آمریکا که مدافعِ آزادی بیان و در آمریکا از قدرت فراوانی برخوردار است، تأسف عمیق خود را به اعلامِ این خبر ابراز کرد.
از سوی دیگر، پارهای از شخصیتهای ادبی و اهلِ قلمِ فرانسه برخوردی دیگر گونه به این جدال و جدل داشتهاند. پیر اسولینPierre Assoline نویسنده، روزنامه نگار و عضوِ هیات داورانِ معتبرترین جایزه ادبی فرانسه - گنکور- در سایت خود به تاریخِ ۱۲ اکتبر ۲۰۱۹ در بخشی از یک مقالهی بلند با تیتر «مشکلِ من با آنهائی که با پتر هاندکه مشکل دارند» اینگونه مینویسد:
«نگاه و نظرم با هیچیک از دیدگاههای پتر هاندکه درباره یوگسلاوی سابق، همخوانی ندارد. خُب گیریم که چنین باشد، ولی دفاع و حمایت وی از عدم دخالتِ دولتها در امورِ دولت دیگر در جهان، و جانبداریاش از صربها که سال هاست شجاعانه از آن حرف میزند، آیا میتوانند کوچکترین تأثیری در داوری من نسبت به رُمانهای با ارزشش چون (ترسِ دروازه بان بهنگامِ پِنالتی) ویا از شاهکارِ کمتر شناخته شدهاش (تیره بختی بی تفاوت) و یا نمایشنامهها، ترجمهها، قصهها و شعرهایش داشته باشند؟ بهیچوجه. اینکه بخواهیم از چه سمت و سوئی به مسألهی هاندکه ویا سلین بنگریم، چیزی را تغییر نمیدهد. اثری از یک نویسنده را داوری کردن، و به تیغهی سانسور سپردنش بر اساسِ قوانینِ قرونِ وسطائی، و یا از صحنه بیرون کردنش به استنادِ رعایتِ اخلاق و یا با تکیه بر نگرشِ سیاسی و اجتماعیِ او، نه نتها کاری بی معنی، پوچ، کوچک نگری، کاهنده و تاثر آورست، بلکه خطرناک است. فراخوان دادن هائی از این دست در رسانههای اجتماعی، طعمی تلخ از شکارِ انسان را در دورههای تباهی تاریخ بیادِ ما میآورد. همانگونه که در ایالتِ متحدهِ آمریکا بر سرِ وودی الن و یا رومن پولنسکی آوردند. و اما طردِ نویسندگان، با شایعههای ساختگی چون کودک بارگی و میل جنسی به کودکان، ویا یهود ستیزی و.... صورت میگیرد و با طردشان از جامعه، مرگِ آثارشان نیز از پیش اعلام شده است. واگر با معیارِ اصولِ اخلاقیِ خواسته شده توسطِ سانسور پیش برویم، آندره ژید فردای انتشار ِ «کوریدون ۳» و تونی دوور «۴»، با کتابی بنامِ «هنگامی که جانهتان مُرد» نابودیشان حتمی بود. ع. ش.
***
در زیر مقالهِ پیر دهوس Pierre Deshusses روز نامه نگارو استادِ بخشِ زبانِ آلمانی در دانشگاهِ استرسبورگ و مترجم دهها اثرِ نویسندگان آلمانی زبان چون برشت، گوته، و هاندکه و از همکارانِ ضمیمهی کتابِ روزنامه لوموند را میخوانید. این مقاله ۱۱ اکتبر ۲۰۱۹در این روزنامه منتشر شده است.:
سرانجام در سالِ ۲۰۱۹ پس از گذشتِ سالهای سال انتظار برای برنده شدنِ پتر هاندکه، این جایزه به او داده شد: «برای تأثیر گذاری آثارش که با زبردستی و خلاقیتِ زبانی، ویژگیِ تجربه انسان و پیرامون او را، بررسی میکند.» با وجود بی چون و چرائی ِ کیفیتِ و ویژگیهای نگارشش، اعطای این جایزه بخاطرِ موضع گیریهای طرفدارانهاش نسبت به صِربها در دورانِ جنگ در یوگسلاوی سابق و حضورش در مراسمِ خاک سپاریِ اسلوبودن مِلوسویچ، رئیس جمهور آن کشورکه متهم به جنایت علیه ِبشریت و نسل کشی بود، سالها به تأخیر افتاد. اندرس اولسون Anders Olsson، یکی از آکادمیسینهای سوئدی چنین عکسالعمل نشان داد: «این یک جایزهِ ادبی ست، نه یک جایزهِ سیاسی.» و دیگر عضو این آکادمی اضافه کرد: «جدالِ سیاسی» کاری ست که میتوان در باره آن جر و بحث کرد ولی نمیتواند ما را هدایت کند.»
برای هاندکه، همه چیز با انتشارِ زنبور درشت Frelons در سالِ ۱۹۶۶ آغاز شد که او را به جلوی صحنهی ادبیات برد و تحصیلِ حقوق را کنارگذاشت. زنبورِ درشت کتابِ آسانی نیست. روایتِ یک روز از زندگی جوانی است که در دهی زندگی میکند و خود رابه آنچه که راوی کتاب تعریف میکند، پیوند میزند و با وسعت بخشیدن به زمان، از هفتهها، ماهها و فصلها، سر انجام به دوره ِ کودکیاش بر میگردد. { داستان بر پایهِ خاطرات و زندگی نامهِ مردی ست که سعی دارد کتابی را که خوانده است دوباره بیاد آورد ولی مطمئن نیست که آیا خود او نبود که تمامی وقایعِ کتاب را پیش از این زندگی کرده بود؟ مترجم }. هاندکه از وَرجه وورجه کردنها -cabrioles - حرف زده است که اشارهای به جَست و خیزهای «رُمان نو» و ادبیات تجربی ست. با وجودِ ردِ هر نوع رئالیسمی، هاندکه میداند که به کافکا و برشت مدیون ست. و فزون براین؛ او عضویتِ انجمنِ غیر رسمی نویسندگانِ اطریشی معروف به groupe viennois راکه در ۱۹۵۴ دراطریش شکل گرفته بود و لابراتواری برای جستوجوی سبک و بیانِ تازه بوده است، پذیرفت.
همان سال بود که پتر هاندکه، مردی جوان و کم رو، رسوائی بزرگی بپا کرد و در جایگاهِ سخنرانیِ جلسهِ گروه۴۷ (که در سالِ۱۹۴۷ بنا نهاده شده بود)، به طرفِ بلند گو رفت. این گروه از نویسندگان که گونتر گراس Gûnter Grass از نامداران آن بود، خویشکاریش را اندیشیدن برای پیدا کردنِ دادههای تازهای قرار داده بود تا ادبیاتِ آلمان بتواند با یاری گرفتن ازانها نسلِ خاموشِ جوان را در برابرِ هراس و وحشت، به سخن وادارد. در چند دقیفه، هاندکه این گروهِ معتبر را متهم به بیکفایتی کرد و اعضای آنرا «ناتوان در توصیفِ» ادبیاتِ معاصرِ زبانِ آلمانی دانست. وحتی انتقادشان را از قلم نینداخت «همه اینها همان اندازه بیارزشاند که ادبیاتِ نا چیزشان»
از آن پس، هاندکه تردیدی به خود راه نمیداد که بر خلافِ جهتِ زمان و زمانه بنویسد و برای خود دشمن بتراشد. بدنبالِ این رسوائی، نمایشنامهِ «نا سزاگوئی به تماشاچیان» را بروی صحنه برد. روایتی از یک نمایشنامه که بدونِ طرح و راوی، خودش را بخوبی حکایت میکرد و یک بیانیهی بزرگ تاتری در آن زمان شناخته شد. و با وجود اینکه همهی دست اندر کاران میگفتند که نمایشنامه غیر قابل اجراست، ولی همواره بروی صحنه میرفت.
هاندکه از سفر کردن هرگز دست نکشید و در کشوری که سالِ ۱۹۴۲ در آن بدنیا آمده بود، دیر زمانی نزیست. پس از این گشت گذارهای طولانی از آلاسکا تا فرانکفورت، نیویورک و پاریس، در سالِ ۱۹۷۹ به اتریش برگشت. در تمامِ این گشت و گذارها، از نوشتن و انتشارِ رُمان، روایت، نمایشنامه و داستان باز نایستاد، که در میان آنها میتوان از: ترسِ دروازه بان بهنگامِ پِنالتی (۱۹۷۰)، نامه کوتاه برای یک وداع طولانی (۱۹۷۲)، تیره بختی بیتفاوت (۱۹۷۲) و... نام برد. اکثر این آثار با ترجمهِ خوبِ جورج-اکتور گولد اشمیت، به فرنسه برگردانده شده است.
از ۱۹۹۰ هاندکه در شهر شویل Chaville که از کاخِ ورساری در فرانسه دور نیست، زندگی میکند. جائیکه او کتابِ با شکوهِ «یکسال در خلیجِ خلوتی که بودم» (۱۹۹۴) را نوشت، خلیجی که در مرکزش ایستگاهِ زیبای راه آهن شویل است که نقطهی آغازین حرکتِ رُمانش بنامِ «دزدِ میوهها» شد که بزودی از انتشاراتِ گالیمار در فرانسه منتشر خواهد شد. اثری که در آن هاندکه به کلمه و حرفهایش اصالتِ حماسی میبخشد. و نثری با ضرب آهنگهای موزونش، حرکت و سرعت مدادش رابر صفحه ِ کاغذ تعیین میکند. معدنی از لرزه نگاریهای آفرینشش. آفرینشی که سرانجام او را تاج دارِ جایزهِ نوبل کرد.
***
پانویسها
۱- Peter Handke ششم دسامبرِ ۱۹۴۲ در اطریش از مادری اِسلووِنیائی که آشپز و پدری که سربازِ آلمانی بود، بدنیا آمد. دوران نوجوانیش را در مدرسه کاتولیکها گذراندو سرانجام رشته حقوق را برای ادامهِ درسش انتخاب کرد. با اولین کامیابیهای بدست آمده در زمینهِ ادبیات، تحصیل در رشته حقوق را رها کرد و توانست به عنوانِ یکی از نویسندگانِ شناخته شدهی آلمانی زبان، جای خود را پیدا کند. از کتابهای او میتوان، بر فراز دهکدهها، پیمودنِ دریاچه کنستانتین و زن چپ دست و از فیلمهای او میتوان، از زیر آسمانِ برلین، و از نمایشنامههایش، ناسزاگوئی به تماشا چیان و کاسپار را نام برد. او افزون بر دهها کتاب، نگارش متنِ نوزده فیلم نامه را بعهده گرفت و چند بار جلوی دوربین سینِما رفت که معروف ترین آنها زمان مرگ به کارگردانی خودش بود. جایزه هانریش هاینه که قرار بود به مناسبتِ صد و پنجاهمین سال مرگ این شاعر آلمانی از طرفِ شهرِ دوسلدورف به او داده شود، برخلافِ رأی داوران به او داده نشد.
۲- Paul Cézanne ذر سالِ ۱۸۳۹ در یکی از شهرهای جنوبی فرانسه بدنیا آمد و در ۱۹۰۶ چشم از جهان فروبست. نقاش و عضوِ جنبشِ امپرسیونیسم که اورا پیشگامِ پسا- امپرسیونیسم و کوبیسم میدانند.
۳- Corydon کوریدون کتابی شاملِ چهار گفتگوست که نخست آنده ژید آنرا بطور خصوصی و بدون نام نویسنده در ۱۹۱۱ درباره همجنس بازی مینویسد وسعی بر آن داشته تا بتواند از این رابطه ِ طبیعی و مرسوم، تابوشکنی کند. و تا ۱۹۲۴، نام ژید روی جلد کتاب، آورده نشده بود.
۴- Tony Duvert نویسنده فرانسوی (۱۹۴۵-۲۰۰۸) که با کتابِ «هنگامی که جانهاتان مُرد» در سلِ ۱۹۷۸ سر وصدای زیادی در فرانسه بر پا کرد.