حرکت اعتراضی که به دنبال اعلام افزایش قیمت بنزین توسط مردم آغاز شد، کشته، زخمی، بازداشتی، غارت و تخریب( نابودی اماکن عمومی و به آتش کشیدن بسیاری از آن ها) فراوانی به دنبال داشت. این اقدامات توسط چه کسانی انجام شد؟ دو امکان وجود دارد:
اول- دولت/نظام سیاسی جمهوری اسلامی.
دوم- برخی افراد و گروه ها در میان مردم معترض.
سوال اینجاست که تکلیف اخلاقی روشنفکران، دموکراسی خواهان و آنان که مسئولانه به فکر آینده ایران و ایرانیان هستند، با این ها چیست؟ برخی گفته اند و می گویند که فقط و فقط باید دولت- به مثابه نظام سیاسی- را محکوم کرد و هیچ گونه نقدی را متوجه افراد و گروه هایی که با سوء استفاده از تظاهرات مسالمت آمیز مردم دست به این گونه اقدامات زده اند، نکرد. (البته برخی خشونت و غارت و به آتش کشیدن را تجویز کرده و به اشکال گوناگون آن را توجیه می کنند). این مدعا نادرست است. چرا؟
برای این که اولاً: به سرشت دولت مدرن و دولت غیر دموکراتیک توجه نمی کنند. ثانیاً: به پیامدهای خشونت و غارت و نابودی از طریق آتش سوزی و تخریب التفات ندارند.
دولت مدرن دیکتاتوری و دموکراتیک چیست؟
ماکس وبر درست یک قرن قبل در توصیف واقعیت دولت مدرن گفت که نهادی است که انحصار کاربرد مشروع استفاده از خشونت را در اختیار دارد. البته این بحث توصیفی- تبیینی به بحثی تجویزی هم تبدیل شد. وبر گفت دولت:
«مجمعی اجباری است که سلطه را سازماندهی می کند. دولت جدید در انحصاری کردن استفاده مشروع از نیروهای قهر در مقام ابزار اعمال سلطه در چارچوب یک قلمرو خاص موفق بوده است. دولت، برای این منظور، ابزار مادی سازماندهی را به رهبری خود سپرده و از تمام کارگزاران مستقل طبقات و مرتبه بندی های اجتماعی که قبلاً این ابزار را در اختیار داشتند خلع ید کرده است.»(ماکس وبر، دین، قدرت، جامعه ، ترجمه احمد تدین، هرمس، ص ۹۷).
نظریه وبر درباره سرشت دولت مدرن به عنوان یک نظریه توصیفی- تبیینی- تجویزی مقبولیت عام پیدا کرد. چنان که دیوید هلد به نقل از اسکینر(۱۹۷۸: صص ۳۵۸- ۳۴۹) و آنتونی گیدنز(۱۹۸۵: صص ۳۱- ۱۴ و صص ۱۲۱- ۱۱۶) نوشت:
«همه دولت های مدرن دولت- ملت هستند- دستگاه های سیاسی، متمایز از حکومت گر و حکومت شونده، با قدرت قانونی عالی بر یک ناحیه سرزمینی مشخص، و پشتوانه دعوی انحصاری بر قوه قهریه، و برخوردار از حداقل حمایت یا وفاداری شهروندان.»(دیوید هلد، شکل گیری دولت مدرن، ترجمه عباس مخبر، آگه، ص ۵۸).
دیوید هلد همچنین به نقل چارلز تیلی(۱۹۷۵: ۴۲) توضیح می دهد که چگونه دولت مدرن از درون جنگ های محلی و منطقه ای به وجود آمد و انحصار خشونت را در دست گرفت. جنگ و هزینه های مالی آن «یکپارچگی ارضی، تمرکزگرایی و تفکیک ابزار حکومت کردن و انحصار ابزار اعمال قهر [توسط دولت مدرن] را در پی داشت.»(دیوید هلد، شکل گیری دولت مدرن، صص ۷۳- ۷۲).
بدین ترتیب، خشونت در انحصار دولت مدرن است و برای آن ارتش ، پلیس ، نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و زندان ساخته است. البته دولت مدرن به دو طیف دموکراتیک و غیر دموکراتیک تقسیم می شود. هر دو اینها انحصار خشونت را در دست دارند، منتهی به یک نحو از خشونت استفاده نمی کنند. به گزارش واشنگتن پست و ایندیپندنت پلیس آمریکا در طی سال های ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ ، سالانه حدود یک هزار نفر را با گلوله کشته است. در خود آمریکا اعتراض های بسیاری در این مورد شده و می شود. به خصوص که ناقدان نشان می دهند اقلیت های غیر سفید پوست ( خصوصاً سیاه پوستان) بیشترین تلفات را داده و می دهند.
از سوی دیگر، دولت های غیر دموکراتیک به هیچ وجه ملاحظات، وظیفه پاسخگویی ها و دغدغه های دولت های دموکراتیک را ندارند. چون جامعه مدنی در آن جوامع یا سرکوب شده و یا بسیار ضعیف هستند. چون رسانه ها و دادگاه ها نمی توانند یقه قوه قهریه را بگیرند. چون در خود حکومت نیز نهادهای دیگر نمی توانند یقه قوه قهریه را بگیرند. در مصر و پاکستان قدرت اصلی در دست ارتش است. حکومت و اقتصاد مصر از زمان ناصر تاکنون در دست ارتش بوده است. ژنرال سیسی نیز با کودتا به قدرت رسیده (قابل توجه است که دونالد ترامپ ژنرال سیسی را دیکتاتور محبوب خود نامیده است)، به گزارش عفو بین الملل، قتل عام پس از کودتای ژنرال سیسی، «خونین ترین کشتار در تاریخ معاصر مصر» بود.
جمهوری اسلامی نیز یک رژیم دیکتاتوری است. به عنوان یک دولت مدرن، انحصار قوای قهریه را در دست دارد. به عنوان یک دولت مدرن دیکتاتوری، از خشونت علیه مخالفان، منتقدان و رقبا استفاده می کند. اگر مخالف خشونت های جمهوری اسلامی نبودیم و آن را محکوم نمی کردیم، پس چرا خواستار گذار از «جمهوری اسلامی» به یک «جمهوری سکولار ملتزم به آزادی و حقوق بشر و عدالت» شده ایم و می شویم؟
ما جمهوری اسلامی را فرا می خوانیم که از خشونت علیه مخالفان و منتقدان و رقبا استفاده نکند؛ اما همان گونه که رضا شاه و محمد رضا شاه به این خواست توجهی نداشتند، خمینی و خامنه ای هم به این خواست توجهی ندارند. شاه فقط در دوران انقلاب ۱۳۵۷ حدود ۳ هزار نفر را کُشت و شکست خورد. پس از کشتار ۳ هزار نفری، "اراده سرکوب" و "سازمان سرکوب" اش فرو پاشید. شاه در ۵ تیر ۱۳۵۶ می گوید، مطابق گزارش صلیب سرخ جهانی «از ۳ هزار زندانی سیاسی، ۹۰۰ نفر آثار شکنجه دارند و این با گزارش کمیسیون مخصوصی که خودم هم فرستاده بودم، تطبیق کرده.»(خاطرات علم، جلد ششم، ص ۵۰۲. ۵ تیر ۱۳۵۶).
با توجه به این مقدمات، جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت مدرن دیکتاتوری، مخالفان و منتقدان و رقبای خویش را سرکوب می کند. وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه برای افراد پرونده سازی می کنند و دادگاه های فرمایشی قوه قضائیه آنان را محکوم کرده و راهی زندان می سازند.
در حرکت اعتراضی آبان ۱۳۹۸ نیز بخش قهریه جمهوری اسلامی از خشونت برای جمع کردن دو سه روزه تظاهرات استفاده کرد. اگر نمی کرد، دولت دیکتاتوری نبود. اگر نمی کرد، شاید تظاهرات این چنینی هم برگزار نمی شد. پس در مورد دولت به مثابه رژیم سیاسی، هدف گذار از «جمهوری اسلامی» به یک «جمهوری سکولار دموکراتیک ملتزم به عدالت م موظف به نقض کلیه اشکال تبعیض های قومی و مذهبی و جنسی و طبقاتی و بهره کشی» است.
اگر این هدف مقبول است، باید دید برای آن از چه راهی می توان رفت. البته این هدف رقبایی دارد. راه ما راه مسالمت آمیز و همراه با «مقاومت غیر خشونت آمیز» (به تعبیر گاندی) است. سازمان مجاهدین خلق در «شهر اشرف» و سپس در «آلبانی» بهشت خود را ساخته است و برای ساختن آن از ساختن هیچ گونه جهنمی ابا ندارند. همچنین، آنان که از دوران رضا شاه و محمد رضا شاه «عصر طلایی» می سازند، نیز به دنبال بازتولید سلطنت مطلقه شکست خورده هستند که تبعیض اساس آن است. در نظام ولایت فقیه حکومت «حق ویژه» فقیهان به عنوان یک صنف(صنف روحانیت) است. در نظام پادشاهی حکومت «حق ویژه» خاندان رضا شاه است. این «امتیاز» و «تبعیض» بر چه اساسی نصیب این «ژن های خوب» شده است؟ اولی «صنف زاده» و دومی «آقا زاده/ شاه زاده» هستند.
خشونت در حرکت اعتراضی آبان ۱۳۹۸
بدون تردید افراد و گروه هایی از خشونت، غارت و نابود کردن اموال عمومی از طریق تخریب و به آتش کشیدن دفاع کرده و آن را تئوریزه می کنند. برخی افراد و گروه ها به فکر یک آینده دموکراتیک عادلانه حقوق بشری نبوده و نیستند. درست مانند زمان شاه که گفته می شد شاه و رژیمش باید بروند، می گویند خامنه ای و جمهوری اسلامی باید بروند. اینها که بروند همه مشکلات و مسائل رفع و حل خواهند شد. تو گویی به دوران انقلاب ۱۳۵۷ بازگشته از ۴۰ سال تلخ جمهوری اسلامی تجربه ای نیاندوخته ایم.
باید به موارد زیر عنایت ویژه ای مبذول کرد:
اول- همه مشکلات و مسائل را نمی توان به رژیم سیاسی فروکاست و گمان باطل کرد که با سرنگونی رژیم و آمدن یک رژیم جدید همه مشکلات و مسائل رفع و حل خواهند شد. این مدعا خلاف تجربه بشری است. مردم- که روشنفکران و گروه های سیاسی هم جزیی از مردم هستند- نیز در به وجود آمدن مشکلات و مسائل جوامع بشری نقش مستقیم داشته و دارند.
دوم- روش ها و وسایل با اهداف تناسب داشته باشند. با هر روش و وسیله ای به هر هدفی نمی توان رسید. فرض کنیم شما هدف موجه ساختن یک رژیم دموکراتیک برابری خواه حقوق بشری را تعقیب می کنید. اما این هدف خوب با هر روش و وسیله ای به دست آمدنی نیست. روش ها و وسائل سرشت هدف شما و شخصیت خود شما را شکل می دهند. وقتی از روش ها و وسائل خشونت آمیز استفاده کردید، وارد چرخه خشونت شده اید و رهایی از آن اگر محال نباشد، بسیار دشوار است. دست یابی به قدرت از طریق خشونت، به افراد می آموزد که با خشونت هم می توانند قدرت را حفظ کنند. در این صورت ساختن حکومت دموکراتیک ناممکن خواهد شد. این سرنوشت انقلاب های کل گرایانه کلاسیک فرانسه، روسیه، چین، کوبا، ایران، و...بود.
سوم- در شرایط ویژه کنونی خاورمیانه، ایران گرفتار انواع تبعیض های قومی و مذهبی و جنسی و طبقاتی و بهره کشی؛ برای بالکانیزه شدن، نیازمند حمله خارجی نیست. اگر جامعه وارد خشونت متقابل شود، نیروهای گریز از مرکز که هدفشان تجزیه ایران و جدا کردن مناطق کُرد نشین، تُرک نشین، عرب نشین، بلوچ نشین، و...از ایران است، از فرصت استفاده خواهند کرد و واکنش حکومت و اختلافات قومی، کشور را به جنگ داخلی خواهد افکند. جنگی که به طور طبیعی پای دولت های خارجی را به آن باز خواهد کرد. پرسش این است: آیا وجود تجزیه طلبان واقعیت است یا توهم؟ اگر واقعیت است، آیا باید از طریق توجیه و تجویز خشونت کشور را به مرحله ای پرتاب کرد که تجزیه طلبان برای تجزیه ایران کار را به جنگ داخلی بکشانند؟
چهارم- اعتراض حق مردم است. نخواستن جمهوری اسلامی حق مردم است. اما عبور از جمهوری اسلامی اگر منوط به حفظ تمامیت ایران و ایرانیان نباشد، محصولش کشته و زخمی و آواره شدن ده ها میلیون ایرانی خواهد بود. در چنان وضعیتی، همه آمارهای سوریه را در مورد ایران حداقل چهار برابر کنید. به همین دلیل مردم باید به شدت تمام مراقب باشند که هیچ فرد و گروهی از تظاهرات اعتراضی بر حق آنان سوء استفاده نکند و با خشونت و تخریب و آتش افروزی هدف موجه و عمل درست آنان را به نابودی نکشاند( رجوع شود به مقاله «چرا هیچ اثری از سازمان مجاهدین خلق در حرکت اعتراضی مردم علیه جمهوری اسلامی دیده نمی شود؟»)
پنجم- در جوامع دموکراتیک غربی هر چند آزادی بیان و کنش سیاسی برای افراد و گروه های معترض تضمین شده، اگر فردی در تئاتر به دروغ فریاد بزند: آتش، آتش ، آتش. و مردم را بترساند و موجب فرار آنها شود، این عمل جرم است. وای به حال این که اماکن عمومی را تخریب کند و یا به آتش بکشاند. در آمریکا دروغ گفتن به جامعه و مردم که باعث برهم خوردن نظم و آرامش شود، و یا برای سو استفاده باشد، یک جرم در سطح فدرال است. در ایالتهای آمریکا قوانینی علیه «برهم زدن [بدون دلیل] صلح و آرامش» مردم وجود دارد. این قوانین در ایالتهای آمریکا با هم قدری تفاوت دارند، ولی همه آنها درباره «برهم زدن آرامش جامعه» هستند و هر دو این ها مجازات زندان دارند. پرونده فریاد زدن دروغین «آتش در یک تئاتر شلوغ» برای تیحریک دیگران از سال ۱۹۱۹ گشوده شده است. اگر افراد در تظاهرات با مجوز به ساختمانی حمله کنند و آن را به آتش بکشند، مجازات خواهند شد.
ششم- «دوباره می سازمت وطن» در بطن خود موجد ساختن است. ساختن ویرانی ها، نه تخریب و نابودی ساخته ها و سرمایه های ملی. برخی ادعا می کنند که تمامی تخریب ها و به آتش کشیدن ها کار خود جمهوری اسلامی است. اگر این ادعا صد در صد صادق باشد، در این صورت باید بگوییم، «ما به طور مطلق هر گونه توجیه و تجویز و عمل خشونت آمیز، غارتگرانه، تخریبگرانه و به آتش کشیدن اماکن عمومی و خصوصی را محکوم می کنیم و هر فرد و گروهی که مرتکب این نوع اعمال شود، از عوامل وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه است.» نه این که با شادمانی فیلم های این نوع اقدامات را منتشر کرده و برای آن ها که دست به این نوع اقدامات می زنند هورا بکشیم. مقاله بنویسم و مصاحبه کنیم و پست بگذاریم و از خشونت و تخریب دفاع کنیم.
هفتم- در غیاب امنیت و صلح، نمی توان نظام دموکراتیک ساخت. اگر این مدعا صادق است، نباید فضا را به سوی ناامنی و جنگ سوق دهیم. برای حفظ موجودیت ایران و ایرانیان، دفاع از برابری و مخالفت با تبعیض أساس کار است. ایرانیان را فقط و فقط می توان فارغ از تبعیض های قومی، مذهبی، جنسی، طبقاتی و بهره کشانه؛ آزادنه در کنار هم نگاه داشت. راست افراطی که اینک در آمریکا ، اروپا ، آمریکای لاتین و آسیا در قدرت است و یا در حال قدرت گیری است، جریانی نژادپرستانه و در خدمت اقلیت ثروتمند یک درصدی جوامع است. آن گروه از ایرانیانی که به طور علنی از راست افراطی جهانی تقاضای کمک می کنند، یا بدان وابسته اند، یا با آن در حال همکاری هستند؛ هرگز نمی توانند ناقل برابری و عدالت برای ایران و ایرانیان باشند. سفیر آمریکا در آلمان بارها حمایت دولتش از نیروهای راست افراطی در اروپا را اعلام کرده است.
آدرس فیس بوک اکبر گنجی: https://www.facebook.com/AkbarGanji/
آدرس تلگرام اکبر گنجی: https://t.me/ganji_akbar/8575