حسین علیزاده - ایران اینترنشنال
مرداد سال جاری بود که رهبر جمهوری اسلامی راهبرد دو ستونی خود در برابر آمریکا را اعلام کرد. او گفت: «نه مذاکره میکنیم، نه جنگ میشود.» این راهبرد از همان آغاز خام و ناپخته بود. استدلال او برای اینکه «جنگ نخواهد شد» این بود که جنگ دو طرف دارد. یک طرفش ما هستیم و یک طرفش آنها. ما که جنگ را شروع نخواهیم کرد. آمریکاییها هم جنگ را شروع نخواهند کرد. چرا؟ برای اینکه میدانند اگر جنگی شروع کنند، صد درصد به ضررشان تمام خواهد شد.
با چنین استدلالی، خامنهای در معادله خود، اراده آغاز جنگ از سوی آمریکا را صفر در نظر گرفته بود. این دوگانه رهبر جمهوری اسلامی با عملیات نظامی آمریکا در ۱۳ دیماه ۱۳۹۸، که به کشته شدن سردار پاسدار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، و همراهان او منجر شد، عملا به چالش کشیده است.
در این عملیات، آمریکا مهمترین فرمانده نظامی جمهوری اسلامی را که آوازه او دیگر نه فقط در ایران بلکه در جهان طنین افکنده بود، به قتل رساند. پنتاگون اعلام کرد این عملیات به فرمان مستقیم دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، انجام شد. متعاقب این عملیات، ترامپ در پیامی توییتری نوشت: «ایرانیها در هیچ جنگی پیروز نشدند. اما در هیچ مذاکرهای شکست نخوردهاند.»
اگر دقت شود، این پیام عینا حاوی پاسخ او به دوگانه آیتالله خامنهای است. از نظر ترامپ، باب مذاکرهای که خامنهای مسدود کرده دقیقا نقطه قوت ایران است. نکته دوم سخن او این است که اگر ایران درصدد انتقام و تلافیجویی خون سلیمانی برآید، این یعنی آغاز جنگی که ترامپ گمان میکند ایرانیها، مانند دیگر جنگها، در آن پیروز نخواهند شد.
مدعای این یادداشت دفاع از سخنان رییسجمهوری آمریکا نیست، بلکه مدعا رد گفتههای علی خامنهای است که سادهدلانه گمان میکرد جنگ نخواهد شد. چنانکه گفته شد، او احتمال اقدام آمریکا به جنگ علیه ایران را تقریبا صفر ارزیابی کرده بود، با این گمان که آمریکا میداند اگر جنگی صورت گیرد، صد درصد به ضررشان است.
اینک، آمریکا حرکت خود را در صحنه شطرنج سیاست انجام داده است و با اشراف اطلاعاتی دقیق، ضربهای سخت به جمهوری اسلامی زده است. اما در این میان، چند پرسش بسیار مهم وجود دارد. حذف فیزیکی سلیمانی چرا الان صورت گرفت؟ معادلات ایران و منطقه چه تغییری کرده که راهبرد «صبر استراتژیک» آمریکا به راهبرد «حمله پیشدستانه» تبدیل شده است؟ چرا هنگامی که ایران پهپاد آمریکایی را شکار کرد، ترامپ از تصمیم تلافیجویی منصرف شد، ولی اینک دست به اقدامی سخت زده است؟
افزایش قیمت بنزین و سرکوب اعتراضها
پاسخ آمریکا به پرسش بالا این است که قاسم سلیمانی به دنبال اجرای اقدامی خطرناک علیه آمریکا بود و به همین دلیل مبادرت به حذف فیزیکی او کرد. در این ادعا، آمریکا رمزگشایی نمیکند آن اقدام خطرناک چه بوده که آمریکا را به صرافت حذف سلیمانی انداخته است. اما میتوان چنین برداشت کرد که این ادعاها برای همسو کردن افکار عمومی جامعه آمریکا با اقدام دولت است. برای مثال، مایک پنس، معاون ترامپ، بهیکباره پس از سالها، مدعی شده قاسم سلیمانی به عوامل حمله ۱۱ سپتامبر به آمریکا کمک کرده است.
اما پاسخ دیگر، مدعایی است که این یادداشت بدان باور دارد و آن نمایان شدن ضعف بنیه مالی جمهوری اسلامی در آبانماه ۱۳۹۸ است.
در آبانماه سال جاری، خبری غافلگیرکننده افزایش یکشبه بهای بنزین از ۱۰۰۰ تومان به ۳۰۰۰ تومان بهیکباره کل کشور را در شوک فرو برد. شوک ناگهانی از این اقدام بهقدری بود که سه تن از مراجع تقلید از این تصمیم ابراز ناخرسندی کردند. نمایندگان مجلس اعلام کردند که بههیچوجه در جریان این تصمیم نبودند. بهناگاه اعتراضهای خیابانی بهسرعت برق و باد اکثر استانهای کشور را فرا گرفت.
در فاصله اندکی از این تصمیم، علی خامنهای تمام ثقل سیاسیاش را در دفاع از این تصمیم مخبطانه به کار بست. او تصمیم یادشده را تصمیم سران سه قوه دانست که به تایید او نیز رسیده است. رهبر جمهوری اسلامی در ادامه معترضان را مشتی اشرار خواند که «خانواده منحوس خبیث پهلوی» و «مجموعه خبیث و جنایتکار منافقین» آنها را تشویق میکنند (برای مطالعه بیشتر، مراجعه شود به مقاله «خامنهای و درس خارج فقه با طعم فقر و بوی باروت»).
همین گفته او مجوزی شد برای سرکوب سازمانیافته معترضان، بهگونهای که اینترنت ایران بهمدت یک هفته قطع شد و سرکوب مردم معترض آغاز شد. اینک پس از دو ماه از آن تاریخ، مقامهای رسمی هنوز هیچ آماری از تعداد کشتهشدگان و بازداشتیها ارائه نکردهاند. این خود گواهی است که ابعاد فاجعه بسیار وسیع است. سایت کلمه، وابسته به میرحسین موسوی، تعداد کشتهشدگان را متجاوز از ۶۰۰ تن و رویترز ۱۵۰۰ نفر اعلام کرده است.
در حادثه آبانماه دو حقیقت عریان آشکار شد. یکی اینکه کسری بودجه دولت تا آنجاست که برای تامین آن دست در جیب ملت میبرد و دیگر اینکه برای سرکوب اعتراضها از هیچ اقدامی خودداری نمیکند.
این تحولات بیش از هر ناظری، زیر ذرهبین کاخ سفید قرار گرفت که دریافت جمهوری اسلامی و رهبری آن هم دست در جیب ملت برده و هم دست به خون ملت آغشته است. این یعنی شکاف عمیقی میان دولت و ملت ایجاد شده است.
با دیدن چنین شکاف عمیقی میان مردم و حاکمیت، چرا آمریکا برای وارد آوردن ضربهای حیثیتی به نظام جمهوری اسلامی، باید به خود تردید راه دهد؟ از قضا، در سخنان دونالد ترامپ نیز به این نکته اشاره شد. او با اشاره به سرکوب معترضان در ماجرای افزایش بهای بنزین، مدعی شد قاسم سلیمانی در سرکوب معترضان دست داشته است.
با این توضیح، قاسم سلیمانی را باید در واقع قربانی شکاف میان دولت و ملت دانست، نه صرفا قربانی حمله آمریکا. حمله آمریکا بهدلیل شکاف عمیقی بود که میان مردم و نظام رخ داده است. از همینجا میتوان نتیجه گرفت که تا وقتی جمهوری اسلامی از اعتراض مردم ترس و واهمه دارد، فاقد توانایی انتقامجویی موثر از آمریکاست.
جنبش برای کدامین هدف؟ جهانگیر گلزار
آقای دولت آبادی قلب شما چه قلبی ست؟ شکوه میرزادگی