آقای دولت آبادی گرامی سلام،
من شما را از سالهای کودکی و نوجوانی با "اوسنه بابا سبحان" و "با شبیرو" که در دوران حکومت پهلوی در کتابخانه داشتیم، با کتاب کلیدر که پس از آزادی از زندان در دهه شصت با اشتیاق آنرا میخواندم و با کتاب کلنل که در ایران اجازه نشر نیافت و مجبور بودم که آنرا به انگلیسی بخوانم، به یاد میآورم. از نظر من به عنوان یک خواننده علاقهمند چنین مینمود که محمود دولت آبادی از جمله نویسندگان معاصر ایرانی است که برخی از نوشتههایش را شاید بتوان جزئی از میراث فرهنگ جهانی دانست و گمان میکردم که برای او، همه انسانها در هر کجای جهان و به هر نژاد، رنگ، جنسیت و اعتقاد از قدر و منزلت یکسان برخوردار هستند و احتمالا به همین دلیل است که کتابهایش به بسیاری از زبانهای دیگر ترجمه و منتشر شده است.
از همین رو بخشی از صحبتهای شما با رادیو فردا با عنوان "دفاع دولت آبادی از نوشته خود در سوگ سلیمانی: «او داعش را از مرزهای ایران دور کرد.» باعث تاسف عمیق من شد. شما در جائی از این مصاحبه در دفاع از ستایش خود از قاسم سلیمانی میگوئید که "توجه من فقط به موضوع تمامیت ارضی بوده است. دو نکته جزو پرنسیبهای من بوده است؛ مردم و مرزهای ایران. او و نظامیان زیر دستش داعش را از مرزهای ما دور کردند. این برای من بسیار اهمیت داشت. مابقی قضایا [نقش او در سرکوب اعتراضات سوریه]، را من نمیدانم و وارد آن هم نمیشوم. "
من قصد آن ندارم که نظرات شما را مورد انتقاد قرار دهم، گمان نمیکنم که انتقاد در این مورد بخصوص راه به جائی داشته باشد، تنها میخواهم سرخوردگی عمیق خود را از اینکه شما که به گمان من عشق به انسان را بدون هیچ حد و مرزی در داستانهای خود جاری میکردید، در برابر نابودی یک ملت (کشته شدن صدها هزار نفر، بی خانمانی بیش از نیمی از جمعیت و ویرانی تمام زیرساختهای آنرا به نابودی سوریه تعبیر کردهام)، از ملت سوریه سخن میگویم که شما در مورد نابودی آن با چنین بیمبالاتی و بدون هیچ احساس انسانی سخن گفتهاید.
میدانید که ظهور و سقوط دولت اسلامی عراق و شام- داعش (۱۳۹۲-۱۳۹۶) در سوریه کمابیش در همان محدوده جغرافیائی بوده که جنایتهای هولناک دولت بشار اسد و حامیان او (از جمله جمهوری اسلامی ایران) در سوریه و توسط نیروهای ایالات متحده و شیعیان عراق و حامیان آنها (باز هم جمهوری اسلامی ایران) در عراق، اتفاق افتاده است. برای من غیرقابل فهم است که نویسنده انسانگرای ما که "به عنوان یک آدم، یک نویسنده محور فکر و کارش انسان است"* و به حق و با نگرانی اخبار جنایتهای داعش را دنبال کرده و نگران گسترش این جنایتها به داخل مرزهای ایران بوده، چرا نسبت به رنج کم سابقه مردم در کشورهای همجوار چنان بی تفاوت مانده است؟
شما بهتر از بسیاری از ما میدانید که در ایران معاصر هر گاه که روشنفکران با دستگاه تبلیغاتی حکومت هم صدا شدند، نوشتهها و نظرات آنان با سخاوت تمام در رسانههای دولتی امکان انتشار یافته است و بر صدر نشانده شدهاند؛ چه بهتر که اهداف تبلیغاتی حکومت از زبان کسانی بیان شود که قاعدتا بر قدرت بودهاند نه با قدرت و زمانی که به دفاع از آزادی بیان و عقیده و یا به انتقاد از حکومت پرداختند، تیغ سانسور گلوی آنان را درید، نمونههای آن در تاریخ معاصر ما بسیاراند، از سلطانپور، سعیدی سیرجانی، پوینده، مختاری، میرعلائی و حسینی و بسیاری دیگر سخن میگویم.
از همین رو برای من حیرت آور بود که در روزهائی که جوانان میهن را در آبان ۱۳۹۸ قلع و قمع میکردند و اخبار این جنایت هولناک به شکلی سیستماتیک سانسور میشد، تلاش نکردید که صدای اعتراض خود به این جنایت را که بنا بر گفته شما اجازه انتشار در رسانههای داخلی پیدا نکرده بود را به طرق ممکن به گوش مقامات و جهانیان برسانید؟ گمان میکنم که بنا بر تجربه طولانی شما از نظام سانسور در جمهوری اسلامی (و البته رژیم پهلوی) عدم انتشار اعتراض شما به آن کشتار توسط رسانههای داخلی قابل پیش بینی بود. شما با انتشار اعتراض خود به رغم سانسور حکومتی شاید میتوانستید اندک تاثیری در توقف این کشتار داشته باشید؟ شاید میتوانستید اندکی رنج بستگان قربانیان این جنایت هولناک را کاهش دهید؟
به من بگوئید: کدام دولت آبادی را باید باور کرد؟ دولت آبادی اوسنه بابا سبحان، جای خالی سلوچ و کلیدر یا دولت آبادیای که نه تنها چشم بر رنج مردمان کشورهای همجوار میبندد بلکه در برابر رنج مردمان کشورمان نیز بی تفاوت است؟
با احترام
جعفر بهکیش
*شوالیههای تنها؛ میزگرد محمود دولت آبادی و محمد مهدی بهکیش
http://tccim.ir/spconv.aspx?id=1589