هر یک از طرفین اگر به بنبست خطرناک کنونی پایان ندهند سرانجام درگیر جنگ خواهند شد
پاتریک کُبِرن - ایندیپندنت فارسی
امروز، علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، پس از هشت سال اولین خطبه نماز جمعه را برای هزاران مخاطب خواند. او کوشید تا خشم عمومی را نسبت به اشتباه هدف قرار گرفتن هواپیمای اکراینی حامل 176 مسافر، و سپس دروغ گفتن مقامات در مورد مسئولیتشان به مدت سه روز، فرو بنشاند.
خامنهای در مورد ترور «بزدلانه» قاسم سلیمانی توسط ایالات متحده سخن گفت، و بیان داشت که رئیس جمهوری ترامپ از سقوط هواپیما استفاده میکند تا «خنجر زهرآلود خود را در پشت مردم ایران فرو کند.» البته چنین عبارات و سخنانی کمک چندانی به او نمیکند، چون منتقدان، سرنگون کردن هواپیما را نیز نماد ناکارایی، دورویی، و انشقاق در حکومت تحت رهبری او میدانند.
اما ماهیت بحران با آنچه در خارج از کشور به تصویر کشیده شده میشود، تفاوت چشمگیری دارد. چون مشکل بسیار جدیتر از چند مورد سهو و خطا است. آنچه در کنار تحسین و تقبیح سلیمانی و خامنهای کمتر به چشم میخورد، این واقعیت است که سیاست هر دوی آنها در خاورمیانه مخرب بوده است.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
در طول چهار سال گذشته، ایران توانسته است تا حد زیادی بر نفوذ خود در کشورهایی که جمعیت شیعه عمدهای دارند، بیفزاید. اما نتوانسته وضعیت موجود را که خود نقش بزرگی در ایجاد آن داشته است، کنترل کند. یک جمله معروف در منطقه خاورمیانه میگوید، «ایرانیها در جمع کردن کارتها زرنگند، اما در بازی کردن با آنها ماهر نیستند.»
با وجود موفقیت ایرانیها در عراق، سوریه و لبنان، ساختار قدرت در این سه کشور شکننده و مستعد بحران است. در چهار ماه گذشته، اعتراضات عمومی عراق، لبنان و ایران را تکان داده است و در عین حال، سوریه درگیر آخرین مرحله از کشمکشهای جنگ داخلی است.
اتفاقات آینده تا حد زیادی به واکنش رهبری ایران به ترور قاسم سلیمانی، شخصی که مدیرت و فرماندهی نفوذ ایران در منطقه را برعهده داشت، بستگی دارد. چنان وقایعی میتوانند ایران را به سوی جنگی تمام عیار با ایالات متحده ببرند، یا احتمالا به سوی نوعی توافق سازشکارانه تغییر جهت دهند.
هیچ یک از طرفین خواهان جنگ نیست؛ چنان که این واقعیت را میتوان در تأخیر آمریکا در اعلام زخمی شدن ۱۱ سرباز آن کشور در حمله موشکی ایران به دو پایگاه آمریکایی در عراق در تاریخ ۸ ژانویه دید. در آن زمان، ترامپ به جهانیان اطمینان داد که در بین نیروهای آمریكایی هیچ تلفاتی وجود ندارد، و بنابراین نیازی به تلافی نیست. از طرف دیگر، به شبهنظامیان ایرانی در عراق دستور داده شده است که در راستای جلوگیری از تشدید بحران، از حمله به مراکز آمریکایی خودداری کنند.
در درازمدت، اگر ایران به سیاستهای سلیمانی و خامنهای ادامه دهد، ناچار خواهد بود برای دور زدن تحریمهای آمریکا، با شدت کمتری جنگ را از سر بگیرد. پیش از گام نهادن در جنین روندی، ایران باید تصمیم بگیرد که آیا میخواهد از حذف سلیمانی برای تدوین استراتژیهای جدیدی استفاده کند که جایگزین استراژیهای ناموفق قبلی شود، یا خیر.
هیچ کس به اندازه عراقیها که میدانند درگیری ایالات متحده و ایران در خاک آنها رخ میدهد، به تحولات سیاسی در تهران اهمیت نمیدهد.
مجله اینترنتی «میدل ایست آی» به نقل از یک سیاستمدار برجسته عراقی، نوشته است: «ایران در وضعیتی بسیار بحرانی قرار دارد. سیاستی که خامنهای تا کنون در مدیریت پرونده عراق و منطقه دنبال میکرد، دیگر موفقیتآمیز نیست. سپاه پاسداران ایران در عراق مشکلاتی ایجاد کرده است که به معضلی برای ایران تبدیل شده و مانع مذاکرات ایرانیها با ایالات متحده شده است.»
بحث و گفتوگوهایی که اکنون در ایران صورت میگیرد، درمورد این است که آیا سپاه باید به مأموریت خود در پرونده عراق ادامه دهد، یا باید آن را به نهاد دیگری، مانند وزارت اطلاعات یا وزارت امور خارجه واگذار کند. اسماعیل قاآنی، معاون سابق قاسم سلیمانی، که اکنون به عنوان جانشین وی رئیس نیروی قدس شده است، تا کنون مسئولیت رسیدگی به (سیاستهای ایران در) افغانستان را برعهده داشته است و آشنایی کمتری با خاورمیانه دارد.
صرفنظر از فشار آمریكا برای منزوی كردن ایران، بسیار به نفع ایرانیها است که نقش عملی و میدانی کمتری در عراق داشته باشند، و منتظر بمانند که دولت عراق و احزاب سیاسی شیعه، آمریکا را از آن کشور بیرون کنند. در سوریه، جایی که ایران پس از سال ۲۰۱۱ حمایت از رئیس جمهوری آن کشور، بشار اسد، را سازماندهی میکرده است، نیز امکان عقب نشینی ایران وجود دارد، زیرا اسد تا حد زیادی در جنگ پیروز شده است و میتواند در قدرت بماند، و از سال ۲۰۱۵ به این سو نیز عملا روسیه نقش اصلی حمایت از وی را برعهده گرفته است.
با توجه به این تحولات، باید تهران و واشنگتن بتوانند آسانتر از آنچه به نظر میرسد، در مورد کاهش فعالیتهای منطقهای ایران توافق کنند. اما مشکل اصلی این است که در سیاست خاورمیانه، همه همواره تمایل دارند که بیش از ظرفیت خود خطر کنند، و بهویژه با اعتماد به نفس بیش از حد، معتقدند که میتوانند حریف خود را برای همیشه از میدان بیرون کنند. ایالات متحده بارها در افغانستان، عراق و سوریه، به این دام افتاده است، و چنین به نظر میرسد که به احتمال زیاد در رویارویی با ایران نیز این رویکرد تکرار خواهد شد. این وضعیت، صرفنظر از مقاصد هر یک از طرفین، میتواند به شکل بنبستی خطرناک باقی بماند که هر لحظه ممکن است به جنگ تمامعیار ختم شود.
خواست حداکثری ایالات متحده در مورد تجهیزات هستهای، موشکهای بالیستیک و نفوذ منطقهای ایران، در عمل به این معناست که آمریکا خواهان تغییر رژیم یا کاپیتولاسیون است. هر دو نتیجه ممکن است؛ اما احتمال هیچ یک زیاد نیست. رهبران نظام حاکم بر ایران، در هنگام رویارویی با تهدید متحد میشوند، و آمادهاند تا از هر ابزاری برای ماندن در قدرت استفاده کنند. پایتختهای غربی از زمان سرنگونی شاه در سال ۱۹۷۹، به امید پایان دادن به حکومت آخوندی در تهران بودهاند، اما تلاشهای آنها فایدهای نداشته است.
رئیس جمهوری ترامپ، در ماه مه از توافق هستهای با ایران خارج شد بدون آن که روشن و مشخص توضیح دهد که آن توافق چه مشکلی داشته است، یا چه چیزی را جایگزین آن خواهد کرد. از آن زمان تاکنون، ایران و آمریکا هر دو اقداماتی کردهاند که میتواند اقدام جنگی تلقی شود، که در اوج آن طی چند ماه گذشته، ایرانیها به تجهیزات نفتی عربستان حمله کردهاند، و ایالات متحده سلیمانی را ترور کرده است. در هر یک از این موارد، طرفین از انتقام تمامعیار خودداری کردهاند. اما این، خویشتنداری بر لبه تیغ است و نمیتواند تا ابد ادامه یابد. مبنای لازم برای رسیدن به یک توافق وجود دارد؛ با این حال، وجود آن بدان معنا نیست که توافقی شکل خواهد گرفت.
کدام تقدیر؟ احمد زیدآبادی