از زمانی که کشورهای غربی متوجه دردسری به نام جمهوری اسلامی شدند، همواره دو رویکرد برای مقابله با جمهوری اسلامی در بین آنها مطرح بوده است؛ رویکرد نرم و رویکرد سخت.
رویکرد نرم به ایجاد تغییرات گام به گام در رژیم حاکم بر ایران معتقد است که از طریق تعامل متقابل با جمهوری اسلامی در این حکومت ایجاد شود ولی رویکرد سخت به تغییر سریع معتقد است و راه تقابل در پیش میگیرد. پس از آنکه طرح خاورمیانه بزرگ به خاطر برخی دلایل از جمله اقدامات سپاه قدس ایران در عراق و افغانستان زمین گیر شد و نتوانست در گام بعدی گریبان گیر جمهوری اسلامی ایران شود، افکار عمومی آمریکا به خاطر کشته شدن سربازان آمریکایی در این دو کشور به باراک اوباما که معتقد یه رویکرد نرم در قبال ایران بود، اقبال نشان داد و او رئیس جمهور آمریکا شد. اوباما توانست اروپائیان را که به خاطر نزدیکی جغرافیایی با ایران (دلایل ژئوپلتیک)، همواره به رویکرد نرم اعتقاد بیشتری داشتهاند، با خود همراه سازد و با اعمال شدیدترین تحریمهای سازمان ملل علیه ایران باعث شود ایران مجبور به امضای توافق نامه برجام شود. در واقع، طرفهای این توافق نامه معتقد بودند میتوانند با ایران به مصالحه تدریجی از طریق توافق نامههای دیگری در زمینههای دیگر برسند تا بنا بر محاسباتشان استحالهای درونی و تدریجی را به حکومت ایران تحمیل کنند. دیری نپایید که دیده شد، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بدنه متصلب حاکمیت در ایران با آگاهی از همین هدف اروپاییها (عقب راندن گام به گام آنها از قدرت و استحاله تدریجی در جمهوری اسلامی از طریق تقویت سرمایه داری، جامعه مدنی و برخی اصلاح طلبان در ایران)، بی کار ننشست و توسط پولهای به دست آمده از برجام، اقدام به گسترش حوزه نفوذ خود در خاورمیانه و تحریک عمدی غرب توسط آزمایشات موشکی همراه با نوشتن شعارهای نابودی اسرائیل کرد. به عبارت دقیق تر، سپاه و حاکمیت متصلب در ایران فقط نیاز مقطعی به اروپاییها و اصلاح طلبان داشتند! همین که نیازشان برطرف شد، به همه کسانی که دلخوش به این توافق بودند، پشت پا زد و به مسیر همیشگیاش (مسیر اهداف قدرت افزای ایدئولوژیکش)، بازگشت تا این واقعیت بدیهی را با عملشان فریاد زنند که اگر شما روش نرم را تبلیغ میکنید تا ما را مجبور به قبول تغییرات تدریجی کنید، هیچ دلیلی ندارد که ما هم متوجه این شگرد شما شویم و فقط به قدر گریختن از مهلکه با شما کنار بیاییم! دقت کنید به واژگان "نرمش قهرمانانه". نرمشی که معلوم است قصد کوتاه آمدن در آن نیست و نهایتا برای گذر از مانع است. این گونه حرف زدن رمزگونه آقای خامنهای برای اطرافیانش کاملا شناخته شده است تا آنها به خاطر امتیازات داده شده برآشفته نشوند و بفهمند این توافق یک عقب نشینی موقتی و برای حملات بیشتر است.
از دیگر سو، مدتی کوتاه پس از به دست آمدن برجام و پس از پایان دوران باراک اوباما، بخش هایی از جامعه آمریکا که ناامید از دو جناح دموکرات و جمهوری خواه شده بودند، ناگهان با سیاستمداری پوپولیست مواجه شدند که خوب میدانست چطور حرف دل آنها را بزند و آنها را به نفع خود بسیج کند. در کمال بهت و ناباوریِ ناظران سیاسی، دونالد ترامپ سدها و موانع فتح قله ریاست جمهوری آمریکا را یکی پس از دیگری شکست و بر اریکه قدرت نشست! بنا بر تحلیل بسیاری از تحلیل گران، پس از قدرت گیری دونالد ترامپ جهان وارد دوران پیش بینی ناپذیری شد. ترامپ هم مثل هر سیاستمدار پوپولیست دیگری تکیه گاه قدرتش را نه خواص بلکه عوامی میبیند که اگر میخواهد در دور بعد هم رئیس جمهور شود میبایست، به وعدههایش نسبت به آنها عمل کند و به مطالبات سیاستمداران دو جناح از خودش بی اعتنا بماند. یکی از وعدههای او کنار گذاشتن برجام به عنوان یک توافق نامه ضعیف بود. بنابراین، او که از ابتدا متعلق به رویکرد سخت تغییر در ایران بود، وارد راهی شد که انتهایش تنش حداکثری همراه با پرهیز از جنگ بود. او جنگ نمیخواهد چون خروج نیروهای آمریکایی از خاورمیانه نیز یکی دیگر از وعدههای او بوده است. او که همزمان به دو هدف افزایش فشار بر ایران و خروج از منطقه خاورمیانه معتقد بود، در واقع دو هدف متناقض را دنبال میکرد. اوج این تناقض فکری زمانی بر خود دونالد ترامپ به عنوان یک بیزینس مَن ناآشنا با دنیای پیچیده سیاست و روابط بین الملل مشخص شد که ایران به خاطر اِعمال "تحریمهای حداکثری" رو به افزایش تنش با آمریکا و متحدانش در منطقه خلیج فارس آورد. وقتی پهپاد آمریکایی توسط ایران سرنگون شد، وقتی حملاتی از ایران به نفت کشها شد، وقتی ایران به پالایشگاه آرامکوی عربستان سعودی حمله کرد، هنوز اعتقاد ترامپ بر این بود که میتوان ایران را تحت فشار قرار داد تا با ایران به توافقی بهتر از برجام رسید ولی وارد جنگ هم نشد. اما مدتی پس از آنکه آرامکو مورد حمله واقع شد، به طرز عجیبی جامعه ناراضی عراق شروع به اعتراض نسبت به حکام عراقی و نفوذ ایران در عراق کرد! این خیزش درست چند هفته پس از حمله به آرامکو میتوانست با جرقه کسانی به خرمن خشک نارضایتی عراقیها باشد که به تازگی از جمهوری اسلامی زخم خورده بودند ولی به خاطر پرهیز دولت آمریکا از جنگ، حمایت قاطعی از جانب دولت آمریکا ندیدند. این رفتارهای دونالد ترامپ که دو هدف متناقض را دنبال میکرد، حکومت ایران را در تداوم مسیرش مصمم تر از قبل کرد چون میپنداشت ترامپ تحت هیچ شرایطی تمایلی به جنگ ندارد و همزمان در داخل آمریکا و توسط مخالفین ترامپ تصویری ضعیف از او به افکار عمومی آمریکا مخابره میشد. ترامپ به شدت تحت فشار بود. همزمان خیزش عراقیها با سرکوب شدید گروههای نیابتی ایران (حشدالشعبی و غیره)، مواجه شد ولی باز هم مخالفت جدی جهان غرب را برانگیخته نکرد! سپس حکومت جمهوری اسلامی ایران که اساسا یک حکومت تمامیت خواه با مشخصه اصلی سیری ناپذیری در گسترش قدرت به تمام ابنای بشر است، باز هم گستاخ تر شد و فکر کرد بدون ملاحظه کشورهای دیگر میتواند نه تنها بنزین را در ایران گران کند بلکه حالا حتی میتواند دست به خونین ترین سرکوب خیابانی طول عمرش بزند. در واقع، سرکوب شدید معترضان از همان روزهای اول نشان از برنامه ریزی حکومت برای این سرکوب داشت. یعنی حکومت ایران دچار بیش برآورد قدرتش شد و اشتباهی تاریخی در آبان ۱۳۹۸ انجام داد که صدها یا هزاران نفر را کشت. حکومت ایران جلوتر رفت و از خط قرمزی دیگر رد شد و آن حمله موشکی گروههای نیابتیاش به پایگاهی آمریکایی و کشته شدن یک آمریکایی و مجروح شدن چند آمریکایی بود. درست در این مقطع بود که ترامپ با دیدن یک اقدام دیگر ایران متوجه شد نمیشود هم در تحریمها سرسخت باشد و هم از مقابلههای جدی تر از تحریم (مقابلههای نظامی)، با ایران پرهیز کند. این دو هدف متناقض داشت باعث تشدید حملات ایران در منطقه به منافع آمریکا میشد و قاعدتا از نظر رئیس جمهور آمریکا نمیتوانست تحمل شود.
اقدامی که ایران انجام داد و کل محاسبات و روش ترامپ در قبال ایران را تغییر داد این بود که حاکمیت در ایران برای انجام مذاکرات با یک ترامپ ضعیف بعد از استیضاحش در سنای آمریکا خیز برداشت. نشانهاش هم این بود که روحانی برای مهیا کردن مقدمات مذاکره به ژاپن رفت. درست در همین جا ترامپ متوجه شد، حکومت ایران به توافق با ترامپی ضعیف نیاز دارد تا امتیازاتی از او بگیرد که بعدها میتواند به گودالی پشت پای او تبدیل شود که دموکراتها ضعفهای توافق جدید را به رخ ترامپ بکشند و وجهه او را نزد افکار عمومی آمریکا خراب کرده و انتخابش در دور دوم ریاست جمهوری شکست بخورد. درست در همین جا بود که حکومت دوگانه ایران که از یک سو با عقلانیت ایدئولوژیک و از دیگر سو با حماقت ایدئولوژیک اداره میشود، با حمله موشکی مذکور به پایگاه آمریکایی وارد دوران جدیدی از تقابل با ایالات متحده آمریکا شد. سپس ترامپ برخلاف انتظار حکومت ایران اقدام به مقابله شدیدتری کرد و پنج انبار مهمات متعلق به گروههای نیابتی ایران در مرز عراق و سوریه را نابود کرد که طی آن ۲۵ تن از نیروهای مورد حمایت ایران کشته شدند. حکومت ایران که در این مقطع هنوز متوجه تغییر رویکرد ترامپ نشده بود، فکر کرد میتواند با حمله نیروهای نیابتی به سفارت آمریکا در بغداد نیروهای اجتماعی را به سمت بیرون کردن آمریکاییها از عراق سوق دهد و جهت اعتراضات اخیر عراقیها را به سمت تضاد با آمریکاییها کج کند. مثل همیشه در مرکز سازمان دهی این نیروها قاسم سلیمانی قرار داشت که با تحرکاتش در منطقه در حال تحریک عراقیها به اخراج آمریکاییها از منطقه بود. اما قاسم سلیمانی پیش از این نیز ضربات سنگینی به آمریکاییها در عراق وارد کرده بود که دولتهای آمریکا را به خونش تشنه کرده بود ولی پرهیز از راه افتادن یک جنگ دیگر در منطقه مانع از کشتن او توسط روسای جمهور آمریکا میشد. این بار وضعیت قاسم سلیمانی کاملا با قبل فرق داشت. او درست در مرکز تنشی رو به تزاید ایستاده بود!
خودتان را بگذارید جای دونالد ترامپ؛ ترامپ از یک سو متوجه هدف حکومت ایران برای انجام مذاکره با او در شرایط ضعف نسبی وجهه او نزد افکار عمومی، بعد از استیضاح شده (دشمن خارجی) و از دیگر سو میبیند تصویرش از دو جهت دارد توسط مخالفینش مخدوش میشود (دشمنان داخلی). هم به این صورت که از نظر مخالفینش او به ضربات حکومت ایران به منافع آمریکا در منطقه جواب نداده پس ضعیف است و هم به این صورت که از نظر دموکراتهای کنگره "باید در سنای آمریکا استیضاح شود چون از قدرتش به عنوان رئیس جمهور سوء استفاده کرده و با استمداد از یک کشور بیگانه (اوکراین) در پی شکست رقیب انتخاباتیاش (جو بایدن)، بوده است". اگر شما در این شرایط باشید چه میکنید؟ حکومت ایران دارد به اخراج تحقیرآمیز آمریکاییها از عراق و منطقه نزدیک میشود و از دیگر سو، وجهه شما به عنوان یک رئیس جمهور به شدت در معرض خطر است. هر دوی این مشکلات با کشتن یک فرمانده دشمن که پیش از این نیز بسیاری از سربازان شما را کشته و ضربات مهلکی به کشور شما وارد کرده، حل میشود. آیا در این شرایط دست روی دست میگذارید تا یک حکومت متخاصم قدم به قدم به هدفش نزدیک تر شود یا اینکه با کشتن فرمانده ارشد آن حکومت ضربه شصت محکمی به او نشان میدهید تا بیشتر پیشروی نکند؟
سپس، حکومت ایران با جمعیتی در تشییع جنازه قاسم سلیمانی مواجه میشود که خودش هم انتظارش را ندارد! حاکمان ایران از مدتها پیش قاسم سلیمانی را نه به عنوان قاتل معترضان سوریه و عراق و آواره کننده آنها بلکه او را به عنوان قهرمانی تبلیغ کرده که داعش را دور از مرزها شکست داده تا امنیت ایرانیان تامین شود! البته که بخشی از این جمعیت با تهدید و تطمیعهای همیشگی به صحنه نمایش حکومتی آمدهاند ولی بخشی نیز واقعا گول تبلیغات جمهوری اسلامی را خورده و تصویر یک قهرمان از قاسم سلیمانی در ذهن دارند اما تا این تشییع جنازه برقرار نشده، خود جمهوری اسلامی هم نمیداند عمق نفوذ این تبلیغات در افکار عمومی تا چه حد است. پس با دیدن جمعیت متعجب، خوشحال و گستاخ تر از پیش شده و عربدههای "انتقام سخت" سر میدهد، غافل از آنکه ناکارآمدیاش در تربیت نیروهای متخصص جنگی در کمین خودش نشسته است و ادعاهایش گنده تر از توانش است!
شب حمله فرا میرسد. قاعدتا سپاه برای حفظ جان مسافران هوایی باید دستور لغو پروازها را به دولت بدهد ولی از جهتی هم اعتمادی به دولت ندارد که حمله لو نرود (اثرات شوم حاکمیت دوگانه و دولت نمایشی در ایران) و هم اگر پروازها حتی برای دقایقی لغو شود، آمریکاییها متوجه برنامه حمله میشوند پس سپاه خودخواهانه دست به حماقتی باور نکردنی میزند تا در پوشش شرایط عادی دست به اقدام نظامی بزند! در چنین شرایطی در آسمانهای ایران موشکها از پایگاهی در کرمانشاه بلند میشوند و سریعا توسط ماهوارههای غربی دیده شده و پیام اخطار به پایگاه یا پایگاههای نظامی آمریکا در عراق مخابره میشود و مطابق گزارش شبکه خبری بی بی سی از پایگاه امریکایی در عراق سربازان آمریکایی دو دقیقه از زمان پرتاب وقت داشتهاند که وارد پناهگاهها شوند. این دو دقیقه یعنی اینکه بر خلاف شایعات داغ این روزها به احتمال قوی خبری از سوی ایران به نیروهای آمریکایی حاضر در عراق در کار نبوده است بلکه علت کشته نشدن سربازان امریکایی رصد ماهوارهها بوده است. نشانه قصد جدی سپاه برای کشتن آمریکاییها همین است که حمله موشکی با فاصله انجام شده است تا پس از حمله اول و کمک رسانی به آسیب دیدگان احتمالی حمله اول، در حمله دوم تلفات بیشتری ایجاد شود - مطابق گزارش بی بی سی این برداشت را خود سربازان آمریکایی داشتهاند. از دیگر سو، دونالد ترامپ هم که قصد جنگ ندارد و از رصد موشکها توسط ماهوارهها مطمئن است و نیروهای آمریکایی هم در آماده باش کامل هستند، دستور ساقط کردن موشکها توسط گنبد آهنین را نمیدهد تا موشکها بدون مانع جدی بر زمینهای پایگاه نظامی فرود آیند، در حالیکه سربازان در پناهگاهها هستند، تا حکومت ایران هم بتواند جلوی افکار عمومیاش ادعا کند به امریکا حمله کرده و در عین حال این ماجرا بیش از این تشدید نشود و جنگ تمام عیاری به راه نیفتد. در نهایت، خسارات مالی و نه جانی وارد میشود و حکومت ایران هم طبق معمول شروع به تبلیغات وسیعی در مورد تعداد کشته شدگان آمریکایی میکند تا به افکار عمومی بگوید آن "انتقام سخت" که وعده داده شده بود، گرفته شد.
بعد ایران در وضعیتی است که منتظر پاسخ احتمالی آمریکایی هاست و نیروهای پدافند هوایی ایران هنوز در آماده باش کامل هستند. فاجعه رخ میدهد و هواپیمایی حامل نخبگان ایرانی مورد اصابت موشک تورنودو قرار میگیرد و سقوط میکند! حالا سه روز از فاجعه گذشته و افکار عمومی در بهت و حیرت از طریق رسانههای خارجی احتمال حمله موشکی سپاه به هواپیما را میدهند. نهایتا حکومت ایران که راه فراری نمیبیند، مجبور به اعتراف به افتضاحی پس از بروز یک افتخار (تشییع جنازه میلیونی یک سردار سپاه)، میشود. موج اعتراضات پر از خشم ایرانیان در تهران و چند شهر دیگر بر میخیزد. تابلوی غرور جمهوری اسلامی در ماجرای تشییع جنازه میلیونی قاسم سلیمانی چنان لکه دار میشود که نمایش عربده کشی و تهدید به انتقام سخت جایش را به شرمساری (البته نمایش شرمساری!) میدهد. حالا آبروی جمهوری اسلامی نزد بخش هایی از افکار عمومی داخل ایران رفته و ترامپ هم تازه با اثرات عمیق روش سرسختانهاش در قبال جمهوری اسلامی مواجه شده است؛ یعنی او در کمال حیرت میبیند که دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی از روی پرچم آمریکا رد نمیشوند!!! ناگهان تابلوی نقاشی بسیج عمومی در آن تشییع جنازه حکومتی، تمام رنگ و لعابش را از دست میدهد! یک جماعت چند هزار نفری از دانشجویانی از اقشار و شهرهای مختلف جامعه ایران حریف یک جماعت چند میلیونی میشوند و وضعیت کاملا وارونه میشود؛ ترامپ این را نشانه یک دستاورد بزرگ میداند. او متوجه یک تحول اساسی و بزرگ شده است. برای اولین بار است که دیده میشود یک جماعت از نخبگان ایرانی که از همه جای ایران آمدهاند، به پرچم آمریکا احترام میگذارند و از روی آن رد نمیشوند! درست از همان کشوری که از چهل سال قبل به پرچم کشورهای لیبرال بی احترامی میکند و آن را آتش میزند و این رفتار زشت را به دیگر ملل نیز یاد میدهد، اولین بارقههای امید به احترام و صلح با لیبرال دموکراسیها بر میخیزد. این را ترامپ در توئیتش به حق یک دستاورد بزرگ برای خودش میداند؛ رفتاری که به احتمال قوی در دیگر دانشگاهها تکرار خواهد شد و تضادهای بی پایه برخی دانشجویان سوسیالیست مورد حمایت حاکمیت با لیبرالیسم هم در میانه این تحولات و مخصوصا با حمایتهای ترامپ از اعتراضات آینده مردم ایران به سرعت فراموش خواهد شد.
حالا ترامپ چه راهی پیش روی خودش میبیند؟ سازش و کوتاه آمدن در مقابل ایران تا به یک توافق جدید برسد و این سازش وجهه او را نزد افکار عمومی ترمیم کند؟ یا حمله دفاعی جهت به شکست کشاندن شدیدتر حاکمان ایران در مقابل رئیس جمهور آمریکا و جامعه جنبشی ایران؟ آن نوع حملات دفاعی که اگر موفق شود، باعث افتخارش خواهد شد. افتخار به در پیش گرفتن "راه حل سخت" در قبال حکومتی که تمام غرب با آن مشکل دارد. یعنی اگر ترامپ در پیش برد اهدافش در قبال ایران موفق شود این تنها او نیست که پیروز میدان شده است بلکه یک گفتمان دیرینه و به تبع آن یک جماعت طرفدار آن گفتمان هستند که پیروز از میدان خارج میشوند. به عبارت دقیق تر، هر پیش روی با این روش گفتمان "راه حل سخت" را قوی تر از سابق خواهد کرد و مقاومتهای جمهوری اسلامی در قبال آمریکا به دلیل هژمونی آمریکا نسبت به ایران تبدیل به دامی برای جمهوری اسلامی خواهد شد که هر با شکست جمهوری اسلامی برایش به منزله بسیج بیشتر غرب حول محور گفتمان "راه حل سخت" خواهد بود و کار مدام برایش سخت تر خواهد شد؛ حتی اگر روزی برسد که ترامپ نباشد و یک رئیس جمهور دموکرات بی اعتقاد به گفتمان "راه حل سخت" به خاطر فشار گفتمانی مجبور به تداوم فشار به جمهوری اسلامی شود.
فرض کنید ترامپ و جمهوری خواهان پیش از نشان دادن تاثیر گسترده "راه حل سخت" بر کاهش قدرت جمهوری اسلامی، در جلسه استیضاح با اسناد محکمی روبرو شوند که دست آنان را در رد صلاحیت از ترامپ ببندد و او توسط هم حزبان خودش به خاطر الزام سناتورها به عمل به قوانین ایالات متحده آمریکا برکنار شود. در این صورت چه رخ خواهد داد؟ در این شرایط جمهوری اسلامی بر سر دوراهی قرار خواهد گرفت. اگر رهبر جمهوری اسلامی به توصیه عاقل ترین افراد قومش - که البته موزی ترینهایشان هستند - عمل کند، دست به سرکوب داخلی و سازش موقتی خارجی (عدم گسترش حوزه نفوذ در منطقه و عدم گسترش عملی برنامه هستهای و عدم انجام آزمایشات موشکی که همگی تحریک کننده اروپاییها هستند)، میزند تا در مدت زمامداری معاون رئیس جمهور در آمریکا که دارای قدرت قانونی ولی فاقد قدرت سیاسی جهت پیش برد تضاد جدی با جمهوری اسلامی است، مانع از رشد جنبشهای اعتراضی داخل ایران شود و از دیگر سو، مانع از رشد فشارهای خارجی بر خودش شود. یعنی وضعیتی یخ زده ایجاد میکند تا در وقت مقتضی دوباره به برنامههای تمامیت خواهانه و ایدئولوژیکش در رویای فتح جهان برگردد (درست مثل قضیه برجام که کوتاه نیامد بلکه فقط یک نرمشی کرد تا آن گونه که دوست داشت، در نهایت خودش قهرمان باشد نه طرف مقابلش. "نرمش قهرمانانه"!). اگر او به برخی احمقان ایدئولوژیک اطرافش توجه کند و توصیههای آنها را اجرا کند، شروع به سرکوب داخلی و گسترش حوزه نفوذ خارجی میکند که در این صورت خیلی زود مهر تاییدی بر درستی گفتمان "راه حل سخت" میخورد و اروپاییها هم به جبهه کسانی خواهند پیوست که معتقد به برخورد سخت با جمهوری اسلامی هستند. بیایید با همین فرض برکناری ترامپ کمی جلوتر برویم تا ببنیم چه سناریوهایی از سوی آمریکاییها محتمل است. انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشود و یک نفر معتقد به رویکرد سخت یا نرم در مقابل ایران رئیس جمهور آمریکا میشود. اگر رویکرد سخت بر قدرت تکیه زند کاملا معلوم است عاقبت جمهوری اسلامی چیست؛ تسلیم یا نابودی! اگر رویکرد نرم به قدرت تکیه زند، جمهوری اسلامی در مسیر سخت رسیدن به توافق جدید با آن رئیس جمهور باید بتواند اعتراضات بالقوه داخل ایران را پیشگیری کند یا به هر وضعی که شده زیر ضربات مهلک اعتراضات داخلی زنده بماند. پس از آنکه به احتمال ضعیف به توافقی دست یافت که قاعدتا در آن بده و بستانی هست، باز هم با تمسک به امکاناتی که از برکت توافق به دست میآورد، به مدار ایدئولوژیک انقلابیاش بازمی گردد و حملات شدیدترش و میل شدیدترش به گسترش حوزه قدرتش در منطقه و جهان موجب میشود که رویکرد سخت ترامپ به یادها آید و آن وقت اتحادی در میان غربیها در قبال ایران شکل بگیرد که به کلی رویکرد نرم را کنار گذارند و با شدیدترین تحریمها و حتی جنگ این حکومت توتالیتر را از پای درآورند.
حالا فرض کنید ترامپ برکنار نشده ولی از طرفی با وجهه نسبتا مخدوشی از جلسه سنا بیرون آمده و از دیگر سو، تجربه سرسختی در مقابل حکومت ایران حتی به خود او هم بیش از پیش اثبات کرده که راه ترمیم وجههاش نزد افکار عمومی آمریکا نه کوتاه آمدن در مقابل این حکومت به هر قیمتی بلکه ادامه سرسختی با آن است تا اثرات و نشانههای بیشتری در تایید درستی کاربرد "راه حل سخت" به بیرون از ایران مخابره شود. اثراتی که به زعم ترامپ خودش را در اعتراضات ایرانی به گونههای مختلفی جلوه گر خواهد ساخت. همان طور که توضیح داده شد، اگر ترامپ بماند، ادامه مسیر تقابل توسط او جمهوری اسلامی را به سیاهچاله تبلیغاتی خودش خواهد کشاند چون بر اساس آن تبلیغات مدام باید به مقابله به مثل بپردازد و معلوم است در این دعوا کدام طرف قوی تر است و برنده خواهد شد. تداوم مسیر توسط ترامپ به افزایش فساد، شکاف در بدنه حاکمیت، شکاف حکومت/ملت، تشدید اعتراضات، ریزش نیروهای حاکمیتی به سمت ملت و در نهایت لاغر شدن قدرت توتالیتر ظرف مدتی بسیار کوتاه از زمان شروع ریزش منجر خواهد شد و سقوط، آخرین پرده نمایش این حکومت خواهد بود؛ اگر و تنها اگر ترامپ بتواند سکان این کشتی را محکم بگیرد و تنشهای نظامی را کنترل کند. فشار ناگهانی به جمهوری اسلامی منجر به واکنشهای ناگهانی از طرف این حکومت خواهد شد و در یک جنگ بخشهای مردد ملت پشت این حکومت صف آرایی خواهند کرد و چهره یک مدافع امنیت ملت و مظلوم از حکومت در ذهنشان ترسیم خواهد شد چون همانها که به قاسم سلیمانی به دیده تامین کننده امنیت مینگرند، همانها هم دیگر توجه نخواهند کرد که این حکومت چقدر شرور است و نباید پشت آن جمع شوند! در وضعیت جنگی، بخشهای مخالف جامعه ایران هم در سکوت و فردیت و انفعال در مقابل شرایط امنیتی حاکم بر جامعه فرو خواهند رفت. بنابراین، تنها راه به سقوط کشاندن چنین رژیمی همان فشارهای تحریمی است که مثلث فساد، نارکارآمدی و در نتیجه عدم مشروعیت را خیلی آرام و اهسته تقویت و تکمیل کند تا تبلیغات رسوب کرده ایدئولوژیک رژیم از اعماق ذهن افراد جامعه آرام آرام پاک شود. در حال حاضر، به تقویت و تکمیل این مثلث بسیار نزدیک شدهایم ولی تشییع جنازه قاسم سلیمانی نشان داد که هنوز این مثلث باید توسط تحریمها تقویت شود و خیلی هم تدریجی و آهسته تقویت شود که منجر به تنشهای نظامی بین ایران و آمریکا و بسیج تودهای نشود.
در نتیجه، تا حدود زیادی سرنوشت و آینده ایران در مقطع کنونی نه فقط در دستان ترامپ و نه فقط جمهوری خواهان حامی تشدید و تداوم تحریم هاست، بلکه در مقطع حساس کنونی، در دست سرسخت ترین مخالفین دموکرات ترامپ است که احتمالا قرار است اسنادی بر علیه ترامپ رو کند که او را به دو مسیر محتمل بکشاند: برکناری یا تخریب چهره! برکناری به ضرر جنبش آزادی خواه در ایران است چون تضعیف رژیم در ایران را وارد دورانی از بلاتکلیفی خواهد کرد و تخریب چهره اگر ترامپ سکان دار خوبی برای پیش برد تدریجی تحریمها باشد، به نفع جنبش آزادی خواهی در ایران خواهد بود چون ترامپ در پی تداوم مسیر برای اثبات حقانیت "راه حل سخت" است و این اثبات به شدت چهره او را نزد رای دهندگان آمریکایی ترمیم خواهد کرد. ترمیم چهرهای که ترامپ تا قبل از کشتن قاسم سلیمانی از طریق رسیدن به توافق با ایران دنبال میکرد ولی حالا با دیدن اثرات این کشتن و خصوصا اقدام دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی تهران بیش از پیش متوجه شده حتی یک توافق جدید در مقابل از پا درآوردن حکومتی شرور بسیار کوچک است. فقط تصور کنید جمهوری اسلامی در زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ از پا درآید! وجههای اسطورهای از او در افکار عمومی آمریکا باقی خواهد ماند که نرمشهای اوباما در کنارش رذیلت محسوب خواهد شد نه فضیلتی شایسته جایزه صلح نوبل.
این تصوری است که اکنون در ذهن ترامپ نقش بسته:
کاری بزرگتر از یک توافق که فراتر از منافع آمریکاییها، برای کل جهان غرب مفید واقع شود!
یعنی از بیخ و بن کندن شری که چهل سال است غرب را گرفتار خودش کرده است.
حسام (اسم مستعار)