آقای حامد اسماعیلیون گرامی و دادخواه،
با شما و تمام خانواده های زخم خورده پرواز ۷۵۲ تهران- کیف، احساس همدردی عمیقی دارم و به شدت از این همه ظلم و پلیدی و دروغ گویی حاکمان جنایت کار حکومت اسلامی ایران خشمگین و در رنج ام. با آن جنایتی که بر سر پریسا و ری رای تان آوردند و با آن ایستادگی های تان در برابر این جانیان و با آن چه کردید و می کنید و می نویسید، با درد زخمی که بر جان و تن تان نشاندند و با رنجی که می کشید و با فریادهایی که می زنید و با ایستادگی های تان برای ادامه راه دادخواهی، به شدت همراهم و بر جان و تنم می نشیند و با تمام سلول های بدنم احساس تان را درک میکنم.
هرچند این جنایت هم چون دیگر جنایت های این همه سال، جان و تنم را به شدت خراش داده و گاه گریه امان ام را بریده است، ولی خوشحالم که توان ایستادگی برای دادخواهی را دارید و امید که هم چنان سلامت و پر توان بمانید و راه تان را ادامه دهید. امیدوارم دیگر خانوادههای زخم خورده در این پرواز جنایت بار را نیز با خود همراه کنید و با پیگیری راه دادخواهی، بتوانید مسئولان جنایت کار حکومت ایران را به پای میز محاکمه بکشانید. بی تردید من و بسیاری از ما خانوادههای زخم خورده و دادخواه نیز همراه تان خواهیم بود.
هیچ کدام از شما را از نزدیک نمی شناختم؛ پریسا و ری را، پونه و آرش، آیدا و آروین، سارا و سیاوش، نیلوفر و سعید، مژگان و پدرام و درینا و دنیا، و سام و منصور و ... و بقیه جان های عزیزی که در این پرواز مرگ بار به قتل رساندند و شما بازماندگان داغدار را، ولی زخمی که بر جان و تن تان نشاندند، آواری که بر سرتان خراب کردند، جنایتی که در حق عزیزان تان مرتکب شدند، شکنجه ای که پس از این جنایت به شما دادند و می دهند، من و بسیاری از ما خانوادههای زخم خورده را با شما آشنا کرد و دردتان را با اعماق وجود حس کردیم و برایش سوختیم و زار زار گریستیم و خشم من و بسیاری از ما از پلیدی این جانیان فاسد و دروغگو و فریبکار دو چندان شد.
گاه با خود میگویم کاش، ای کاش! شماها نیز در طی این سال ها با ما آشنا و دوست می شدید و زخم ما را زخم خود می دانستید و با ما همراه می شدید و با هم قدم بر می داشتیم، شاید اگر چنین می شد، این حکومت پلید نمیتوانست این همه سال دوام بیاورد و هر روز و هر روز جنایتی دیگر را مرتکب شود.
حال نیز نمی دانم که مرا می شناسید یا نه، ولی فقط برای اطلاع و همدردی با شما و دیگر خانوادههای زخم خورده در این پرواز میگویم که شش عزیزم؛ یک خواهر نازنین ام و همسر مهربان اش و چهار برادرم نازنین ام را در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ از من و خانوادهام گرفتند و هنوز تن مان زخمی است و خون ریزی دارد. شش عزیزی که همین پلیدان و جنایت کاران حکومت اسلامی ایران در دهه ی شصت از ما ربودند و هنوز داغ شان برای من و خانوادهام تازه است. پس از این همه سال، هنوز هم هر گاه چشم ام به عکس ها و چشم های عزیزانم در قاب عکس می افتد، هر گاه یاد عشق بی کران شان به مردم می افتم، هر گاه یاد تلاشهای بیدریغ شان می افتم، قلبم مالامال از درد و خشمی عمیق می شود و گریه امانم را می برد، گویی همین دیروز بود که آن ها را از من و از ما گرفتند. نه تنها خواهر و برادران من، بلکه هزاران جان جوان و عاشق را از ما گرفتند و هزاران خانواده را داغدار و زخمی کردند و هم چنان می سوزیم، ولی دادخواهیم تا روزی که بتوانیم جنایت کاران را به پای میز محاکمه بکشانیم و جلوی تکرار جنایت را بگیریم.
خوشحالم که شما توانستید بدن های هرچند پاره پاره شده ی عزیزان تان را بگیرید و آن ها را آن گونه که دوست دارید، به خاک بسپارید و میتوانید مراسم یادبود آزادانه و محترمانه برای شان برگزار کنید، ولی من و بسیاری از ما خانوادهها که به «مادران و خانوادههای خاوران» شناخته شده ایم، هنوز پس از این همه سال نمیدانیم که بدن های عزیزان مان را کجا به خاک سپرده اند و چرا و چگونه آنها را کشته اند. گورستان خاوران در تهران، یکی از گورستان هایی است که نماد بارز جنایت های این حکومت است. گورهایی بی نام و نشان و گورهایی فردی و جمعی که ما خانوادهها آن را با چنگ و دندان هم چنان تازه نگاه داشته ایم. با اینکه اطمینان نداریم که استخوانهای تکهتکه شده ی عزیزان مان با چند بار زیر و رو کردن خاک و بولدوزر انداختن در خاوران و دیگر گورستان ها هنوز در آن مکان ها موجود است، ولی از ۳۸ سال پیش، از تیر ۱۳۶۰ که اولین سری فعالان سیاسی کمونیست اعدام شده را در خاوران دفن کردند، تا هماکنون مادران و خانوادههای خاوران به طور پیوسته و همبسته، علیرغم اذیت و آزارها نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و بگیر و ببندها، خاوران را زنده نگاه داشتهاند.
شاید تنها چیزی که مرا تسکین می دهد، همین است که با ایستادگی و مبارزه برای دادخواهی، راه زیبایی که آن جان های شیفته با عشق بی کران شان برایش مبارزه کردند و تا پای جان ایستادند تا دنیایی عادلانه بسازند را زنده نگاه دارم. این که آزادی کشی ها و بیعدالتیهای این جنایت کاران را افشا کنم و این که با ایستادگی برای دادخواهی، خانواده ها را نیز تشویق کنم که فریاد دادخواهی شان را بلند کنند و راه دادخواهی را تا پاسخگو کردن این جنایت کاران، تا کشف حقیقت، تا محاکمه و مجازات این جنایت کاران در دادگاه های عادلانه و علنی و تا رفع آزادی کشی و بیعدالتی و نابرابری در ایران و ساختن دنیایی عادلانه ادامه دهیم تا خودمان و فرزندان مان بتوانیم آزادانه و امن و به دور از شلیک های مرگ بار قدرت مندان زر و زور نفس بکشیم و زندگی کنیم.
از صمیم قلب آرزوی سلامتی و توان و پایداری بیشتر برای شما و همبستگی برای ادامه ی راه دادخواهی عزیزان تان و عزیزان مان را دارم. به امید روزی که بتوانیم با کمک همدیگر این جنایت کاران را به پای میز محاکمه بکشانیم و از تکرار جنایت در ایران جلوگیری کنیم.
منصوره بهکیش
۱۳ بهمن ۱۳۹۸ (۲ فوریه ۲۰۲۰)
سیل سیستان و چرخه بحران در ایران، فریبا داودی مهاجر