پیش از وقوع فتنه خمینی در بیست و دوم بهمن ماه ۱۳۵۷، جنبش مسالمت آمیز و آزادیخواهانه مردم ایران در جهت پایان بخشیدن به خودکامگی شاه و حصولِ آزادی و رفاه که از دو سال قبل از آن آغاز شده بود، در حقیقت در شانزدهم دیماه همانسال با تشکیل دولت ملی دکتر شاپور بختیار به مرحلهی پیروزی و تحقق تمام خواستهای خود رسیده بود؛ خواست هایی که تأمین و تضمین همهی آنها فقط به بخش اول برنامهی دولت ملی و قانونی وی اختصاص داشت.
حوادث پیدرپیِ ۱۶ دیماه تا ۲۲ بهمن و تحولات شگرف و متضاد با آرمانهای نهضت ملی در جامعهی سیاسی و مدنی ایران و عدول از موضع تأکید بر رعایت قانون اساسی مشروطه با پذیرش حاکمیت شریعت، که آیتالله خمینی به وضوح مطرح کرده و بر اساس آن حکم به تبعیت از "حکومت اسلامی" را داده بود، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پایمال شدن قانون اساسی مشروطه و وقوع فتنهی شوم و دهشتناک "انقلاب اسلامی" انجامید.
ماهیت هر انقلاب یا حنبش سیاسی را اهداف، نیروهای تشکیل دهنده، شعارها، رهبری یا نحوهی رهبری، و بالاخص نتایج آن تعیین میکند. انقلاب مشروطه و نهضت ملی ایران و دستاوردهای عظیم آنها، دو نمونه بارز از این اصل و معیار سنجش برای حرکات سیاسی و اجتماعی بعدی در ایران بودهاند و هستند.
هدف انقلاب مشروطه به کرسی نشاندن حاکمیت ملت و پایان بخشیدن به حکومت فردی پادشاه بود، و از این رو بود که این نهضت توانست با اتحاد نیروها و فرهیختگان جامعه آنرا عملی سازد و با وجود اقشار آگاه شده به تفاوت میان مفاهیم رعیت و ملت، بخوبی موانع سترگ موجود بر سر راه را دفع کند و به منزل مقصود برسد.
نهضت ملی ایران از موهبتِ وجود رهبری فرهیخته، راستگو و درستکار، نماد آزادی و استقلال چون دکتر ﻣﺣﻣﺩ مصدق و پیشتیبانی نیروهای ملی و نمایندگان متشکل در فراکسیون اقلیت مجلس برخوردار بود و قادر شد به دست اندازی قدرتمندترین دولت استعماری آن ایام به منابع کشور و اعمال نفوذ سیاسی آن در شئون مملکت خاتمه دهد.
تأمین رفاه و تضمین همهی آزادیهای مشروح در قانون اساسی مشروطه در جامعه و استقلال سیاسی و اقتصادی از سیطرهی بیگانه شعارهای اصلی جنبش آزادیخواهانهی سالهای میانی دههی ۵۰ بود که در نامهی سرگشادهی شخصیتهای ملی به امضای دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار و داریوش فروهر، ضمن توجه به موازین قانونی، "پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی" را مخاطب قرار داده صریحاً از وی رعایت قانون اساسی مشروطه را خواسته بود.
عدم اعتنای شاه به آن هشدارها و مقابلهی خشونت آمیز با اعتراضات گسترده مردم و کفایت کردن به تعویض نخست وزیران نالایق آنچنان به آشفتگی اوضاع افزود که شاه بالاخره صدای ملت را شنید، و با روی آوردن به شخصیتهای ملی آمادگی خود برای سپردن قدرتِ ادارهٔ امور کشور به ایشان را اعلام نمود.
در این فاصله، آیتالله خمینی به نوفل لوشاتو آمد و با عنوان جعلی "امام" که به پیشنهاد حسن روحانی به او داده شد به بیعت گرفتن و حکمفرمایی نشست.
نیروی سیاسی مذهبی که اوضاع را برای تأثیر گذاشتن هرچه بیشتر بر محیط اعتراضات و تسلط بر فضای سیاسی و منحرف کردن جنبش آزادیخواهانهی مردم از قانون اساسی مشروطه، مناسب میدیدند از تریبون، منبر و مسجد، و همچنین مجالس پیدرپیِ عزاداری با نهایت سوء استفاده از عواطف عمومی و تودههای کوچه و خیابان جامعه را بسوی آیندهای تاریک و خطرناک سوق میدادند.
دکتر شاپور بختیار که خطر دیکتاتوری سیاه و جدیدی را بخوبی میدید و به موقعیت حساسی که برای نیروهای ملی بوجود آمده بود توجه داشت، پس از آنکه انتشار اعلامیهی سه مادهای دکتر سنجابی قبول مسؤلیت توسط او را غیر ممکن ساخت و سعی دکتر غلامحسین صدیقی برای تشکیل کابینه به نتیجه نرسید، در روز ۱۶ دیماه ۱۳۵۷ و در سخت ترین شرایط دولت ملی خود را تشکیل داد و تا ۲۲ بهمن ماه به مدت ۳۷ روز مردانه کوشش کرد تا کشتی طوفان زدهی ایران را به سرمنزل نجات برساند و حکومت قانون را، که آرمان همیشگیاش بود، جانشین بی قانونی و هرج و مرج سازد.
امّا دیگر فرصتهای لازم از دست رفته بود و متأسفانه هیجانِ "انقلاب"، جز معدودی از فرهیختگان، بر همگان مستولی شده و چشمها را کور و گوشها را کر کره بود.
علی اصغر حاج سید جوادی در مطبوعات به شاپور بختیار که بنابر قانون اساسی، این یگانه ضامن معتبر حاکمیت ملت و، نخست وزیر قانونی کشور بود میتاخت، و ارتشی به سبک ارتش استالینی یا ارتش صدر اسلام را تجویز مینمود.
از اکثریت ارباب مطبوعات که سالهای متمادی طعم تلخ سانسور و فشار دولتهای بعد از کودتا و ساواک را چشیده بودند، انتظار میرفت که معنی موهبتِ آزادی کامل مطبوعات را درک ولمس کرده باشند و با آگاهی به وظیفهٔ خطیری که خصوصاً آن روزهای حساس ایجاب میکرد، از مداحی برای این و آن و این بار برای آیتالله دست بردارند.
بند ۴ از رئوس برنامهی فوری دولت بختیار آزادی زندانیان سیاسی را اعلام داشته بود:
۴ - آزادی کلیه زندانیان سیاسی
کلیه کسانیکه بر خلاف اصول قانون اساسی مربوط به حقوق ملت ایران در محاکمی که استقرار آنها مشروعیت قانونی نداشته، محکوم شدهاند بایستی آزاد گردند.
مسعود رجوی و سایر رهبران سازمانهای تروریستیِ مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق که آزاد شده بودند، آزادی خود را به حساب "امام" گذاشتند و به خیلِ طرفداران کور و کر او پیوستند.
بر پایهی وجوبِ تبعیت از اوامر "امام"، ایجاد آشوب و فضای ترور و وحشت و دامن زدن به اعتصابات برای فلج کردن دستگاه دولت، حملهی مسلحانه به مراکز نظامی و کشتار کارمندان دولتی را وظیفه خود میدانستند و با هر عمل خشونت آمیز و خلاف قانونی که از آنها سر میزد با انتشار بیانیه "افتخار و غرور انقلابی" خود را به رخ میکشیدند.
حزب توده نیز "آینده نگرانه" با فرصت طلبی ذاتیاش، در مورد نبود افتراق میان مکتب اسلام و کمونیسم قلمفرسایی و تبلیغ میکرد و علیه دولت بختیار قیام مسلحانه اعلام مینمود.
گرمی بازار توبه و استعفاء و بیعت، فقط عناصر ذلیل و ابنالوقتی مانند جواد شهرستانی، شهردار آنوقت تهران، را به دستبوسی آیتالله نمیکشید بلکه در آنروزها کم نبودند کسانی که به اینچنین خواری و استقبال از نگون بختی تن میدادند.
اشتیاق دیدار با "امام" تبدیل به بیماری واگیرداری شده و فوج "روشنفکران" طرفدار او در تَبِ آن میسوختند.
آیتالله با مشاهدهی این اوضاع، خود را برای رسیدن به مقصود غایی، یعنی ایجاد حکومت اسلامیاش که سالها پیش در مجالس درس در نجف طرح کرده بود، سوار بر خر مراد میدید.
امّا، استعفای سید جلالالدین تهرانی از سمت ریاست شورای سلطنت به حکم شرع، اعلام تأسیس شورای انقلاب توسط خمینی بنا بر اختیارات شرعی، انتصاب دولت موقت و پذیرش حکم شرعی نخست وزیری موقت توسط مهندس مهدی بازرگان، و مشاهدهی آنهمه تزلزل و عبودیت که به منصه ظهور گذاشته میشد، خللی به ارادهی شاپور بختیار وارد نکرد؛ و با توجه به سابقهی سیاسی بزرگمردی چون او نمیتوانست وارد کند.
در احوال بحرانی و آشفتهی روزهایی که هر لحظهشان برگی از سرنوشت آینده ملت را رقم میزد و در کوچه و بازار هر کس، چه بسا طوطی وار، از انقلاب، قانونی بودن، غیرقانونی بودن، حکومت اسلامی و...، سخن میراند، دو کس دقیقاً میدانستند که از کدام مفهوم و از کدام مقوله سخن میگویند.
بختیار از قانون اساسی مشروطه و قوانین منطبق با اصول آن، یعنی قوانینی که زائیدهی خرد و منطق آدمی و تجارب چندین قرن در جهان است، از دموکراسی و حاکمیت ملی و از مِلّتِ ایران سخن میگفت و خمینی از شرع مقدس، حکومت اسلامی، حاکمیت الله، و اُمّتِ اسلام!
میان این دو، جهانی فاصله وجود داشت. بختیار ملت را منشاء قدرت میدانست و خمینی الله را!
روزها بسرعت میگذشتند و رویدادها یکی پس از دیگری کار دولت بختیار را مشکل تر میساختند. از یک طرف تعیین دولت موقت و انتصاب بازرگان به عنوان نخست وزیر و از طرف دیگر مذاکرات دکتر سنجابی با دکتر جواد سعید رئیس مجلس شورای ملی برای استیضاح و برکناری شاپور بختیار از سمت نخست وزیری، ادامه دادن به تظاهرات خشونت آمیز و اعتصابات غیر موجه، انتقال پیام آیتالله خمینی به ارتشبد عباس قره باغی توسط داریوش فروهر جهتِ دادن تأمین جانی به ارتشیان در صورت عدم حمایت از بختیار، فشار بر دولت را به نهایت رسانده بود.
با اینهمه بختیار مصمم تر از آن بود که سنگر قانون اساسی را رها کند و تعیین سرنوشت ملت را به اعقابِ ابوالقاسم کاشانی و شیخ فضلالله نوری و فداییان اسلام واگذارد.
در ساعت ۱۱ پیش از ظهر ۲۲ بهمن، ارتشبد عباس قره باغی، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، و از ۲۳ دیماه عضو شورای سلطنت، صدور اعلامیهی بی طرفی ارتش را، به نخست وزیر قانونی کشور خبر داد در حالی که جزئیات آنرا روز قبل با مهندس بازرگان و دکتر سحابی مذاکره کرده و با این وضع عملاً به وجود دو دولت در کشور صحه گذاشته بود.
۲۷ نفر فرمانده ارشد ارتش ایران ضمن اعتراف به خیانتِ سلب مسؤلیت از خود و سرپیچی از دولت قانونی بختیار در اوضاع سهمگینِ آشوب داخلیِ آنروز، که به مرحلهی انهدام کل نظام مشروطه رسیده بود، مقاومت مردانهی بختیار و ایستادگیاش در مقابل سیل مخرب "انقلاب" و استفادهی وی از آخرین روزنههای امید برای جلوگیری از فتنهی خمینی را، در اعلامیهی "بیطرفی" ارتش با بی شرمیِ غیر قابل تصوری "مناقشات سیاسی فعلی" نامیده بودند.
با انتشار اعلامیه "بیطرفی" و ایجاد تزلزل در دستگاه نظامی و انتظامی کشور، ارتش خنثی شده و تیر فتنه به هدف نشسته بود.
فرمانده ستاد بزرگ به "قراری" که با بازرگان گذاشته بود عمل کرد در صورتی که از صبح روز دوشنبه ۲۲ بهمن افراد مسلح مجاهدین خلق در حالی که همافران به آنها پیوسته بودند، و چریکهای فدائی خلق و انقلابیون دست به اسلحهی "امام" به مراکز دولتی حمله ور شدند، کلانتریها و پادگانها را خلع سلاح کردند.
در ساعت ۴ بعد از ظهر ۲۲ بهمن، کاخ نخست وزیری به تسخیر چریکها و سایر انقلابیونِ کارگزار و مطیع خمینی در آمد و چندی بعد، پیروزی "انقلاب اسلامی" را فضل الله محلاتی از "صدای انقلاب اسلامی ایران" اعلام داشت.
در تاریخ ۱۱ و ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ رفراندم جمهوری اسلامی برگذار شد و جز اقلیت کوچکی در جامعه از مردمان آگاه و همچنین باستثنای معدودی از شخصیتهای فرهیختهی سیاسی، فرهنگی و علمی، به آن رأی دادند. دکتر شاپور بختیار در پیامی که به مناسبت فرارسیدن نوروز ۱۳۵۸ از مخفیگاه خود در تهران، و جان بر کف، به ملت ایران فرستاد مجدداً به خمینی، و این بار به رفراندم او نه! گفت.
رفراندم قانون اساسی جمهوری اسلامی در تاریخ ۱۱ و ۱۲ آذرماه ۱۳۵۸ برگذار شد و بنا بر آمار رسمی رژیم، که تاکنون از طرف هیچیک از نیروهای طرفدار "انقلاب اسلامی" در داخل و خارج از کشور، عدم صحت آن اعلام نشده، با ٪۹۹/۵ آراء مورد تأئید قرارگرفت.
دکتر شاپور بختیار ۵ ماه قبل از آن رفراندم موفق به خروج از مخفیگاهش در ایران شد و در ادامهی مخالفت با نظام آخوندی، بلافاصله بعد از ورود به فرانسه کوشش بی وقفهی خود را معطوف سازماندهی مبارزه علیه "دیکتاتوری نعلین" که بارها خطر وقوع آنرا هشدار داده بود، نمود.
در بالا اشاره کردیم که: ماهیت هر انقلاب یا حنبش سیاسی را اهداف، نیروهای تشکیل دهنده، شعارها، رهبری یا نحوهی رهبری، و بالاخص نتایج آن تعیین میکند.
۱ - "انقلاب اسلامی" با ایجاد وحشت و ترس، با وارونه جلوه دادن حقایق، با سوء استفاده از عواطف عمومی و آگاه نبودن عوام به عواقب وخیمی که در نتیجهی همراهی با دین فروشان کذاب در انتظارشان بود بر جامعه تحمیل شد.
۲ - رهبری انقلاب که داوطلبانه توسط تحصیلکردهها و روشنفکر مآبها، آخوندزادههای سوداگر، و شوربختانه کثیری از دانش آموختگان آنروز جامعه به خمینی داده شد، توانست براحتی به نیت شوم حاکمیت خود در قالبی از دو مفهوم متضاد "جمهوری" و "اسلامی" برسد.
۳ - رهبر انقلاب، نماد دروغگویی و خدعه، پیمان شکنی و سنگدلی بود و باید گفت که فقدان ابتدایی ترین بهره از دانشهای امروزی و تاریک اندیشی او، و بعلاوه بی اطلاعی او از دنیای خارج از ذهنش نیازمند تکرار نیست.
۴ - انقلاب اسلامی به آمالش رسید و برخلاف آنچه ادعا میشود به هیچوجه منحرف نشد زیرا که خود، زائیدهی انحراف جنبش آزادیخواهانهی ملت ایران در طّی سالهای میانی دههی ۵۰ بود.
انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ رجعت به مشروعه خواهیِ قبل از پیروزی انقلاب عظیم مشروطه در ایران بود و نظام مشروطه را با نفی حاکمیت ملی (اصل ۲۶ متمم قانون اساسی) و تضمین تساوی حقوق شهروندی (اصل ۸ همان قانون) از اساس نابود کرد. بنابراین انقلاب ۱۳۵۷ ماهیتاً نمیتوانست در ادامهی نهضت ملی ایران باشد و هرگز نبود! دادن صفت "شکوهمند" به آن توهین به ملت و انتخاب عنوانِ "ضد سلطنتی" برایش پوچ و بی معنی است.
در چهل ویکمین سالروز انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و در اوضاعی که جمهوری اسلامیِ برخاسته از آن در حال احتضار است و هیچ کس، از "رهبر" مزور و دروغگوی نظام تا همهی اعضای دستگاه فاسد حکومتی قادر نیست و هرگز نخواهد بود دوایی برای جلوگیری از پایان محتوم رژیم منفور اسلامی یا حداقل به تعویق انداختن آن بیابد، و آخرین تیر ترکش این جماعت بی آبرو، یعنی امیدواری به شرکت وسیع مردم در نمایش مفتضح انتخاباتی نیز، که خوشبختانه توسط طیف وسیعِ سازمانهای سیاسی و نهادهای مدنی و شخصیتهای فرهیخته در داخل و خارج از کشور تحریم شده، بر سنگ خواهد نشست.
با این احوال بایستی هرچه بیشتر و مؤثرتر در فکر آینده بود، آیندهای که باید با گذار از جمهوری اسلامی به استقرار حاکمیت ملی برسد.
از انقلاب مشروطه تا کنون ملت ایران دو سند، دو قانون اساسی را میشناسد:
۱ - قانون اساسی مشروطه، که اصولش از فکر و تجربهی آدمی و خرد فرهیختگانی که آنرا نوشتند منبعث شده و با مفهوم متعارف قانون در جوامع پیشرفتهی امروز همخوان میباشد و بعلاوه آنرا ملت ایران در سایهی کوششها و مبارزات خویش بدست آورده است.
۲ - قانون اساسی جمهوری اسلامی که مجموعهای یا مخلوطی است از فرامین برگرفته از متون دینی و اصول منطبق با شریعت و بالاخص ابداعات فقهی بنیانگذار آن، اما در قالبِ ظاهر دلفریب جمهوری و شکل صوری قوانین اساسی.
در این سند مفهوم انسان و آزادی او و استقلال برای تشخیص امور زندگی خردمندانهی وی در دنیای خاکی جایی ندارد و همه چیز از آسمان نازل شده است و اساساً قابل تغییر نیست.
بنابر این تنها سند معتبری که میتوان در دوران گذار و تدوین قانون اساسی جدید به آن رجوع و استناد کرد قانون اساسی مشروطه است.
دکتر شاپور بختیار چهل و یکسال پیش و قبل از همه به ایرادات قانون اساسی مشرطه بخوبی واقف بود و نیز، اصلاح برخی از اصول آن را، که بعدها بارها به آنها اشاره کرده بود، از وظایف مجلس مؤسسان میدانست؛ اموری که آنها را در مصاحبهی مطبوعاتی مورخ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۵۷ در حضور خبرنگاران داخلی و خارجی و بعد از واقعه حمله به ستاد ژاندارمری دقیقاً توضیح داده بود.
دکتر شاپور بختیار در روز ۲۲ بهمن، تا لحظاتی که صدای اصابت فشنگ مسلسل به روکار دفترش مأموران حفاظتی او را وادار کرد سراسیمه به اطاق کار نخست وزیر وارد شوند و به دلیل اوضاع بسیار آشفته آن دقایق از او بخوهند محل را ترک کند اموری را که روی میز بود انجام داد و هنگام پایین رفتن از پلهها در برابر پرسش منشی او، که تا آنموقع در نخست وزیری مانده بود، و سؤال کرد، کی بر میگردید؟ بختیار گفت، نمیدانم ولی بر میگردم.
هرچند آخرین نخست وزیر نظام مشروطهی ایران نتوانست آنطور که به منشی خود گفته بود برگردد امّا در راه آزادی و سربلندی ایرانی و ایران از نثار جان دریغ نداشت و امروز که ارکان حاکمیت دینی در حال فروپاشی است ملت اسیر و رنجدیدهی ایران و بالاخص نسلهای بعد از انقلاب هر روز بیشتر از پیش ارج کوششهای دلیرانهی شاپور بختیار برای خنثی کردن فتنهی خمینی را شناخته و به هشدارهای وی میاندیشند و یقیناً آنها را برای ساختن ایران آینده مدنظر خواهند داشت.
ایران هرگز نخواهد مرد
یکشنبه، ۲۰ بهمن ماه ۱۳۹۸
نهضت مقاومت ملی ایران