یکی از نیازهای اساسی ما نقد علمی قدسیت است زیرا جامعه ما دستخوش ازخودبیگانگی بوده و دارای نخبگانی است که دین زدگی و محافظه کاری آنها را فلج ساخته است. رشد سکولاریسم و خردگرایی و مدرنیته فکری فلسفی با نقد دین گره خورده است. (۱)
اطاعت مطلق و عقل قربانی شده
از نظر انسان شناسی، فرهنگ مجموعهای از هنرها، ادبیات، دانشها، رفتارهای اخلاقی، فلسفهها، سنتهای مربوط به شادمانی و سوگواری، قوانین، مناسبات با طبیعت، باورهای دینی و غیردینی، زبانها، خوی و منش مردم و غیره بوده و با آموزش و همزیستی انسانها در زندگی انتقال مییابد. در طول تاریخ، فرهنگها دارای شخصیت ویژه میباشند و در ضمن سیال و شناور هستند و هم توسعه مییابند و هم به نابودی کشیده میشوند. فرهنگی پویا باقی میماند بشرط اینکه عناصر داخلی و عناصر خارجی مستعد و سازنده باشند. فعالیتهای هنری و فلسفی و تکنولوژیکی و روابط باز با جهان فرهنگ را توسعه میبخشد و چنین بستری عقل را توان بخشیده و خلاقیتها و آفرینشها افزایش مییابد. سلطه جادوگری و خرافه پرستی و ایدئولوژی پرستی و دین گرایی جزمگرا، پویشهای فکری و فرهنگی را محدود ساخته و رنجور میسازد و در شرایطی انحطاط فرهنگ را به همراه میآورد. تجربه تاریخی نشان میدهد که دین اسلام عامل پس ماندگی فرهنگ ایرانیان بوده است. ساختار قرآن تعبدگرا بوده و روان و فکر آدمی را به پیروی از الله و احکام او مجبور میکند. در چنین ساختاری عدم فرمانبری با تنبیه الهی پاسخ داده خواهد شد. روان در این دین فرتوت و ناتوان است و فکر از تحرک و پویائی بازمیماند. عقل در دین مفلوک و درمانده است. هرگونه خرد و خلاقیت باید خود را با اندازه گیری دینی بسنجد و از آنجا که قرآن تنها عامل قابل اطاعت است، بناگزیر سقوط اندیشه و درماندگی روانی نتیجه این سلطه گری دینی است.
آیات «اَطیعُوا اللّهَ» قرآن مدام تکرار میشود و راهی برای فکر کردن نمیگذارد. قرآن در سوره نسا آیه ۵۲ میگوید: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ». دستور الله یک جانبه است. او از بندگانش انتخاب نمیخواهد و به کسی قدرت و اختیار نمیدهد زیرا تقدیر آنها توسط الله تعیین شده است. افزون برآن قرآن میگوید: اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم. (سوره نسا، آیه ۵۸). حال اولی الامر کیستند؟ انسان نه تنها از الله و پیامبر، نه تنها از نوح و موسی و عیسی و هود و لوط و شعیب باید اطاعت کند، بلکه افزون برآن انسان از اصحاب پیامبر، خلفای راشیدن، امامان شیعه، فقها، مراجع تقلید و حکام در قدرت باید اطاعت نماید. این حاکمیت از آسمان شروع میشود، سپس به خاندان بنی هاشم و بالاخره به نمایندگان گوناگون الله میرسد. تسلیم به این سلسله مراتب قدسی سرنوشت هر مومن را مشخص میکند و توهم رستگاری فقط در این چارچوب ممکن است.
دین اسلام معتقد است که الله آفریننده تمام جهان و هستی است و بنابراین انسان که مخلق او میباشد باید در برابر او سجده کند. به گونه دیگر، قرآن میگوید وظیفه انسان شکرگذاری در برابر خالق جهان است و براساس همین بینش، تعریف اخلاق روشن میشود. از نگاه دین اخلاق منشا دینی دارد و عبارت از رعایت تکلیف هایی میباشد که الله برای انسان مشخص ساخته است. اخلاق دینی یعنی اطاعت از احکام الله و بناگزیر نفی دستور الله جز عدم اطاعت و جز سرکشی انسان چیز دیگری نیست. خواست الله مطلق است، اجرای آن یک وظیفه مقدس است و مسئولیت انسان در جهان در اطاعت خلاصه میشود.
از نگاه جامعه شناسی و فلسفی مسئولیت همچون پیمانی است که عدم اجرای آن زیان آور میباشد. این مسئولیت وظیفه برانگیز بوده و فرد را از نظر حقوقی و سیاسی و اخلاقی مجبور به اجرا میگرداند. مفهوم مسئولیت گسترده است و میتوان در زمینه هایی مانند اجتماعی و مدنی و اداری و قضائی و سیاسی و اقتصادی و زیست محیطی و دولتی و خانوادگی، از مسئولیت صحبت نمود. انسانها در این رمینهها دارای پیمان هستند که باید محترم شمرده شود. این نوع مسئولیت با آگاهی و شناخت و عقل آزاد انسان پیوند تنگاتنگ دارد و از انسان آگاه و خودمختار میخواهد تا از قانون پیروی نموده و یا از اخلاق اجتماعی کوتاهی نکند زیرا آسیب و ویرانگری نتیجه آن خواهد شد. آثاری مانند «مسئولیت و داوری» از هانا آرنت، «اصل مسئولیت» از هانس ژوناس، «زندگی ریز شده، اخلاق و فرامدرنیته» از زیگمونت بومان، «اتیک و مسئولیت» از پل ریکور، بر مسئولیت انسان و آگاهی مسئولیت زا تاکید میکنند.
جایگاه انسان در روی زمین از نظر دین اسلام، بی مسئولیتی است. امروز جهان و ایران در بیعدالتی و فساد میسوزد، محیط زیست جهانی و ایران در حال تخریب است، دیکتاتوریها بخش مهمی از جهان و ایران را سرکوب میکنند، خرافی پرستی و تعصب کشورهای مسلمان و ایران را منجر به سقوط فرهنگی شده است و غیره. حال قرآن و اسلام چه پیشنهادی دارند؟ تنها مسئولیت انسان در اطاعت از الله تعریف میشود و به این لحاظ انسان اسلامی له شده و بی شخصیت است، این انسان به آگاهی نیاز ندارد، او برای الله فقط در نماز و روزه و دعا و رفتار مطیع روزمره، نفس میکشد و باخودفریبی و تحقیر خود و نفی قدرت مغزی خود، در انتظار بهشت موهوم باقی میماند. الله به انسان میگوید عقل خود را در خدمت الله قرار بده و بنده بمان. انسان قرآن باید بی اراده باقی بماند و انسان شیعه شیدای ایدئولوژی موهوم شهادت است. شیعه گری چیست؟ شیعه گری ایدئولوژی اسطورهای و جعلسازی برای ایجاد فرقه و کسب قدرت خاندان بنی هاشم است، شیعه گری ابزار تحکیم قدرت صفوی در برابر عثمانیان و تحکیم قدرت حاکمان قاجار و وسیله سرکوب ادیان دیگر در ایران است، شیعه گری عامل تخریب عنصر عقل و خلاقیت هنری و فرهنگ است.
در دوران معاصر گفتمان نواندیشان و آیت اللهها مبنی بر «رهائی بخش» بودن شیعه است. علی شریعتی شیعه گری را به ایدئولوژی شهادت تبدیل ساخت و سپس این ایدئولوژی به موتور انقلاب اسلامی تبدیل شد. برخی معتقدند که شیعه گری دارای ریشه ایرانی است. قصد این نظریه آنست تا با «خودی» نشان دادن شیعه گری از انتقاد نسبت به آن بکاهد. در این زمینه دو نکته را باید یادآوری نمود: یکم، مذهب شیعه در بخش مهمی از ایدئولوژیاش توسط کاتبان و جاعلان ایرانی حکومتی پرورده شده است. نقش علامه مجلسی نمونه بارزی از عملکرد دستگاه جعلسازی است. دوم، مذهب شیعه در مضمون خود بیان یک شیفتگی به خاندان بنی هاشم و سمبولهای عربی و افسانههای جعلی و بیان یک پریشانی ضدعقلی و ضد مدرنیته است. شخصیتهای ساخته شده اسلام مانند محمد و علی و حسین و مهدی، ربطی با اسطورهها و تاریخ پیشین ایرانیان، و نیز با مصالح و شکوفایی ایرانیان ندارد. این جعلیات بر اذهان ناتوان اثر گذار بوده است زیرا ماشین تبلیغاتی اسلامگرایان در جهت کور کردن ذهن جامعه عمل کرده است. کدام جنبه از زندگی واقعی و جعلی امامان شیعه به شخصیت ایرانی غرور و سربلندی میبخشد؟ کدام روایت به ایرانیان درس مدرنیته و فلسفه و و ادبیات میدهد؟ کدام حکم به زنان برابری با مردان را اعلام میدارد؟ حال اگر در تمام این زمینهها همسوئی با ترقی و خردگرایی نیست پس چرا ایرانیان در این مرداب نادانی غوطه میخورند؟
شیعه گری پست ترین احساسات و هیجانات را نزد انسان بسیج میکند و روان را تابع خود میکند و عقل انسانی را مطیع خود میکند. شخصیتهای جعلی امامان نماد سقوط فرهنگ و خردگرایی است و با خود روان انسانی را به دهلیزه پریشانی و جنون آمیز دسته جمعی میکشانند. روایتهای کلینی و مجلسی فقط برای انحطاط ذهن انسانی است. تاسوعا و عاشورا اوج سقوط روان انسانی است. کسانی که در تابوت کشی قاسم سلیمانی شرکت کردند و یا متاثر شدند، دستخوش شیعه گری ناسیونال مذهبی پاتولوژیک گشتند. آنها اکثریت جامعه را تشکیل نمیدهند بلکه اقلیتی قوی و متعصب و هیجان زده میباشند. در همه مراسم تابوت کشیهای سیاسی ایدئولوژیک با توجه به تبلیغات حکومتی، هیجان مردم به اوج میرسد. چنین صحنههای پرشور و آشفتگی پرور، در شوروی و آلمان هیتلری و در طول حکومت دینی ایران وجود داشته است. در کشورهای اسلام زده شعور عمومی از فضای مذهب خارج نیست و عقل عمومی قدرت انتقادی را کاملن از دست داده است. ذهن با سوگواری و غصه و شهیدگرایی، پرورش یافته و با تاثیرگیری از اسلام فلج شده است و در خدمت قدرت حاکمه قرارمی گیرد.
دین فربه و مزاحم و مانیپولاسیون اسلامی
گوناگونی ویژگی اصلی جامعه است. جامعه خوشحال است، جامعه متنفر است، جامعه احساساتی است، جامعه با ایمان و دینداری است، جامعه با طغیان و شورش است، جامعه با عقل و درایت است، جامعه با تردید و پرسش است، جامعه با تمایل به جنایت و جرم است، جامعه یکجانبه و یگانه نیست بلکه دارای همه پیچیدگیهای آنتروپولوژیک و روانشناسانه بشری است. حال در جامعهای که زیر سلطه ایدئولوژی اسلامی است، جامعهای که با جادوگری و سحر دینی خو کرده است، جامعهای که با دین حس میکند و با دین نفس میکشد، جامعهای که زبانش دین است، جامعهای که گفتمان روزمرهاش با بار دینی و ارزشهای مذهبی درآمیخته است، جامعهای که قدرت سیاسیاش ماشین دینی ایدئولوژی ساز و هنجارساز است، جامعهای که بنام ارزشهای دینی انسان را تحقیر و پست میکند، در چنین جامعهای انسان مدرن و خردگرا رشد نمیکند.
نورونها اصلیترین یاختههای عصبی مغز ما هستند، این یاختهها وظیفه انتقال و دریافت دادههای عصبی را بردوش دارند. مغز از اطلاعاتی که در خود ذخیره کرده و یا برنامههایی که در حافظهاش تعریف شده میتواند استفاده کند. انسانها در طول زندگی خود با تجربهها و مشاهده وقایع، تصمیمات متفاوتی میگیرند و با سلیقه متفاوت قابلیت افکار خود را گسترش میدهند و بعلاوه با کسب اطلاعات و دانش نو خود را متغییر میسازند. بدین ترتیب مغز دارای خاصیت بیولوژیکی خود است و از محیط و دادههای پیرامونی ساختار مییابد. مغز در یک جامعه دینی با عملکرد قدسی گرایانه و خرافه پرستانه و هیجانات مذهبی شکل میگیرد و بازتولید میکند. مغز قدسی گرا توانایی اندیشه کردن را از دست میدهد. به جلوههای دینی و ویرانگری ناشی از آن در جامعه ایران نگاهی بیاندازیم:
در ایران تمام جوانب زندگی در خانواده و جامعه رنگ مذهبی دارد: تولد و مرگ و عروسی و الگوی خانواده و مدرسه و نهاد حکومتی و رسانهها و قوانین با دین و فقه درآمیخته اند؛
حاکم بودن فرهنگ منحط دینی چاپلوسی و دروغ در ادارههای دولتی، اجبار کارمندان دولتی برای نماز، شرکت در تظاهرات دینی و تظاهر به دینداری برای گرفتن رتبه و مقام در تمامی ادارههای دولتی؛
تبلیغ ماه محرم با تاسوعا و عاشورا و تبلیغ رسانهای ماه رمضان در رسانهها و شلاق زدن کسانی که در ماه رمضان در ملا عام روزه میخورند و ایجاد بدگمانی و جاسوسی نسبت به انسانهایی که باور دینی ندارند؛
تبلیغات در باره حجاب اسلامی و مزاحمت دائمی و هر روزه برای شهروندان در مورد حجاب و نیز مزاحمت و بازداشت کسانی که در کسب و کار لباس و آرایش و مد هستند و بر سر مانکنها حجاب نهادن؛
حمله به مهمانیها، کنسرتها و دستگیری افراد و ممنوع کردن کنسرتها و شرکت زنان خواننده و نیز حمله به خانهها و جمع آوری بشقابهای ماهوارهای و تولید پارازیت روی کانالهای دیداری و نیز بازداشت افرادی که در شبکههای اجتماعی مجازی فعال هستند؛
مجبور کردن دختران کوچک به حجاب از دوران ۶ سالگی تا بدان عادت کنند و برپائی جشن تکلیف برای دختران خردسال؛ تفکیک جنسیتی فضاهای عمومی مانند مترو و اتوبوس و مدرسه و مسجد و شهرداری و به حاشیه راندن زنان؛
اختصاص دهها هزار میلیارد تومان از منابع عمومی به نهادهای مذهبی و مراسم قرآن خوانی و سوگواریهای مذهبی؛ بخش مهمی از پول نفت و بخش بزرگی از درآمد بنیادها مانند «آستان رضوی» در خدمت توسعه مذهبی قرار دارد؛
همه جا بسم الله شنیدن، همه جا به قرآن و علی و حسین و رضا سوگند خوردن، همه جا صدای اذان شنیدن، دعا توسل و کمیل و ندبه و سفر و غیره تکرار کردن، خواندن آیه الکرسی برای دوری از گزند، نصب قاب الله در خانه، مناجات و نوحه روضه خوانها برای شکستن روح، نماز میت و نماز اجباری در ادارهها و بنگاهها و محله ها؛
در جامعه جمله «لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» همه جا تکرار میشود. واژه «حول» به معنای حرکت و جنبش و واژه «قوّة» به مفهوم استطاعت و توانایی است، بنابراین معنای جمله چنین است: هیچ حرکت و استطاعتی جز به مشیت الله نیست. تمام کردارهای انسانها با قدرت الهی بوجود میآید و انسان از اراده و اختیار بدور است.
افراد خرافه پرست برای خنثی کردن «چشم بد»، آیه «وان یکاد» را در خانه و مغازه و خودرو و کامیون خود نصب میکنند. در سوره قلم قران میاید: وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿۵۱﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿۵۲﴾. و همانا نزدیک است کافران هنگامی که قرآن را میشنوند، با چشمان بد به تو چشم زخم بزنند و میگویند او مجنون است، حال آنکه آن جز اندرزی برای جهانیان نیست.
قصه نویسان همیشه به کودکان میگویند: یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکی نبود؛
گفته میشود جهان لایتغیر است و بر اساس اراده الله میچرخد و ادعا میشود الله منبع عالم و آفرینش است؛
ادبیات فارسی سرشار از نام خداست و شعر ایران با عرفان و افسانههای دینی آغشته است؛
حکومت و شورای نگهبان و مجلس اسلامی در دست مردها بوده و متکی بر قرآن و فقه شیعه میباشند؛
تعداد هزار امام جمعه هر هفته خطبه و نماز میخوانند و یک امام جمعه زن وجود ندارد؛
تمام مدرسهها رنگ حسینیه بخود گرفته و ۱۶ میلیون دانش آموز زیر کنترل اداری مذهبی، آخوند و معلم دینی و تدریس دینی هستند؛
اسلامی کردن علوم در دانشگاهها، اخراج و ممنوعیت و محدودیت برای استادان سکولار و جایگزینی آن با افراد بیسواد شیعه و وارد نمودن وصیت نامه آیت الله خمینی در مواد درسی دانشجویان؛
تعیین احکام دادگاهها بر پایه قوانین ملهم از قرآن و فقه شیعه و روایات جعلی است و قانون اساسی کشور متکی بر اسلام و شیعه گری و قرآن است؛
اکثریت روزهای تعطیلی در ایران مذهبی بوده و سوگواریها و گریهها و خاک بر سر ریختن و سفره انداختن و دخیل بستن و نذری پخش کردن و سینه زدن و زنجیر زدن و قمه زدن، یک حجم عظیم رفتارهای دینی است که پی در پی تکرار میشود و به یک عادت کهنه و مزمن تبدیل شده است؛
طبق آمار دولتی نزدیک ۱۴۰۰۰ امامزاده در ایران وجود دارد؛ هر ساله تعداد آنها افزایش مییابد و هر روز تعداد بیشماری از ایرانیان به دیدار امامزاده و نذر کردن میروند؛
هر سال بیش از ۲۷ میلیون نفر خرافه پرست به زیارت امام رضا میروند و ۲۴ میلیون نفر به زیارت چاه جمکران برای امام مجعول میشتابند؛
نزدیک نیم میلیون آخوند در کشور ما وجود دارند که نقش همه آنها سوء استفاده از ثروتهای کشور، تولید و تفسیر فقه شیعه، انتقال آن بمیان جمعیت و کنترل نظامی سیاسی دینی حاکم است؛
موارد بالا جلوه هایی از حضور مستقیم دین در جامعه و ذهن و ناخودآگاه مردم است. همه این موارد نشان دهنده آسیبها و موانع ناشی از اسلام است. در طول تاریخ و در بستر مناسبات اجتماعی و فرهنگی، دین بر ذهن مینشیند و به عادت آشکار و درونی تبدیل میشود و سپس خود را یک پدیده طبیعی و همیشگی نشان میدهد. زبان رازدارانه دین و تولید افسانههای هیجانی و تصور یک خدای بزرگ در کهکشانهای دور، خشونت احکام را تلطیف مینماید و عقل فعال را خنثی میسازد. جامعه دینی میشود زیرا دین در حاشیه جامعه نمیماند بلکه محور زندگی «معنوی» و زندگی روزمره میگردد، دین در زبان و رفتار هر روزه حاضر است. البته در همین جامعه ما با گرایشهای پیچیده و گوناگون مواجه هستیم. سکولاریزاسیون و گیتی مداری و عرفی گری در دل جامعه ادامه دارد و لایه هایی از اجتماع خود را از کنترل دین خارج میسازند. ولی دین بشکل انبوه همه جا مداخله میکند و حکم میراند. پدیده دین همیشه طی یک روند بوجود میاید و بمرور با افسانه و اعتقادهای جدید رشد میکند. دین یهودیت پس از ۸۰۰ سال استحکام مییابد، دین مسیحیت با چهارصد سال استوار میشود و دین اسلام نیز پس از چهار صد سال، در زمان عباسیان تنظیم و ساخته میشود. البته «شدن» دین ادامه مییابد و به همین خاطر اسلام نیز در جریانهای گوناگون و در اجزای جدید تغییر یافته است. دین را انسانها میسازند و تا زمانی که انسانها دین را مورد استفاده قرار میدهند در آن مداخله کرده و با تفسیر و احکام جدید، آنرا تغییر میدهند. دین میخواهد خود را ثابت و خلل ناپذیر نشان دهد ولی خود پیوسته محصول انسان باقی میماند و مطابق اراده انسان تغییر میکند. مقدمات اسلام پیش از محمد بوجود آمده بود، در زمان بنی عباس اسلام شکل قرآنی بخود میگیرد و حدیثها نوشته میشوند، و این دین به شکلهای دینی خوارج و معتزله و سنی و شیعه و تصوف و اسماعیله و علویان و روایات کلینی و مجلسی و مکتب الازهر و مکتب نجف و قم و رسالههای صدها آیت الله، ظاهر میشود.
زیانهای ساختاری اسلام و اخلاق ما
بنابر آنچه طرح شد جامعه ما دین دار میشود زیرا از تاریخ مشخصی مانند هجوم اسلام و شیعه سازی صفوی و قدرت گیری ملاباشیهای دوران قاجاریه عبور کرده و در این مسیر اسلامهای متعدد بوجود آمده و امروز در دستگاه زیربنایی و روبنایی جامعه نفوذ کرده و به عادت و اخلاق مردم تبدیل میشود. عادت در سرشت نهانی انسان نیست بلکه از پیرامون خانوادگی و اجتماعی انسان و نظام تربیتی و پروپاگاند میآید. فرهنگ و سنتهای مذهبی از همان لحظه تولد تا مرگ فرد را متاثر میکند. مدرسه یک دستگاه ایدئولویک است که با گفتارها و درسهای دینی فرد را در چرخه مانیپولاسیون «تربیت» میکند. پروپاگاندهای دولتی و سازمانی فرد را بر پایه تولید احساس دینی و هیجان روانی سامان میدهد. پروپاگاند چیست؟ پروپاگاند بمعنای تبلیغ و تکرار تبلیغ است تا ذهن کاملن تحت تاثیر قرار گیرد. هدف پروپاگاند انتشار خبر نیست، بلکه هدف آن در عرصه ایدئولوژیک و دینی و نظامی، بسیج و تهییج انسان برپایه عوامفریبی و افسانه سازی میباشد. پروپاگاند دینی تکرار و تکرار دین بمنظور تامین استمرار سلطه روانی بر مومنان است. به بیانی دیگر اهداف پروپاگاند دین اسلام عبارتند از:
یکم، ایجاد ازخودبیگانگی فرد برای تسلیم در برابر قدرت و تدارک جنگ
دوم، برهم پاشی یگانگی جامعه و خانواده از طریق امتیازدهی و تبعیض برای بخشی از آن
سوم، ایجاد تنفر علیه دیگران با هدف از بین بردن بی دینان و تبلیغ جنایت مقدس
چهارم، آماده ساز روان فرد برای اعمال سادیسمی و مازوخیسمی در جامعه
پنجم، تقویت روان ضدعلمی و تهییجی با نوحه خوانی و داستانهای تراژیک و ایجاد تردید نسبت به دانش و خرد.
تحقق این اهداف پنجگانه تبلیغاتی منجر به شستشوی مغزی و ازخودبیگانگی انسان در جامعه میگردد. اسلام علیرغم شکلهای گوناگونش عنصر تعبد و بندگی را همیشه تبلیغ میکند و انسان در این دین پریشان و اسیر و خرافاتی است. اسلام ادعای اخلاق و معنویت دارد ولی اخلاق و معنویت اسلام در سرسپردگی انسان به الله خلاصه میشود.
اخلاق اصول رفتاری انسان در جامعه است. اخلاق خداپرستی نیست، اخلاق برابر با دین نیست. البته دین به اخلاق دستبرد زده و ادعا دارد که دین منشا اخلاق است و اخلاق بمعنای دین پرستی است. حال آنکه پیش از شکل گیری دین یهود و مسیحی و اسلام، انسانها آدابی برای زندگی داشته و مرگ و تولد انسان همراه با رسوم خاصی بوده است. تمدن بابلی و مصر کهن و آئین مهر و غیره از نظمی در آداب برخوردار بودهاند. افلاتون اخلاق را با فلسفه و دانش پیوند میزد. او میگفت چیزهای مادی این جهان تغییر میکنند و از بین میروند ولی ارزشهای اخلاقی جاودانی هستند. او افزود ارزشهای اخلاقی همچون جوهری ایده آل هستند با این حال آنها عینی میباشند. این ارزشهای اخلاقی دارای یک پایه اساسی در خوبی و کمال دارند. با توجه به چنین درکی مرز میان فلسفه و اخلاق و اخلاق زیباشناسی کم رنگ میشود. بنابراین فلسفه یک منشا اساسی برای سیاست و عملکرد انسان و جستجوی تعادل و خوشبختی میباشد. با نگاه افلاتون ما برای اخلاق نیازی به دین نداریم. در قرآن اطاعت از الله پایه اخلاق است و وظیفه انسان مطیع بودن اوست. در این جهان انسان وظیفه و مسئولیتی جز اطاعت از الله ندارد. در افسانه یهودیت ابراهیم برای اثبات وفاداری به خدا باید فرزندش را میکشت. فردریک نیچه میگفت اخلاقیات همچون غریزه گلهای نزد انسان است و متعلق به انسان فرومایه است.
بدین ترتیب برای تعریف اخلاق ما نیازی به دین نداریم بلکه اخلاق را میتوان مجموعهای از ارزشها و اصول معنوی در زندگی اجتماعی بحساب آورد. اسلام آسیبهای بیشماری در فرهنگ ایرانیان بوجود آورده است. اسلام میگوید از الله اطاعت کنید ولی ما اطاعت نمیکنیم، قرآن میگوید اسلام دین آخرین است ولی ما هرگز بدان اعتقاد نداریم، قرآن میگوید کفار و مرتدان را بکشید ولی ما آدمکشی را محکوم میکنیم، قرآن میگوید روزه بگیرید و نماز بخوانید ولی ما از انجام این عبادات تکراری و برده وار اجتناب میکنیم. شیعه میگوید امامان معصوم و بی گناه هستند ما آنها را جعلی و فرزندان استعمار عرب مینامیم. اسلام میگوید حمایت از مستمندان و غصب ثروت کافران و مشرکان واجب است و ما میگوئیم این شعار اسلامی عوامفریبانه و نیز توجیه چپاول دارایی دیگران است.
اخلاق و اتیک ما کدام است؟ پرهیزکاری و عدم فساد در جامعه، احترام به حقوق بشر، احترام به حقوق طبیعت، بردباری میان انسانها، طرفداری از صلح، آزادمنشی در زندگی، عدم فساد و تخریب در طبیعت، حق انسانها برای عشق ورزیدن، گرایش به عدالت اجتماعی، درستکاری و مخالفت با دروغ، شجاعت و شفافیت، همزیستی و همکاری میان ملتها، تشویق هنرپروری، اندیشه آزاد، برابری حقوقی و عملی زن و مرد، رعایت حقوق کودک، اعتلای فلسفه و ادبیات، تشویق خوبی و مهربانی انسانها، تربیت کودکان با داستانهای اساطیری ایرانزمین و یونان و دیگران و نیز دانش مدرن، تشویق قانونگرایی مدرن، حمایت از مواد غذایی ارگانیک و بیو برای سلامتی انسان، مبارزه علیه آزار جنسی کودک و علیه تجاوز و خشونت علیه زنان، مبارزه علیه صیغه و قصاص اسلامی، دفاع از شرافت انسانها، تهیه زندگی مناسب برای افراد سالمند و ناتوان، برسمیت شناختن حقوق حیوانات، عادت نکردن به بدیها و زشتیها، حفظ زمین برای انسانها و غیره.
تمام این موارد اخلاقی توسط اسلام پایمال گشته و فراموش میشود. قرآن جز بدآموزی چیز دیگری ندارد. اسلام، دین بی اخلاقی و دین ظلم و تبعیض است. بنابراین باید از اسلام خارج شد تا به کسب ارزشهای معنوی و انسانی موفق گردیم. تاریخ ما، فرهنگ ما، انسانهای ایرانی، از اسلام جز زیان چیزی دیگری ندیدهاند.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه پاریس
۱- رجوع کنید به دو کتاب تازه جلال ایجادی «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی» و «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناختی قرآن»، انتشارات «نشر مهری»، لندن.
خدا نباید زور بگوید! رضا فرمند