Friday, Feb 14, 2020

صفحه نخست » «پاریس برای من خلاصه شده بود در نوفل لوشاتو»؛ گزارشی به قلم رسول صدرعاملی

94CB6E77-7E57-4B1F-A57A-C428146FE67A.jpegانتخاب

رسول صدرعاملی، کارگردان و فیلمنامه‌نویس، زمانی که ۲۴ سال داشت، اصلی‌ترین گزارشگر بین‌المللی اخبار مربوط به امام خمینی در نوفل لوشاتو به شمار می‌آمد. او از جانب اطلاعات هفتگی از آلمان راهی فرانسه شده بود تا تنها ۴۸ ساعت را در نوفل لوشاتو بگذراند و آن‌چه دیده و شنیده را در قالب گزارشی به تهران بفرستد، اما چنان تحت تاثیر فضای انقلابی اقامتگاه امام قرار گرفت که به مدت یک ماه در آن‌جا ماند و در نهایت هم یکی از مسافران پرواز تاریخی انقلاب شد. روایت صدرعاملی را از روز‌های اقامتش در نوفل لوشاتو که در شماره ۱۹۲۴ مجله اطالاعت هفتگی، مورخ جمعه ۲۰ بهمن ۵۷، منتشر شد، در پی می‌خوانید:

«.. این‌جا در نوفل لوشاتو مردی زندگی می‌کند که نامش پشت ابرقدرت‌های جهان را به لرزه درآورده است، مردی با محاسن سپید، چهره‌ای اساطیری که نفوذ نگاهش تا مغز استخوان رسوخ می‌کند چنان‌که برای چند لحظه هم که شده هرکه و هرچه باشی زبانت را به لکنت می‌اندازد و...»

*این دقیقا همان کلماتی است که گزارشگر کانال دوم تلویزیون فرانسه در اولین گزارش خود از نوفل لوشاتو بر زبان جاری کرد و از آن به بعد یعنی ۲ ماه و ۲۰ روز پیش خبر‌های مربوط به ایران و آیت‌الله خمینی در نوفل لوشاتو خبر اول این ایستگاه تلویزیونی و دیگر کانال‌های تلویزیونی در سرتاسر جهان شد.

*یک ماه پیش روزی که من از آلمان غربی برای دیدار از حضرت آیت‌الله راهی پاریس شدم قصدم تنها ۴۸ ساعت ماندن در اقامتگاه آیت‌الله بود که منظور از این سفر در درجه اول دیدار از آیت‌الله و در درجه دوم تهیه یک گزارش برای اطلاعات هفتگی بود و بعد بازگشت دوباره به آلمان. به من گفته بودند برای رسیدن به نوفل لوشاتو به هیچ وجه لزومی ندارد آدرس داشته باشی کافی است در همان فرودگاه پس از پیاده شدن سوار یک تاکسی بشوی و بگویی: «آیت‌الله». همین یک کلمه کافی است که راننده تاکسی یک مسیر ۴۵ دقیقه‌ای را طی کند و تو را به نوفل لوشاتو برساند. به نظر بعید می‌آید، ولی کاملا همان‌طور شد که به من گفته بودند و بعد خیلی زود متوجه شدم آیت‌الله خمینی مردی است که همه ناباوری‌ها را به باور و همه نشدنی‌ها را به شدن تبدیل می‌کند و من رفتم بی‌آن‌که دیگر پای برگشتن برایم باقی مانده باشد و من یک ماه در پاریس بودم بی‌آن‌که در طول این مدت برج ایفل، موزه لوور و دیگر دیدنی‌های شهر پاریس را ببینم، پاریس برای من و ده‌ها تن دیگر از دانشجویان ایرانی که از سرتاسر دنیا؛ آمریکا، انگلیس، سوئد، ایتالیا و... به پاریس آمده بودند خلاصه شده بود در نوفل لوشاتو، جایی که فرانسوی‌ها معتقد بودند تبدیل شده است به پایتخت ایران و به این ترتیب بود که سفر ۴۸ ساعته به سفر یک ماه و چند روزه تبدیل شد و دست آخر هم این شانس را داشته باشم یکی از ۵۰ نفر همراهان ایرانی امام باشم در سفر تاریخی ایشان به تهران.

*سر کوچه کمینه مجاهد پرکینه
امریکایی بیرون شو
خونت روی زمینه
همگی همراه هم، به یاری حق، به نیروی خلق
تا هنگام پیروزی، تا هنگام بهروزی
این یکی از سرود‌هایی بود که دانشجویان ایرانی که به نوفل لوشاتو آمده بودند هر روز دوبار سر راه آیت‌الله خمینی هنگامی که ایشان برای نماز جماعت از خانه شماره ۱ به خانه شماره ۲ می‌رفتند می‌خواندند. فعال‌ترین گروه دانشجویان یک گروه ۷ نفری بودند که این‌ها مسئولیت سنگینی را در خانه شماره ۲ و در اتاقی که به اتاق خبر معروف بود بر عهده داشتند، این دانشجویان در شبانه‌روز خیلی که شانس می‌آوردند بیش از ۵ ساعت وقت خواب و استراحت پیدا نمی‌کردند و تازه اگر این ۵ ساعت را هم نمی‌خوابیدند و استراحت نمی‌کردند به هیچ وجه ناراحت نمی‌شدند و از پای درنمی‌آمدند چراکه امام خودشان در شبانه‌روز فقط بین ۴ الی ۵ ساعت استراحت داشتند و روزی ۱۸ تا ۱۹ ساعت کار می‌کردند.

*غذای صبح و ظهر و عصر آیت‌الله خمینی عینا همان غذایی بود که دیگران استفاده می‌کردند بی‌هیچ کم و زیادی. یک بار خبرنگار یک روزنامه معروف فرانسوی بعد از ۱۰ روز انتظار موفق شد بنا به تقاضای قبلی خود شاهد ناهار خوردن آیت‌الله خمینی باشد، دو روز بعد در روزنامه‌اش نوشت: «من شاهد ناهار خوردن آیت‌الله خمینی بودم کسی که وقتی به رکوع می‌رود میلیون‌ها انسان در پشت سرش به رکوع می‌روند و هنگامی که خشمگین می‌شود میلیون‌ها انسان در ایران و دیگر کشور‌های اسلامی به دنبالش خشمگین می‌شوند، ناهار ایشان یک غذای ایرانی به اسم آبگوشت بود و این همان غذایی بود که در آن روز ظهر دیگران هم از آن استفاده می‌کردند، آیت‌الله خمینی بر سر سفره‌ای که به غیر از ایشان همسرشان، پسرشان، عروس‌شان و نوه‌های‌شان بودند نشسته و بعد از بر زبان آوردن نام خدا مقدار کمی غذا خوردند. مدت ناهار خوردن ایشان دقیقا ۷ دقیقه و ۴۰ ثانیه بود و بعد بلافاصله به اتاق کارشان رفتند.» و همین خبرنگار سپس از قول خودش نوشته بود: «من دو سال پیش یک بار موفق شدم ناهار خوردن پاپ را هم به چشم ببینم، مجموعه غذا‌هایی که برای ایشان تدارک دیده بودند بر روی میزی به طول ۱۲ متر و به عرض ۲.۵ متر چیده شده بود. هیچ نوع غذای ایتالیایی نبود که بر روی این میز نباشد و آن وقت حضرت پاپ بر سر این میز به تنهایی ناهار خود را میل کردند. مدت ناهار خوردن ایشان یک ساعت و ۵۰ دقیقه بود و بعد باقی غذای ایشان آن‌طور که من فهمیدم به کلی معدوم شد.»

*آیت‌الله خمینی در مدت ۲۴ ساعت شبانه‌روز ۲ بار و هر بار بین ۲ تا ۲.۵ ساعت می‌خوابیدند، بار اول پس از خوردن ناهار بود و بار دوم پیش یا پس از خواندن نماز صبح. بیش‌تر وقت آیت‌الله خمینی صرف بررسی و تحقیق درباره خبر‌هایی بود که از ایران به ایشان می‌رسید چه تلفنی و چه توسط نامه و بعد کسانی را که به اشتیاق دیدن‌شان به نوفل لوشاتو آمده بودند به حضور می‌پذیرفتند، حرف‌های‌شان را می‌شنیدند، جواب سوالات‌شان را می‌دادند و راهنمایی‌های لازم را به آن‌ها می‌کردند.

*آیت‌الله خمینی روز‌های یکشنبه بعد از خواندن نماز ظهر و عصر معمولا برنامه سخنرانی داشتند و به همین دلیل روز‌های یکشنبه نوفل لوشاتو شلوغ‌تر از همیشه می‌شد که بسیاری از دانشجویان ایرانی مقیم انگلیس و آلمان و کشور‌های اطراف معمولا خود را برای شنیدن سخنان امام خمینی یکشنبه‌ها به نوفل لوشاتو می‌رساندند، بیش‌تر نوار‌های سخنرانی امام خمینی که به تهران و دیگر شهرستان‌ها می‌رسید حاصل سخنان ایشان در روز‌های یکشنبه بود. بروبچه‌های اتاق خبر که ذکرشان در بالا آمد سخنان ایشان را ضبط می‌کردند و سپس در همان ساعت بلافاصله آن را به تهران و شهرستان‌ها به وسیله تلفن می‌فرستادند. یا این بچه‌ها در هریک از شهر‌های ایران و اروپا یک نماینده داشتند که این نماینده‌ها به تلفن‌شان یک دستگاه ضبط هم وصل بود و سخنرانی امام همان‌طور که از پشت تلفن در نوفل لوشاتو خوانده می‌شد در آن طرف خط در تهران و یا شهرستان‌ها ضبط می‌شد و وظیفه این نمایندگان تکثیر بلافاصله این نوار‌ها در شهرستان‌ها بود. این سخنرانی‌ها به ترتیب به شهرستان‌های تهران، مشهد، اصفهان، تبریز، شیراز و بعد سایر شهر‌ها فرستاده می‌شد.

* «امام خمینی نماینده و سخن‌گو ندارند.» این جمله به چهار زبان فارسی، انگلیسی، فرانسه و آلمانی نوشته شده بود و بر دیوار نصب شده بود تا احتمالا هیچ یک از اطرافیان آیت‌الله خمینی از طرف ایشان و به نقل‌قول از ایشان با خبرنگاری مصاحبه نکنند.

*روزی که خبر رفتن شاه از ایران به نوفل لوشاتو رسید ساعت ۱۱.۵ صبح به وقت محلی بود، در این لحظه تمام ایرانیانی که در اقامتگاه‌های شماره یک و دو آیت‌الله حضور داشتند همدیگر را در آغوش گرفتند و بوسیدند و بعد این سوال را از خود می‌کردند که امام چه وقت به تهران خواهند رفت. تا این‌که دو روز بعد توسط آیت‌الله خمینی خبر داده شد: «آیت‌الله روز جمعه که مصادف با روز ششم بهمن است در تهران خواهند بود.» هیچ چیز بیش‌تر از این خبر نمی‌توانست شور و شعف در نوفل لوشاتو برپا کند، از ایرانیان که بگذریم دسته دسته دختر‌ها و پسران و زنان و مردان فرانسوی به اقامتگاه آیت‌الله می‌آمدند و رفتن آیت‌الله به تهران را تبریک می‌گفتند.

*روزی که خبر بسته شدن فرودگاه مهرآباد توسط تانک‌های ارتش به نوفل لوشاتو رسید امام خمینی بلافاصله در یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی شرکت کردند و طی این مصاحبه اظهار داشتند: «هیچ چیز نمی‌تواند مانع از رفتن من به ایران شود، من می‌خواهم به ایران بروم و در کنار برادران یا پیروز شوم و یا کشته بشوم و این کار را خواهم کرد» و بعد از این مصاحبه مطبوعاتی بود که بیش از ۱۰۰۰ نفر از ایرانیان و فرانسویان حاضر در نوفل لوشاتو دست به تظاهرات خیابانی به نفع آیت‌الله خمینی بر علیه دولت بختیار زدند و خواستار هرچه زودتر باز شدن فرودگاه شدند.

*پس از ۵ روز بلاتکلیفی ایرانیان مقیم نوفل لوشاتو تاریخ و ساعت قطعی پرواز آیت‌الله را به ایران فهمیدند و بسیاری از آن‌ها چه اشکی ریختند وقتی فهمیدند بیش از ۵۰ نفر ایرانی و ۱۵۰ خبرنگار خارجی نمی‌توانند در این سفر که به قول آیت‌الله سفر خطرناکی بود و پای مرگ و زندگی در میان بود شرکت داشته باشند.

*ساعت یک بامداد پنج‌شنبه گذشته ساعت حرکت هواپیمای آیت‌الله خمینی به تهران بود.

*پلیس فرانسه چنان تدابیر امنیتی را در فرودگاه تدارک دیده بود که فرانسویان واقعا تعجب کرده بودند، ۱۹۹ نفر مسافر این هواپیما بیش از ۵ بار به دقت توسط پلیس فرانسه مورد جستجو قرار گرفتند و بالاخره ساعت یک بامداد هواپیمای حامل آیت‌اتلله خمینی در حالی در آسمان فرانسه به پرواز درآمد که حدود ۲۰ نفر از ایرانیانی که قرار بود در این پرواز باشند جا مانده بودند و هواپیما با ۳۰ مسافر ایرانی و ۱۵۰ خبرنگار خارجی راهی تهران شد.

*خبرنگارانی که از اول برای این پرواز ثبت‌نام کرده بودند تعدادشان به ۴۰۰ نفر می‌رسید، ولی همین که متوجه خطرناک بودن این پرواز و پیام آیت‌الله به ایشان که «پای مرگ و زندگی شما در میان است» شدند تعدادشان به ۱۵۰ نفر تقلیل پیدا کرده بود و این ۱۵۰ نفر هم در حالی سوار هواپیما شدند که خانواده‌های‌شان با چشمان پراشک به بدرقه‌شان آمده بودند، اما همه آن‌ها معتقد بودند حضور در چنین پرواز تاریخی به خطرات احتمالی آن می‌ارزد.

*در هواپیما به هیچ وجه مشروبات الکلی سرو نمی‌شد، از ایرانیان همگی مرد بودند و آیت‌الله دستور داده بودند هیچ زن و کودکی در این پرواز شرکت نداشته باشد و چند خبرنگار دختری هم که در هواپیما بودند همگی رعایت حجاب اسلامی را، که داشتنِ یک روسری بر سر بود، رعایت کرده بودند. میهمانداران هواپیما که مسئول پذیرایی از قسمت درجه یک هواپیما که آیت‌الله در آن قرار داشتند نیز چنین موضوعی را رعایت کرده بود.

*۵ ساعت پرواز پر از دلهره و اضطراب سپری شد و هواپیما به آسمان تهران رسید در حالی که هنوز هیچ‌یک از مسافرین هواپیما مطمئن نبودند این هواپیما در باند فرودگاه مهرآباد بنشیند. همه نگران از این بودند که مبادا راه آمده را بازگردیم و هنگامی که هواپیما هنگام فرود، بار دیگر اوج گرفت و در اطراف شهر تهران به گردش درآمد خیلی‌ها برای‌شان شکی باقی نماند که به پاریس باز خواهیم گشت، اما این‌طور نشد و بار دیگر که هواپیما به باند نزدیک شد در فرودگاه مهرآباد بر زمین نشست.

*بعد از توقف کامل هواپیما و باز شدن درِ هواپیما حاج احمد آقا خمینی، پسر امام خمینی، از هواپیما پیاده شدند و به سوی آیت‌الله طالقانی رفتند و پس از ۷ دقیقه مذاکره خصوصی با ایشان به اتفاق آیت‌الله طالقانی بار دیگر به داخل هواپیما برگشتند و بعد به خبرنگاران اجازه پیاده شدن دادند و من اولین کسی بودم که از پله‌های هواپیما قدم بر خاک ایران گذاشتم و به دنبال من سایر خبرنگاران و دستِ آخر آیت‌الله خمینی در میان هم‌سفران ایرانی خود...



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy