در این نوروز که مردم سراسر کشور درگیر ویروس کشنده کرونا هستند، بهتر آن دیده شد که به جای تعارفات معمول و تبریک گفتن ها حقایقی را به زعم اطلاع و تجربه خود از باب یادآوری با شما ملت بزرگ ایران در میان بگذارم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. بعضی ها می گویند که نباید و صریح رک و راست با رژیم مقابل شد و باید با به نعل و به میخ زدن مسائل را مطرح کرد. اما تجربه ثابت کرده است که با به نعل و به میخ زدن، رژیم ستمگر از آن بهره می برد. همچنانکه «گفتن حق در برابر سلطان [حاکم] ستمگر» جهاد افضل نامیده شده است، باید صریح و رک راست حق را گفت. و به یمن ایستادگی بر حق و حق گفتن، آزادی حقوق استقلال و اجرای عدالت اجتماعی را باز یافت.
برای اینکه بدانیم ایران به چه سمت و سویی می رود لازم است بدانیم که چگونه رژیمی بر جامعه ما حاکم و مسلط است. اما قبل از آن یاد آور می شود: اینجانب به مناسبت شرکت کردن و یا شرکت نکردن فعالانه در انتصاباتِ انتخاب نمای چهارم اسفند سه مطلب کوتاه تحت عناوین «تحریم انتخابات عملی منفعلانه و یا فعالانه؟»؛«شرکت درانتخابات، یعنی بیعت و تجدید بیعت با نظام مطلقه» و « شرکت در انتخابات یعنی صحه گذاشتن بر اشغال کشور» که درآن گفتنی ها در حد اختصار گفته شد. و شما اکثریت ملت بزرگ ایران با شرکت نکردن خود در چنین انتصاباتِ انتخاب نما هم به جهانیان ثابت کردید که ملتی زنده و آگاه هستید و هم ضربه ای بزرگ بر پیکر رژیم غاصب حقوق و آزادی خود وارد آوردید و هم خامنه ای نتوانست رجز خوانی و به جهانیان اعلان کند، شما که می گوئید مردم با ما مخالف هستند، بیائید و ببینید که چگونه مردم با شور و شوق در انتخابات شرکت کردند. با شرکت نکردن وسیع خود در انتخابات اجازه ندادید که شخصیتی هایی گوش بفرمان نظیر جواد ظریف بیاید و در دنیا در مقابل دوربین ها و خبرنگاران خارجی بنشیند و چنین دروغ هایی بنام شما بر زبانش جاری شود و بگوید:« اگر مردم ما را قبول نداشتند در انتخابات شرکت نمی کردند» و یا اینکه «ما خودمان انتخاب کردیم که این جور زندگی کنیم»
البته خامنه ای که در بدترین وضع استیصال قرار گرفته برای یک روز ماندن در قدرت به هر دروغی دست می زند اما در عین حال خود می داند که جز دروغ بر زبان جاری نمی کند و هم می داند که شما ملت هم او را دروغگو و کذاب می دانید و وقتی هم آمار می دهد چون می داند که آمارش ساختگی و دروغ است، سرشکسته می شود و اعتماد به نفس خود را از دست خواهد داد و در نتیجه خامنه ای در درون شکسته شده و زجر می کشد و با خود می جنگند که چرا شما ملت با عملِ شرکت نکردن در انتصاباتِ انتخاب نمایش او را رسوا کردید و شما ملت هم با عمل خود بیش از پیش به دروغگویی رژیم واقف شدید. افزون براینکه همه کسانی که در انتصاباتِ انتخاب نماشرکت نکردید از وجدان آسوده بر خوردارید و حداقل از ظلم و جنایات و فساد رژیم در حد رأی ندادن شریک نیستید. نیک می دانید که خامنه ای و روحانی و اصلاح طلبان، همه نظرشان بر این است که برای حفظ نظام باید مردم را سرکوب کرد و از سفره انقلاب خورد. رژیم است که از روز اول تا به امروز که بیش از چهل سال از آن می گذرد به جنایت و خیانت و چپاول ملت مشغول است. آیا در طول این چهل سال به غیر از این، کار دیگری کرده اند. شما ملت بزرگ بار دیگر به این اصطلاح مسخره اصول گرا و اصلاح طلب که هر دو روی یک سکه هستند و هر دو به ثنا گویی و تملق و کرنش کردن در برابر رژیم و خامنه ای مشغول اند منتها با دو سبقه و روش متفاوت نه گفتید و... و از همه مهمتر لباس ترس از تن به در آورده و به قدرت و نیروی تغییر در خود بیش از پیش واقف شدید. و اینها دست آورد کمی نیست اما پایان کار هم نیست.
وقتی کسی بیمارمی شود اولین وظیفه پزشک برای درمان آن شخص شناخت نوع درد اوست بدون شناخت درد هر نوع داروئی مضر به حال بیمار است. سایر مسائل و دردها هم چنین است در همه مسائل و بیماری ها چه جسمی و یا روحی و روانی و چه و اجتماعی و سیاسی اول باید درد را شناخت تا بشود بعد به جستجوی در مان آن رفت. پس برای شناخت دردهای اجتماعی و مسائل و معضلات مبتلا به کشور اول باید به سراغ نوع حکومت و چگونگی نوع اداره آن کشور رفت. آنچه در مورد نوع حکومت کشور در زیر می آید، شما خود بهتر از من می دانید و با گوشت و پوست خود آن را لمس کرده اید، اما یادآوری آن خالی از فایده نیست. سیستم حاکم بر کشور:
1-بر اساس گزارش بعضی از دست اندر کاران درجه اول انقلاب و نکاتی که بعد ها فاش شده، این رژیم، رژیمی است که به دروغ و نیرنگ انقلاب ملت ایران را مصادره کرده و با قرار و مدار و زد و بند با آمریکایی ها روی کار آمد و استبداد را بر کشور حاکم کرد و بعد از اینکه بر کشور و جامعه مسلط شد، به کشوری که موجب روی کار آمده آن شده بود پشت کرد و به چین و بویژه روسیه چسبید. چند از نمونه های مهم در زیر خواهد آمد:
الف-بنی صدر بعد از کودتا و آمدن مجدد به پاریس چنین گزارش می کند:
«يك سال پيش از انقلاب، در لندن در خانه آقاى دكتر تقى زاده، آقاى بهرام بهرامیان از دعوت شدنشان به سفارت آمريكا صحبت به ميان آورد. گفت آمريكائىها 30 نفر از قماش مرا به سفارت دعوت كردند. به ما گفتند كه گردانندگان كنونى رژيم ايران در فساد غوطه مىخورند و انقلاب سفيد هم شكست خورده است. اگر شماها حاضريد وارد گود بشويد، ما همه گونه كمك مىكنيم تا اداره امور كشور را در دست بگيريد.» (1) در جای دیگری می نویسند: «سالی قبل از پیروزی انقلاب آقای محمد منتظری از نجف آمد و خبر آورد از ایران بسیاری از جمله سرلشگر قرهنى به آقا پيغام داده اند، اگر شما اسم از آمريكا نبريد، آنها شاه را مىبرند.» (2) ب- مرحوم عباس اميرانتظام كه خود يكى از دست اندركاران نیروی جانشین رژيم بوده است، خيلى پا را از اينها فراتر گذاشته است. وى در موارد مختلف و نامههاى گوناگون خود گفته است: رژيم اسلامى حاكم، يك رژيم آمريكايى است. و با برنامه ريزى وكمك وراهنمايى آن كشور بقدرت رسيده است. ازجمله در نامهاى مىگويد:
«در تابستان 1371، دو نفراز اعضاى وزارت اطلاعات، تحت عنوان نماينده قوه قضاييه، در واحد 209 زندان اوين، با من ملاقات و در جلسات 5 تا 6 ساعته، بحث و اصرار داشتند تا مرا راضى كنند زندان را ترك كنم كه من نپذيرفتم و براى آنها استدلال كردم كه رژيم حاكم، يك رژيم آمريكايى است و با برنامه ريزى و كمك و راهنمايى آن كشور بقدرت رسيده و فجايع جبران ناپذيرى را به دليل جهالت و عدم كفايت خود بر ملت بى گناه، زود باور و بيگانه با مسائل سياسى ايران، وارد كرده است.» (3)
ج- دکتر یزدی که خود در مرکز این روابط قرار داشته می نویسد:
«هایزر به بعضی از ژنرالها گفته بود که شاه دیگر برنمی گردد. و دولت کارتر در صدد آنستکه قدرت را روحانیون و نظامیان مشترکاً بدست گیرند. قره باغی این فکر را استقبال کرده و آن را تشویق می کرد. » (4)
وقتی هایزر به بعضی از ژنرال ها می گوید: « دولت کارتر در صدد آنستکه قدرت را روحانیون و نظامیان مشترکاً بدست گیرند. »، این همان توافقی است که در اواخر دی و یا اوایل بهمن ماه ۵۷ در جلسه ای که در منزل آقای فریدون سحابی با آمریکایی ها تشکیل شد، و «بر سر ایجاد رژیمی با ثبات از راه وحدت روحانیون و ارتش با آمریکائی ها توافق شده بود» (5).
د- ژیسکار دستن می گوید«این رئیس جمهور آمریکا بود که در جلسه رسمی سران چهار کشور درگوادلوپ حکومت شاه را تمام شده اعلام کرد ... در همان جلسه، انگلیس و آمریکا هر دو متفقاً به عنوان یک نیروی متحد و همفکر و هم عقیده، خواهان خروج شاه از ایران بودند» (6).
ه- ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا متذکر می شود که:
«ايران تحت رهبرى شاه بعنوان ستون اصلى امنيت غربىها درمنطقه خدمت مىكرد. بالاخره زمانى كه احساس كردند كه ديگر شرايط براى او مهيا نيست، با وضعيتى كه پيش آمده و بوسيله اهرمهاى مختلفى كه در دست داشتند موجبات ذليل كردن و سقوط وى را فراهم آوردند. شركت وهمدستى درقتل نگودين ديم و بىعلاقگى ما به سرنوشت شاه بعد از اينكه ستونهاى نگهدارنده او را براى لغزش و سقوط، روغن مالى كرديم و بدين طريق خمينى را در به قدرت رساندن كمك كرديم، دوصفحه ازتاريكترين تاريخ ديپلماسى آمريكاست».(7)
با وجودی که آمریکا در کمک به انقلاب و سرعت بخشی آن نقش داشته و آقای خمینی از کانال ها مختلف با آنها در ارتباط بوده، پس چرا رژیم حاکم به آمریکایی ها پشت کرد و به روس ها چسبید؟ به هر دیکتاتوری که نگاه کنید، خصوصیات کینه و انتقام جویی را بویژه نسبت به کسانی که به هر نحوی پله می شوند که او از پله های قدرت بالا برود، در او مشاهده می کنید. این خصلت به حد اعلی، در آقای خمینی موجود بود. وی نسبت به مرحوم شریعتمداری کینه داشت. وقتی هم که به قدرت رسید، در حذف وی لحظه ای از پای نایستاد و حتی اجازه نداد که طبق وصیت، وصی اش بر وی نماز بخواند و در جای خود به خاک سپرده شود. (8)
آقای خمینی نسبت به کارتر هم کینه پیدا کرده بود و بارها به عناوین مختلف کینۀ خود را نسبت به وی ابراز می کرد. وجود کارتر نقطۀ ضعفی برایش تلقی می شد. چون کارتر با حربۀ حقوق بشر و فشار بر شاه، موجب باز شدن فضای باز سیاسی در کشور گردید و حداقل زمینه ای شد که انقلاب با سرعت و با خون ریزی کمتر، به نتیجه برسد. به غیر از اینها، مذاکرات مستقیم و غیر مستقیم آقای خمینی و نمایندگانش در پاریس و تهران و آمریکا، با دولت آمریکا که حداقل در اثر آن، به توافق و قرار و مدارهایی با هم دست یافتند، آقای خمینی بیم این را داشت که این روابط و قرار و مدارها و مذاکرات با دولت کارتر در سطوح مختلف چه بوسیلۀ داخلی ها و چه بوسیلۀ دولت آمریکا، در جامعه افشاء شود. وی از دو جهت بیم داشت که اگر این ارتباطات فاش شود، از این که همه چیز به ید قدرت وی انجام پذیرفته بود، خلل وارد آورد و به قدرت فائقه اش ضربه بزند و نقطۀ ضعفی برایش به حساب آید: یکی از جانب نهضتی ها، بویژه دکتر یزدی ؛ و دیگر از ناحیۀ کارتر.
به همین علت وقتی، دانشجویان پیرو خط امام با کپکپه و دبدبه و در بوق و کرنا گذاشتنِ مصاحبه های رادیو تلویزیونی علیه نهضت آزادی، مهندس بازرگان، دکتر میناچی، امیر انتظام و...، به اصطلاح افشاگری کردند، آنها این جرأت را در خود ندیدند که روابط را افشا کنند. شاید درآن غوغا سالاری که خمینی بوسیلۀ دستگاه های تحت امر خود ایجاد کرده بود، چون نهضت آزادی، مستقیم و غیر مستقیم در مرکز آن روابط قرار داشتند، آن ها جرأت مطرح کردن روابط را پیدا نکردند و یا به خود اجازه ندادند، و با مطرح کردن چند ایماء و اشاره، مسئله تا حدودی خاتمه پیدا کرد. و لذا آقای خمینی و روحانیت حاکم خیالش ازبابت از نهضت آزادی آسوده شد.
اما هنوز به علت ترس از افشا شدن روابطش توسط آمریکایی ها، کینۀ کارتر را هم به دل داشت، چون این روابط، هم نقطۀ بسیار حساس، و هم نقطۀ ضعف برای آقای خمینی به حساب می آمد و به همین خاطر، وی برای مبری کردن خود از این روابط، در فرصتی که در اثر گروگان گیری و استعفای همزمان دولت موقت و بردن شاه به آمریکا، در تاریخ ۰۶/۰۸/۵۸، به دستش افتاد، برای پاک کردن رابطه با آمریکایی ها، لبۀ تیز حمله ها را متوجۀ آمریکا و بویژه شخص کارتر، کرد. شاید تا اینجا روشن شده باشد که چرا آقای خمینی ورق را علیه آمریکا برگرداند که ما تا امروز باید بابت آن باج به چینی ها و روس ها بدهیم و کشور را هم به سراشیبی فلاکت و در شرف نابودی قرار دهیم. باز این اصل است که حکومت های دیکتاتوری که حمایت ملت خود را از دست می دهند، برای ادامۀ حکومت خود به بیگانگان رو می آورند. این است که حکومت جمهوری اسلامی با وجودی که روس ها و چینی ها بارها به آنها از پشت خنجر زده اند، باز به سمت روسیه چرخیده به نحوی که می گویند رابطۀ ما با روسیه رابطۀ استراتژیک است، و این در حقیقت، یعنی اینکه برای حاکمان جمهوری اسلامی، شعار نه شرقی نه غربی، یعنی کشک!
اشتباه و یا کج فهمی نشود، آنچه در فوق آمد به معنای این نیست که مردم در انقلاب نقش نداشته و یا نمی دانسته اند که چه می خواهند. آیا بعضی ها که با پندارهای ساده انگارانه به عوام فریبی می پردازند، آیا به خود و همۀ اقشار ملت خود توهین نمی کنند که خواسته های قریب به اتفاق تمامی سیاسیون، احزاب، دسته ها، گروه ها و اقشار مردمی که در انقلاب شرکت کردند و آن را به پیروزی رساندند را نا دیده می انگارند و آن را انکار می کنند؟ پديده انقلاب، يك پديده خلق الساعه نيست و آغاز آن كه به آغاز ظلم و ستم و پایمال کردن حقوق، آزدی واستقلال و عدالت بر مىگردد. همه اقشار مردم بودند که برای آزادی، استقلال، عدالت مفقود شده خود به مبازره با غاصبان حقوق و آزادی خود سالیان دراز بپا خواسته بودند و سرانجام که شرایط دست به دست هم داد و کشور برای انقلاب مهیا گشت ملت هم برای در اختیار گرفتن سرنوشت زندگی خویش قیام کرده و رژیم دیکتاتوری شاهنشاهی را برانداختند. این که روحانیت و در رأس آن آقای خمینی، با توسل به دروغ و نیرنگ و با قرارو مدار و زد و بند با آمریکایی ها انقلاب ملت ایران را مصادره کرده، امر دیگری است و اینجانب در کتاب پاریس و تحول آزادی به استبداد به آن پرداخته ام و در اینجا نیازی به تکرار آن دیده نمی شود.
نظر به اینکه آقای خمینی و سایر روحانیت حاکم در صدر قبضه کردن قدرت بودند، نکته مهم این است که در دست داشتن انحصار قدرت و ادامه و حفظ آن، نیاز به دشمن دارد و چون حاکمان فقیه با کشورهای همسایه مشکل آن چنانی نداشتند، و نیاز هم به دشمن بود، بنابر این آمریکا می توانست بهترین دشمنی باشد که بشود بر روی آن مانور داد. البته ناگفته نماند که در این دشمنی، آمریکا و ایران لازم و ملزوم یکدیگرند. اگر جمهوری اسلامی ایران نبود، چگونه ممکن بود که آمریکا بعنوان محافظت ازعربستان سعودی و شیخ نشین ها، همه ساله میلیارد ها دلار از پول آن ها را به جیب خود سرازیر کند که اگر پول هایی که از طریق فروش اسلحه و غیره از گروگان گیری تا به امروز به آمریکا سرازیر شده است محاسبه شود، سر از ارقام نجومی در خواهد آورد و این نعمت برای آمریکا، به یمن دشمنی با جمهوری اسلامی ایران به سادگی حاصل شده است.
2-رژیم حاکم بر ایران، رژیمی است که با دروغ بستن به قرآن و پیامبر و معصومین و جعل ولایت قدرت بنام ولایت مطلقه فقیه، قدرتی که حتی خدا هم برای خود و پیامبرش قائل نشده و به شدت پیامبرش را از آن دور می دارد، برای خود قائل شده است. خداوند به پیامبرش می فرماید: 1- امور مردم بدست پیامبر نیست (9)، حق از سوی پروردگار است و نه پیامبر (10)، هدایت مردم با پیامبر نیست(11)، پیامبر وکیل مردم تحت هر نام و بهانه ای نیست.(12)، پیامبر حفیظ و نگهبان بر مردم نیست (13)، پیامبر جبّار نیست (14)، پیامبر فرمانروا و یا سلطان و یا حاکم نیست و بر مردم سلطه ندارد(15)، سلطه و سلطه گری عمل شیطانی است (16) وقتی خداوند، پیامبران را از نزدیک شدن به اعمالی را که تمام قدرتمداران و سلطه گران و دیکتاتوران بوسیله و یا با کمک آنها، خود را بر مردم حاکم می گردانند و آنها را به زیر سلطۀ خود می کشند، اکیداً برحذر می دارد و در مواردی به پیامبر عتاب میکند که مبادا به آنها نزدیک بشود، چگونه آن را بر فقیه جایز شمرده است؟ چگونه این فقهای بی دین به خدا هم دروغ می بندند. آیا اینها از پیامبر هم بالاترند؟ البته آقای خمینی در یکی از سخنرانی هایش گفت: که ما و پیروان ما از پیامبر بالاترند چون که پیامبر هم نتوانست حکومت اسلامی بر قرار کند و ما توانستیم.(از حافظه و نقل به مضمون)
3-این رژیم، رژیمی است که اساس و بنیانش بر دروغ استوار است و بدون توسل به دروغ و عادی کردن و قبح آن را از بین بردن حتی یکسال هم نمی تواند دوام بیاورد. دروغ گفتن تحت هر نام و بهانهای که باشد، ولو عنوان «مصلحت آمیز»، توریه (خوفی و مدارائی) و یا عنوانهائی از این قبیل، از اسباب دوام و قوامِ استبداد و ستمگری است. کسانی هم که دروغ میگویند و بویژه وقتی دروغ گفتن را، به این و آن عنوان، توجیه شرعی و دینی میکنند، آگاهانه و یا نا آگاهانه عمله و خدمه قدرت هستند و دینداریاشان میان تهی است. اینان با دین، به مثابه روش تمیز حق از باطل و عمل به حق کار ندارند. صرفا به عنوان وسیله برای مشروعیت بخشیدن به قدرت و توجیه حق را ناحق کردن، بکارش میبرند. یعنی دین را وسیله توجیه عمل کردن به ضد دین میکنند.
در جمهوری اسلامی این آقای خمینی بودکه برای اولین بار درکسوت رهبرانقلابی، به بزرگی انقلاب ملت ایران با بکارگیری دروغ به هدف حفظ حکومت و دین به همگان آموزش داد که برای حفظ حکومت نباید چندان دغدغه اخلاق داشت؛ هرحربهای وهر وسیلهای که مقصود را محقق سازد جائزبلکه واجب است. البته خود می دانید که آقای خمینی برای حفظ حکومت هر نوع عملی را مجاز بلکه واجب می شمرد. وقتی در نظر و عملش: «حفظ حکومت اوجب واجبات است»، برای حفظ آن همه چیز، «جاسوسی کردن، دروغ گفتن هم واجب است، شراب خمر هم واجب است» (17) خمینی با سوار شدن بر اسب چموش قدرت بدون ترس و واهمه گفت:
«اگر یک در میلیون احتمال، یک احتمال بدهیم که حیثیت اسلام با بودن فلان آدم یا فلان قشر در خطر است، ما مأموریم که جلویش را بگیریم، تا آن قدری که میتوانیم هر چه میخواهند به ما بگویند که کشور ملایان حکومت آخوندیسم و از این حرفهایی که میزنند، »(18) یا «ممکن است من دیروز حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری و فردا حرف دیگری را، این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زدهام باید روی همان حرفی باقی بمانم. » (19) و یا «حکومت اسلامی «اوجب واجبات»، حتی «از نماز و روزه واجبتر است همین تکلیف است که ایجاب می کند خونها در انجام آن ریخته شود».(20) آیا کردار و گفتار خمینی بعد از به قدرت رسیدن گویای روش ماکیاولیستی و از آن هم شدید تر نیست؟ حتماً هست زیرا ماکیاول حد اقل از خدا ، پیامبر و دین مایه نمی گذاشت و به خدا و دین و پیامبر دروغ نمی بست اما او از دروغ بستن به خدا و پیامبر هم ابائی ندارد. آقای خمینی بر عکس علمای دیگر که توصیه و سفارش میکنند که تا جائی که ممکن است باید از توریه استفاده کرد، به توریه هم نیاز نمیبیند، و مستقیماً جواز دروغ را برای هر « مصلحتی» صادر میکند. (21) با توجه به روش و منش آقای خمینی بعد از رسیدن به قدرت این سئوال برایم مطرح شده که آیا در آقای خمینی در عمل پیرو شعری نیست که بعد از اینکه عثمان به خلافت رسید،ابوسفیان در مجلسی در جمع امویان گفت، ای فرزندان امیه:
ليـت اشياخي ببـدر شهـدوا جزع الخزرج من وقع الاسل
لعبـت هـاشـم بالملك فـلا خبـر جــاء ولا وحـي نـزل
بني هاشم با پادشاهي بازي كرده اند؛ نـه خبـري آمـده بـود و نـه وحيي نازل گرديده است. من از قبيله خندف نباشم اگر از فرزندان احمد بـه خاطر آنچه انجام داده، انتقام نگيرم. آیا آقای خمینی از ملت ایران که انقلاب کردن و او را به قدرت رساند انتقام نگرفت و باز در تاریخ آمده که پس از شهادت امام حسین علیه السلام، هنگامى که عترت او را به اسارت به شام آورده بودند، همین شعر فوق « لعبـت هـاشـم بالملك فـلا » را یزیدبن معاویه با غرور و سرمستى خواند و آرزو کرد کاش نیاکانش که در جنگ بدر کشته شدند، زنده بودند و خونخواهى و انتقام یزید را مىدیدند. و آیا آقای خمینی و پیروانش، پیرو امویان نیستند و از ملت ایران که آن ها را به قدرت رساندند انتقام نمی گیرند؟
4-این رژیم، رژیمی است که اسلام را وسیله حفظ قدرت خود و کشور گشائی قرار داده است. و در نظر و عمل گرچه سران، آن را آشکارا بر زبان نیاورده - ولی بعضی هم علناً بر زبان آورده اند- اما معتقد است که ایران کشوری نامسلمان و یا حد اقل مسلمان ناب محمدی نبوده را فتح کرده است و آنچه هم در کشور است را غنایم خود می داند. اگر چنین حرفی را برزبان جاری نمی کند از ترس است و از مردم تقیه می کند. شما درعمل تا به حال در طول این چهل سال ندیده اید که با شما و مردم چنین عمل کرده است؟ و حقیقت هم همین است که روحانیت غاصب بی دین کشور ما را اشغال کرده اند و این رژیم غاصب ولایت مطلقه، حق حاکمیت و حقوق و آزادی ذاتی و خدا دادی را از شما سلب کرده و به مانند صِغار و مجانین با شما رفتار می کند. آیا فاتحین و اشغالگران با مردم چنین عمل نمی کنند؟
روحانیت حاکم کشور ایران را، کشوری که فتح کرده است می داند و در دو جهت به غارت اموال مردم رسماً مشغول هستند. یکم: خمس و زکات، نذورات، خیرات و مبرات، مال مشکوک به حرام، اموال تولیت مشهد، قم، شاه چراغ شیراز، شاه عبدالعظیم و سایر تولیت امامزاده های مختلف و موقوفات کل کشور وسیله روحانیون بلعیده می شود دوم: غارت کردن از طریق بودجه رسمی کشور. شما اگر به بودجه تنظمی کشور نظری بیفکنید، بر شما آشکار خواهد گشت، که ارقامی که در بودجه برای دستگاه های تبلیغیاتی رژیم و سازمانها مختلف روحانیت در کشور در نظر گرفته شده چندین برابر بودجه های مختلفی است که باید برای مردم خرج شود. و اینها علاوه بر اموال مصادره شده ای است که تحت نام سازمانها مختلف در اختیار گرفته و برایشان هیچ حساب و کتاب وذی حسابی در کار نیست و آیا اینها غارتگری و چپاول اموال مردم نیست؟ آیا اشغالگران و فاتحین یک کشوری غیر از اعمال فوق کار دیگری می کنند؟
5- این رژیم، رژیمی است که تمامی امور و شئون زندگی و حتی زندگی خانواده را با چشم امنیت و امنیتی نگاه می کند. از دید این رژیم در نظر و عمل امنیت هم یعنی اینکه تحت هر شرایط و با هر نوع خسارتی این رژیم پا بر جا بماند. به این علت است که شما به هر مسئله ای که نگاه کنید چه خارجی و داخلی با دید امنیت به آن نگاه می شود. حال این نگاه چه خسارتی متوجه ملت و کشور می کند مهم نیست. امنیت این است که این رژیم جنایت و فساد بر پا بماند و نه اینکه جامعه و مردم امنیت جانی و مالی و...داشته باشند. آیا به همین علت نیست که هر کسی از آزادی و حقوق خود دم بر آورد را تحت عنوان خطر برای امنیت او را به زندان گسیل می دارند و یا در مواردی به حیاتش خاتمه می دهند؟ در این حکومت و رژیم مهم نیست که شما موافق و یا مخالف هستید، هر موقعی که لازم شد، سرکوب و کشتار راه خواهد انداخت، کشتار سال 88 را دیدید، کشتار بهمن96 و کشتار آبان 98 را هم شاهدید. زدن هواپیمای اوکراینی را هم دیدید که وقتی از دید رژیم لازم باشد، حکومت تصمیم می گیرد به کشتار دست بزند و حتی لازم نمی بیند که عذر خواهی خشک و خالی از ملت بکند. حتی درقضیه زدن هواپیمای اوکراینی دیدید کسی حق ندارد بگوید چه اتفاقی افتاده است و یا دارد می افتد. شما با یک چنین حکومتی سرو کار دارید.
6- رژیمی که از ریشه فاسد و غیر قابل اصلاح استف با تمامی اوضاع و احوالی که در بالا ذکر شد، فاقد هر نوع کارآرایی در هر نوع امری است. از گذشته های دور که بگذریم وقتی به همین چند سال گذشته نگاه کنید همه چیز عیان می شود. اساس و بنیان این رژیم را آقای خمینی بر پایه دروغ، حیله و زدو بند استوار کرد و اولین بار اساس حکومت کردن و حفظ قدرت را براساس انواع و اقسام دروغ گوئی و روش ماکیاولیستی قرار داد و این او بود که برای اولین بار برای حفظ حکومت دروغ گفتن، تهمت زدن، جاسوسی کردن، و شرب خمر را واجب گردانید و آن را به روحانیون بعد از خود آموزش داد که شما فقط با بکارگیری دروغ قادرید که به حکومت خود ادامه دهید.
آیا شما تا به حال در یک مورد دیده و شاهد بوده اید که سران درجه اول این رژیم و بویژه رهبر آن آقای خامنه ای به شما راست گفته باشد؟ قطعاً خیر! در کشتار سال 88، در اعتراضات دی 96، در کشتار آبان 98، در جریان زدن هواپیمای اوکراینی که 176 نفر به خاک و خون کشیده شدند و این آخری که تمامی ملت با این فاجعه دست به گریبان است. آیا از ابتدا و به موقع شما را در حریان این ویروس قرار دادند؟ خیر! در تمامی موارد ابتدا با انواع اقسام دروغ به توجیه مشکل پرداخته و اگر در بعضی موارد نتوانستند که دروغ های خود را به جامعه و جهانیان بقبولانند و جامعه در معرض اطلاعات درست قرار گرفت، آن موقع می آیند و باز هم راست آن را نمی گویند و با انواع و اقسام دروغ می گویند بله این اتفاق که افتاده ما چنین و چنان کردیم. خامنه ای که از تظاهرات مردم در آبان گذشته به وحشت افتاده بود، خواست که با جنازه گردانی سردار سلیمانی اقتدار خود را باز گرداند که هواپیمای اکراینی با موشک زده شده و آن قدرت نمایی او را نقش بر آب کرد. بعد خواست که با تظاهرات 22 بهمن و انتخابات به اقتدار وحفظ حکومت خود بپردازد به این علت بود که حدود 40-50 روز قبل از اینکه رسماًاعلام شود که ویروس شایع شده است، مسئولین درمانی و بهداشتی کشور اطلاع داده بودند که ویروس وارد شده که آن ها را وادار کردند که تکذیب کنند حتی دکتر نمکی وزیر بهداشت خواسته بود که پرواز ماهان به چین لغو شود که توجهی به آن نشد.
وقتی در طول این 40-50 روز ویروس بخشهای وسیع کشور را در نوردید و دیگر قابل پنهان کاری نبود و از طرف دیگر بعد از انتخابات دکتر نمکی و دکتر مرندی پیش خامنه ای رفته و تهدید به استعفا کردند، خامنه ای ظاهر شد و گفت که هر کاری که لازم است انجام دهید، آن هم نه به عنوان فرمانده که خود ظاهر شود و از تمامی سازمانها و امکانات وسیعی دارد در این جهت بکار بگیرد و خامنه ای کسی که تمامی قدرت در دست او جمع شده، و در ریز و درشت مسائل کشور دخالت می کند و به هیچ کس و یا ارگانی پاسخگو نیست و تمامی نارسائی و شکست در زمینه های مختلف را به گردن این و آن می گذارد. در جریان شیوع کرونا هم این خامنه ای بود که مانع شده که به موقع به ملت اطلاع درست داده شود و هر اتفاق که بر اساس بی علمی و بی تدبیری شخص خامنه ای می افتد، تحت عنوان امنیت و امنیتی آن را به این و آن و به دشمن یعنی آمریکا نسبت می دهد. حتماً این اندزه می داند که بی شرم ترین رهبر و مدیر کسی است که ناکارآمدی و اشتباهات خود را به این و آن نسبت می دهد. روحانی تدارکاتچی خامنه ای هم با وقاحت تمام می گوید که ما از همان روز اول ملت را در جریان شیوع کرونا قرار دادیم وقاحت تا کجا است؟
حال شما جامعه پزشکان و کادر درمانی کشور در که در صف مقدم این جنگ جهانی هستید و با وجودی رهبران کشور از مردم دور و در جاهای امن ساکن هستند و شما تا به حال هم از هیچ ایثار، تلاش و کوششی فروگذار نکرده اید، و عده ای از همکاران خود را در این جنگ از دست داده اید، به خواست خداوند در این جنگ با توانائی و استعداد خویش پیروز به در خواهید آمد. و این مهمترین عیدی در این سال نو برای شما است.
و شما ای ملت بزرگ ایران که صاحب اصلی کشور هستید و نه عده ای اشغالگر و غاصب و یک باند و دسته جنایتکار و فاسد روحانیت بی دین تحت عنوان دروغین ولایت مطلقه فقیه. شما ملت بزرگ می دانید که تا این رژیم و سیستم تحت هر نام و نشانی حاکم باشد، کشور روی سعادت نخواهد دید و به سمت نابودی به پیش می رود. حتماً با القای این رؤیا که ممکن است روزی این رژیم به صرافت افتد و روش خود را در برابر ملت تغییر دهد، شما به آن آگاه هستید و می دانید که آن رؤیا و خواب و خیالی بیش نیست. خود باید دست غاصبان و اشغالگران را از کشور خود کوتاه کنند. تا به امروز حتماً هم آگاه شده و آکاه هستید که خطرناک تر از این کرونا، کرونای نظام مطلقه روحانیت است. جمع کردن و شدن قدرت در یک فرد ولو امام زمان هم که باشد در دنیای امروز، از هر کورنائی خطرناکتر و عواقب آن بسی خطرناک تر و عظیم تر است. برای برون رفت از این اشغالگری و غاصبیت حقوق و آزادی خود، جامعه، دلسوزان و وطن دوستان و کسانی که دلشان از گرفتاربودن در چنین وضعیتی می سوزد، از هر قشر و طبقه ای که هستند، باید خود اولاً به نیروی لایزال خود اعتماد داشته باشند وثانیاً با امکاناتی که دراختیار دارند دست بکارشوند. و ثالثاً با حرکت و اتکای به خود قدم به قدم قادرمی شوید که به برنامه موردی نیاز در هر مرحله دسترسی پیدا بکنید. کلید حل مشکل هم در دستهای شما نهفته است. اینجانب جز اینکه تجربه و اطلاعات ام را دراختیار شما بگذارم، نه تکلیف دیگری دارم و نه درموقعیتی هستم که برای شما مردم تعیین تکلیف کنم چون اراده تغییر وتصمیم با شما و امرامرِ شما است. امید است در این سال نو که در کشور ما در جریان است، سال ریشه کن شدن اساس حکومت ظلم و جور با دستان پر قدرت شما بگردد.
محمد جعفری 1/ فرورودین/ 1399
[email protected]
نمایه و یادداشت:
1-خيانت به اميد، ابوالحسن بنىصدر، ص 41 و 285.
2-خيانت به اميد، ابوالحسن بنىصدر،ص 42 و روزنامه انقلاب اسلامى در هجرت، شماره 549، ص 14.
3- روزنامه انقلاب اسلامى در هجرت، شماره 370، ص 10.
4- بررسی سفر هایزر به ایران دکتر یزدی، چاپ دوم بهار 62، ص 19و20 .
5- این مطلب را آقای فتح الله بنی صدر یکی از اعضای مرکزی نهضت آزادی در پاریس در گفتگوئی با برادر خود آقای بنی صدر در سال 1375 فاش ساخته است.
6- مصاحبه ژيسكاردستن با پرويز شهنواز، روزنامه توس، دوشنبه 23 شهريور 1377 شماره 44.
7-
Victory Without War, Richard Nixon
Published in Great Britain and in US in 1999, page 118. First
8- علت در این امر نهفته بود که بعد از جریان ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و زندانی شدن آقای خمینی، نظر به این که می خواستند وی را محاکمه کنند (775) مرحوم شریعتمداری، و چند مرجع دیگرطی اطلاعیه ای مرجعیت آقای خمینی را تأیید کردند، تا از محاکمه و اعدام ایشان جلوگیری کنند. آقای شریعتمداری در آن زمان از قدرتمند ترین مراجع بود و قبل از این که مرجعیت آقای خمینی، بوسیلۀ آقای شریعتمداری و دیگران تأیید شود، حداقل جامعه و دولت وقت، او را به مرجعیت، نمی شناخت. در صورتی که آقای شریعتمداری قبل از آن، آیت الله العظمی بود. و از این نگاه، وجود آقای شریعتمداری برای آقای خمینی نقطۀ ضعفی محسوب می شد، بویژه که در آذربایجان نفوذ فوق العاده داشت و از پیشبرد قدرتش نگران بود.
9- قرآن، سورۀ آل عمران، آیۀ 128.
10- قرآن، سورۀ کهف، آیۀ 29.
11-قرآن، سورۀ بقره، آیۀ 272و اسری آیه 15 و یونس، آیه 99.
12- قرآن، سورۀ زمر، آیۀ 41؛ انعام آیه 66 ؛ شورا ایه 6، اسری آیه 24 و یونس 108
13- قرآن، سورۀ نساء، آیۀ 80. ، انعام آیه 104 و 107
14- قرآن، سورۀ ق، آیۀ 45.
15- قرآن، سورۀ غاشیه، آیۀ 21و22
16- قرآن، سورۀ اسری، آیۀ 65و حجر، آیۀ 42، ص، ابراهیم، آیۀ 22.
17-صحيفه امام ، 24 جلدی، جلد ۱۵ ، سخنرانی 27 مرداد 1360.
18-صحیفه نور، ج 16 ص 211 ـ 212.
19- بیانات آقای خمینی در جمع فقها و حقوقدانان شورای نگهبان مورخ: 20/9/62؛ صحیفه نور، ج 18، ص 178.
20 - حکومت اسلامی، آیت الله خمینی،1391 هجری برابر 1971 میلادی، ص 87
21- برای اطلاع به کتاب دروغ مصلحت آمیز، بویژه بخش «1-پیاده کردن اسلام وسوار کردن آخوند و فقیه» و«2- اصول کافی د ر باب کذب و سه حدیث نوع دروغ» ص 118-104مراجعه کنید.