در هنگامهی پرشور بیداری ایرانیان، آزادیخواهی دچار بیماری ناشناسی به نام مشروطه شد. گفته شده است که این واژهی ناایرانی را نخستین بار حسن تقی زاده در سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۹۰۶ میلادی) در یک سخنرانی به کار برده است. شگفت آن که این واژه یا این بیماری مرموز سرچشمه و بنیادش ناپیدا است. با این ترفند آزادی و آزادیخواهی و حکومت قانون یا حکومت مردم قربانی واژهی مشروطیت شده است. واژهای که تودههای سادهی مردمان کوچه و بازار، چیزی از آن درک نمیکنند و روشنفکران و درس خواندهها هم این واژه را به جای آزادی یا حکومت قانون و یا حکومت مردم گمان کردهاند که همان خاصیت و اثر اجتماعی و سیاسی را ندارد. مشروطه نه پارسی است، نه عربی است و نه ریشه لاتینی و یا یونانی دارد. به جای فرمان آزادیهای سیاسی و آزادی مطبوعات و آزادی انتخابات در ممالک محروسهی ایران و حقوق قاطبهی اهالی و رعایا، واژه های؛ "منتخبین شاهزادگان و علماء و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف... "، در متنی غیرحقوقی آمد و فرمان مشروطیت نام گرفت. منتخبین شاهزادگان و علماء و قاجاریه و اعیان و... چه ربطی به حقوق ملت و قاطبهی اهالی ایران دارد. در این فرمان هرگز سخنی از آزادی و آزادیخواهی و انتخاب نمایندگان ملت نبوده است.
لغت نامهی دهخدا دربارهی مشروطیت مینویسد: «... بعضی گمان کردهاند که عثمانیان این کلمه را به صورت اسم مفعول عربی از کلمه ٔ فرانسوی شارت ساختهاند،... به هر حال لفظ مشروطیت و مشروطیة به معنی حکومت قانونی نه در عربی مستعمل بوده است و نه در فارسی، بلکه این کلمه بوسیله ٔ ترکان عثمانی وارد زبان فارسی شده است و معنی آن حکومت قانونی و مرادف با کنستی توسیون [Constitution] فرانسوی است.» در این نوشته میبینیم که علامهی دهخدا هم که خود مردی آزاده و مشروطه خواه بزرگی بوده، به درستی نمیدانسته است که این واژه از کجا آمده که او هم شیفتهی آن شده است. گویا دستهای غیبی یا بیگانگان میخواستهاند در هنگامهی بیداری ایرانیان، آزادیخواهی و حکومت قانون را از اندیشه آزادگان و روشنفکران پاک و رد آن را گم کنند. آنها کتاب ارزشمند "یک کلمه" نوشتهی یوسف مستشارالدوله یعنی حکومت "قانون" را با تردستی به چیزی نامفهوم یعنی مشروطیت مبدل کردند که نه تنها معنی حکومت قانون را نداشت بلکه واژهای گنگ و بی معنا بود. دهخدا به دنبال آرمان خودش یعنی حکومت قانون بوده و گمان میکرده مشروطه همان است که او آرزو میکند: «... معنی آن حکومت قانونی و مرادف با کنستی توسیون فرانسوی است.».
برای آن که درس خواندهها و متجددها بیشتر به واژهی بی بنیاد و ساختگی مشروطه بچسبند شیخی فریاد مشروعه را سرداد. تودههای ناآگاه که از شرعیت اسلام چیزی نمیدانستند و دنباله رو سخنان پوچ و دروغهای بی سر و ته آخوندها بودند به فرمان آن شیخ، رو در روی مشروطه خواهان به صف آرایی پرداختند و جنگ حیدری و نعمتی بالا گرفت. دست آخر مشروطه خواهان آن شیخ را بردار کردند و با ملقمهای از مشروطه و مشروعه مجلسی برپا کردند و هنوز مرکب فرمان مشروطه خشک نشده بود که به کمک دستهای غیبی قزاق بی سوادی که زیر فرمان ژنرال ایرونساید انگلیسی بود، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را انجام داد. او بر در و دیوار پایتخت کاغذی چسباند که بر آن نوشته شده بود؛ " من حکم میکنم". هم مشروطه خواهان و هم مشروعه طلبان (طالبان) ماستها را کیسه کردند و آن قزاق بیسواد به کمک نیروهای غیبی یعنی بیگانگان بیست سال حکم کرد و شمار فراوانی از مشروطه خواهان و مشروعه طالبان به حکم او گردن نهادند و آنان که سرفرود نیاوردند سرهایشان را از دست دادند.
بیش از صد سال است که در فضای آزادی کش دیکتاتوری شاه پرستها و شیخ پرستها دربارهی این قزاق بی سواد دروغ پراکنی میکنند، او را چنین و چنان و بنیان گذار ارتش نوین و دانشگاه و راه آهن سراسری میخوانند. بنیان گذار وفرمانده آن ارتش نوینی که بدون آن که یک گلوله هنگام اشغال ایران از سوی بیگانگان شلیک شود، از ایران گریخت. کسی که سواد خواندن و نوشتن نداشت و نمونه خط و امضاء واقعی او هنوز هست و ناتوانی او را در نوشتن نشان میدهد و از دانش و دانشگاه بدور بود. ساختن دانشگاه تهران ترفندی بود برای باز کردن درهای دانش و جلوگیری از نفوذ کمونیسم در ایران. اگر کسانی که او را به کودتا واداشتند و به قدرت رساندند نبودند او هرگز از سربازی به پادشاهی نمیرسید. راه آهن ایران از شمال به جنوب برای انتقال نیروهای متفقین ساخته شد در حالی که راه تجارتی باستانی جاده ابریشم از غرب به سوی شرق بود و ارتباط بین شهرهای بزرگ ایران در راه آهن رضا شاهی ندیده گرفته شد. او زمانی سردار سپه شد که سیاستمداران تحصیل کرده و شایستهای مانند سپهبد امان الله میرزا جهانبانی، مهدی قلی هدایت، نجف قلی خان صمصام السلطنه، احمد قوام، دکتر مصدق، سپهبد محمد نخجوان و... در ایران وجود داشتند. نقد کردن خدمات انگلیسیها در ایران، تاریخ ۵۷ سالهی دیکتاتوری پهلویها و دوران جنگ سرد را در بر میگیرد که کتابها باید دربارهی آن نوشت. امروز که دیگر خطر کمونیسم و بلوک شرق نیست ببینید به نام اسلام چه بلایی به سر مسلمانها و ملت ما آوردهاند.
هنوز هم تودههای ساده از مردمان درس خوانده و درس نخوانده نمیدانند مشروطه چیست و به چه درد میخورد. البته روشنفکران ما تلاش فراوان کردهاند و کتابها و مقالهها و روزنامهها دربارهی مشروطه نوشتهاند اما مردمان میهن ما به آن سادگی که استقلال و آزادی را میفهمند و در خیابانها فریاد میکنند، واژهی مشروطه را درک و هضم نمیکنند و نکردهاند.
پس از فرار فرمانده ارتش نوین از ایران، رهبران سه قدرت پیروز در جنگ جهانی؛ استالین، چرچیل و روزولت، به تهران آمدند و محمدرضا فرزند شاه فراری را بر جای پدرش گماشتند. از مذاکرات کنفرانس تهران هیچ کس آگاهی نیافت. با بالاگرفتن مبارزات ملت ایران بر ضد شرکت نفت انگلیس و بیرون راندن انگلیسها از ایران دولت انگلیس با کمک آمریکا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دولت قانونی دکتر مصدق را با کودتای نظامی سرنگون کرد. شاه که از ایران گریخته بود با پشتیبانی بیگانگان به ایران بازگشت و دیکتاتوری خود را استوار کرد. او با غرور و ندانم کاری و ستم، تیشه به ریشهی خود زد، خشم همهی طبقات اجتماعی را برانگیخت و نقطهای به پایان پادشاهی دوهزار و پانصد ساله ایران گذاشت.
همان دستهای غیبی که انقلاب آزادیخواهی یعنی "مشروطیت" را به نا کجا آباد رهنمون شدند در نشست کنفرانس گوادلوپ (Conférence de Guadeloupe) از ۱۴ تا ۱۷ دی ماه ۱۳۵۷ تصمیم گرفتند شاه را بردارند و خمینی را که بر اوج موج انقلاب سوار بود به جای او بگذارند. خمینی خواستِ مردمان انقلابی را با خدعه دیگرگون کرد و در کنار آزادی و استقلال، "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد" را به ملت ایران غالب کرد. جمهوری اسلامی هم مانند واژهی مشروطه، حُقهای بود که کسی نمیدانست محتوای آن چیست. همه معنای "جمهوری" را میدانستند، "اسلامی" هم واژهی آشنایی بود. هرکس برای خود اسلامی داشت که در نماز و روزه و حج خلاصه میشد. قران و حتا واژههای نماز را هم که عربی بود کسی نمیفهمید و در درازی ۱۴۰۰ سال مردمان ما به آن عادت کرده بودند. اما داد از این ترکیب اهریمنی "جمهوری اسلامی" که کسی از آن خبر نداشت. همانگونه که صد سال پیش کسی نمیدانست که مشروعه چیست. بیش از چهل سال دزدی و تجاوز و آدمکشی و فساد که جان و مال مردمان بی گناه و ثروتهای کشور را به تاراج بردند، امروز دیگر همه از پیر و جوان میدانند؛ جمهوری اسلامی چیست؟ و مشروعه به چه معناست؟.
امروز دیگر همه میدانند که ایران مملکت امام زمان است. امام زمان و دستهای غیبی کشور ما را به این روز سیاه دچار ساختهاند. البته امام دوازدهم یا امام زمان همان دروغی است که مانند مسیح موعود پیش از اسلام هم در ایران رواج داشته است، فقط آخوندهای مردم فریب برای پر کردن جیبهای خود آن را از نو ساخته و پرداخته کردهاند. از میان نزدیک به ۸ میلیارد مردمان جهان بیش از ۱، ۸ میلیارد نفر یعنی بیش از ۱۸۰۰ میلیون نفر مسلمان هستند. از این شمار مسلمانان جهان، کمی بیشتر از یک دهم آن یعنی ۲۰۰ میلیون شیعه هستند. در بین این شیعهها جنگ هفتاد و دوملت و جنگهای حیدری و نعمتی همیشه به راه بوده و هست. شیعهها و سنیها یکدیگر را کافر میدانند و به جان هم افتاده و با نارنجک و گلوله و قمه و ساطور از پیر و جوان همه را میکشند. امام زمان خودش غایب است و جانشینان او از زمان برپایی سلسلهی صفویه تا به امروز، از پادشاه نابالغی مانند شاه اسماعیل صفوی و یا پیرمرد شیاد و بی سوادی مانند سیدعلی با کمک دستهای غیبی به جان ایرانیان افتادهاند و هر روز با بهانه و یا بی بهانه مردمان میهن ما را میکشند.
البته این نزدیک به دویست میلیون نفر شیعه در جهان هر یک برای خود امام زمانی دارند و برخی هم به امام زمان باور ندارند، اما بسیاری از آنان مردمان بی آزار و سر به راهی هستند و میگویند؛ "عیسا به دین خود، موسی به دین خود". البته این باور آشتی جویانه قابل احترام است و با آن میشود کشور آباد و آرامی ساخت، اگر دستهای غیبی و آخوندهای خونخوار و انشاء الله و ماشاالله دست از سر ملت ما بردارند.
منوچهر تقوی بیات