کسانی از فرهنگ آنارشیِ و آنارشی جامعه جمهوری اسلامی سود میبرند کسانیاند که تاریخ را نمیسازند. آنارشی جامعهء جمهوری اسلامی وجهی از آنارشی کلیت فرهنگ اسلامی ماست. در پی تلاشی و اضمحلال تمدنیِ فرهنگ ما در دوره ساسانی و آغاز فرهنگ اسلامی، وضع آنارشی در همه زمینههای فکری/ فلسفی، ادبی، سیاسی و تألیفات تاریخی در جامعه ایران مسلط شد. «فلسفه» اسلامی در زاد و ولد مکتبهای گوناگون اسلامی در تمام دوره فرهنگ اسلامی ما نتیجه چنین وضع آنارشی بوده که مدام این وضع را بازتولید کرده و در بازدارندگی روند جامعهای بهنجار نقش مهم ایفاء مینمود. نظری به چگونگی بنیانگذاری مکتبهای جورواجور اسلامی از آغاز اسلامخواهی ایرانیان تا کنون، این نقش را به وضوع عیان میسازد. در وضع آنارشی (هرج و مرج فکری/فلسفی، اجتماعی، سیاسی، ادبی و غیره) حاکم هر فرد نامستعد و نامستشعر میتواند در هر زمینه و عرصهای که بخواهد دم و دستگاه برپا کرده و از موهبت آن برای خود امکان و موقعیتی که فکر میکند نان و آب دار است فراهم کند. و در گرداگرد آن تلاش نماید تا از خود چهره محبوب و مشهور به نمایش گذارد؛ در واقع نمایشی مضحک و بالا آورنده از چهرهای که در تفارق با اصل وجودیاش، بزک شده است. مدتی قبل طی دو مقاله دو نمونه از این نوع نمایشات بی مقدار و بی اثر در راه برونرفت از مخمصه یک حکومت دینی را در فضای آنارشی جامعه امروزمان مطرح کردهام و بعنوان یادآوری و ربطش به موضوع بحث، آنها را مختصراً بازخوانی و بازنویسی میکنم.
نمونه اول همان تپقی بوده که خاتمی را «روشنفکر ایرانی» نامید و در توجیهاش «روشنفکر بدون فرهنگ شیعی» را بی معنی دانسته. با وجود چنین بیان محکم و صراحت لهجه از مفهوم روشنفکر و وجه تسمیه آن، اما متعاقباً بدینصورت اعلام میشود که معلوم نیست وقتی از روشنفکر حرف میزنیم منظور چیست یا چه کسی ست چونکه هرکس تعریف معین از این مفهوم دارد. به این میگویند دودوزه بازی در مأوای جامعه آنارشی؛ از یکسو خودت را شایسته در ارائه تعریف مفهوم روشنفکر بدانی و از سوی دیگر تعریف دیگران از آن را نفی کنی. این نوع نمایش خر رنگ کنی در خدمت جو آشفتهء ناشی از ویژگی آنارشی بوده تا عامداً خط سیاسی معین در اذهان جا بیافتد. در این نمونه آنگونه که پیداست، «روشنفکر» (یا «نویسنده» یا «روزنامه نگار») در چنین وضع آنارشی جامعه، خود نیز به وجهی از آن تبدیل شده و برای حفظ موقعیت خویش مدام میبایست با زیرکی مخصوص به خود مبلغ آن باشد. نمونه دوم را در رفتار امضاء کنندگان نامه به موگرینی میبینیم که حاوی حمل بار «برجام» به مقصد جمهوری اسلامی بوده. نویسندگان نامه به خانم موگرینی نیز همان هدف و رفتار نمونه اول را در فضای آنارشی جامعه دنبال کردهاند و نشان دادهاند که رفتار ایشان نیز برآمدی از آنارشی جامعه بوده ومآلاً به وجهی از آن مبدل شدهاند و دوام و قوام خویش را بدون چنین وضع آنارشی ناممکن میپندارند. در مقالهء «شبح استادان در اشباح جامعه» مفصل به این موضوع پرداختهام و اکنون عبارات و پارهای مربوط به بحث مان را اینجا ذکر میکنم: «قباى دوخته شده شبهسکولار ایرانى داریوش آشورى برازنده قامت «روشنفکرى دینى» و «فلسفه» اسلامى ماست. حمایت از «برجام» و اغماض از تئوکراسى حاکم که مشحون از نقض حقوق بشر است از سوى وى، در راستاى نیاز دوطرفهء بده و بستانها صورت میگیرد. به عبارت دیگر رونق بازار اسلامى در قالب «فلسفه» اسلامی یا «روشنفکری» دینى ما، به کشف و خلق کالاى زبانىِ واژگان از سوى امثال آشورى بسته بوده که هیچ معنای مناسب با موضوعات و مفاهیم بکر از قبیل روشنگری یا فلسفه عقلی و روش علمی نقد نیز ندارند برعکس بر ضد چنین روشهای بکر هستند. اگر بخواهم نمونهای از این دست ضدیت را نشان دهم کافی ست واژه «چالش» یا «گفتمان» را در نظر گیریم. فرض کنیم هر دو واژه بالحاظ لغوی از زبان اروپایی یا لاتین، به فارسی صحیح ترجمه شده باشند اما بستر موضوعاتشان در فرهنگ ما کدامند؟ بی شک هر دو واژه در زبان لاتین که اولی «چالنج» و دومی «دیسکورس» میباشند با روش «عقل نقاد» اروپایی و بطورکلی فرهنگ مغرب زمین پیوند ناگسستنی دارند، کجاست عقل و نقد در فرهنگ اسلامی ما تا از قِبل آن ادعای «چالش» و «گفتمان» کنیم؟ باری، باز گردیم به اصل موضوع مربوط به وضع آنارشی جامعه جمهوری اسلامی و «روشنفکران» نیازمند به این وضع. براى اینکه چنین بازارى با دوام باقی بماند، حمایت از «برجام» جمهورى اسلامى از سوى امثال داریوش آشوری لازم میآید و هم اینکه در چنین بازار اشباع شده از کالاى بُنجل، مىتواند رکورد «دانشمند» را شکسته و در همین حیطه اسلامی به چنین مقام شامخ نائل گردد». نویسندگان نامه به ترامپ که از وی طلب لغو یا تخفیف تحریمها علیه سران جمهوری اسلامی را کردهاند نیز در همین وضع آنارشی (هرج و مرج) جامعه است که میتوانند بلاهت عقلی و سیمای واقعی درون خویش را پنهان کرده و از جایگاه «شامخ» و البته مورد پسند عوام، عرض اندام کنند.
اغلب نامه نویسان و امضاء کنندگانِ نامستعد نویسندگی که راجع به درخواست لغو تحریمها یا بقول خودشان «تخفیف» تحریمها علیه جمهوری اسلامی ترامپ رئیس جمهور امریکا را خطاب قرار دادهاند و هریک با عناوین شسته و رفته و فخر و فضل گونه نظیر «نویسنده» (نویسنده کدام کتاب؟)، «کنشگر سیاسی» (کدام فکر سیاسی متنفذ و کنشگرانه؟) و انواع و اقسام عناوین قمپز درکن و دهان پر کن صرفاً خواستند خود را مطرح کنند تنها با تداوم همین وضع آنارشیِ جامعه جمهوری اسلامی ست که میتوانند در مرز حاشیه ایِ از خود بزرگترهاشان که دو نفرشان را معرفی کردهام، خوش رقصی کنند. به همین سبب خطاب نامهء نانویسندگان و ناکنشگران سیاسی نمیتوانسته سران سرگردنه نشین باج گیر جمهوری اسلامی بوده باشد که با بی کفایتی در مدیریت چهل و یک ساله به بحران کرونا در کشور دامن زده و در تلاش به ادامه چنین بحران مرگ آفرین سعی میکنند ترحم اروپا و امریکا را نسبت بدان برانگیخته تا با لغو یا تخفیف تحریمها حکومت سراسر فساد خود را بالحاظ مالی فربه کنند. چنین نامه نویسانی فقط در حاشیه آنارشی جامعهء جمهوری اسلامی میتوانند در هر زمینهای که اراده کنند یلی به حساب آیند. اگر غیر از این میبود نامه میبایست به اضطرار خطاب به سران جمهوری اسلامی و افشاء نقشه پلیدشان مبنی بر سکوت اولیه در قبال ورود کرونا به ایران و مخفی کردن آن با احتساب به کشاندن مردم به نمایش کسل کننده ۲۲بهمن و به پای صندوقهای رأی و نیز در گام بعدی تداوم بخشیدن به شیوع این ویروس برای برانگیختن احساسات انساندوستانه اروپا و امریکا به خیال لغو تحریمها، نوشته میشد، میبایست خطاب به آنها از چگونگی دست و دل بازی پولی مالیشان در میان حزب الله و حسن نصرالله و بشار اسد که این نوع حاتم بخشیها مردم و جامعه را به فقر و فلاکت کشانده و نیز از چگونگی هزینه کردن پولهای آزاد شده ایران در دوره اوباما مینوشتند و بی بهرمندی مردم از این پول به دست آمده را نشان میدادند، میبایست از بابت پس زدن پزشکان بدون مرز که برای کمک و امداد رسانی آمده بودند آخوندهای حاکم را خطاب قرار داده و مذمت میکردند و دست آخر به این نتیجه میرسیدند که بلای تحریم اقتصادی تحمیل شده بر ایران و ایرانی مربوط میشود به سیاست نابخردانه این نظام کهنه و فرسوده در قبال امریکا و اسرائیل و برخی کشورهای عربی و نیز سیاست خانمانسوز منطقهای. و از جمهوری اسلامی طلب میکردند تا در این موقعیت بس اسفناک که ویروس کرونا دارد روزانه در ایران قربانی بیشمار میگیرد بلادرنگ و علنی بر سر میز مذاکره با امریکا بنشیند. اما نامه نویسان به ترامپ نیازمند جامعه آنارشی هستند و به موجب این نیازمندی میبایست بهانهای پیدا شود تا تعیین تکلیف قطعی با این رژیم تئوکراتیک صورت نگیرد و این بهانه چیزی نیست جز نیروی ریاضت طلب اصلاح طلبی دینی که نامه نویسان به ترامپ در تله آن گیر کردهاند. به همین جهت و برای خالی نبودن عریضه و خودی نشان دادن، مجبورند به نوعی از «تغییر رفتار» رئیس جمهور امریکا نسبت به جمهوری اسلامی و البته به بهانه دلسوزی برای مردم ایران که دارند قربانی ویروس کرونا میشوند سخن پراکنی کنند. باری، دو نمونه رفتاریِ اول و دوم «روشنفکری» ما و نمونه رفتار سوم، که مجموعشان بالحاظ سطح دانش، روشنگری و درک سیاسی بی مقدار هستند بدون چتر آنارشی جامعه جمهوری اسلامی هری فرو خواهند ریخت و در درون یک جامعه نُرمال و فعال بالحاظ فکری، سیاسی وادبی که هر کس متناسب به سطح فهم و درک و استعداد در جای معین خود قرار میگیرند، عددی به حساب نخواهند آمد.
با جملهای از فریدریش نیچه در کتاب «سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی» سخن را به پایان میبرم: «مادام که تاریخ (و فرهنگ، تأکید از من) به نفسه دست نخورده و «عینی» باقی میماند فرقی نمیکند که شما چه کاری انجام دهید». مادام که روشنفکری داخل گیومه ما به روشنفکری اصیل مبدل نشود و نتواند زمین دست نخوردهء تاریخ و فرهنگ ما را شخم زند و در آن بذر نوین بیافشاند تا بارور شود هر تلاش خیرخواهانه هم که صورت گیرد در بی تاریخی و نازایی فرهنگ ما مچاله خواهد شد نمونهاش، خنثی شدن افکار و تلاش ابن مقفع و زکریا رازی در فرهنگ آنارشی ماست.
نیکروز اعظمی
مجانین بر اریکه قدرت، منصور فرهنگ