اگرچه هنوز آتشِ جنگِ جهانی کرونا خاموش نشده است تا بتوان به بررسیِ برآیندهای آن پرداخت، اما با نگاهی به پژوهشهای پیشین دربارهی اپیدمیهای گذشته میتوان گمانه هایی در پیوند با واتابهای احتمالی این بلای بزرگِ جهانی زد. در دوسدهی گذشته، مردمانِ جهان با بیماریهای واگیردار و فراگیر زیادی درگیر بودهاند. نمونهی این بیماریها؛ وبا، طاعون، مالاریا، آبله، سرخک، مخملک، حصبه، تراخم، سل، تبِ زرد، تبِ دنگ، سوزاک، سفلیس (کوفت)، خناق، ایدز، ابولا، التور، آنفولانزاهای گوناگون و کروناهای چندگانه است. همهی این بیماریها را پاتوژنهای باکتریایی و ویروسی پدید میآورند. برای نمونه بیماریهای سل و سفلیس، بنیاد میکروبی دارند، اما ایدز و کرونا ریشهای ویروسی.
واتابهای اپیدمیها و پندمیهای فراگیر را باید همسنگِ بلایای بزرگ طبیعی مانندِ آتشفشان، زلزله، شهاب ریزان، سونامی، خشکسالی و جنگل سوزیهای بزرگ دانست. این رویدادهای گهگاهی، نه تنها زیستراه گیاهان و جانوران را دگرگون میکنند بلکه گاه با بدرکردنِ گونههای بسیاری از گیاهان و جانوران از گسترهی طبیعت، هارمونی و هماهنگی زیستی و ربستبومی را نیز چنان درهم میریزند که گاه رشته کوهی در خود فرو میریزد و دریا را بسوی خود میکشاند و قلهای، بسترِ دریا میشود و در جایی دیگر، لخته سنگی پُرپهنا که میلیونها سال بسترِ ژرفِ دریا بوده است، میکوهد و سر برمی افرازد و قلهی کوهی بزرگ میشود. اگر از این چشم انداز به هنگامهی کرونا بنگریم، دیگر از آتشی که اکنون این ویروس در جهان میسوزاند، شگفت زده نمیشویم و از خود از نمیپرسیم که چرا حکومتها این چنین در برابرِ آن ناتوان ماندهاند.
در پیوندِ با انسان میتوان گفت که بسیاری از جهشهای آنی و دگرگونیهای ناگهانی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در گذارِ تاریخ، دستاوردِ بلاهای بزرگی که بدانها اشاره شد، بوده است. البته جنگ نیز، در هرجا که روی میدهد، بسیاری از روندها و فرایندها را دگرگون میکند. برای نمونه، بسیاری از پیشرفتهای پزشکیِ مدرن، بویژه نوآوری در حوزهی جراحی، در بیمارستانهای صحرایی در مناطقِ جنگی بدست آمده است، زیرا در آنجا که سربازی خونریزان در آستانه مرگ است، ریسکِ هر جراحی آزمایشی، هرچند بالا باشد، پایین تر از ریسک مرگ است. این چگونگی را دربارهی نوآوریهای مهندسی لوژیستیک نیز میتوان گفت. رویارویی با مرگ، هشیاری و بیداریِ ذهنِ هشدار دهندهی انسان را افزایش میدهد و کارایی آن را شتابِ بیشتری میبخشد و توانایی گره گشایی او را چند چندان میکند. همین ویژگیِ برآیشی ست که رودکی را برآن داشته است که "فضل و بزرگمردی و سالاری" را برآیندهای بلاهای سخت بداند و یا نیچه را به این نکته رسانده است که، "بلایی که ما را نمیکُشد، قوی تر میکند".
بازتابهای رویدادهای ناخواستهی تاریخی، چنان ژرفا و گسترای گرانی دارد که پرداختن به هر رویه و سویهی آن، دستمایهی کوششهای آکادمیکِ هزاران دانشجو و دانشمند در کانونهای بحران شناسی و برنامه زیزی و پیشگیری سازی میشود. در این یادداشت، من تنها به چندی از برآیندهای روانی، رفتاری و کرداری ویروس کرونا میپردازم.
براساس پژوهشهایی که از زمانِ پیدایشِ آنفولانزای اسپانیولی در سالِ ۱۹۱۸ میلادی تاکنون شده است، هر بلای طبیعی، برآیندهای روانی چندی دارد که من ۱۰ نمونه از برترینِ آنها را برمی شمارم؛ ۱
۱. افزایشِ هراس همگانی که اندازهی آن در ذهنِ هر فرد، پیوندِ یکراستی با نگرشِ و منشِ زیستی، سن، دانش، جایگاه اجتماعی و توانِ اقتصادی او دارد.
۲. بهم ریختن آرامشِ روانی همزمان با بالا رفتنِ پندارهی ناامنی.
۳. توشه اندوزی که امروزه به معنای زیاده روی در خریدن هرآنچه برای دوران قحطی سودمند پنداشته میشود، است.
۴. گسترش تئوریهای توطئه و جانشین کردن آنها با اطلاعاتِ درستی که هنوز بدست نیامده است. برای نمونه این که ویروس کرونا از کجا آمده است و چگونه و چرا؟
۵. همگرایی قومی و قبیلهای و درون نگری بجای نگرشِ باز و جهانی و همگانی.
۶. بیگانه ستیزی و گریز از کسان و چیزهایی که فرامرزی و غیرِخودی پنداشته میشوند.
۷. دو قطبی شدنِ جامعه در پیوند با بخشش و یاری رساندن به دیگران و افزایشِ همزمانِ میزان خشونت و تنشهای اجتماعی مانندِ قتل، دزدی، غارت و قانون گریزی.
۸. پُرنما شدنِ پندارهی ناپایداریِ جهان و پوچی آن و پیش بینی ناپذیر بودنِ آینده در ذهن مردم و گرایش به روزمَرگی.
۹. افزایش روزافزونِ حساسیتهای بهداشتی و ترس بیشتر مردم از آلودگی به باکتریها و ویروسهای آلاینده.
۱۰. بالا رفتنِ شمار افراد وسواسی در جامعه و برآیندهای فرهنگی و اقتصادی ناشی از آن چگونگی.
البته چون ویروسِ کرونا تاکنون بازتابهای بسی زیانمندتر از پاتوژنهای پندمیکِ دیگر داشته است، باید بازتابهای روانیِ ناشی از مرگ ناگهانی بستگان و دوستان و آشنایان، خانه نشینی، تنشهای درون خانوادگی، چالشهای بودنِ هماره با آنان، دورکاری، بیکاری، ناداری، بیکسی، تنهایی، گذرانِ اجباری با خانواده و نیز ناسازگاری با یکی از آنها، بدغذایی وای بسا تنگجایی و نداشتن امکانات ورزشی و سرگرمی را نیز بررسید. قرنطینهی خانگی، نام دیگری برای زندانی بنام خانه است. اگر چه این زندان بناگزیر و خودخواسته است، اما بازتابهای روانی خود را - بویژه برای کودکان - خواهد داشت. بازتابهایی که زیانهای بسیاری از آنها در آینده بهسازی پذیر نخواهد بود.
پژوهشهای چندی دربارهی پندمیکِ آنفولانزا در سال ۲۰۰۹ میلادی و نیز اپیدمی سارز در سال ۲۰۰۳ نشان داد که هراسِ ناشی از آن رویدادها در بسیاری از بیمارانی که به افسردگی، پریشان- ذهنی و آسیمه سری دچار شده بودند، دیگر هرگز فروکش نکرد. ۲ در ماههای گذشته بررسیهای تازهای در زمینهی ترس و هراس از ویروسِ کرونا در اروپا و امریکای شمالی آشکار کرد که ترسِ از این بیماری برای بسیاری از مردم بسیار جدی ست و برخی را وادار به دگرگون گردن برنامههای خود برای آیندهی نزدیک کرده است. در یکی از این پژوهشها در امریکا، آشکار شد که ۲۵ درصد از شرکت کنندگان در آن آزمایش، هماره نگران آلوده شدن به ویروس کرونا هستند و هرشب با کابوسی دربارهی آن بیماری و یا مرگِ خود از خواب میپرند. بسیاری از این کسان، به آیندهی کشور خود بدبین هستند و یورش خارجیها را به امریکا، که به گمان آنها نافلانِ میکروب و ویروس هستند، پیش آمد خطرناکی میدانند. روانشناسان در رویارویی با این هراسِ پایدار، اکنون از چیزی بنامِ "سندرومِ ترس از کرونا" سخن میگویند و این نام را برای آن هراس برگزیدهاند. ۳
بسیاری از بیماریهای روانی ریشه در پندارههای نزدیکی به مرگ و نداشتن کنترل بروی زندگی دارند. انسان جانوری ست که در بخش بزرگی از زمان بیداری خود به مرورِ خاطراتِ گذشته میپردازد و در بخش دیگر نیز، تنها زمانِ بسیار کوتاهی را برای رسیدگی به کارهای روزانه میگذارد و آنچه میماند را برای شکل دادنِ آرمانها و آرزوهای آینده خود بکار میگیرد. این چگونگی نیاز به امید به آینده دارد. اما هنگامی که راه آینده برذهنِ او بسته میشود، این زمان را با اندوه و ترس و هراس پُر میکند. این مکانیزم میتواند با افتادن به زندان و گرفتن حکم اعدام و یا گرفتن بیماری کَشنده کارا شود. واکنش انسان در رویارویی با بیماری بی درمانی مانندِ کرونا، نیز، امید به آینده را از او میگیرد. بسیاری از مردم در چنین بزنگاهی از زندگی، با خوشبینی و مثبت اندیشی و همزیستیِ تنگاتنگ با خانواده و دوستان و آشنایانِ خود، هراس را از خود میرانند و امیدواری را میدان میدهند. اما یک چهارم مردم ناتوان از چنین کاری هستند و با شتابِ شگفتی، ذهنِ خود را با بدبینی و تیره اندیشی، به سرداب سیاهِ افسردگی و اندوه میسُرانند. این کسان در زندگی روزمره نیز، هماره نگرن رویدادهای ناگواری هستند که هرگز در زندگی آنان پیش نمیآید. این گروه از مردم آنانی هستند که آماده برای پذیرش افسردگی، دلمردگی، آزردگی، یویوی عاطفی و رفتاری، آسیمه سری و تروما هستند. ۴
پژوهشهای بسیاری درباره گرفتاریهای پایدارِ روانیِ زندانیان آزاد شده نشان داده است که اگرچه در بند بودن، بازتابهای ناخوشایندی دارد، اما آنچه زندانیان را به در سیاهچال ناامیدی به دام دیوِ جنون میاندازد، نداشتن اختیار بر امورِ زندگی خود و پی آیندهای آن است. این چگونگی را مارتین سلیگمن که بزرگترین روانشناسِ جهان در زمینهی پیوندِ هراس با نداشتن کنترل و اختیار است، بهتر و بیشتر از دیگران نشان داده است. در چندتا از آزمایشهای سلیگمن، آنان که زمینهی زیستی پیش بینی ناپذیر و غیرِ قابلِ کنترل داشتند، آسان به گوشهی میخزیدند و در خود مچاله میشدند و غزلت میگزیدند. اما آنان که فرماندارِ کارِ خود بودند، همهی راههای شدنی را میدیدند و بهترین را برمی گزیدند.
هراس در ذهنِ انسان بازتابِ ترس از مرگ است. هرچه کسی خود را به مرگ نزدیکتر بپندارد، هراسمندتر و سرآسیمه تر میشود. ترس از بیماری نیز، ترس از مرگ است. این ترس را ایما و اشارههای زیستبومی افزونتر میکند. برای نمونه اگر کودکی، پدر و یا مادر و یا هردو را در حال آشفتگی و گریستنن ببیند، او نیز هراسناک و آشفته و گریان میشود. در طبیعت، هر آنچه نشانهای از مرگ دارد، انسان را میترساند تا وی از آن دور شود. برهمین اساس، قرنطینه در خانه، سخنانِ نومیدانه و منفی بافی دربارهی آینده میتواند میزان هراس در کودکان و افراد ترس پذیر را افزایش دهد و آرامش روانی آنان را برهم زند. پژوهشهای چندی نشان داده است که خانه نشینیِ خودگزین، برای کسانی که در خانه کار میکنند و برنامه دارند و با خانه نشینی و تکزی- گری اُخت شدهاند، آرامش بخش و شادی آور است. اما کسانی که پس از بیماری و یا از روی ناچاری، ناگزیر از خانه نشینی هستند، بسیار زود افسرده میشوند و اگر مراودهی اجتماعی و برنامهی ورزشی در فهرست کارهای هفتگی خود نداشته باشند، در معرض بیماریهای زیادی خواهند بود و با مرگِ زودرس از جهان خواهند رفت. ۶
پایاندادِ بسیاری از پژوهشهای زیستبوم شناسی نشان داده است که خانه نشینی اجباری حتی اگر برای چند هفته نیز باشد، واتابهای ناخوشایندی برای بسیاری از مردم دارد. البته قرنطینهی خانگی برای کرونا، گونهی ویژهای از خانه نشینی ست که تاکنون در جهان سابقه نداشته است، زیرا که با بسته شدن همه کسب و کارها و مراکزِ آموزشی و ورزشی و تفریحی، همهی اعضای خانواده بطور شبانروزی با هم در چاردیواری خانه و یا آپارتمان و یا حتی در یک اتاق هستند. این چگونگی سبب خواهد شد که بازتابهای روانی کرونا، تنها برای مبتلایانِ به این بیماری نباشد. ویروس کرونا سبب شده است که میلیادرها نفر در سراسرِ جهان یکباره شیوهی زیستی تازهای را به ناگزیر بپذیرند. این رویدادِ بزرگ، بازتابهای بسیار پُردامنهای نیز خواهد داشت که کسی نمیتواند پیشاپیش، همه آنها را برشمارد. آنچه میتوان گفت این است که انسانِ پس از خاموش شدنِ آتشِ کرونا، دیگر هرگز به دورانِ پیش از آن باز نخواهد گشت. ۷
توشه اندوزی کرداری برآیشی در راستای ماندگاری برای فرار از مرگ است. این کردارِ میلیونها سال پیش به فهرست کردارهای پایدارِ برآیشی پرندگان افزوده شده است و انسان نیز وامدارِ آن است. کلاغها با پنهان کردن دانههای افزون برنیاز خود در زیرِ خاک، نه تنها برای روزِ مبادا پس انداز میکنند، بلکه با این کار، هستهی درختانی مانندِ گردو فندق و بادام را نیز در گسترهی پهناورتری از آن که خودبخود کاشته میشود، میکارند. البته آنان هدفشان دخیره برای آینده است و دلِ خوشی از این که آن دانهها از دل خاک سر برمی کشند و تناور میشوند، ندارند. جانوران در جاهایی که خوراک و نوشاک کمیاب است، همیشه با یکدیگر به ستیز میپردازند. پرندگان دانه از نوکِ یکدیگر میرُبایند و پستانداران رقیبان را با خشم و خشونت تارومار میکنند. این کارِ جانوران، پیوندِ برآیشیِ نزدیکی با صحنههای ستیزِ مشتریان سوپرمارکتهای اروپا و امریکا برای قاپیدنِ اجناسِ از دستِ یکدیگر دارد. این چگونگی را هراس از مرگ و نبودِ امنیتِ روانی دامن میزند.
بررسیهای رفتار شناسی نشان داده است که با آغازِ دورانِ هر اپیدمیِ پاتولوژیک مانندِ کرونا، آگاهی بهداشتی مردم افزایش مییابد و حساسیت انها به آلودگیهای باکتریایی و ویروسی بیشتر میشود. این حساسیت همیشه در کسانی که به بیماری وسواس دچارند، وجود دارد، اما با گسترشِ اپیدمی ویروسی و سفارشهای بهداشتی در شست و شوی دست و صورت و کاربردِ بیشتر موادِ انگل زدا، آنان که آمادگی بیشتری برای بیماری وسواس دارند، آسانتر بدان مبتلا میشوند. اهمیتِ این چگونگی در این است که وسواس تنها حساسیت بیمارگونه نشان دادن به آلودگی نیست، بلکه بیماری رفتاری دست و پاگیری ست که شُستن دست و صورت و نشان دادن حساسیت و تردید هماره و درگیری ذهنی مدامِ آن نمادهایی از گرفتاری ژرفتری ست که تن به بیماری روانی میزند و نیاز به درمان دارد.
اکنون با چشمداشت شمار مبتلایان و کشته شدگان ویروس کرونا میتوان گفت که این پندمیک، بزرگترین بلایی ست که تاکنون برسرِ انسان آمده است. بلایی که هنوز در آغاز راه است و انسان آگاهی چندانی از فرآیندِ رفتاری آن ندارد که بتواند درباره بازتابهای احتمالی آن در آینده سخن بگوید. آنچه میتوان و باید گفت این است که تاکنون انسان هربلای بزرگی را که فراراه خود داشته است، شکست داده است. پس ویروس کرونا نمیتواند تافتهی جدابافتهای باشد و بر او پیروز شود. چنین باد.
ابراهیم هرندی
*
یادداشتها:
...........
۳. Covid Stress Syndrome
۴. بدبختانه زبان فارسی برابر نهادهای رسایی برای بسیاری از بیماریهای روانی ندارد. مردا من از آنچه در این جمله میگویم، بیماریهای زیراست:
Mood disorders، Anxiety disorders، Post-Traumatic Stress Disorder (PTSD)
۵. https://positivepsychology.com/learned-helplessness-seligman-theory-depression-cure/
https://www.sciencedaily.com/releases/2018/11/181116110632.htm
۶. https://journals.lww.com/jonmd/Abstract/2012/08000/Generalized_Anxiety_Disorder__Between_Neglect_and.3.aspx
۷. https://journals.lww.com/jonmd/Abstract/2012/08000/Generalized_Anxiety_Disorder__Between_Neglect_and.3.aspx