Monday, Apr 13, 2020

صفحه نخست » نگارش فارسی و دردسرها (متن کامل)، کورش گلنام

Kourosh_Golnam.jpgنگارش فارسی و دردسرها - بخشِ نحست

این مقاله پبشتر در تاریخ دوشنبه ۲۸ فرودین ۱۳۹۶ ـ ۱۷ آپریل ۲۰۱۷ منتشر شده است و اینک بازخوانی شده است.

پیش گفتار
واژه "فارسی" که عربی شده واژه"پارسی" است، دیگر در سه کشور فارسی زبان ایران، افغانستان و تاجیکستان، چنان جا افتاده است که جایگزینی آن به "پارسی"، نیاز به کار همگانی در هر سه کشور هم ریشه و هم فرهنگ نام برده دارد.. این را بیش از هر چیز یاد آور شدم زیرا مهم بود که روشن باشد چرا ننوشته‌ام "نگارش پارسی".
همه زبان‌های شناخته شده در جهان، ردپایی از دیگر زبان‌ها در خود دارند. در این زمینه گاه چهار چوبِ جغرافیایی یک سرزمین نقش پُر رنگ تری در این رد پا‌ها و دگرگونی‌ها در زبان داشته است. برای نمونه در سرزمینِ بزرگِ آن روزِ ایران به سبب قرار گرفتن و دارا بودن کمابیش (تقریبا") نقش چهار راه ارتباطی بین شرق و غرب که بارها و بارها مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته است، این روند به روشنی دیده می‌شود. اگر کوشش‌های بزرگ مردانی چون فردوسی و پایداری جانانه دیگر اندیشه ورزان ایرانی و خودِ مردم عادی در برابر یورش عرب‌ها و چیرگی اسلام بر ایران نبود، شاید زبان فارسی که امروز بدان سخن می‌گوئیم پا بر جا نمانده بود، روندی که در سرزمین هایِ دیگری چون سوریه و مصر رُخ داد و آنان زبان پیشین خود را از دست داده و زبان عربی جایگزین آن شد.
همین جایگاه ویژه جغرافیایی، جنگ‌ها و درگیری‌های فراوان، فرمانروایی دیرپایِ دیگر ملیت‌ها بر ایران و کشور گشایی پادشاهان گذشته ایران و گستردگی دایره فرمانروایی آنان و... سبب شد تا شمارِ زیادی از واژه هایِ دیگر سرزمین‌ها وارد زبان فارسی شود. آشکار است که همه ما روزانه از آن‌ها استفاده کرده ولی ازریشه همه آن‌ها آگاه نیستیم که چنین امری نیز طبیعی است. اگر از واژه هایِ عربی، که شماری از آن‌ها دینی/مذهبی است و بیشترین میزان واژه‌های بیگانه در زبان فارسی را نیز تشکیل می‌دهند، بگذریم، واژه هایی از دیگر زبان‌ها نیز وارد زبان فارسی شده‌اند که من در زیر برای نمونه شماراندکی از آن‌ها را می‌آورم برگرفته از پیش گفتار فرهنک فارسی زنده یاد دکتر محمد معین (برگِ سی و چهار تا سی و شش، چاپ امیرکبیر ۱۳۶۰):
انبه، جنگل، چاپ، کافور، کپی، نارگیل، نیلوفر... اززبان هندی؛
اتاق (اطاق)، بلدرچین، چاروق، چخماق (چخماخ)، خاتون، خاقان، خان، سنجاق، قراول، قربان، یونجه.... از زبان ترکی؛
آقا، آروغ، الاغ، ایل، ایلخان، ایلچی، بالش، سوغات، تغار، تومان، چریک، قورچی، کرباس، نوکر...... از زبان مغولی؛
استکان، اسکناس، بلشویسم، بلشویک، چرتکه، درشکه، روبل، سماور، کالسکه... از زبان روسی
و انبوهی از واژه هایِ انگلیسی، فرانسوی و آلمانی که چند ریشه دارند: یکی وجود سیاست‌های استعماری این کشورها و روسیه بوده است که با مردم و سرزمین ما درتماس قرار گرفته اند؛ یکی هم فرستادن دانشجویان ایرانی به این کشورها و آشنایی دانشجویان، نویسندگان و هنرمندان ایرانی با ادبیات کشورهایِ اروپایی و آغاز برگردان (ترجمه) نوشته هایی از روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی؛ بخش بسیار مهم دیگر، دور ماندن ایران از دگرگونی‌ها و پیشرفت‌های درخشان و پر شتاب صنعتی این کشورها و نبود واژه‌های تکنیکی، صنعتی و علمی در زبان فارسی که به ناچار وارد زبان فارسی شده‌اند که همه با آن‌ها تا اندازه زیاد آشنا بوده و شماری را روزانه بکار می‌بریم چون: تلویزیون، رادیو، ضبط صوت، ویدئو، کامپیوتر، تلفن، تلگراف، بیسیم، پست، موبایل (که اکنون در ایران گوشی گفته می‌شود)، ماشین، مکانیک، اتومبیل (خودرو)، اتوبوس، مینی بوس، کامیون، گاراژ، موتور، لاستیک، سرویس، تراکتور، تایر، اسکله، ساندویچ، رستوران، کافه، کافه تریا، سالن، هال، تراول چک، بانک، چکاب (در پزشکی)، کنترل، دکتر، آمپول، سزارین، نرس، لابراتوار، باند، بانداژ، باتری (باطری)، ترن یا قتار (قطار)، تراموا، بلیت (بلیط)، گیشه، کلیشه، پارلمان، پارتی، هتل، آپارتمان، شومینه، کابینت، آسانسور، هواپیما، هلیکوپتر (در ایران خواسته‌اند واژه سازی کنند و آن را "بالگرد" خوانده‌اند که نادرست است) * الکتریسیته، لامپ، پاکت، پالتو، مانتو، کت، کتلت، دیپلم، لیسانس و... فراوان از این واژه‌ها که هر روز بکار می‌بریم. سخن از واژه‌های علمی در فیزیک، شیمی، علم تجربی و دستگاه‌های پیچیده صنعتی، کار کارشناسان در این رمینه‌ها است و من آگاهی ندارم.
* "چرخبال" درست است و در تاجیکستان هم به درستی چرخبال می‌گویند "بالگرد" همه پرندگان و حشره‌ها را در بر می‌گیرد که با به جنبش درآوردن بال‌های خود به دو سو پرواز می‌کنند در حالی که چرخبال (هلیکوپتر) با چرخش بال‌ها پرواز می‌کند. این نیز از هنرنمایی هایِ "فرهنگستان زبان و ادب فارسی حکومت اسلامی" است!

پاک سازی همگانی زبان شدنی نیست ولی
هدف از این نوشته این نیست که زبان فارسی را باید پاک و بَری از واژه هایِ بیگانه به ویژه عربی نمود زیرا چنین امری ناشدنی است و کسی توان آن را ندارد ولی می‌توان زبان را به ویژه در نوشتار و در بر خورد با واژه هایِ عربی که در هم آمیزی فراوانی با زبان فارسی یافته است، ساده تر و بهتر نمود و کاربردهای نادرست و کج روی‌ها را نمایاند و در بهبودِ زیان فارسی کوشش نمود. این کاربردهایِ نادرست کدامند و چگونه می‌توان زبان فارسی را از آلودگی‌های آن پاک کرد؟
پیش از آن نخست از زنده یاد احمد کسروی اندیشمندِ نابغه ایرانی یاد کنم که در این زمینه کوشش فراوان کرد. کسروی زاده ۱۲۶۹ در تبریز، در سال ۱۳۲۴ در سن ۵۵ سالگی به شکلی ددمنشانه بدست گروه "فداییان اسلام" کشته شد. او در زمان خود از اندیشه هایِ نو سخن گفته به"تابو شکنی ها" به ویژه در باره خرافه‌های مذهبی و افشایِ دروغ پردازی هایِ آخوندها و مذهب شیعه پرداخت. داستان زندگی پر بار او و سرانجامِ خونین پایان آن، لکه ننگی در تاریخ ایران و بر پیشانی واپسگرایان و دشمنان آزادی، اندیشه، دانش و پیشرفت است که آخوندهای حاکم کنونی ایران، فرزندان راستین آنان هستند. بررسی کار و زندگی این اندیشمند بزرگ، جا و زمان دیگری می‌خواهد. گذشته از کارِ پژوهش هایِ تاریخی/اجتماعی و نوآوری‌ها و مبارزه با خرافه‌ها، او در یاد گیری زبان‌ها و گویش‌ها نیز توانایی فروانی داشت. یکی از کارهای در خور و ماندگار او، که به گونه‌ای هر چند بسیار کوچک هدف این نوشته نیز هست، کوشش در راه پالایش زبان فارسی از به ویژه واژه هایِ عربی بود. این بزرگ مرد آذری که شیفته زبان فارسی بود درجایگزینی واژه هایِ فارسی به جای عربی، ولی شوربختانه دچار زیاده روی هایی شد تا آن جا که خواندنِ بخش هایی از نوشته‌های گرانقدر او خود نیاز به یک فرهنگِ واژه‌ها دارد. این را بیافزایم که بزرگ داشت جا و جایگاه این مرد بزرگ به این معنا نمی‌تواند باشد که او در برخی زمینه‌ها، بر خوردهای نا مناسبی نداشته و همه کوشش‌ها، کارها و برخوردهایش سد در سد (صد در صد) درست بوده است و خواسته باشم دست به بُت سازی بزنم. چنین نیست و پژوهشگرانِ گرامی‌ای در نوشته هایی انتقاد‌ها بر شماری از برخوردهای او را به میان آورده‌اند ولی فراموش هم نباید کرد که کسروی در چه زمانی می‌زیست و کارهای او تا چه اندازه بی باکانه و تازه بود.
نمونه هایی از واژه‌های پیشنهادی و کاربردی زنده یاد کسروی:
من از واژه هایی بهره گرفته‌ام که در بخش "واژه نامه" کتابِ "ورجاوندِ بنیاد"، چاپ سال ۱۳۷۷، آرش ـ استکهلم، ناشر جعفر مهرگانی، آمده است که برخی ناراستی‌ها نیز دارد که یا چاپی است و یا سهل انگاری شده است. افزوده شود که برای من روشن نیست زنده یاد کسروی در آن روزگار (انتشار اصل کتاب سال ۱۳۲۲ بوده است) این واژه‌ها را از کجا یافته است. برخی بسیار مناسب است و آن‌ها را بکار می‌بریم و امروزه و پس از انقلاب، این کاربردها به ویژه در نوشتار روز بروز بیشتر شده و در آینده نیز بیشتر خواهد شد ولی برخی دیگر واژه‌ها کاربردش فراگیر نشده و نمی‌تواند جایگزین هایِ درخوری باشد. اینک نمونه هایی از هر دو گونه این واژه‌ها:
نخستین آن‌ها همین "واژه" به جایِ "کلمه" است که امروزه اندک، اندک در نوشته‌ها کاربردِ بیشتری یافته است یا واژه زیبای "آسمانه" به جای "سقف" که بتازگی در نوشتارها دیده می‌شود و از پیشنهاد‌های کسروی بوده‌اند. نمونه هایی دیگر که اکنون کاربرد آن‌ها بیشتر و بیشتر شده است:
آگاه به جایِ مطلع
آگاهانیدن " " مطلع کردن یا مطلع گردانیدن
آگهی " " اعلان
آمرزش " " عفو، (می توان "بخشش" هم گفت)
آمرزیدن " " عفو کردن، (می توان "بخشیدن" هم گفت)
آوازه " " شهرت
آهنگ " " قصد
ارج " " قدر
ارمغان " " هدیه، (می توان" پیشکش" هم گفت)
اندوهگین " " غمگین
استوار " " محکم
اکنون " " حال (زمان حال)
آموزگار " " معلم
اندیشه " " فکر
اندرز " " نصیحت
اندوه " " غصه
بزه " " جرم و خلاف
بزهکار " " گناه کار
پالیدن " " تصفیه کردن و... ده‌ها نمونه خوب دیگر.
ولی شماری دیگر واژه هایِ پیشنهادی زنده یاد کسروی که خود در نوشته‌ها بکار می‌بُرد و امروزه کاربُرد آن‌ها نمی‌تواند یاری دهنده باشد و خواندن را سخت و دشوار می‌کند.
نمونه‌ها:
استره به جای تیغ سلمانی
آک " " عیب
آیفت " " حاجت (در فارسی واژه‌های بهتر و ساده تر "نیاز" و "خواست" را داریم.)
آبخوست " " جزیره
بایا " " واجب، (در فارسی واژه‌های "بایسته" و "در خور" را داریم)
بایندگی " " وظیفه، (اگر این واژه و یا "بایستگی" در نوشتار و گفتار جا بیافتد، زیبا است.)
بوارونه " " بر عکس، (اگر "ب" نخست را برداریم وارونه که امروز می‌گوییم و همچنین واژگونه را داریم. یک واژه کمی سخت تر "زیرارو" که امروز "زیر و رو" گفته می‌شود و زیاد بکار می‌بریم: دیروز زلزله شهر.... را زیر و رو و ویران کرد.)
بوزه " " خیار
بیابانیگری " " وحشیگری، ("بیابان خویی"، "دد منشی" بهتر نیست؟)
پادکار " " عکس العمل، (امروز"واکنش" یکار می‌بریم که شناخته شده و بهتر است.)
پارد " " ماده
پاردی " " ماده‌ای، (در کتاب به نادرست بازهم "ماده" معنا شده است.)
پاردیگری " " مادی گرایی، (در کتاب پیرو فلسفه مادی بودن آمده است.)
پافه " " اجاره
پافیدن " " اجاره کردن
پالاج " " افزار تصفیه، (امروز واژه "پالایشگاه" بکار رفته و جا افتاده است)
پایندان " " ضامن
پایندیدن " " ضمانت کردن
پرگ " " اجازه
پرگیدن " " اجازه دادن
پُزاچ " " افزار پختن
پُزاک " " آنچه پزند
در کتاب، واژه "پندار" در برابر "خرافه و خیال" آمده است که واژه خرافه نمی‌تواند درست باشد. پندار، اندیشه است و گاه می‌تواند خیال هم معنا دهد ولی خرافه، گونه‌ای باورهای نادرست وبی پایه دینی/مذهبی و یا باورهایِ همگانی است که هزاران نمونه آن را داریم. خرافه‌های دینی/مذهبی که امروز مردم ایران هر روز با آن روبرو هستند و برای شمار فراوانی از آنان بی پایگی و ساختگی بودنشان بسیار آشکارتر شده است و خرافه‌های اجتماعی برای نمونه باور به این که اگر کلاغ بر دیوارِ خانه‌ای آواز سر دهد رهنوردی (مسافری) در راه دارند و یا آب ریختن پشت پای رهنورد برای نگاه داشت تندرستی و برگشت او و... نمونه‌های فراوان دیگر.
توزیدن " " بدست آوردن
چامه " " شعر، (چامه در فارسی کهن کاربرد داشته ولی همه گیر نشده است ومعنای همه گونه شعر را می‌دهد. یکی چامه گوی و دگر چنگ زن، یکی پای کوبد شکن بر شکن فردوسی،
از فرهنگ اسدی)
چامه گو " " شاعر، (اگر بتوانیم جایگزین کنیم خوبست.)
جنگاچ " " اسلحه، (جنگ افزار که بهتر است.)
جنگاد " " کمیسیون جنگ
و... نمونه‌های زیاد دیگر که در خور نیستند و نمی‌توان آن‌ها را بکار برد. برایِ نمونه آیا می‌توانیم واژه "زبان دادن" را برای "قول دادن" بکار بریم؟ واژه‌ای که نمی‌تواند جایگزینِ درستی برای قوا دادن باشد.
در دنباله و در بخش دوم به بخشی از کاربردهای نادرست در زبان فارسی خواهم پرداخت.

***

نگارش فارسی و دردسرها (بخش دوم و پایانی)

این مقاله پبشتر در تاریخ پنج شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۶ ـ ۲۰آپریل ۲۰۱۷ منتشر شده است.

در بخش نخست اندکی در باره آشفتگی در نگارش فارسی، جایگزینیِ واژه هایِ فارسی به جای واژه هایِ عربی، نمونه هایی از کاربُردِ واژه هایِ عربی و از دیگر زبان‌ها در زبان فارسی، نوشته شد و یادی از کوشش هایِ زنده یاد احمد کسروی رفت و نمونه هایی از واژه‌های پیشنهادی‌ای که خود او با کوشش آن‌ها را به کار می‌بُرد، آورده شد. اینک دنباله نوسته:

کاربُردهای نادرست در زبان فارسی و زشتیِ آن

نگارنده چند مورد را در این جا بیان می‌کند که می‌توان به سادگی در کاربرد آن‌ها دگرگونی به وجود آورده و زبان فارسی را به ویژه در نوشتار، ساده تر و روان تر نمود. از دید من زبان فارسی چند گرفتاری بزرگ دارد که در این نوشته، به شماری از آن‌ها می‌پردازم اگر چه تنها بخشی را در بر می‌گیرد ولی اگر در همین زمینه‌ها نیز ما برایِ دگرگونی کوشش کنیم، زبان فارسی به ویژه در نوشتار ساده تر، روان تر و در یک واژه "فارسی تر" می‌شود. ولی نخست به کوتاهی در باره نشانه هایِ "گردآوری" یا "جمع" در فارسی بپردازم:

نشانه‌های درستِ جمع (گردآوری) در فارسی

در فارسی ما تنها دو نشانه جمع داریم: "ها" و "ان". برخی نام‌ها را می‌توان به "ها" و برخی را با "ان" و یا هر دویِ این نشانه‌ها جمع کرد. هم می‌توانیم بگوییم "درختان" و هم می‌توانیم بگوییم "درخت ها" ولی نمی‌توانیم بگوییم "خیابانان" و باید گفت"خیابان ها". در یک برداشت کلی می‌توان گفت که بیشتر جانداران و اندام‌های دو گانه آن‌ها را به هر دو شکل می‌توان جمع بست (مرد: "مردان، مردها"، درخت: "درختان، درختها"، انگشت: " انگشتان، انگشت ها"، چشم: "چشمان، چشم ها" و....) اگر بخواهیم جانداری را که آخِرِ نامش "ه" داشته و بندواژه (حرف) پیش از"ه" نیز نشانه زیر (کسره) دارد را با "ان" جمع ببندیم، چون در اِدایِ واژه با سختی روبرو میشویم، "ه" تبدیل به "گ" می‌شود مانند: گُربِه به دو گونه جمع "گربِه‌ها، گربِگان"، پرندِه "پرندِه‌ها، پرندِگان"، مورچِه "مورچِه‌ها، مورچِگان"، خزندِه "خزندِه‌ها، خزندِگان". این روش در باره همه نام‌های دیگر هم که با "ه" (دارای نشانه "زیر" بندواژه پیش از ه) پایان می‌گیرد، بکار رفته و می‌توانیم آن‌ها را با "ان" هم جمع ببندیم. مانند: نویسندِه "نویسندِگان"، خوانندِه "خوانندِگان"، شنوندِه "شنوندِگان"، روندِه "روندِگان"، دوندِه "دوندِگان"، رانندِه "رانندِگان"، سرایندِه "سرایندِگان"، پژوهندِه"پژوهندِگان و.... شوربختانه در نوشته‌ها زیاد دیده می‌شود که به نادرست چنین می‌نویسند: "نویسنده گان"، "خواننده گان"و... هیچ از خود پرسش نمی‌کنند این"گ" از کجا و چرا آمده است؟
دیگر نام‌ها را می‌باید با "ها"جمع بست. این زمینه درست گردآوردن یا جمع بستن در فارسی است.

شیوه‌های نادرست جمع بستن

الف ـ ولی گونه هایی جمع نادرست و زشت در زبان فارسی جای گرفته‌اند که ناهمگونی و آشفتگی زیادی به وجود آورده‌اند. پیشنهاد من این است که کوشش نمود آن‌ها را از زبان فارسی پاک نموده و به دور ریخت. یکی از این روش هایِ زشت و نادرست، جمع بستن واژه‌های فارسی و یا واژه‌های غیر عربی دیگر در فارسی با "ات" است که صیغه حمع مؤنث عربی است و پیوندی با زبان فارسی ندارد مانند گزارش (گزارشات) فرمایش (فرمایشات)، سفارش (سفارشات)، پیشنهاد (پیشنهادات)، ده (دهات)، باغ (باغات)، تلگراف (تلگرافات) ییلاق (ییلاقات)، قشلاق (قشلاقات) و نمونه هایِ زیاد دیگر. آیا زیباتر و بهتر نیست بگوییم"سفارش ها"، پیشنهاد ها"، "ده‌ها یا روستاها" که بهتر به گوش آشناست یا "باغ ها"، "تلگراف ها"، "ییلاق‌ها "، قشلاق‌ها؟ کدام یک روان تر و دلنشین تر است؟ چرا باید واژه فارسی یا غیر عربی مانند: تلگراف" و"ییلاق" را با "ات" عربی جمع بست؟
ب ـ گونه‌ای جمع من درآوردی و زشت دیگر در زبان فارسی جمع با "جات" است. یعنی همآن "ات" جمع مؤنث عربی با افزودن یک "چ" بر سرآن برای سادگی در اِدایِ آن. این شیوه جمعی است بی مورد که هیچ گونه پیوندی با زبانِ فارسی ندارد. این کاربرد هایِ نادرست را هر روزه می‌شنویم و یا در نوشته‌ها می‌خوانیم: سبزیجات، میوه جات (یا میوجات)، نوشته جات (نوشتجات)، روزنامه جات (روزنامجات)، کارخانه جات (کارخانجات)، شیرینی جات، ترشی جات، مربا جات، دواجات و... بدتر از همه "دسته جات" که "دسته" خود اسم جمع است و جمع در جمع می‌شود! با شگفتی کسانی می‌گویند که اگر"جات" نشانه جمع نبوده بلکه نشانه "گروه" و "طبقه خاصی" (ویژه) باشد، درست است! یعنی وقتی می‌گوییم "کارخانه جات" منظور جمع نیست بلکه گروه کارخانه‌ها است! چه باید گفت؟ مگر زمانی که ما می‌گوییم"درختان" یا "کارخانه ها" منظور ما همه درختان و همه کارخانه‌ها یا به گفته این هم میهنان"طبقه خاصی" (ویژه ای) نیست؟ این گونه تفسیر‌ها هیچ ریشه و پایه درستی ندارد و "من درآوردی" است زیرا زمانی که بخواهیم در گروه بزرگی یا بنا به این تفسیرها "طبقه ای"، گروه کوچک تری را جدا و دسته بندی کنیم، برای نمونه می‌گوییم درختان چنار، یا سرو، یا کاج و یا کارخانه‌های کاغذ سازی یا فلز کاری و... آیا گفتن و نوشتن: کارخانه‌ها، سبزی‌ها، میوه‌ها، نوشته‌ها، روزنامه‌ها و... زیبا، روان و درست تر نیست؟ باید از کاربرد "جات" در آخر واژه‌ها به عنوان نشانه جمع خودداری کرد زیرا به زبانِ فارسی آسیب وارد آورده است و هیچ نیازی به کاربُردِ آن نداریم.
پ ـ جمع با "ات" در واژه‌های عربی که کاربرد فراوانی در زبان فارسی دارد و نگارنده درک نمی‌کند که چرا ما نتوانیم واژه هایِ عربی را به شکل فارسی جمع ببندیم؟ مگر عرب‌ها خود در واژه‌های گرفته شده از فارسی یا دیگر زبان‌ها دگرگونی ایجاد نکرده و آن را (معرب) نمی‌کنند؟ چرا ما این کار رانکرده و اگر واژه درخورِ فارسی برای یک واژه عربی نیافتیم (که برای شمار زیادی داریم) و خواستیم آن را جمع ببندیم، آن واژه عربی را با نشانه جمع فارسی جمع نبندیم؟ بگذار آنان که می‌خواهند نپذیرند و آن را نادرست بدانند و فریادشان بلند شود و هیاهو کنند. چند نمونه را ببینیم:
به جای "اصطلاحات" بگوییم "اصطلاح ها"
" " "ادارات" " "اداره ها"
" " "استعارات" " "استعاره ها"
" " "احساسات" " "احساس ها"
" " "حیوانات" " "حیوان ها"
" " "مذاکرات" ** " "مذاکره‌ها (یا گفت و گو‌های دو سویه؟)
" " "مکاتبات" " "مکاتبه ها" (جرا نگوییم نامه نگاری‌ها؟)
... و فراوان از این نمونه‌ها
**می دانیم که همه واژه‌ها از باب"مفاعله" عربی دو سو داشته و دو جانبه است: مذاکره، مصاحبه، مناظره، مکاتبه، منازعه و...
رویِ جلدِ "کتاب کوچه"، کار بزرگ و ماندنیِ زنده یاد احمد شاملو چنین آمده است:
"جامع لغات، اصطلاحات، تعبیرات، ضرب المثل‌های فارسی. "
اکنون اگر همین تیترِ کتاب را دگرگون کرده و چنین بنویسیم:
"گردآوریِ لغت‌ها، اصطلاح‌ها، تعبیر‌ها، و ضرب المثل هایِ فارسی"؛ کدام یک روان تر و بهتر است؟ خوانندگان بر من ببخشایند که از تیتر کتابِ بزرگی چون شاملو نمونه آوردم.
در کتابِ خوبِ "غلط ننویسم" نوشته جناب ابوالحسن نجفی (چاپ سوم، ۱۳۷۰، نشر دانشگاهی تهران) با وجود اینکه به درستی برکاربردهایِ اشتباه زیادی در فارسی امروز انگشت نهاده است ولی شوربختانه و با شگفتی جمع با "ات" عربی را پذیرفته و گوناگونی و چگونگی آن را به تفصیل آورده است! افزوده شود که ایشان نیز در این کتاب فراوان واژه هایِ عربی، که جایگزین هایِ خوبِ فارسی برای آن‌ها داریم، را بکار برده است. این در حالی است که بارها از نوشتن به "فارسی فصیح" نام برده‌اند. البته "فصیح"، کسی است که سخنانش دارای"فصاحت" باشد و "فصاحت" معنایِ روانی در سخن و زبان آوری دارد. بنا بر این بهتر نیست به جایِ "فارسیِ فصیح" گفته و نوشته شود "فارسیِ روان و روشن"؟ زمانی که ما جایگزین فارسی به این سادگی و زیبایی داریم چرا باید از واژه بی ریختِ عربی بهره بگیریم؟ یک نمونه از نوشته ایشان از برگِ ۱۳۵ کتابِ "غلط ننویسم" را اینجا می‌آورم تا خودِ خوانندگان داوری کنند:
"امروزه در فارسی فصیح بهتر است که از استعمال این جمع هایِ مکسّر و مجعول احتراز کنیم و نام اقوام و طوایف و امتّها را به "ان" و "ها" جمع ببندیم... "
نخست من نمی‌فهمم که "امتّها" از کجا آمده و کیستند؟ سپس همین بخش از نوشته ایشان را بازسازی می‌کنم تا ببینیم آیا ساده تر و "فارسی تر" می‌توان نوشت یا نه: " امروزه در فارسی روان بهتر است که از کاربُردِ این جمع هایِ شکسته و ساختگی دوری گزیده و نام قوم‌ها و طایفه‌ها و... را به "ان" و "ها" جمع ببندیم. " از دید شما کدام یک فارسیِ روان است؟ انگیزه این نوشته نیز در همین راستا است.
ت ـ جمع شکسته (مکسّر)) عربی که اکنون حتا واژه‌های فارسی را هم در بر گرفته است!
جمع شکسته ویژه زبانِ عربی است و میتوان سد‌ها نمونه از این گونه واژه‌ها آورد که روزانه چه در نوشتار و چه در گفتار آن‌ها را بکار می‌بریم:
علم ـ علوم/ شیخ ـ شیوخ/ عجیب ـ عجایب/ غریب ـ غرایب/ حد ـ حدود/ بیت ـ بیوت/ کسر ـ کسور/ حس ـ حواس/ بلد ـ بلاد/ ملک ـ ملوک/ حال ـ احوال/ / عامل ـ عمله/ امیر ـ اُمرا/ کتاب ـ کُتب/ خلیفه ـ خُلفا/ مسجد ـ مساجد/ محفل ـ محافل/ مجلس ـ مجالس و...
از سویی بیشترِ چنین وآژه هایی را می‌توانیم به شیوه فارسی و با "ها" یا "ان" جمع ببندیم و از سوی دیگر به شمار زیادی از این واژه‌ها نیاز نداریم و برابرهایِ زیبایِ فارسی برای آن‌ها را داریم. چه نیازی هست زمانی که واژه "شهر" را داریم بگوییم"بَلد" یا چرا جای "غریب" نگوییم "بیگانه یا ناآشنا"، "و به جای "امیر و مَلِک" نگوییم "فرمانروا" و... فراوان چنین نمونه‌ها.
آنچه مهم تر است، شیوه جمع شکسته (جمع مکسر عربی) برای واژه هایِ فارسی است که نادرست است و از آن‌ها به هیچ رو نباید استفاده کرد:
میدان ـ میادین/ فرمان ـ فرامین/ بندر ـ بنادر/ استاد ـ اساتید که درست نیستند و باید گفت: میدان‌ها، فرمان‌ها، بندر‌ها، استاد‌ها و یا واژهای زشت و بی ریختی که روشن نیست چگونه "اختراع" شده و در زبان فارسی راه یافته‌اند چون:
"افاغنه" که درست نیست و باید گفت: افغانستانی‌ها. حتا "افغانی" هم درست نیست چون واحدِ پول افغانستان، افغانی است؛
"ارامنه" به جایِ ارمنی‌ها، "اَکراد" به جایِ کردها و"اتراک" به جایِ ترک‌ها و زشت تر "اَلوار" به جای لرها و...... این واژه‌های نادرست را باید دور ریخت و زبان فارسی را از وجود آن‌ها پاک کرد.
ث ـ تنوین دوزِبَر (دو فتحه) عربی. این هم از گرفتاری هایِ دیگر زبانِ فارسی است. که حتا واژه‌های فارسی را هم آلوده کرده است: دوما"، سوما"، ناگزیرا"، ناچارا" همه فارسی هستند و این گونه دچار آسان گیری و بی دقتی ما فارسی زبان‌ها شده است. حتا واژه هایِ لاتین نیز گرفتار این آسیب شده‌اند: تلفنا"، تلگرافا"! در فارسی کنونی زمانی نیز که از دید خود جایگزینِ درستی برای واژه‌ای با تنوین دوزِبَر (دو فتحه) عربی نداریم، می‌توانیم آن را با "ن" فارسی بنویسیم هم چون: معمولن، اتفاقن، تصادفن، ترجیحن، اجبارن، عادتن، سریعن و...
ولی برای بسیاری از آن‌ها جایگزین داریم. برای نمونه:
به جای "معمولن" بگوییم: بیشتر، به شیوه رایج (که عربی‌اش رائج است)، آن گونه که رایج یا متداول است.
به جای "اتفاقن" می‌توان یا فرمش را دگرگون کرد و گفت: اتفاقی و یا بهتر از آن گفت: ناگهانی، بی برنامه، بدون پیش بینی؛
به جای "ترجیحن" می‌توان گفت: پسندیده تر یا بهتر، بهتر یا پسندیده تر می‌دانم یا می‌بینم که این کار را بکنم؛
به جایِ "اجبارن" می‌توان گفت: ناخواسته؛
به جایِ "عادتن" می‌توان گفت: چون همیشه، به روندِ همیشگی، به روندِ کار هر روز؛
به جایِ "سریعن" می‌توان گفت: به تندی، به شتاب و می‌بینید که گاه واژه هایِ جایگرین درخور و ساده‌ای در فارسی داریم. این به کوشش همه فارسی زبانان در سه کشور دوست و هم ریشه، ایران، افغانستان و تاجیکستان و دیگر فارسی زبانان در سراسر دنیا نیاز مند است.

باریک بینی در نوشتن شماری واژه‌ها

ـ واژه هایی چون تهران، اتو، اتاق، قتار، بلیت، توس و تبس و... را باید با "ت" نوشت. خنده دار است که کسی "تهران" یا "توس" و "تبس" را که شهرهای ایران هستند با "ط" عربی بنویسد!؛
ـ همه شماره "سد" را "صد" می‌نویسند! و این درحالی است که ما "یک سد سال" یعنی یک"سده" را با "س" می‌نویسیم. افزون برآن "جشن سده" را نیز با "س" می‌نویسیم. بنا بر نوشته ابوریحان: "سبب نام سده چنانست که از آن تا نوروز پنجاه روز است و پنجاه شب. " می‌بینید که شماره سد در میان بوده است. بنا براین ۱۰۰ سال را "یک سده" گویند و "جشن سده" نیز بر شماره "۱۰۰" تاکید دارد ولی ما شماره ۱۰۰ را با"ص" عربی می‌نویسیم! کسانی که می‌گویند چون ما "سد" به معنای آبگیر و جلو بند آب داریم نوشتن شماره سد با "س"زمینه در همآمیزی و بد خوانی می‌شود، راه کج نشان می‌دهند. در فارسی ما سه واژه "شیر" داریم: شیر (حیوان یا دد)، شیر (آب) و شیر (نوشیدنی). آیا تا کنون دیده‌اید کسی آن‌ها را با یکدیگر جابجا بگیرد؟ در گفته و یا متن نوشته به سادگی می‌شود فهمید که آیا "سد" شماره"۱۰۰" است و یا به معنای آبگیر. آیا اگر بگوییم "سد کرج" شنونده آن را درک نمی‌کند که در باره "آبگیر کرج" سخن گفته‌ایم؟

سخن پایانی

نگارنده تنها بخش کوچکی از گرفتاری‌های زبان فارسی را با در هم آمیزی با زبان عربی به میان آورد. درجمع بستن در فارسی ما گرفتاری‌های دیگری نیز داریم که سخن به درازا می‌کشید و می‌ماند شایدبرای آینده ولی گفته باشم که بسیاری از جوانان ایرانی با پشتکار در این زمینه به کوشش و پژوهش دست زده‌اند که نوید آینده بهتری برای زبان فارسی را می‌دهد. روزی سرانجام ما نیز خواهیم پذیرفت که باید الفبای زبان فارسی را تا اندازه‌ای دگرگون کنیم چون سه بندواژه یا واج (بندواژه و واج به جای حرف) با آوای"س" داریم: ث، س، ص؛ سه بند واژه با آوای"ز" داریم: ز، ذ، ض؛ دو بندواژه با آوای "ت" داریم: ت و ط؛ دو بند واژه با آوای "ق" داریم: ق و غ؛ دو بند واژه با آوای "ه" داریم: ح و ه که این درهم آمیزی با زبان عربی را به وجود آورده است و باید روزی ما از این گرفتاری رها شویم که کار کمی نیست و نسل‌های آینده در سه کشور فارسی زبان ایران، افغانستان و تاجیکستان و فارسی زبانان در دیگر کشورها هستند که روزی این کار مهم را به انجام خواهند رساند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy