Tuesday, Apr 14, 2020

صفحه نخست » کرونا و جهان پس از آن تأملات سه گانه، عطا هودشتیان

article.jpgاما کرونا زبان انسانها را نمی شناسد. و ما نیز زبانش را درک نمی کنیم. با اینحال، گویا این دشمن پیامی دارد. درتلاش است تا بطریقی چیزی به ما بگوید. حتی اگر برای برخی کمی غلوآمیز بنظر بیاید، اما شاید بتوان از میان تأملات سه گانه زیر جلوه ای از پیام وی را دریافت:

  1. دکارت:

کرونا جهان پیش از خود را احتمالا از جهان آینده جدا خواهد کرد و در ورای آن انسانهایی با پرسش های جدید خواهد ساخت. این پرسش ها از هم اکنون که بسیاری از ما به اجبار در انزوا بسر میبریم، و در سکوت به آسمان نگریسته و به گذشته خود فکر میکنیم، آغاز شده است. از هم اکنون داریم انسانهای دیگری میشویم. همین نگاه جدید ما را بیشتر به تفکر درباره مادیت و ماتریالیسم وحشی و تهاجمی که تمامی پیکره هستی جهان امروز را درنوردیده است، میکشاند. دنیایی که تاکنون ما را بجای اندیشه به "بودن و خوب بودن"، به "داشتن و زیاد داشتن" سوق میداده است.

همین جاست که در اندیشه های طولانی و در ساعات تنهایی، به این طبیعت فراغ که بشریت مدرن تاکنون، برطبق نخسه دکارت، فیلسوف فرانسوی، با آن برخورد میکرد، می اندیشیم. نوشته بود: برای بهره بری از طبیعت باید آنرا شناخت و برای شناخت طبیعت باید بر آن مسلط شد. و ما چهار قرن طولانی طبیعت را این گونه دیدیم. با این نگاه، به نام "پیشرفت"، با تمامی قدرت خود، شیرازه آنرا به یک کالای "مصرف" شدنی بدل ساخته. می اندیشیم که این "فوق مصرف" بسیاری را به آدمهای شکمباره، پرزرق و برق و پر مدعا بدل ساخته است. مصرفی شدن ما آیا چقدر طبیعت را زخمی و ما را "حاکم" و این طبیعت "بی زبان" را مغلوب کرد؟ اکنون گویا شمشیر بدست این طبیعت "بی زبان" افتاده و دارد میگوید: بس است! .... اندکی مجال تنفس دهید!

ورود ویروس کرونا به زندگی ما انسانها مانند جنگ با انسان نیست. هجوم این میکرو-ارگانیسم با تمام کوچکی اش، بمانند یک شبیخون جهانی است زیرا ما از تشخیص قدرت آتش آن ناتوانیم. برای مقابله با آن هر آنچه بر دانش خود می افزاییم تنها قادر است جزء کوچکی از انرژی تهاجمی آنرا برملا می کند، چرا که هربار اشکال و رفتار جدیدی درخود می آفریند. هرچه در روزهای نخست ورودش از آن گفتیم، تنها چندی بعد ناکافی قلمداد شد. در یک جنگ واقعی توان نیروی دشمن را کم و بیش میتوان تشخیص داد و براساس آن آرایش جنگی خود را تنظیم کرد. حتی میتوان در شرایطی به طرف مقابل برای مدتی پیشنهاد آتش بس داد.

اکنون هوای شهرها و آب ها عوض میشود. ماهی ها و دلفین ها به "کانال ونیز" ایتالیا باز گشته اند. گوزنها وارد شهرهای کوچک ایالات متحده شده اند و ناظر آدمها در پشت شیشه ها در حبس خانه ها هستند. طبیعت نفس میکشد!

ماکس هورکایمر، که بهمراه آدورنو می نوشت، نشان داد که بشریت مدرن برای بهره بری از طبیعت و تسلط برآن، "طبیعی بودن" خود را از دست میدهد. اکنون زمانی پرمعنا برای اندیشه به آنچه از دست داده ایم، مهیا شده است. زمانی برای بازگشت به طبیعت. همینکه تحولی در نگاه ما به دیگری پدید بیاید، تحولی در ما پدید آمده است. همینکه طبیعت را متفاوت ببینیم، ما متفاوت میشویم.

2 - هایدگر

در تکرار بی واسطه آن زندگی پرسرعت و پر مشغله که ما را به رقابت دائم میکشاند، اکنون "ایست" به ما تحمیل شده است. پرسشهای بی پاسخ و شگفت آوری بر سر و رویمان سرازیر میشوند. در این هنگام که در برابر تهدید مرگ قرار گرفته ایم، از خود می پرسیم براستی تاکنون چه کرده ایم و با آن دویدن های روزانه و بی وقفه و گام های تند و تیز، تاکنون بدنبال چه بوده ایم؟ ما که هستیم و چرا هستیم؟ و با این سرعت به کجا می رفتیم و چرا می رفتیم؟

اکنون در لحظه طولانی میان دوایستگاه، در انتظار مانده ایم تا زمان بگذرد. تازه می آموزیم که به "خود"، به بود و هستی خود فکر کنیم. اگر هایدگر، فیلسوف آلمانی، در ذهن خود "هستی" (دازیاین) را نشانه گرفت، ما اکنون آنرا در عمق تجربه میکنیم. او نوشت که این هستی فراتر از روزمرگی ست. ما نیز درحال فراموشی روزمرگی هستیم، و در فرای زمان تکراری به مرگ می اندیشیم. با این هجومی که تمامی هستی ما را هدف قرار داده است، به یکباره نگاهی فلسفی در خود می یابیم. متفکر میشویم. به حیات و زیست معنوی مان بیشتر فکر میکنیم.

عمري بدنبال زمان دويديم. اكنون كه به ضرب پرقدرت كرونا محكوم به حبس در خانه شده ايم، انگار پاندول زمان ايستاده است. پس تفاوت میان ساعت ها و روزها كجا رفتند؟ درمي يابيم كه آن تفاوت های را در واقع ما خود ساخته بودیم. آنها دست مايه خودمان بودند. اكنون ميبايست، تفاوت هايي از جنس ديگر، "تفاوتهایی از جنس سكوت" بسازيم. می آموزیم كه چقدر سكوت سرشار از ناگفته ها و ناپرسیدنی هاست. براستی تفکر در عرضه سکوت، و بدور از سرمایه، دود، آهن و صداهای پرشتاب زندگی پیشین، از جنس جدیدی ست که باید به آن عادت کنیم.... و داریم عادت میکنیم.

  1. داروین

همینکه می اندیشیم، به آن معناست که دنیای دیگری برما گشوده شده است. اگر دنیای مدرن دکارتی تسلط بر طبیعت بود، دنیای پس از کرونا نگاه دوباره به طبیعت است و این پرسش که چرا؟ اگر مقصود و مقصد آنهمه تلاش دنیای مدرن براستی پیشرفت بشر به جهت آسایش وی بوده است، پرسش کنیم که تا کنون چه حاصلی برای انسان از این تسلط نابهنگام بر طبیعت بدست آمده است؟ اینکه هرکس به سوی خود روان شده است و برای خود در رقابت سهمگین و نا ایستا در بازار اقصادی، در اندیشه منفعت بلاواسطه خود بوده است؟ اینکه جامعه بشری را بدل کرده ایم به یک مجموعه اتمیزه شده و پرشکاف، و در آن شهرهای بزرگ نورانی و جادهای بی انتها و ساختمانهای سربه آسمان کشیده ساخته ایم. جامعه ای ساختیم که در آن، بنا به قانون "داروینیسم اجتماعی"، هرکس زودتر رسید، نه فقط دیگری را پشت سر گذاشته و بازی را برده است، بلکه حتی جایی برای تنفس آزاد برای دیگری نمی گذارد.

اگر "چارلز داروین" زیست شناس انگلیسی، خود میدانست که "هربرت اسپنسر" فلیسوف، به نام ترویج ابتکارات بشری، چه بلایی برسر "نظریه تکامل" وی آورده، شاید از گفته های خود حتی درباره حیوانات نیز پشیمان میشد. اما هربرت اسپنسر را آلمانی های تحصیلکرده سال 1933 رایش سوم خوب فهمیده بودند. آنها نوع ویژه ای از بشر را به نام "انتخاب طبیعی" برمیگزیدند، آنان را "آریاییان برتر" با "خون ناب" میخوانند و حتی زنانشان را وامیداشتند تا فرزندان بسیار به بار آورند. "چند همسری" در دوران رایش سوم رواج یافت تا نسل بهترین ها بسرعت پرورش یابد. اگر این زاد و ولدهای فراوان نبود، هیتلر شاید نمی توانست با ارتشی چندین برابر ارتش ناپلئون، به شوری در سال 1941 حمله بکند، عملیاتی که به "بزرگترین جنگ تاریخ بشر" شناخته شد، و فاجعه ساخت: تنها در طول 20 روز قریب 5 میلیون کشته از هردو طرف بدست داد. براستی ما چه کردیم علیه خود و هم نوع هایمان؟! آن همه تلاش برای برتری انسان بر انسان؟ و حال یک ویروس نامرئی از دل طبیعت قادر است بدون تانگ و توب میلیونها تن را از میان برکند.

رایش سوم به سربازانش می آموخت که از یک بچه سه ساله یهودی نیز نگذرند با این استدلال که وی از نژاد زشتی ها و پلیدی هاست، و تو ای سرباز آریایی!، از نژاد برترینها هستی و باید بمانی.

اکنون کرونا ما را بطور جدی در برابر پرسش مرگ قرار داده است. با این تاملات و تفکرات نسبت به انسان، زمانی که به کردارهای خود، و نسل های گذشته مان می اندیشیم، در می یابیم که چقدر ادامه حیات خود را یک از سو در گرو ضربه های هولناک به طبیعت و از سوی دیگر در گرو نابودی همنوع هایمان میدیدیم. نگوییم دیگران چنین میکردند، و من یا تو چنین نیستیم. چه خوب که چنین نیستیم. اما آیا آن خوی وحشی و تصاحب گر و تسلط گرا و استبداد پرور در لحظاتی در ما نیز ظهور نمی کند. تفاوت آنکه شعور ما، خوی حیوانی و وحشت درونی مان را کنترل میکند، و هیتلر برآن بود که خوی خشن و نابودکننده را نباید کنترل کرد و برعکس برای ادامه بقای بهترین ها، باید به آن بال و پر داد. همانندش بسیار در تاریخ دیده شده. یکی هم صاحبان قدرت در مملکت بلا دیده ما ایران است.

کرونای کشنده و ویرانگر، ما را، در برابر سه مسله مرکزی قرار داد: طبیعت، هستی و انسان.

اما این زمستان نیز بگذرد! و انسان می ماند. باشد که باز اندیشی اش روح تازه ای به او و طبیعت ببخشد.

عطا هودشتیان

[email protected]






Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy