زمانی که موج ویروس کرونا به ایتالیا رسید و بسرعت در شمال این کشور گسترش یافت و قربانیان زیادی گرفت، شاهد انعکاس تلاشهای بی وقفه و فداکاری کادر درمانی و پرستاران این کشور در رسانهها بودیم. یکی از کارکنان بخش درمانی ایتالیا داستان فداکاری همکاران خود را به تصویر میکشد و داستان افرادی را که در خط مقدم جبهه مبارزه با کرونا بودند را روایت میکند. او در گزارشی که بی بی سی فارسی داده است میگوید که " همه به ما میگویند قهرمان. اما من حس نمیکنم قهرمان هستم؛ اما عشقی که مردم ایتالیا به پرستاران ابراز میکنند، آنها را سرپا نگه داشته است. " و در ادامه میگوید: "هیچوقت دلم نمیخواهد آنچه دارد اتفاق میافتد را فراموش کنم. این اتفاقات بخشی از تاریخ خواهند شد و از نظر من قدرت تصاویر از کلمات بیشتر است. "
در بیمارستانها و درمانگاههای ایران نیز شاهد تلاش و فداکاری کادر درمانی هستیم. کارکنانی که با وجود خستگی و خطراتی که بدلیل کمبود امکانات حفاظتی شخصی متوجه خودشان بود میکوشیدند با رقص و شادی، هم روحیۀ بیماران را حفظ کنند و هم شور زندگی و فداکاری را در خود زنده نگاه دارند. متخصصین نیز در کنار پرستاران در تلاش بوده و هستند که از توشههای علمی و تجربی خود راه حلی برای معالجه بیماران بیابند. در این میان اما مبلغین مذهبی نیز بتدریج وارد صحنه مبارزه با ویروس کرونا میشوند و سعی میکنند با دعا و شربت و تربتِ شفابخش بیماران را از شر این ویروس حیات کُش نجات دهند.
حضور عنصر دین در لباس روحانیون، در کنار عنصر علم، تخصص و کادر درمانی در بیمارستانهای ایران در کنار بستر بیمارانی که با مرگ دست و پنجه نرم میکردند؛ و نیز داستانهای غم انگیز کادر درمانی ایتالیا که، و سرانجام به خودکشی دو پرستار منجر شد، به تصویر در آمدند، برای من یادآور صحنه هایی از تئاتر یونانی است که نیچه در اولین کتابش، زایش تراژدی، به تصویر کشیده و به تفسیر آن پرداخته است. نیروهایی که از یک سو با رقص شادی سعی میکنند قانون حیات و مرگ حتمی را به سخره گیرند و شور حیات را با وجود سرانجام حتمی مرگ زنده نگاه دارند و از سوی دیگر نیز این فرایند حتمی را با علم و دین تحت کنترل و نظم در آورند.
نیچه معتقد بود که یونانیان باستان با خلق این تئاتر که بازیگران اصلی آن دو عنصر آپولونی و دیونیزوسی بودند (که اولی نماینده نظم، قاعده و اندازه است و دومی نماینده شادی، سرکشی و مرزشکنی است) نشان میدهند که رمز و مفهوم اصلی حیات را بخوبی دریافته بودند. وی بازی این دو عنصر را زایش تراژدی مینامد، زمانی که ایندو عنصر در هنگامه بازی، به یک هم آوایی و همکاری میرسند. همآوایی که بتدریج با غلبه منطق و فلسفه سقراطی و به حاشیه کشانده شدن هنر افول کرد. وی در اروپای قرن نوزدهم نیز، که همچنان فرهنگ مسیحی و فلسفه و کلام یونانی بازمانده از سقراط و افلاطون غلبه داشت، زایش دوباره تراژدی و همآوایی دو نیرو و دو عنصر آپولونی و دیونیزوسی را ضروری میدانست. دو عنصری که باز هم بتوانند دست در دست هم تراژدی حیات انسان را به نمایش در آورند. وی در این رابطه نقش هنر و بطور مشخص موسیقی ریچارد واگنر را بسیار برجسته میکرد.
نیچه اهمیت دراما و تراژدی آتن را در این واقعیت میدانست که در صحنه تئاتر یونانی عنصر و روح شورشگر، سرمست و مرز شکن دیونیزوس زنده و باقی میماند، و آنگاه این دراما به یک تراژدی تبدیل میشود که عنصر دیونیزوسی از صحنه تئاتر و زندگی انسان خارج میشود و همه چیز تحت تاثیر و کنترل منطق خشک قرار میگیرد. وی به همین علت نیز تاکید میکرد که باید با رجوع به اشکال مختلف هنری مجددا نیروی دیونیزوسی را زنده کنیم تا تعادل را مجددا به عرصه حیات انسانی بازگرانیم.
وی با توجه به تخصص خود در زمینه زبان شناسی، با استفاده از این تئاتر یونانی، کلام و زبان را در برابر موزیک قرار میدهد و مینویسد اگر کلام و زبان فقط منطق خود را دنبال کنند و خود را از موزیک مجزا سازند، پایان تراژدی است. وی زبان و کلام را برخاسته از خودآگاهی انسان میداند، اما عنصر موزیک و بطور کلی هنر را سمبل و نفس "بودن" و حیات انسان میشمارد، عنصری که بدون آن زندگی معنای واقعی و تراژیک خود را از دست میدهد. بعبارت دیگر اگر در صحنه تئاتر زندگی فقط بحث و جدل صورت گیرد و موزیک نواخته نشود و آوازهای ناشی از شور و سرمستی خوانده نشوند زندگی به بن بست میرسد.
نقش امید در تراژدی یونانی
همانطور که نیچه مطرح میکند، فلسفه و ادیان سمبلهای خودآگاهی انسان و شناخت جهان پیراموناند که انسان سعی کرده است از طریق آنها جهان هستی را تبیین کند. اما در ورای این اراده به دانستن، انگیزهای دیگر نیز انسان را به جستجوهای فلسفی و دینی وادار میکرد؛ تلاش به یافتن نور امید در زندگی پر مشقت روزانه که همراه با مرگ و بلایاست را نیز باید جزوی انگیزههای انسان خودآگاه بشمار آورد.
نیچه در بحثهای خود پیرامون نقش دو عنصر آپولویی و دیونیزوسی به عنصر امید نیز میپردازد. وی در این رابطه از افسانه پاندورا استفاده میکند که پاندورا، اولین زنی که بدست خدایان خلق میشود، با وجود هشدار خدایان، بخاطر کنجکاوی در صندوقچهای را که به او و همسرش سپرده شده بود باز میکند و موجب پخش و انتشار بسیاری بلایا در جهان بشری میشود بجز عنصر امید. به اعتقاد نیچه این افسانه نشان دهنده شناخت عمیق یونانیان باستان از جوهر و واقعیت حیات بوده است.
به عقیده نیچه امید نیز از جمله همان بلایا بوده است که نتوانسته ازصندوقچه آزاد گردد. زیرا که امید، بنظر وی، جهان واقعی را با همه بدبختیها و بلاهایش از برابر چشمانِ انسان پنهان میسازد و انسان را سرگرم پنداریِ غیر واقعی بنام "امید" مینماید. وی به همین خاطر فلسفه یونان باستان را بسیار ارج مینهد و معتقد است که تراژدی یونانی دیونیزوس و آپولون پاسخ بسیار واقعبینانه و زمینی به مقوله امید بوده است.
وی معتقد است که اتفاقا انسانهایی که امیدهای کاذب و آرزوهای دور و دراز ندارند و حتی نسبت به آینده بدبین هستند زودتر آستین بالا میزنند و با اتکا بر اراده و توانائیهای خود در پی تغییر شرایط برمی خیزند. وی این محکومیت انسان را در پذیرش این واقعیت که قرار نیست نیروهای غیبی سرنوشت اورا تغییر دهند و وی باید امیدهای کاذب و آرزوهای خود را بکناری نهد و با اراده خویش وارد عمل شود، تراژدیای مینامند که از بدو حیات انسانِ هوشمند و در طول تاریخ حیات اجتماعیاش تکرار شده است و در حقیقت جزیی جدایی ناپذیر از زندگیاش گردیده است.
نیچه مینویسد که انسان سرانجام با پذیرش این تراژدی و با بدور انداختن امیدهای کاذب بود که توانست زندگی را در لحظه و زمان حاضر تجربه کند و آنرا آنگونه که هست دریافت و احساس نماید، نه آنگونه که نیروهای غیبی و دست سرنوشت آنرا رقم میزنند. نیچه معتقد است که یونانیان قدیم موفق شدند با استفاده از هنرهای دراماتیک (اشاره به نمایشنامههای آپولون و دیونیزوس) این تراژدی را به صحنه در آورند و بدین وسیله آنرا بعنوان یک واقعیت سرسخت و جدایی ناپذیر از زندگی روزانه اشان به نمایش بگذارند. این واکنشِ تراژیک و واقع بینانه در برابر جهان بود که عامل رشد و شکوفایی جامعه انسان شد و انسان شاد و سرمست را از راه دست و پنجه نرم کردن با عوامل طبیعت، خلق کرد.
از این منظر است که میتوان گفت که تلاش بسیاری از کادر درمانی کشورمان برای زنده نگاه داشتن شوق به زندگی و کاهش آلام خود و بیمارانشان از طریق رقص و موزیک یادآور تلاشی است که انسان همواره در طول حیاتش سعی کرده قانون مرگ را به سخره گیرد و بر فراز صحنه همواره تراژیک جنگ بین حیات و مرگ، با رقص دیونیزوسی پای بر زمین بکوبد. قانونی که انسان هیچگاه نتوانسته است از طریق علم و یا دین آنرا بطور کامل در اختیار خود گرفته و یا تغییر دهد.
در واقع هنر نیچه با خلق دوباره تراژدی یونانی و برجسته کردن نقش دو عنصر آپولونی و دیونیزوسی در این بود که وجود این دو عنصر را در کنار هم برای ادامه حیات بشر ضروری میدانست و این خطر را گوشزد کند که تفکرات دینی و فلسفی که در تلاش بوده و هستند تا برای این جهان معنا و هدف غایی و نهایی بیابند و یا تعریف کنند و بدین وسیله نظمی را در جامعه بشری حاکم گردانند هیچگاه موفق نخواهئد شد زیبایی این جهان را علی رغم تراژدی بی هدفی و پوچی آن و با وجود سرنوشت حتمی مرگ، به تصویر بکشند و شور و شوق حیات و لذت از زندگی را زنده نگاه دارند.
بیانیه ۱۴ نفر، بیانیه مقاومت، مسعود نقره کار