این پرسشی است که در ایران و د ر هر جای دنیا گاهی از کسانی که فارسی را به لهجه ترکی صحبت میکنند، پرسیده میشود. معلوم نیست که قصد و مرام پرسنده چیست؟ آیا فرد مورد پرسش اهل آذربایجان است یا به زبان آذری صحبت میکند یا اینکه فرد ترک است، ترک آذری است یا آذری ترک است؟ یا این که به زبان ترکی حرف میزند؟ این پرسشی است که مدام در موقع گفتگو در محافل ایرانی از فردی که با لهجه فقط ترکی حرف میزند پرسیده میشود. آیا پرسش برای درک و فهم هویت فرد است؟ برخی میگویند ما در ایران ترک نداریم ترک فقط در ترکیه هست و مردم آذربایجان آذری هستند و زبانشان هم آذری است حتی در مواردی این واژه کوچک آذری نقش سیاسی بازی میکند و فرد اگر حساس باشد ممکن است کار به کشاکش زبانی هم بکشد و با توجه به مرز تفکر و خط فکری گفتگو و در مواردی مشاجره و مجادله رخ دهد. ضمنا بیشتر خبرنگاران جمهوری اسلامی نیز مدام در برخوردشان و مصاحبههاشان با چهرههای آذربایجانی از کلمه آذری و زبان شیرین آذری حرف میزنند و گاها خود آذربایجانیهای معروف و گاها ورزشکاران مشهور نیز خود را آذری معرفی میکنند. چرا که در بیشتر مواقع در اذهان عامه مردم آذربایجان را آذری خطاب میکنند و این در فرهنگ عامه جاافتاده است. نگارنده این سطور که خود تبریزی است بارها و به کرات متوجه شده که عدهای برای این که پرسش کننده یا مخاطبش متوجه نشود که زبانش متعلق به یکی از لهجههای ترکی آذری است (برای مثال لهجه تبریز یا لهجه مغان) فارسی را طوری حرف میزند که پرسش کننده را متقاعد کند که آذری نیست. گاهی فرد از این که لهجهاش آذری است خجالت میکشد که حرف بزند و خودش را ملامت میکند. یا دیده شده که فردی که پدر و مادرش آذری است و در تهران به دنیا آمده از این که به زبان آذری صحبت کند "خجالت" میکشد، این مختص جامعه ایرانی نیست حتی در جوامع غربی نیز هنگام تشکیل دولتها و کوچهای بزرگ این حالت وجود داشته است. با امتزاج زبانها و گویشها گاهی این وضع رخ میدهد منتها برداشتها متفاوت است و همچو افراد را شهروند زبانی خجول مینامند. {مثلا ترک خجول} یکی از علل نامفهوم بودن یا روشن نبودن این واژه شرایط بسته و منجمد جامعه ایرانی است که امکان تحقیق، بررسی و شکوفایی اندیشه را مجاز نمیداند. آذری چنان واژه پیچیدهای نیست فقط مفاهیم متفاوتی از آن در میان است و هر کسی از ظن خود یار آن میشود. موضوع این نوشته زبان است و در مورد آن بحث میشود. هر چند که در زبان شناسی نه تنها زبانها حتی دایلکتها و لهجهها و طرق مختلف تکلم انسانها جزیی از سرمایه تمدن بشری محسوب میگردد و در تاریخ تمدن ویل دورانت رسما به این مطلب اشاره کرده و زبانها و لهجههای زبانهای دنیا را "دارایی مشترک" تمدن بشری حساب میکنند و بر آنند که این زبانها و لهجهها را حفظ کنند و تقویت نمایند.
واژه آذری در ایران هنوز پس از قرنها همزیستی با ملت بزرگ ایران توسط محافل ادبی و اکادمیک کمتربررسی شده و نوشتههای ضد و نقیض برخی اهالی دانش هم یاری رسان در درک آن نبوده و برخی هم نادانسته یا دانسته بر این اغتشاش فکری دامن زدهاند. وقتی جامعهای مریض و علیل و درمانده باشد و اندیشه پردازی آزاد نباشد جامعه طوری سقوط میکند که تکلم با لهجه غیر زبان رسمی در مواقعی متکلم را شرمنده میکند و در مواردی حتی عدهای نا آگاه متکلمین لهجهای یا غیر زبان حاکم را با الفاظی ناپسند معرفی میکنند.
اما واژه آذری روز به روز با گسترش ارتباطات و افزایش انتشارات به زبان آذری از نظر تاریخی در حال رشد و گسترش است. و برخلاف نظر برخی از دانشمندان ایرانی که معتقد بودند با رشد و گسترش ارتباطات و راهها و دانشگاهها زبانهای غیر رسمی توان زندگی را از دست داده و کم رنگتر خواهند شد، زبانهای غیر رسمی اینک در ایران دارای هویت شده و با سعی و تلاش نویسندگان و امکان دسترسی عامه به شبکه جهانی اینترنت به تدریج جایگاه خود را پیدا میکنند. برای نمونه در ایران امروزه مجلهای چاپ میشود که عنوانش مجله آذری هست که به طور مرتب و با مطالبی متنوع در تهران به زینت چاپ آراسته میشود. فرهنگ معتبر آذری فارسی در سالهای اخیر منتشر شده است. نشریات و مجلات به آذری طبع و نشر میشوند. اما در مواقعی برخی مخاطبین در برابر این پرسش حساسیت نشان داده حتی در برخی از حرکات اعتراضی در پاسخ به این پرسش که شما آذری هستید مقاومت نشان داده و با لحنی اعتراضی و منفی پاسخ هارای هارای من ترکم شنیده میشود. گو این که فرد در برابر سوال فوق احساس بی هویتی کرده که میخواهد با این پرسش از هویت زبانی خویش دفاع کند. در حالی که با لهجه جنوبی یا شمالی و یا هر لهجه دیگری حرف زدن نشان از غنای تمدن ملی دارد و دال بر این است که هنوز آن زبان و لهجههای آن زندهاند و در زمره زبانهای در حال احتضار نیستند.
من آذری هستم یعنی چه؟
تکرار واژه آذری به قدری عمومیت یافته که برخی از اهالی آذربایجان هم که فارسی بلد نیستند، در برابر سوال آیا شما آذری هستید پاسخ مثبت میدهند و کافیست که اهل آذربایجان باشی و آذری بخوانندت. لغت آذری لغتی است با معنا و دارای هویت که در اینجا به آن اشاره میشود. برای این که واژه آذری مورد بررسی قرار گیرد واژههای مرتبط با آن نیز برای درک مفاهیم باید در بستر تاریخ مرور شود. این که در تاریخ کی آذربایجان و واژه آذری رسما مورد استفاده قرار گرفت و زبان مردم آذربایجان چه بوده و این که زبان امروزی مردم این دیار آیا آذری است یا ترکی و یا ترکی آذری و این که واژه آذربایجانی به معنی اهل آذربایجان است یا معنی زبانی است که مردم آذربایجان با آن تکلم میکنند در اینجا مورد کند و کاو قرار میگیرد. در این خصوص به فرهنگ لغات و دائره المعارفها مراجعه لازم است و ضمنا بررسی آثار و نوشتهها و تحقیقات مورخین و زبانشناسان تا این نکته روشن تر شود. فقط در آغاز نوشته بهتر است یادآوری شود که واژه آذری قدمت بیش از هزار ساله دارد و واژهای است که در متن زبانهای آنسانی زیست کرده است در فرهنگ لغات مدرن واژهای به نام Azari با a انگلیسی ثبت نشده است و فقط به صورت Azeri ثبت شده و آذربایجان نیز یه صورت Azerbaijan نوشته میشود.
واژه آذری: در فرهنگهای لغت، وقتی به فرهنگ معین مراجعه شود ذیل ماده آذری این جور نوشته شده: منسوب به آذر، آتشی-منسوب به آذربایجان (آذربایگان) - نام زبان قدیم سکنه آذربایجان. در فرهنگ دهخدا آذری این طور توصیف شده است:
منسوب به آذربایجان. (درةالغواص حریری). | نام جامهای که در آذربایجان بافتندی. (محمودبن عمر ربنجنی) || زبان آذری؛ لهجهای از فارسی قدیم که در آذربایجان متداول بوده و اکنون نیز در بعض نواحی قفقاز بدان تکلم کنند. || مشک تیزبو. (محمودبن عمر ربنجنی) {توضیح نگارنده- به نظر میرسد این توضیح علامه دهخدا از برداشت ا. کسروی وام گرفته شده}
در فرهنگ بزرگ و معروف آکسفورد چاپ ۱۹۹۸ هم واژه آذری را به صورت" Azeri که از نظر دستوری اسم مفرد است و با اس جمع بسته میشود با این توصیف: عضوی از مردم ترک Turkic که اکثریت مردم آذربایجان را تشکیل میدهند. " اینجا واژه انگلیسی ترکیک با واژه رایج ترکیش Turkishجداگانه نوشته شده یعنی اهالی آذریایجان را با مردم ترکیه تحت نام Turkic منفک کرده است. ضمنا این لغتنامه زیر واژه آذربایجانی Azerbaijani این توصیف را آورده: صفت و یا منتسب به آذربایجان یا شخصی از ریشه آذربایجان و حالت جمعش Azerbaijanis را هم " جمعیتی با زبان ترکی (Turkic) که با بیش از ۱۴ میلیون در آذربایجان یا نواحی مجاور ساکنند، ودر ارمنستان و شمال ایران زندگی میکنند. " { تاریخ ۱۹۹۸} درک مفاهیم دو واژه "ترکیش" و "ترکیک" را که د ر این فرهنگ لغات معتبر ثبت شده در ادامه سخن و محتوای متن خواهیم آورد و در واقع طبق روال تاریخی و زبانشناسی دقیق تر خواهد شد.
این که زبان آذری کی و کجا بوجود آمده و این که آیا این زبان حالت شفاهی فقط داشته یا این که کتابت هم داشته و شواهد و نمونه هایی از این زبان در صفحات تاریخ تمدن ثبت شده از نظر دور نبوده است. برای این منظور در کتابخانهها و نیز در منابع دیجیتال گشتن را اندکی دنبال کرده تا این که ببینم من را که برخی آذری صدا میکنند واقعا در این سیاره زمین آبا و اجداد من با چه زبان و الفبا و واژه هایی سر و کار داشتند. با توجه به این که در رشته زبانشناسی تاریخی هم مدتی تحصیلات داشتهام به روش مطالعه اتنوگرافیک نیز توجه کردهام، این که زبان آذری که عدهای از متفکرین از آن حرف میزنند بر چه استرکتوری بنیاد داشته و در حال حاضر این زبان آذری چه قد و قامتی دارد.؟ آین زبان چه آثاری به بشریت هدیه کرده و به این زبان چه خلاقیتهای ادبی-شعری-هنری در تاریخ ثبت شده است.؟
مطالعه فرهنگ ویکپدیا و دیگر منابع در مورد زبان آذری مرا با چندین منبع مکتوب و انبوه مطالب و مقالات روبرو کرد، که به چند منبع اصلی اشاره میکنم. یکی اثر احمد کسروی تحت عنوان "آذری یا زبان باستان آذربایجان در کتاب کاروند کسروی به کوشش یحیی ذکا تهران ۱۳۵۲ و کتاب لاتین تاریخ زبان آذربایجان { آذربایجان دیلی نین تاریخی} تحقیق پ. غ. کاظم اف چاپ باکو-۲۰۰۳. کتاب سه جلدی تحت عنوان آذربایجان دیلی نین اسکی تاریخی--"تاریخ قدیم ترکان آذربایجان" به قلم دکتر محمد تقی زهتابی - چاپ ۱۳۷۷- تبریز و منابع دیگر. کتاب اول در ۵۷ صفحه حدود ۹۰ سال پیش به طبع آراسته شده و کتاب دوم با ۵۷۴ صفحه سال ۲۰۰۳. ابتدا به روش و متدولوژی ا. ک. و شیوه تحقیق و زندگی او اشاره میشود تا چگونگی شکل گیری اندیشههای او در مورد زبانها و لهجهها به طور کلی روشن تر شود. اما قبل از ورود به مبحث زبان و بررسی نظرات نویسنده شهیر احمد کسروی ذکر چند نکته ضرور است:
در مورد کسروی: نام، کتب، آثار و نقش این پرکارترین نویسنده معاصر ایرانی به قدری روشن و ملموس است که توضیح بیشتر نیازی نیست. به نوشته آرین پور " او کسی است که خیلی چیزها را نخست بار عنوان کرده و راه تحقیق را برای دیگران گشوده است". با اشاره به تاریخ و وقایع بعد از مشروطه و آثار گران سنگ او در مسائل اجتماعی و ثبت زنده وقایع تاریخی سیاسی بر خود فرض میدانم که بر جایگاه والای او اشاره کرده و بر نقش آگاهگرانه این نویسنده معروف اشاره کنم. تنها در این نوشته من بر آنم به نظرات زبان شناسی وی در مورد زبان آذری اشاره کنم. قصد بر حقیقت یابی است بر اساس اطلاعات جدید و پژوهشهایی که در این حدود صد سال بعد از نگارش جزوه ایشان به طبع آراسته شده و سنگ نبشتهها و آثار خطی که زبانشناسی در این مورد یافته است. چرا که زبان شناسی علمی است جدید و هنوز در جامعه ما به خاطر بسته بودن جامعه این علم امکان رشد نکرده است. اگر نقدی هم در مورد نظرات ایشان در این مورد ابراز گردد تنها به عنوان یک نقد در عرصه زبان شناسی است و گرنه مقام رفیع کسروی برای من عیانست و چه حاجت به بیان. نویسندای در مورد زندگی او گوید. ا. ک. حلاج وار زیست و در راه روشنگری کوشید و در این راه نیز جان فدای قلم نمود. دیگری میگوید: ا. ک. از حوزه برخاست. با حوزه ستیزه کرد و در نهایت به آیین پاک رسید و از حصول به سکولاریزم باز ماند. به سخن آرین پور " او چون به گفتههای خویش ایمان داشت، هرگز نمیتوانست با مخالفان خود سازش کند. او و پیروان او همه سال، روز یکم دی ماه، را جشن میگرفتند و کتابهای، به گفته خود او، " زیانمند یعنی کتابهایی را که از تنبلی و بی پروایی در این جهان سخن میگویند، با آفریدگار توانا ستیز میکنند، دروغ و دغل یاد میدهند...، به آتش میکشیدند. "۱۰۱ {از جمله کتابهای ایرج میرزا، میرزاده عشقی، حاقظ و سعدی}
روش و متدلوژی احمد کسروی در یررسی زبان آذری
اصلی ترین نوشتهای که ادعا میکند زبان آذری قبل از آمدن سلاله ترکان به خطه ایران زبان ساکنان مناطق آذربایجان بود و آن را نیمزبانی که شاخهای از زبان فارسی است قلمداد میکند احمد کسروی است. برای ورود به اصل نوشته ایشان ابتدا شرایط زمانی و حال و هوایی را که ایران پس از مشروطه داشته و مسیری را که نویسنده گذرانده اشاره میشود. چرا که اندیشه ورزی همانند ا. ک. در اجتماع آن روزی ایران و در شهر محل تولد و زیستش تبریز از یک دوره پر پیچ و خم و گردنههای عبور کرده و شکل گیری اندیشههای او دوران و مسیری را طی کرده که بی توجه به آنها به درستی و واقع بینی نمیتوان آثار ایشان را خاصه در عرصه زبان، نیم زبان، ساختار و استروکتور واژهها و مفاهیم ادب و فرهنگ و شعر فهمید. وی از خانواده ملایی و پیشوایی برخاست، به مدرسه طالبیه تبریز رفت و طلبه دروس دینی شد، همانجا با شیخ محمد خیابانی که مدرس هیئت قدیم بود اشنا شد با برچیده شدن بساط استبداد و "انجمن اسلامیه" کسروی تحصیلات را دنبال کرد و به پایگاه ملایی رسید و چهار سال هم به منبر رفت (زندگانی من ص۴۳) تالیفات طالبوف او را با دانشهای مدرن آشنا کرد و باد به آتش درونش زد. (همانجا ص۲۷) با توجه به تغییرات سریع سیاسی در ایران و قیام دموکراتها در تبریز ا. ک. و یارانش به "انتقادیون" مشهور شدند. و د ر برابر آنان ایستادند. بعد به تهران آمد و زبان اسپرانتو را یاد گرفت و در مسافرتهایش به اطراف ایران زبانهای شوشتری و دزفولی را آموخت. در مدرسه مموریال تیریز زبان عربی تدریس کرد وهمزمان انگلیسی آموخت. هر چه بیشتر از حوزه و مسجد و علوم دینی فاصله میگرفت خود را در مقابل شرایط جدید سیاسی میدید که قاجاریه افتاده و رضا شاه سر کار آمده بود. " وی سمت بازرسی و ریاست یکی از محکمههای جدیدالتاسیس انتظامی را پذیرفت. چون با داور نتوانست کار کند خود پروانه وکالت گرفت. " وی هر چه بیشتر سفر به اطراف ایران میکرد، با کنجکاوی که داشت با مجمع الجزایری از فرهنگ، زبان، گویش، لهجه، فولکلورو مردمانی با تفاوتهای زبانی و تاریخی در ایران آشنا میشد. ضمنا چون کارش وکالت بود با روح حاکم بر قوه قضا آشنا بود ا. ک. همان طور که بالاتر اشاره شد طی مسافرتهایش به اطراف و اکناف ایران چون مهارت خوبی در درک و یادگیری زبانها و نام قدیم دیهها، آبادیها و شهرها و جغرافیای ایران داشت در یک دو راهی قرار گرفته بود این که این تنوع زبانی، گویشی، فرهنگی و وجود این همه هویتهای زبانی و فولکلوریک ایران را نشانهای از غنای یک جامعه بداند و دنبال فرهنگستانی باشد که همه این تنوعات زبانی و کثرت فرهنگی را نمایندگی کند ویا این که به نظریه یک زبان یک ملت بپیوندد و تلاشش در یونیفورم سازی و محدودیت تنوع فرهنگی باشد. تفکری که در جوامع مدرن نقض حقوق اقلیتها محسوب میشود و مذموم است. چرا که یکسان سازی لازمهاش طرد تنوع فرهنگی-زبانی و نوعی سرکوب هویتی را دربر دارد. کسروی راه دوم را برگزید. او بر زبان واحد و اقتدار آن رسید و زبان فارسی را مرجح بر همه شمرد. چون از نظر تحصیلات آکادمیک دانش زبان شناسی نداشت دانشی که آن زمان ایران مراحل اولیهاش را آغاز کرده بود و هنوز ریشه نگرفته بود. کسروی بدون توجه به این که زبانها مدام در حال تغییرند و واژهها و کلمات را از هم وام میگیرند و خود را غنی میسازند تصمیم گرفت واژههای عربی و ترکی را از زبان فارسی پاکسازی کند و به سخن خودش زبان فارسی را بپیراید. حال آن که ملتها و متکلمین زبانهای متفاوت که در کنار هم زندگی میکنند و مدام در ارتباط همه جانبه هستند و تاریخ تمدن را میسازند مدام زبانهایشان در تعامل است و وام گرفتن از زبانها نشانه غنای زبانی است نه برعکس. هیچ زبانی در جوامع بشری خالص و پیراسته و خالی از زبانهای دیگر نیست و این جوهر کار زبان شناسی است که زبانها طی دورههای تاریخی بنا به ضرورتهای اجتماعی- اقتصادی جهت تکمیل و تقویت خویش از همدیگر وام میگیرند.
اما زبان شناسی که راه نخست را برگزید و انقلابی در زبانشناسی پدید آورد کسی جز نوام چامسکی نبود که به جاست خیلی چکیده به نظر او هم اشاره شود. تا زمان چامسکی در محافل آکادمیک باور بر این بود کودک که زاده میشود مغز کودک همچون آیینهای صاف و شفاف وخالی است و چیزی از مادر با خود ندارد. به این شیوه کهنه باور داشتند که بعد از زاده شدن چون مغز کودک همچون صفحهای نانوشته و شفاف است برخی از روحانیان و آموزشگران منحط بر آن شدند که مرحله یادگیری را با این نظریه سازمان دهی کنند و خود هر چه بخواهند بر این کودک دیکته کنند و الا آخر. اما چامسکی و همکارانشان با مطالعات در مراکز دانشگاهی و دادههای علمی اعلام کردند که کودک وقتی زاده میشود مغز او به طور بالقوه و ژنتیکی مملو از Vocabulary و انباری از زبان مادری است و مغز کودک وسیله (device) و ابزاری در مغزش دارد که یادگیری درست زبان را فراهم میکند و این که کودک همراه خویش گنجینهای از دایره زبانی مادرش را به همراه دارد. این گنجینه زبانی طوری است که قدرت یادگیری را به کودک داده و اگر محیط مهیا باشد کودک امر یادگیری زبان مادری را سریع میپیماید. و بخشهای دیگری از اندیشههای چامسکی انقلابی در زبان شناسی پدید آورد که به Chomskian Revolution انقلاب در زبان شناسی معروف شد. این اندیشه و نظرات تکمیلی زبان شناسان جهان آموزش را متحول کرد سازمان ملل روز جهانی زبان مادری بنیان نهاد و توجه به زبان مادری در سراسر دنیا بیشتر شد و حفظ و حراست زبان انسانها در برنامه روز قرار گرفت. در کشورهای متمدن ساختار دولتها و نظامهای آموزشی در محتوای درسها به این مساله پرداختند و در ممالکی که جمعیتهای وسیعی از مهاجران و کوچندگان هستند وزارت خانهای تحت عنوان مالتی کالچر یا سازمان چند فرهنگی سازمان دهی کردند و زبان و فرهنگ و فولکلور ساکنان کشور را به عنوان سرمایهای قلمداد کردند. تمام زبانها ارزش پیدا کرد و هیچ زبانی برتر یا پایین ترقلمداد نشد. حتی حاکمیت زبان انگلیسی که حدود ۹۰ در صد قراردادهای جهان به آن زبان بسته میشود مورد نقد واقع شد و برنده جایزه نوبل در ادبیات ساماراگو اظهار داشت که حاکمیت زبان انگلیسی زبان اسپانیانیولی را در خطر انداخته است و انتقادهای اساسی به نحوه حاکمیت زبان انگلیسی در عقد قراردادهای بین المللی شد و الا آخر.. این راه ماندگار شد و نام و یاد این مهمترین زبانشناس زنده جهان چامسکی که منتقد سیاستهای خارجی امریکا نیز هست بر تارک محافل علمی هم چنان میدرخشد. اما کسروی راه دوم را برگزید و در برابر تکثر زبانها، گویشها، لهجهها و به تعبیر وی نیمزبانها راه سلبی پیش گرفت نه ایجابی و پذیرا، بلکه حذفی و نپذیرا. او به طور رسمی در پاسخ به روزنامه نگار ترکیه احمد رسمی یارار معروف به یارار افندی چنین مینویسد: { احمد رسمی یارار در روزنامه نامدار ترکیه به نام طنین نوشته بود که کسروی بر آن است ترکان از ایران رانده شوند} او پاسخ میدهد: "هیچ وقت نگفتهام در ایران ترک نیست.، آن چه من گفتهام و خواستهام، این بوده که زبانهای گوناگونی که در ایران سخن رانده میشود، از ترکی و عربی و ارمنی و آسوری و نیمزبانهای استانها (از گیلکی و مازندرانی و سمنانی و سرخهای و سدهی و کردی و لری و شوشتری و مانند اینها) از میان رود و همگی ایرانیان دارای یک زبان (که زبان فارسی است) باشند. این بوده خواسته من، که در این راه بوده که کوشیدهام. "کاروند کسروی ص۵۴۱ در بررسی نوشته کوتاه کسروی نگارنده بیشتر دنبال شیوه برخورد او با زبان آذری در روند تاریخی بوده است چرا که زبان در سیر تحولات اجتماعی مدام در حال حرکت، تغییر و دگرگونی است و به این جهت بیش از همه دنبال شواهدی بودم که زبان آذری مدعایی او را دقیق بررسی کنم. کسروی در دیباچه اثر خود " آذری یا زبان بّاستانی آذربایجان" مینویسد:
"بیست واند سال پیش یک رشته گفتار در روزنامههای تهران و قفقاز و استانبول در پیرامون مردم و زبان آنجا نگارش مییافت. در عثمانی در آن زمان دسته "اتحاد و ترقی" به روی کار امده و آنان به این میکوشیدند که همه ترکان را در هر کجا هستند با خود همدست گردانند و یک توده ترک بسیار بزرگی پدید آورند و در قفقاز نیز پیروی از اندیشه ایشان مینمودند. و چون آذربایجان در جنبش مشروطه خواهی شایستگی بسیار از خود نموده.... نویسندگان قفقاز و استانبول آن را از دیده دور نداشته، و از این که زبان ترکی در آنجا روان است دستاویز یافته گفتارهای پیاپی در باره آذربایجان و خواست خود مینوشتند. " تز یا رساله نظری کسروی اینجا ساخته میشود که نویسندگان قفقاز سوء نیت داشتند و در پی مطامع خویش بودند که از نظر منابع تاریخی مشروطه و آثار نویسندگان بزرگ عصر آن دوره و شعرا از جمله مجله معروف ملا نصرالدین این داوری پایه قوی ندارد. و با وقعیات و اسناد موجود سازگار نیست. ا. ک. برای تقویت این اندیشه که مردم آذربایجان اصلا علاقهای به زبان ترکی نداشتند چنان زمینه سازی میکند: " چنانکه گفتیم فارسی آنان را سخت است، با اینهمه هیچگاه آن را رها نکردند. اگر آذری { منظور کسروی نیمزبان آذری که به نظر او شاخهای از زبان فارسی است}از میان رفته این زبان {زبان ترکی}همیشه در میان بوده و هست. اگر گاهی در آذربایجان کتابها به ترکی نوشته شده و برخی شاعران شعرها سرودهاند، لیکن اینها کم و جز از روی هوس نبوده" ص ۳۴۰ جالب اینجاست که ا. ک. در ادامه تقویت نظراتش و بدبین کردن مردم به زبان ترکی علنا میگوید اگر شاعری به زبان مادری خودش شعر گفته یا نویسندهای به زبان ترکی نوشته از روی هوس بوده است. و ضمنا بیان میکند اگر طی زمان نیمزبان آذری که شاخهای از فارسی است از بین رفته ولی مردم دامن زبان فارسی را گرفتهاند هر چند که به نظر ایشان "فارسی برای آنان سخت است. " نکته کلیدی این است که قفقاز دههها بیش از مشروطه پیشتاز طنز انتقادی و تجدد خواهانه بوده و قلم زنانی چون جلیل محمد قلیزاده و میرزا علی اکبر طاهر زاده (صابر) آخوند زاده و دیگران پرچمدار مبارزه با خرافات و جهالت بودهاند. آنها آثار خود را به دو زبان فارسی و ترکی نشر میدادند و آذری واژه آشنایی بوده است. ضمنا اشاره ا. ک. به موضوع "به وجود آوردن توده بزرگ ترک" ارتباطی با زبان و فرهنگ و ادب ندارد و با لحن تقلیل گرایانه گفته شده. و ادامه میدهد که نویسندگان تهران "نه از خواست نویسندگان ترکی آگاه میبودند که از راهش به جلوگیری از آن کوشند و نه چگونگی داستان مردم و زبان آذربابجان را از روی دانش و تاریخ میدانستند". اینجا برای خواننده هدف و مقصد خود را آشکار میکند. چرا که آثارنویسندگانی چون طالبوف و آخوند زاده و دیگران در زمینههای نقد ادبی و روشنگری قرن و عدالت خواهی قبلا چاپ شده و در اختیار خوانندگان بوده است و باز ربطی به جمع کردن "توده ترک بزرگ نداشته است". ایشان در ادامه مقدمه چینی قبلی بر آن است که نوعی آثار ترکی این رهروان پیشرو آزادی را ابزار گونه در خدمت قفقازیون قرار دهد که علیه ایران بوده و جدایی از ایران. حال آن که فعالیتهای ادبی- هنری و تئاتری پیشرو قفقاز از نویسندگان دو زبانه ایرانی الاصلی مثل محمد قلیزاده و صابرو دیگران در مسیر ترقی و روشنگری تاریخی بوده و هرگز با مقاصد توطئه و غیره ربطی نداشته است. این اندیشه وی نوعی نادیده گرفتن تلاشهای روشنگرانه و تاریخی است. و ما میدانیم که آخوندزاده چند سال قبل از آن در اثر معروف خود "مکتوبات" "گذشته پر شکوه ایران " را ستوده بود. از همین آغاز سخن روشن است که ایشان با وارونه کردن واقعیات تاریخی در خصوص مبارزات قلمورزان، هنرمندان قفقازی ایرانی، آذربایجانی به دو زبان فارسی و ترکی روان بر آنست اصل آنان را با نیات مشکوک نشان دهد. چرا که زبان ترکی آذری مردم آذربایجان در آن زمان در روزنامههای قفقاز و آثار شاعران روان بوده و رایج و عمدتا از نظر مضمونی تقبیح حکومت استبدادی و مبارزه با جهل و خرافات بوده است. اما چون به زبان ترکی نوشته میشده و مورد پذیرش مردم قرارمی گرفته و حتی در مواردی اشعار ترکی آن زمان ورد زبان مردم بوده یک فاکت تاریخی است که مورد پسند وی نبوده است. این چه روش اندیشه ورزی است که معتقد است کسانی چون صابر یا نویسندگان مجله فکاهی ملا نصرالدین یا تذکره نویسان اگر به زبان ترکی مینوشتند بر اساس هوس بوده است؟ آیا با این استدلال غیر راسیونالیستی میشود به این نتیجه رسید که مردمی یا ملتی زبان مادری خود را به سخن از روی هوا و هوس یاد میگیرند یا مینویسند؟ در حالی که آن زمان میگفتند در تبریز "من آذریام راضیام عالم بونی بیلسین" من آذری هستم و علاقه دارم دنیا هم بداند.
محقق ما برای مقدمه چینی نکته بعدی خود در مورد زبان آذری و محتوای آثار چاپ شده در خارج از ایران به هیچ عنوانی به رشد زبان ترکی و انبوه مطالب و شعر ترکی اصلا اشاره نمیکند، چرا که با این اندیشه وی" که مردم به زبان ترکی علاقهای ندارند و خواهان گسترش زبان فارسی هستند" منافات دارد. او در تلاش است که چهره زبان ترکی آذری را تاریک نشان دهد و اینکه خانوادهها علاقهای به این زبان ندارند. نگارنده این سطور تنها با اتکا به مستندات تاریخی و زبان شناسی معتبر و مکتوب با این سخن آذری برخود دارد. اما حقایق میگویند که آثار منتشره در قفقاز در روشنگری و خرافات ستیزی در ایران نقش مهم داشته است. چرا که " تاثیر کار آنان در ایران چنان بود که چه "مکتوبات فارسی" و چه "تمثیلات ترکی" آخوندزاده و چه داستانهای کوتاه محمد قلی زاده و اشعار ترکی و ساده اما تیز صابر، بخش جدانشدنی از فرهنگ و ادب ایران بود و مطبوعات و نویسندگان مشروطه خواه ایرانی را به همان درجه به بیداری و تجدد دعوت میکرد". این یادداشتها از محققین نشان میدهد که مردم آذربایجان نه تنها روزنامهها که قاچاقی به ایران میآمد میخواندند حتی مطالب مجله ملا نصرالدین و اشعار صابر را دهان به دهان با ترکی روان پذیرا بودند. اما مورخ شهیر این واقعیت را هم نادیده میگیرد تا خواننده را به زبان آذری ادعایی خویش رهنمون سازد.
ا. ک. میتویسد: "این گفتارها "دستاویزی" بوده تا مردم آذربایجان را بفریبند و ملت را به سوی خود بکشند. " در تعجبم که با چه پیشداوری سخن گفته است حال آن که این آثار از ما دور نیستند، آنها بارها چاپ شده و محتوایشان در افشای اختناق و مبارزه با خرافات روشنند. کدام انسان بی غرضی میتواند در مورد نویسندگان ترکی زبان مشروطه بنویسد و از صابر ومعجز شبستری و غیره حرفی نزند.؟ از سوی دیگر مردم آذربایجان و ایران به این آثار روشنگر و ضد خرافه علاقه داشتند. در ادامه بلا فاصله مینویسد: "آذربایجان همیشه بخشی از ایران میبوده و کمتر زمانی از آن جدا گردیده با این همه زبانش ترکی است... " اینجا معلوم میشود که تمرکز کار ایشان چی بوده است. چرا که اصلا سخنی از جدایی و غیره نبوده و تمام نوشتههای روشنگران مشروطه همه و همه در مورد رهایی از قید بردگی، خرافات و مظالم اربابان، بیسوادی بانوان و رفاه و ترقی ایران بوده است. برای درک محتوای این نشریات ترکی و فارسی مورد نظر وی میتوانید به جلد سوم از صبا تا نیما نوشته آرین پور مراجعه کنید. وسپس ادامه میدهد: هنگامی که آن دفتر را نوشتم دانش در باره "زبان شناسی نداشتم و این است زمینه را تنها از راه تاریخ دنبال کردم". ص۳۱۹ او ادامه میدهد " از این نوشتهها که از دانشمندان شناخته جغرافی و تاریخ سدهها پیشین آوردیم، نیک روشن است که در آن زمانها زبان یا نیم زبانی که در آذربایجان سخن گفته میشده، شاخهای از فارسی بوده که آن را "آذری" مینامیدهاند. و در آن زمانها نشانی از زبان ترکی در آذربایجان پدیدار نبوده است"ص۳۲۵. هر چند ایشان به تاریخ ویژ های در این مورد اشاره نمیکند. اما پروفسور غ. کاظم اف مینویسد: در هزاره اول ترکهای اصیل ساکن آذربایجان و ترکهایی که بعدا آمدند به قدری قدرت داشتند که بعید به نظر میرسد اینان زبانشان تحت تاثیر زبان فارسی آسیمیله و تغییر یافته باشد. ص۵۵۷. برعکس حضور قوی ترکان و میزان نفوذ آنان به قدری بود که اتنیکهای دیگر را هم تحت تاثیر قرار داده بودند". اگر نویسنده بزرگ ما در ماهیت زبان آذری نوع دیگر بیندیشد واقعیت اینست در آذربایجان حتی پس از آمدن اعراب زبان ترکی به قدری قوی بود که عربها را هم متاثر کرده بود". کاظم اف مینویسد کسروی به هر علتی باشد عمدا زبان ترکی آذری را که آن زمان رایج بود شاخهای اززبان فارسی حساب میکند. " برخورد کسروی با زبان آذری غرض ورزانه و و عقب مانده است. یعنی امروز بشریت با دیدی وسیع و فراگیر به جامعه متکثر انسانی مینگرد. زبان ابداعی او را از نحوه برخوردش باید دید. ا. ک. میگوید: ترکی زبان مادری من است.، عربی را هم یاد گرفتهام... این زبانها همه نیک است، چیزی که هست بودن آنها در ایران مایه پراکندگی این توده است ص۵۴۲.. او با مدرنیزم وکثرت گرایی بیگانه است. ارزشگزار جامعه مولتی کالچر نیست و در راه ابداع زبانی است که با ترکی هم تصفیه حساب کند. برخورد او را در این سند ببینید، یعنی کتاب نامه دانشوران که ا. ک. چنین اظهار نظر میکند:
"از شگفتی هاست که در کتاب نامه دانشوران که در زمان ناصرالدین شاه چند تنی آن را پرداختهاند، ترجمه این سرگذشت را آورده و "الاذریه" را "زبان ترکان" ترجمه کردهاند. و این خود رهنمون است که نویسندگان آن کتاب زبان دیگری برای آذربیگان در هیچ زمانی سراغ نمیداشتهاند. "ص۳۲۵ در این مورد غ. کاضم اف مینویسد: اسناد نشان میدهد که ۱۳۰۰ سال قبل ملتی واحد با زبانی واحد در این نواحی زندگی میکردند. زبان این ملت ترکی بود و ترکها از دریای سیاه و شمال دریای خزر تا تمام مناطق آسیای میانه از آلتایی تا بالکان در اراضی وسیعی پخش شده بودند. اعراب برای مشخص کردن زبان آنان از واژه کوتاه "الاذریه" استفاده میکردند. " کاظم اف این فاکت تاریخی را که پیدا شده دلیل محکمی میداند که کسروی و همکاران در ثبت تاریخ به آن توجه نکرده و به اشتباه افتادهاند. در دایره المعارف " نامه دانشوران" که تنی چند از بزرگان ادب از جمله عبدالوهاب قزوینی تالیف شده در ماده "آذری" ضمن توصیف ملاقات خطیب تبریزی با ابوالعلا معری، تاکید میشود که زبان مورد بحث دراین ماجرا "آذری یا زبان ترکان " بوده است و در اولین تعریف از این اصطلاح مینویسد: آذری== زبان ترکی رایج در آذربایجان.
کسروی حتی در نوشتهاش نظر پژوهشگر متخصص در تاریخ ایران لسترنج را نیز نادرست میداند. لسترنج در مقدمهای که بر ترجمه انگلیسی نزهه القلوب حمدالله مستوفی نوشته، در سخن از زبان سرزمین آذربایجان آن را آذری مینامد و میگوید که زبان آذری عبارتست از لهجه کهن ترکی که در آذربایجان رواج داشته است.
در کل علم زبانشناسی ما زبانی که نامش آذری باشد که شاخهای از زبان فارسی هم باشد، نداریم. از نظر منطقی نیز متناقض و غیر قابل امکان به نظر میرسد که ملتی به نام آذربایجان در تاریخ ثبت شده باشد که قبل از اشغال ایران توسط اعراب در اراضی وسیعی میزیستند و توسط اعراب زبانشان آلاذریه نامیده شود اما شاخهای از زبان فارسی باشد که تا قرنهای هفتم و هشتم روان بوده و بعد نابود شده باشند. در فرهنگ لغات و اسناد تاریخی و اثر تحقیقی پروفسور کاضم اف و دیگران روشن شد که واژه آذری به معنای زبانی منسوب به ملت آذربایجان و نیز اشاره به زبان ترکی ساکنان محل بوده است. حالا چه اتفاقی در تاریخ با تهاجم عربها رخ داده که یک دفعه زبان ملتی که ریشه در محل دارند و با همسایگان خویش در ارتباطند و حتی زبان ترکی آنها تاثیرات اساسی در زبان اشغالگران داشته، ناگهان در زبان فارسی آسیمیله شوند و یا به سخن مورخ ما تبدیل به نیم زبانی شود به نام آذری که آن هم شاخهای از زبان فارسی باشد؟ به هیچ منطقی نه از نظر زبان شناسی، و نه زبانشناشی تاریخی و نه جامعه شناسی این حکم منطقی نیست.
نیمزبان آذری به کدام از یک از گروههای زبانی وابسته است و چه خانوادهای را نمایندگی میکند؟ این نیمزبان در متن زبانشناسی به هیچ خانوادهای منتسب نیست. اما زبان آذری آذربایجان جزو زبانهای اورال آلتای هست و در این گروه زبانهای تاتاری، ترکمنی، قیرقیزی، ازبکی، یاقئتی، جغتایی و ترکی عثمانی (آناتولیایی) نیز گنجانده شده، طبق اسناد آکادمیک زبان ترکی آذری با ۲۹ شاخه مستقل بزرگترین و متنوع ترین زبانهای آلتای را تشکیل میدهد. زبانهای این خانواده را که در اوراسیا رواج دارند به سه شاخه ترکی، مغولی و تونگوزی تقسیم میکنند. (ویکپدیا)
تحقیقات غ. کاظم اف نشان داده که اززمانهای قبل از اشغال اعراب تا مدتها بعد از آن در میان زبا نهای مردم محلی، تازه آمدگان و همسایهها واژههای زبان اتروپاتن، زبان آذری، زبان آرران، زبان ترکی به طور موازی به کار برده میشد. اما در میان اعراب محلی آذربایجان شمالی و جنوبی وجود نداشت آنها اراضی آلبانی و آرران را هم آذربایجان نام میبردند. آن زمان آذربایجان واحد وجود داشت و منابع این را هم تصدیق میکنند. " ن. ولیخانی با در نظر گرفتن این موضوع چنین نوشته که طبق نظر الکوفیه، العدیه از طرف عمربن عبدالعزیز در سالهای ۷۲۰-۷۱۷ به منطقه آذربایجان اعزام شده و در بیلقان اسکان یافته بود. الحارث بن امر بعد ازو باز به آذربایجان فرستاده شده و در منطقه "برده "ساکن شده بود (۵۶۱) کاضم اف اشاره میکند که"کلمه "آذری" گویاترین واژه ایست که زبان ما را چه شمالی و جنوبی معرفی میکند. و ان بیشتراز آن جهت بود که ترکان آذربایجان را از ترکان آناتولی ترکیه و ترکان مشرق تمیز بدهند. "۵۵۸
او مینویسد" اینکه زبان آذری مورد ادعای مورخ ایرانی بخشی از زبان فارسی قلمداد کنیم فقط جفنگیات است. فقط یک لحظه به این نکته بیندیشیم که این ادعای ا. ک. درست باشد و زبان مردم آذربایجان لهجهای نزدیک به زبان فارسی باشد چیزی نزدیک به لهجه طالشی. حال شاه اسماعیل که ۳۸/۳۷ سال عمر کرده است چطور توانسته کل این لهجه طالشی مشتق از فارسی را به یک زبان کامل ترکی تبدیل کند؟ در حالی که ۲۰۰ سال قبل از شاه اسماعیل حمد الله قزوینی معتقد است در شهرهای عمده مثل تبریز و خوی زبان ترکی آذری زبان رایج بود. حال چطور ممکن است که زبان آذری مشتق از فارسی بوده باشد؟ "
حالا از این زبان آذری چه نمونه هایی در دست است. تاریخشناس ما دو نمونه به ما شاهد میدهد که همان نمونهها هم در ویکپدیا عینا بدون توضیح قید شدهاند و این نمونه هایی است که مورخ بزرگ ایران برای اثبات نظر خویش که زبان آذری شاخهای از زبان فارسی است آورده است:
۱-حمد الله مستوفی در نزه القلوب در سخن راندن از شهر اورمی میگوید میوههایش انگور خلوقی و امرود پیغمبری و آلوی زرد به غایت خوب است و بدین سبب تبارزه (تبریزیان) اگر صاحب حسنی را با لباس ناسزا یابند انگور خلوقی بچه در سبد اندرین یعنی انگور خلوقی است در سبد دریده" مقاله سوم ن. قلوب چاپ گیت ص ۸۵
حالا مورخ ما چه تفسیری ازین جمله ادعایی به زبان آذری دارد: میتوان پنداشت که کلمه {بچه} در این جمله غلط رونویسی است. و درست آن کلمه "بی" بوده که د ر لری و برخی نیمزبانهای دیگر به معنی "است" میآید و ما در دو بیتیهای شیخ صفی نیز آنرا به معنی "است" خواهیم دید. "در" با زبر دال گویا سبک شده "دریده" و خود صفت کلمه سبد باشد. "اندرین" دیگر شده "اندرون" است. " اگر توجه کنید ا. ک. در توصیف خود با اگر وشاید و غیره یک جمله سراپا نامانوس و نامربوط را جلو چشم خواننده قرار میدهد.. مثال دوم: ص۳۴۲
۲-ابن بزاز در صفوه الصفا در میان داستانی چنین مینویسد. "شیخ صدرالدین، خلدالله برکته، فرمود: از شیخ (شیخ صفی الدین پدرش) سوال کردم که به حضرت شیخ زاهد رسیدی از دل خبر داشتی؟ شیخ، قدس سره، فرمود، به زبان اردبیلی: کار بمانده کار تمام بری- یعنیای خانه آبادان کار تمام بود اما تنبی مرشد وامانده بود" از این جملهها پیداست که چنان چه گفتیم، میانه شهرها در آذری جدایی بوده و زبان اردبیلی رویهای ویژه خود داشته است. " مورخ ما این جمله آذری را چنین توضیح میدهد: این جمله بخش واپسین آن (کار تمام بری) روشن است و "بری" گویا رویه آذری "بودی" است. زیرا خواهیم دید که در آذری دالها راِء میشده، ولی بخش پیشین جمله اندکی تاریک است. اگر چه "کت" یا "کد" به معنی خانه در فارسی شناخته میباشد و ما داستان عوض شدن دال را به راء در "آذری" میشناسیم. بودن "کار" به معنی خانه چندان دور نیست. لیکن با این همه روی هم رفته کلمهها تاریک میباشد"ص۳۴۲
این دو شاهد از زبان یا نیمزبان آذری مورد ادعای وی هیچ ربطی به زبان ترکی یا فارسی ندارد. مورخ ما خودش از متاعی که شاهد آورده هراس دارد و میگوید تاریک است. تاریک است یعنی قابل فهم نیست.
ما در زبانشناسی تاریخی زبانهای در حال انقراض و زبانهای نابود شده و زبانهایی که از آنها فقط تعدادی افراد متکلم آنهم از بومیان امریکا و کانادا هستند داریم که برخی از زبانهای سرخ پوستان هستند مثل زبان "سلیش، آتاباسکا " و غیره که در مراحل نهایی نابودی قرار گرفتهاند چرا که از نظر ساختاری قدرت و ظرفیت آن را ندارند که به نسلهای بعدی منتقل شوند. بخش یونیسف سازمان ملل بر آن است دنبال افراد سالخورده یا پیش کسوتی از سرخ پوستان که زبانشان در حال نابودی است برود و با آنها قبل از فوتشان صحبت کنند و خزینه زبانی ذهنی را محافظت کنند. حال مولف از نیم زبان ادعایی خویش هیچ اثری چه کتبی و چه شفاهی به غیر ازاین نمونهها به دست نمیدهد. چرا که وجود خارجی ندارد و این شاهدها اگر خواننده با دقت بخواند و متمرکز بشود نشان دهنده زبان خاصی نیستند.
"آن چه من گفتهام و خواستهام، این بوده که زبانهای گوناگونی که در ایران سخن رانده میشود، از ترکی و عربی و آسوری و ارمنی و نیمزبانهای استانها (از گیلکی و مازندرانی و سمنانی و سرخه یی و سدهی و کردی و لری و شوشتری و مانند اینها) از میان رود و همگی ایرانیان یک زبان (که زبان فارسی است) باشد. و این بوده خواسته من و در این راه بود که کوشیده ام" ص۵۴۱
متن فوق به حدود یک قرن پیش بر میگردد. در معیارهای زبان شناسی، انسان شناسی، حقوق طبیعی ملل و نحل و سازمانهای مرتبط با تاریخ تمدن بشری نوع برخورد ایشان با زبانها، لهجهها و گویشهای ایرانی مردود و بی پایه است. چرا که همان طور که اشاره شد سازمان ملل کل زبانها و گویشهای بشری را محصول تمدن مشترک انسانی در نظر گرفته و به عنوان میراث نوع بشر به آنها مینگرد. این نیم زبان ابداعی چه شکل و شمایلی داشته؟
غ. کاظم اف و همکارانش این نحوه برخورد مولف ایرانی را دستوری میدانند که" او غرضورزانه به قلب واقعیات پرداخته است". این محقق در مورد واژه آذری چنین مینویسد: "آذری نام قبیله یا طایفهای نیست. این واژه از کلمه آذربایجان مشثق شده است. شکل کوتاه شده آذربایجان است. او ادامه میدهد " واژههای آتروپاتن، آتروپاتنیا بعد از گذشت سالیان هنوز در یادها بود. کسی که حملات و یورشهای مغولان را با چشمان خود دیده بود، گنجعلی کراکوز از حوادث سالیان ۱۲۴۱ صحبت به میان آورده میگوید: مغولان در برابر خود هر مانعی را ویران کرده، شهرها و آبادیهای آتروپاتن و دیلم را به یغما بردند. او در ادامه میگوید واژه آتروپاتن و آتروپاتکان واژههای ارمنی هستند که به مرور این واژهها را اعراب بر اساس استروکتور و ساختار زبانی خود تغییر داده آدذربیجان، آذربیجان و آذیربیجان خواندند و واژه امروزی آذری (Azeri) یادگار آنهاست. (ص ۵۶۰)
از این که زبان ترکی آذری این ظرفیت را پیدا کرد که در دوران صفویان زبان رسمی گردد و کتب و رسالات و دواوین شعر و ادب به آن زبان تالیف و تصنیف گردد، مولف ما نوعی ناخوشحالی پیدا کرده و میگوید: " در این باره خود آذربایجان پیشگام است از آغاز جنبش مشروطه یکی از آرزوهای آذربایجانیان برگردانیدن فارسی به آنجا بوده و همیشه در برابر نگارشهای روزنامههای استانبول و باکو روی سرد نشان دادهاند و با آن که زبان کنونی فارسی نارساست و بسیاری از معنی هایی که به ترکی توان فهمید این زبان به فهمانیدن آن توانا نیست، و از هر باره به یک آذربایجانی سخت است که با این زبان سخن راند، با اینهمه در آذربایجان آرزوی رواج فارسی در میان خاندانها از سالها پیش روان است"ص۳۳۶ جای بسی شگفتی است که وی به جای برخورد زبان شناسانه و علمی به موضوع زبان آذری رایج یعنی ترکی به نفی آن نظر میدهد و تعجب برانگیز است کسی که خود زبان مادریش ترکی است زبان ریشه دار میلیونها آذری زبان را با آن همه سابقه تاریخی و شعر و ادب نادیده میگیرد. اینجا فقط برای نگارنده روشن کردن حقایق و فاکتها اهمیت داشته و این که نسبت به زبان و تاریخ مردمی عدالت برقرار شود. با آوردن نظر نهایی پروفسور کاظم اف به این سخن نهایی میرسیم که: در اراضی وسیع آذربایجان واژه آذریلر (آذریها) در آذربایجان به تمام اتنوسهایی که در مناطق مختلف زندگی میکردند اطلاق میشده است اما واژه آذری نماینده زبان ترکی مردم آذربایجان قلمداد میشود. و از این جاست برای مشخص تر کردن مسله زبان شاه اسماعیل تلاش کرد که کلمه آذری را به عنوان زبان آذربایجان تثبیت نماید و این نشان میدهد که کلمه آذری برای نشان دادن زبان ترکی آذربایجان زاده شده بود، و خلق ترک و زبان آذری در آذربایجان به طور بلاواسطه به هم مرتبطند. واژه آذریها و آذربایجانیها باهم برابرند. به این جهت جا دارد اشاره شود که در آذربایجان به طور کلی (شمالی و جنوبی) زبان آذری تبیین کننده زبان رایج ترکی آذری است. "ص۵۶۱
این که اسناد کتبی و شفاهی متنوعی به زبان روان ترکی آذربایجانی وجود دارد که علاقه مردم آذربایجان را به زبان مادری خود نشان میدهد جای شک نیست. امروز صدها جلد کتب، مجلات و دواوین اشعار و روزنامه به زبان ترکی آذری به چاپ میرسد که در دوران قبل به این اندازه نبوده است، مضافا بر این که در دوران مشروطه و سالهای قبل از امضا فرمان مشروطه روزنامهها و اشعار و مطالبی به ترکی روان در مناطق قفقاز، تفلیس، ترکیه و باکو و برلن چاپ میشد که مورد پسند مردم و مبارزان مشروطه بوده است. دیوانهای شعرایی رئالیست چون میرزا علی اکبر صابر، شمارههای مداوم نشریه ملانصرالدین که قبلا اشاره شد و روزنامه "آذربایجان" که یک سال بعد از ملانصرالدین به زبان ترکی آذری چاپ میشد نشان میدهد که مردم علاقه مند به آثار علمی ادبی به زبان ترکی بودند. قابل ذکر است آثار دو شاعر به نامهای رضا صراف تبریزی و محمد هیدجی زنجان را در تمام دوره مشروطه و بعد از آن به زبان ترکی چاپ رسیده و نشر یافته است. اما آثار دیگر شاعران ممنوع بوده و به نوشته فرهاد جعفر اوغلو در تمام دوران حاکمیت رضا شاه جز اشعار صراف تبریزی که عمدتا نوحه و عزا و اشعار مذهبی بود اجازه انتشار نیافته و چاپ کتاب به غیر از کتب و اشعار اسلامی به زبان ترکی ممنوع بوده است. در کل دوره رضا شاه اجازهای برای چاپ هیچ گونه اثری به زبان آذری داده نشد.
مولف برای اثبات نظر خویش در مورد وجود نیمزبان آذری دوبیتیهای شیخ صفی را شاهد میآورد. با این پیش سخن: ابن بزاز مینویسد: حاجی علی از پدر خود پیره نجیب روایت کرد که نوبتی مولانا شمس الدین برنیقی را به شیخ-قدس-سره- دغدغه نفاق در خاطر مختلج شد، ناگه وی را مرض دماغی طاری شد و سر به صرع کشید و در دماغ خلل در آمد. از دیه به خانه ما در امد و تضرع کرد و زاری آغاز کرد که "از برای خدا، میدانم که مرا این زحمت و خلل دماغ از غیرت شیخ رسیده است". من بر خاستم و به حضرت شیخ رفتم و صورت حال بگفتم شیخ فرمود: " من تنها در زاویه مینشینم، برو او را بیار. " بیامدم و او را بر داشتم و به حضرت شیخ میرفتم. در راه، کودکان را دید که به لعب و کعب بازی مشغول بودند، از غایت اختلال دماغ دشنام به قذف به کودکان میداد. چون به حضرت شیخ رسیدیم، شیخ در زاویه قدیم نشسته بود. مولانا در آمد سر برهنه کرد و بوسه بر دست شیخ داد و بنشست و شیخ بخواند و انشد:
هر که بالایوان دوست اکبری هاراواسان بروران ار ریری
من جو مالایوان زره باوو خوینم زانیر کو رواوزا گبری
در توضیح میگویند" این دو بیتی اگر هم ساخته خود شیخ صفی نبوده، چنین پیداست که جز به زبان "آذری" نیست.
واز معنای آن چیزی فهمیده نشد... (۳۴۴) ایشان بر اساس حدس و گمان و گویا میخواهد این دو بیتی را معنا کند. این نمونهای از دو بیتی به زبان آذری مورد نظر وی است و هیچ دلیلی جز حدس ندارد که زبانی بوده، شاخهای از فارسی، به نام آذری که تا آمدن ایلهای ترک و سلجوقیان در مناطق آذربایجان تکلم داشته، و از شاهدی که آورده حتی سخنی از معنی آن به دست نمیدهد. از نظر زبانشناسی این دیدگاه مردود و حدسی ییش نیست. چرا که اسناد نشان میدهد در اراضی آذربایجان از سالها پیش از اسلام ریشه مردم ترکی زبان وجود داشته و به پژوهش پروفسور کاظم اف و دیگران "تا زمان استیلای اعراب، واژه آذری به صورت قوی و مدام به کار رفته و کل منطقه ترکان با کلمه آذربایجان شناخته میشده و از همان ریشه {اتیمولوژی} واژه آذری Azeri شکل یافته است. چرا که ما میدانیم و در تاریخ قید شده که دولت ""گوی ترک" ۵۵۰ سال قبل از آن تشکیل شده و زبان ترکی را زبان رسمی خود ساخته است، دولت خاقان اول به نام دولت ترک و زبانش به نام زبان ترک نامیده میشد. بعد ان دولت ترک به ضعف گراییده استقلال خود را از دست داده و بین سالهای ۶۳۰ تا ۶۸۰ تحت حاکمیت چین بوده بعد از سال ۶۸۱ دوباره استقلال یافته و دولت "گوی ترک دوم" شکل یافته است. از سال حدود ۷۰۱ این ترکان از شمال به سرحدات سابق ساسانیان رسیدند. در این دوره آذربایجان و آران تحت اشغال اعراب بوده است. اما با ضعیف شدن اعراب و سرازیر شدن ترکان به این مناطق زبان ترکان رایج شده و اعراب به کل ترکان واژه آذری خطاب میکردند. هر چه اشغالگران عرب به ضعف گرویده ترکان آذربیجان به مرحله تثبیت میرفتند. واژه آذری معرف مردم ترکی زبان آذربایجان بوده است (غ. کاظم اف).
پژوشگر معروف دکتر محمد تقی زهتابی در مورد نیمزبان آذری همانند ا. ک. دنبال تاریخ رفته است. وی تاریخ قدیم آذربایجان، سدهها قبل از میلاد را کند و کاو کرده و با دانش گسترده زبانشناسی به نکاتی اشاره میکند که ضروری است اینجا چکیده شود. این که ملل و نحل در طول تاریخ از گردنههای متفاوتی عبور کردهاند، ضمن اینکه در کنار هم همزیستی داشته، با هم تجارت کرده و شاهد حملات و هجمهها شدهاند، اما زبانشان با یکدیگر در تماس بوده و در هم دیگر اثرگذار و اثر پذیر بودهاند. لذا به سخن عالم زبان شناس قازاخ اولجاس سلیمان هیچ زبانی تمام کمال یکدست و اصیل و منحصر به فرد نیست. زبانها مدام همراه زندگی و اختلاط ملل با هم در بده بستان واژهها بود هاند. دکتر زهتابی مینویسد: "دوستی تاریخی آذریها و فارسها به سالیان قبل از میلاد میرسد. در دوران انوشیروان بخشی از طوایف فارس از سرزمینهای خود کوچانده شده در مناطق امروزی آذربایجان سکنی داده شدهاند در طی هزارهها این تیرههای فارس در نتیجه زندگی طولانی در میان آذریها مستحیل شده و بخشی از زبان و امثال و واژههای فارسی یا برعکس در زبان ترکی وارد گردیده و عینا استفاده شده است. سید احمد ک. تبریزی با دیدن این امتزاج چنین بیان داشته که گویا این کلمات تاتی و فارسی نشانگر وجود زبانی بوده که نامش نیمزبان آذری است و ترکها بعد از آمدن مغولها ترک شدهاند. در حالی که این اختلاط زبانی به وجود نیمزبان آذری دلالتی ندارد و تنها زندگی قرون و اعصار در کنار هم سبب شده که واژههای زیادی و حتی استروکتور زبانی چندی از زبان ترکی آذری در فارسی، عربی و روسی باشد. وجود زبانی مستقل و رشدیابنده که همراه زندگی و تغییرات و تحولات توانسته خود را ارتقا دهد و با زمان پیش رود نشان از ملیتی در تاریخ دارد که ریشههای آن را محمود کاشغری در لغات الترک نشان داده است. در نهایت میتوان به پرسش آغازین این مطلب به عنوان نتیجه چنین گفت:
من آذری هستم. واژه آذری دو مضمون درون خود دارد، یکی زبان ترکی مردم آذربایجان و دومی فردی که اهل آذربایجان است. وقتی زبانی در زبان شناسی ظرفیت تاریخی و توانمندی گرامری داشته باشد که آثار کتبی و شفاهی به آن زبان ثبت شده و به رسمیت شناخته شود، آن زبان تمثیل کننده ملتی در سیمای تاریخ تمدن است. آذری نمایانگر زبان مردم آذربایجان در قرون و اعصار است. آذری نام هیچ طایفه یا تباری نیست. ضمنا آذری تاریخ طولانی دارد و استفاده از این واژه به زمان استیلای اعراب بر میگردد. آذری فرم کوتاه شده واژه آذربایجان است که از پستی بلندیهای تاریخ عبور کرده و کامل تر از دیگر محققین دکتر محمد تقی زهتابی (کریشچی) در این مورد پژوهش کرده است. واژه آذری ضمنا در برگیرنده عصاره زبانی مردم آذربایجان در طول تاریخ هم میباشد. من آذری هستم یعنی من اهل آذربایجان و زبانم ترکی آست. آذری به طور پارالل یا موازی هر دو مفهوم را حمل میکند. واژه آذری درون خود نوعی کیستی و هویت زبانی جغرافیایی هم دارد. وقتی آذری گفته میشود نه نیمزبانی که عدهای بر آنند قبل از آمدن سلاجقه در آذربایجان تکلم میشد زبانکی که شاخکی از فارسی است. آذری در درون خود سمانتیک (معنی شناسی) تاریخی اجتماعی هم دارد. زبان ترکی آذری از خانواده زبانهای آلتایی است که ساختار التصاقی یا پیوندی دارد. این زبان در تاریخ معاصر ایران در سایه مانده و مردم و روشنفکران این زبان خود راه سختی را گذرانده تا صاحب زبانشان شده و با رنج و زحمت و بردباری و هزینه زیاد این زبان و ادبیات شفاهی، فولکلور و شکل کتبی آن را گسترش دادهاند. آذری مفهوم زبانی را دارد که امروز در مناطق وسیعی از ایران، از آذربایجان و نیز در جمهوری آذربایجان و در کشورهای دیگر از جمله روسیه و گرحستان، ارمنستان وچین {لهجه اویغوری نزدیک به آذری}مورد تکلم واقع میشود. کتاب Korkut Dede Kitabe ده ده قورقود نشان میدهد که حداقل این واژه آذری ۱۳۰۰ سال قدمتی را دارد که به عنوان زبان در مناطق کنونی آذربایجان " وسیله ارتباط و تکلم بوده است. " واژه آذری در درون خود کیستی زبانی را حمل میکند، زبانی که تاریخ فولکلورش به ق.م. میرسد و در شرایط بحرانی تاریخ، در چهار راههای خطرناک شکل شفاهی پیدا کرده و این توان را داشته و ظرفیت یک زبان زنده را حفظ کرده است. آذری نام مردمی است ساکن آذربایجان و نیز مترادف زبانی است که در اعصار و قرون با رسم الخطهای متفاوتی تحریر شده است، زبانی است که در زبانهای عربی، فارسی دری و غیره هم اثر گذاشته، چطور که خود نیز از زبانهای مجاور اثر پذیر بوده است. (با الفبای شکل عربی، زمانی سیریلیک روسی و زمانی لاتین) ترکهای ایران عموما و ترکان آذربایجان بخشی از جمعیت آذری زبان جهانند. امروز در دوائر زبانشناسی به خصوص تورکولوژی مطالعات عمیق علمی با حفاریهای باستان شناسان در این مورد در جریان است. چرا در تاریخ ایران به سبب وجود محدودیتها و برخی نظرات راسیستی جوی باز و قابل پشتیبانی برای محققین زبان آذری و ترکان این کشور کمتر فراهم بوده است. { حفاریهای تپه مارلیک} همزیستی و دوستی ترکان آذری با متکلمین فارسی به قرنها پیش بر میگردد. و طبیعی است که زبان فارسی و ترکی به سبب زندگی و تاریخ طولانی همزیستی در یک دیگر اثر گذاشته و به غنای دایره لغات خود افزودهاند. وجود زبانهای متفاوت در ممالک جهان یک امر طبیعی است و ایران نیز ازین قاعده مستثنا نیست. بشریت و وجدانهای بیدار در آرزوی آنند که هیچ زبانی در سایه قرار نگیرد و هیچ نویسندهای قلم در دستش نلرزد و هیچ کودکی از زبان مادری خویش محروم نگردد. آذری زبان غنی از موسیقی، شعر، ادب و فرهنگ است. آذری زبان اپرای کوراوغلو و فیلم معروف و تاریخی مشهدی عباد است. آذری زبان اشعا ر محمد سعید اردوبادی است. آذری زبان موزون منظومه موسیقیایی سهندیه و آذری زبان ا\رای کوراوغلو که اوزیر حاجی بیگف ساخته، هنر اساطیری نبردی علیه ظلم و ستم و آذری زبان عاشقان است.
ر. قیرشمن تاریخ زندگی و ماجراهای اقوام التصاقی زبان را از سدهها پیش از میلاد ثبت کرده و با دادههای حفاری و تصاویر نشان داده. این انسانهاست که بنا به گرایشات اندیشگی خویش زبانی را برتر و ملتی را نازل تر مینمایانند. آذریهای امروز آذربایجان نوادگان سکاها هستند که از آنها نامهای افراد و آبادیها به زبان ترکی باقی مانده و به ثبت رسیده است. اجداد ترکان به قرون اولیه تمدن میرسد و زبان کنونی ترکان ایران ربطی به شمشیر سلجوق و قمه مغول و تیر-کمان قرقویلونها ندارد. باشد که اوراق دفتر تاریخ با صداقت گزارش شود. و الا آخر. حتم میدانم اگر مولف شهیر ا. ک. امروز در قید حیات بود و علاقه مردم را به زبان ترکی و کثرت انتشارات آن را نظاره گر بود وتحقیقات جدید زبان شناسی را هم مطالعه میکرد، احتمالا طور دیگر مینگریست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
- آرین پور، یحیی از نیما تا روزگار ما- چاپ ۱۳۷۶ زوار
- کاظم اف، غ. آذربایجان دیلی نین تاریخی
-کاظم افُ - تاریخ زبان آذربایجان
- کسروی، احمد آذری زبان باستانی مردم آذربایجان، ذکا
-Oxford English Dictionary -۱۹۹۹
- شهریار، محمد حسین دیوان اشعار ترکی
- حقشناس، علی محمد، تاریخ مختصر زبان شناسی۱۳۷۰
- دهخدا، علی اکبر فرهنگ دخدا. تهران
- مقالات و نشریات اینترنتی در مورد زبان ترکی و واژه آذری
- سهند، ب. ق. ده ده مین کتابی
-- زهتابی، محمد تقی- تاریخ باستانی ترکان ایران
-- مجله آذری- تهران
منابع تکمیلی:
-۱۵۰۰ سال شعر اوغوز، آنتولوژی، جلد اول -آنار ۱۹۹۹
مین بش یوز ایل اوغوز شعری
-شهریار، محمد حسین- دیوان و سهندیه
-- وورغون، صمد زندگینامه
ضمیمه ۱
سید احمد کسروی د ر روزنامه پرچم مینویسد:
میگویم آری، ما کتاب میسوزانیم. ولی کدام کتاب؟:
-آن کتابی که شاعرک بی ارجی با خدا بی فرهنگیها میکند. {ایرج میرزا}
-آن کتابی که یک جوان بدنامی به آفرینش خرده میگیرد. {میرزاده عشقی}
-آن کتابی که یک شاعرک یاوه گوی مفتخواری دستگاه به این بزرگی و آراستگی را نمیپسندد. { حافظ}
-آن کتابی که یک مرد ناپاکی به دیگران درس ناپاکی میدهد. {سعدی}
این گونه کتابهای ناپاک و مانندهای اینهاست که آتش میزنیم و نابود میکنیم. کسروی ص ۱۰۱ از نیما تا روزگارما.
نام شاعران را نگارنده داخل علامت گذاشته. کل این ماجرای کتابسوزان را در کتاب فوق میتوانید تورق کنید. فقط سخنی را اضافه کنم که دیوان برخی از شعرا اشعار مستهجنی تحت سرخط هزلیات دارند که معمولا از چاپ محروم میشوند.
ضمیمیه ۲
نگارنده برای دسترسی به اسناد تاریخی، از قبیل نقشههای باستانی، کوچهای بزرگ و تغییرات قلمروهای جغرافیایی گذشته ایران، و مقابله نامها و فهرستها به کتابخانهها مراجعه نمود و ضمنا آثار منابع مهم که مورخین و نویسندگان خارجی در مورد زبانها، کوچها و تاریخ سلالههای ایران نوشتهاند به طورگذرا مراجعه کرد که با یک سرقت علمی-تاریخی از دو کتابخانه معروف انگلستان که مراکز مطالعات آسیایی دارند روبرو شد. این سرقت را پلیس انگلیس جنایت نام گذاشته و فرد مزبور را دادگاهی کرده است و جزییات در نشریه معروف گاردین به چاپ رسیده است. هر چند که این سرقت ادبی خیلی جدید نیست اما به سبب اهمیت موضوع بر آن شدم که جزئیات را ترجمه و در جایی منتشر کنم. طبق تحقیقات پلیس فرد خاطی تحصیل کرده امریکا و ایران شناس معروفی است که خود صاحب تالیفات است.