بله داستان از این قرار است که خانمی که هنرپیشه است در عروسی دختر خود رقصیده است. این را حکومت گناهی میداند قابل مجازات.
این بازی تکراری و سرگرم کننده برای حکومت و جامعه شده است که هر از گاهی تشت کسی را از بام میاندازند و بعد میگویند خلاف کار گرفتیم، گرفتیم وای که شریعت و دین صدمه دید.
این بازی تکراری و عادت شده اما هیجان انگیز هم است. روایت است که مجاهدین خلق در جریان انتقاد از خود از هوادار اعتراف میگیرند همین اعتراف موجب میشود که هوادار نفطه ضعف داشته باشد تا از سازمان خارج یا بر آن نشورد. البته این روش جواب نداده است.
داستان در حکومت اسلامی ایران هم همین است همه باید به نظام بدهکار باشند هر کس به سهم وبا توجه جایگاه خویش.
میدانیم و میدانند که هنرپیشه باید بازی کند اگرنقش نکند مرده است. خوب این هنرپیشه اشتباه از نظر حکومت میکند پس مجازاتی یا گزکی برای افشا گری در نزد حکومت خواهد داشت. تا همیشه گردنش در برابر حکومت کج باشد. مصلحت نظام چنین ایجاب میکند.
اما چرا این را میگویم وقتی ناگهان هر هنرپیشه موضع یا کاری خلاف منافع حکومت میکند یا گزک داده شدهاش را به حکومت فراموش میکند و امری را تمکین نمیکند ناگهان افشا گری علیه او شروع میشود که بله فلان و فلان فلان. افشا کننده هم فقط میتواند در حکومت یا با حکومت باشد که چنین اطلاعات ریز و درشتی از فرد متهم دارد.
اما مسئله اصلی این نوشتار نسبت شرع است با انچه که خلاف شرع خوانده میشود. حکومت دینی در ایران شریعت را گروگان مصلحت نظام گرفته است.
این گروگان گیری به امر دیگری هم کمک کرده که روحانیون سنتی را هم گروگان حکومت کرده است. حکومتی که از تمام احوال چهرههای مشهور خبر دارد چرا هر بار مسئلهای را علم میکند که بله اسلام در خطر افتاد.
حکومت در الگو سازی اجباری ادعای خود در جامعه شکست خورده است. اما نمیتواند این را اعلام کند چون به مصلحت نظام نیست. اما شریعت اگر موفق نشود مشکل شریعت نیست بلکه مشکل مقلد یا معتقد است این دو با هم فرق دارند.
در جملهای معترضعه بگویم که که هر حکومت دیگری هم اگر ادعای جامعه شریعت مدار کامل کند شکست خواهد خورد. اما از انجائیکه دکان و نان و ادعای حکومت اجرای احکام شریعت است پس مصلحت باعث میشود که شکست خود را قبول نکند.
ابن عدم قبول نکردن شکست اجباری احکام شریعت، به شریعت هم ضربه کاری زده است.
به میزان مصرف مشروبات الکلی توجه کنید و به حجم قمار بازی و شرط بندی توجه کنید. به میزان افشا گری سایتهای وابسته پنهان و اشکار حکومت در باره آنچه که روابط نا مشروع چهرهها میگویند توجه کنید. به مقاومت در برابر حجاب اجباری توجه کنید. به جرائم اتفاق افتاده در ایران عنایت کنید.
همه این نشان از واقعیتی میدهد که نهاد دین را به توجه میخواند. چرا شریعت را گروگان مصلحت نظام کردهاند.
مگر میشود هنر پیشه گی را از خاستگاه اصلی ان هالیوود جدا کرد. چرا خودتان را گول میزنید؟
مگر میشود عاشق نیمار و مسی و غیره بود زندگی خصوصی انان را دنبال نکرد؟
مهم تر این که راستی مگر قرار است که جامعهای تمام شرعی برقرار شود؟ کدام پیامبر چنین کرد؟
اگر جامعه شرعی بر پا میشد که دیگر به احکام مجازات نیاز بود؟
مجازات برای این است که تا دنیا دنیا است انسان خطا میکند. اما مجازات برای چه است برای انتقام یا کنترل جرائم.
نهاد دین خود را از گروگان مصلحت نظام رها کند.
آن وقت میتواند رفتاری درست تر و مردمی متتقد تر را در جامعه شاهد باشد.
مصلحت حکومتی که هنرپیشهای را به خاطر رفتاری که نا مشروع میداند، مدیون خود میکند تا این هنرپیشه در فیلمی بازی کند که نظام میخواهد چنین حکومتی با شریعت چه برخوردی خواهد کرد مشخص است شریعت هم در خدمت نظام میشود، نه نظام در خدمت شریعت.
حال به مسئله گوهر خانم خیر اندیش بر میگردیم گوهر خانم با حفظ اندازههای نظام در عروسی دختر خود رقصیده است. تمام مادرها در عروسی دختر خود میرقصند. امروز هم موبیل بلائی جان همه است. درضمن طبقات اجتماعی، مراسم را در وسع وشان خود میگیرنند بی گمان گوهر خانم که از پول بازی گری، فرزند به امریکا فرستاده است عروسی دخترش هم باید همانشان را داشته باشد. خوب او چه گناهی کرده است؟
ممکن است بگویید مردی را به رسم دید و بازدید لمس کرده است خوب این را قصد احترام انجام داده است قصد نمایش که نداشته است در ضمن ایشان سن و سالی ازش گذشته است. واقعیت این است که حکم شرعی در باره این رفتار وجود ندارد.
اما مجازات شرعی را عرفی کردن و بعد اجرای آن را در حدمت نظام قرار دادن بدترین شکل تبلیغ شریعت است.
مختصر این که مصلحت نظام به این چهرهها نیاز دارد تا امور هنری و غیرهاش بگذرد. از طرفی نظام مدعی اجرای احکام شریعت است. اما نمیتواند از مصلحت خود هم غافل شود. حفظ نظام هم از حفظ شریعت واجب تر است این را بارها نشان دادهاند این دوگانه به شریعت ضربه میزد، که زده است. حکومت به شریعت نیاز دارد برای مصلحت خود اما شریعت به حکومت نیاز دارند. عدم اجرای شریعت شکست شریعت نیست مشکل مومن یا مقلد است. اما شکست حکومت شکست و رفوزگی حکومت است. جدائی اجرایی اجباری شریعت بحث ما را به رابطه حکومت با جان مردم میرساند. که مقال دوم ما خواهد بود.
تقی رحمانی