آقایِ مجتبا (مجتبی) واحدی در برنامهای به پرسشهایی در باره آقایِ رضا پهلوی و هواداران ایشان پرداخته و سخنانی را بهمیان آوردند که پایه درستی داشت و بر رواداری و پذیرش دیدگاهِمخالف استوار بود که ازاین دیدگاه، بارِمثبت ودرستی داشت.
ولی من از دیدِخود یک نارسایی در تفسیرِ ایشان دیدم که بهتر دیدم آن را در اینجا بیان کنم.
چرا اپوزیسیون دچار پراکندگی است؟
ایشان درجایی علت اینکه حکومتِ اسلامی پابرجاست را در دو چیز بیان میدارند:
یک. یکپارچگی هوادارانِ اصولگرایِ حکومت؛
دو. پراکندگی اپوزیسیونِ حکومت.
آیا هوادارانِ اصولگرایِحکومت یکپارچه هستند؟
از دیدِ من چنین نیست. در همین دو روز گذشته خواندیم که چگونه به علی لاریجانی و این جوانک یاوهگو رائفی پور، که بهاو عنوانِ ایدئولوگ دادهاند، شدیم. رائفی پور همآناست که میگفت در زمانِجنگ با بیل میزدیم موشکها را منحرف میکردیم و این در حالیاست که او زمانِجنگ چهارساله بوده است. بگذریم، پیش ازآن چندماهیپیش دیدیم که چگونه علی مطهریِ اصولگرا حتا نتوانست خود را برایِ مجلس کاندیدکند و ردشد. در سال هایِ پیش تر هم رفتار با پیرامونیانِ احمدی نژاد و خود او (با شدتی اندک تر) را هم شاهد بودهایم و... موردهایِ دیگر. در میانِ خود این اصول گرایانِ بیرونانداختهشده از دایره قدرت نیز سالها درگیری بوده است و همچنان هست که روشن ترین نمونهاش درگیری بین احمدینژاد و گروه او با لاریجانیها است که نیازی بهگفتن ندارد. البته اینک گروهِ احمدی نژاد به مجلس راهیافتهاند و خواهیم دید که آنجا نیز اختلافها بروز خواهد کرد. این در باره بخشی از اصول گرایان.
بخش دیگری در میانِ اصولگرایان نیز که برایِ بهرهوری از رانت و موقعیت، اصولگرا هستند نانشان در روغن و کارشان چاپلوسی است و خواهیم دید که روزی که وضع به هم بریزد چهشکل و چهرهای بهخود خواهندگرفت. بله درست است که بی گمان شماری نیز چنان شستشویِمغزی یافته و یا باورمند هستند که در راهِ ماندگاریِ اینحکومت و رهبرِقلابی از هیچ جنایتی روگردان نیستند ولی شمار اینها بر کسی روشن نیست. آیا از این وضع میتوان حکم به "یکپارچکی اصولگرایان" داد؟
در مورد دوم. پراکندگیِ در اپوزیسیون حکومت کاملن درست است ولی چراییِ آن را نیز باید بیان کرد. اگر انگیزه را تنها در سرکوبِ ازسویِ حکومت بهبینیم، بهکجراه میرویم. در همه چهل ویکسال گذشته سرکوب چه در داخل و چه در بیرون از مرزهایِ ایران وجودداشته است. اتفاقن خود همین اصولگرایان نیز خواهی/نخواهی در ترس از همینسرکوب هم بهسر میبرند. این ویژه همه حکومت هایِ خودکامه با سیستمهایِ امنیتیِ گسترده است که البته هیچ یک را نمیتوان با حکومتِاسلامی برابری داد زیرا اینجا "شهادت و بهشت" را بهتبهکاریهایِ خود پیونددادهاند.
نگارنده بارها در باره انگیزه پراکندگیها در برونمرز نوشته و پافشاری داشته که این امرنیاز بهبررسی از زاویههایِگوناگون دارد. اگر سازشکاریها و همکاریِ دولتها در کشورهایِ گوناگون برای نمونه ترکیه، انگلستان، فرانسه، آلمان، اتریش حتا سوئد و دانمارک تا کانادا و دورترها تا آرژانتین نبود، اگر سفارتخانهها به مرکزهایِ جاسوسی، فراهم نمودن و آماده ساختن جاده برایِ آدمکشیها در برونمرز نبود، اگر بیپرنسیبی حکومت در سوء استفاده از قانونمندی و آزادیها در کشورهایِآزادِجهان و پایبندیِ این کشورها به این پیماننامههایِ جهانی و واژگونه آنها بیاحترامی و زیرپا نهادن همه این پیماننامهها وسیله حکومتِ اسلامی نبود، که راه آنها را برایِ گروگانگیری، باجگیری، ترور، قاچاق و هر رذالتِ دیگری بازگذاشت، و اگر ایجاد آشفتهبازار در بینِ ایرانیانِ برونمرز و فرستادن جاسوسان و خرابکاران با بهره وری از رفتوآمد ایرانیان نبود و... بخشی از گرفتاری هارا میشد چاره کرد.
نکته مهمتر که کمتر بهآن پرداخته میشود ولی از بزرگترین گیر و سَدِها حتا بیشتر از سرکوب و ترور درراهِ یکپارچکی اپوزیسیون حکومت است، گرفتاریهایِ فرهنگی است که ما از دیرباز باآن دستبهگربیان بوده و هستیم. همآنگونه که همه میدانیم آمارِ درستی از شمارِ ایرانیان دربیرون از مرزها نیست ولی از دادهها میتوان چنین برداشتکرد که از چهار تا شش میلیون ایرانی در برون مرز هستند. ایننیز روشناست که شمارِ زیادی با انگیزههایِسیاسی در بیرون بهسر نمیبرند و چنانکه خواسته هر انسانی هست در پیِ زندگیِ بهتر، آرامش و آزادی بودهاند. برای اینگروه از هممیهنان رفتوبرگشت بهایران یک روندِ عادی است و حتا اگرهم بهخواهند تلاشِسیاسی داشتهباشند، برایِ پیشگیری از گرفتاری در ایران، از کاروکوششِ سیاسی دوری میکنند. در اینمورد بحثی نیست و بهمیزان مسئولیتِپذیریِ هر کس در برابرِ جامعه خود پیوند و بستگی دارد.
ولی مهم آنگروه از هممیهنان هستند که پناهنده شدهاند و پس از سالهایی به سفارتِ حکومت رفته، پاس دریافت داشته و به ایران رفتهاند و یا برایِ رای گیری به سفارت میروند که خود آسیبهای زیادی به کوششهایِ سیاسی وارد آورده است. بهتازگی دیدیم که ظریف در گفتوگو با خبرنگاری در اروپا به همین موضوع اشاره کرد که پناهندگی میگیرند و میگویند شکنجه شدهایم ولی به ایران میآیند و میروند. چه برداشتی از اینرفتار باید داشت و چگونه باید آنرا معناکرد؟
نارساییهایِ فرهنگی است که سبب گشاده دستیِ حکومت در برون مرز شده و اجازه همراهی و همگامی به ما نمیدهد. هرگز نپذیرفتهایم که از زدوبند در پرده و خرابکاری در کار و سیاستِ مخالفِ خود دست برداریم. درست کاری، راستگویی و راستخویی را به حسابِ سادهدلی و نادانی میگذاریم و برایِ آن ارزشگذاریِ نامناسب داریم. مخالفِ دیدگاه خود را باید درهم بشکنیم تا جایِ ما را پُر نکند و جلوتراز ما قرار نگیرد. "انتقاد" معنایش میشود "دشمنی". در مبارزه پایدار نیستم و به آنی دچار تبولرز و دگرگونی میشویم. روزی یکباره با شگفتی میبینیم که قاسمِسلیمانیِتبهکار برایِ شماری ازهمین اپوزیسیون تبدیل میشود بهقهرمانِ ملیای که از مرزهایِمیهن در برابرِ داعش پاسداریکرده است! پاسداری از مرزهایِمیهن! چگونه میشود با چنین اپوزیسیونی که یک آدمکشِ خونآشامِ سنگدل را "قهرمانِملی" مینامد و در بوق تبلیغهایِ ویرانگرِ حکومت میدمد در یک راه گام برداشت؟
دیگر نارساییِفرهنگی
خود را درخودخواهیهایِ بیمرز نشان میدهد. هنوز نهبهبار است و نهبهدار، سَدها رهبر داریم که شماری گاه حتا پیش از انقلاب از ایران بیرون آمده و درکشان از ایران و مردمِایران همچنان در داده هایِ پیشازانقلاب سیرکرده و میکنند. (البته شماری اندک و نه همه که شخصیت هایِ برجسته و مورد احترامی چون آقایِ فیروز نادری در میان آنان هستند.) این هممیهنان از هماکنون هیچمقامی پایینتر از رهبر، رییس جمهور، نخست وزیر، وزیر و یا وکیل برایِخود نمیبینند. در همآن هنگام که بسیار پُرگو و پُرنویس هستند، در تفسیرهایشان ناآگاهیِ شگرفِ خود از وضعِ ایران را به نمایش میگذارند. این چنین است که در روزهایِخونینِ خیزشِآبان ماِه و آنکشتارِبزرگ در ایران با فریادهایِآشکار برعلیه شخص خامنهای و همه دستگاهِ فاسدِحکومت، تیتر یک مقاله از همین خود رهبرها این میشود: " مردم میدانند چه نمیخواهند ولی نمیدانند چه میخواهند"! (نام نمیبرم چون به دنبالِ تنش نبوده و تنها به عنوانِ درد و گرفتاری بیان میکنم) چگونه مردم امروز نمیدانند چه میخواهند؟ این شمایید که دور از ایران در پیله خود نشسته و بی خبرید و در فضایِ چهل سال پیشِ ایران به سر میبرید. درست است که فشار همه جانبه سیاسی/ اجتماعی/اقتصادی و آموزشهایِ زورمدارانه دینی بر رفتار و خویِ مردم اثرِ بد گذاشته و آسیبهایِ فراوان وارد کرده است ولی بینش سیاسی/اجتماعی مردم بسیار بالا رفته است. این هم میهن چگونه به شعارهایّ مردم که "آزادی، جمهوریِ ایرانی"، و یا به هواداری از "رضا پهلوی، رضا شاه "، "جدایی دین از دولت و حکومت"، "آزادیِ گزینش ها"، "خواستِ همهپرسی" و یا شعار پُر معنایِ "نه غزه، نه لبنان، جانم فدایِ ایران" و یا "حکومت اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم" که بارها در گردِهمآییهایِ اعتراضی سر داده و فریاد زده شده، درست توجه نکرده است؟ دراین بهویژه دههگذشته، گسترش، پُر معنا و هدفمند شدنِ بیشتروبیشترِ رفتارها و شعارها بهروشنی نشان میدهد که بینشِ مردم تا چه اندازه بالا رفته است. چگونه به این همه زنان و مردانِ دلیر در بند و زندان و خواستهایِ آنان توجه نشده است؟ من کلیپ هایی از روستاییان در ایران دیدهام که در بیانِ رویدادها درکی بهتر از اینگونه خودرهبران در برونمرز داشته و دارند. کلیشه برداریها و تفسیرهایِ بیپیوند با جامعه امروزِ ایران نتیجهاش این میشود که چنین کسی با هر رویداد مجبور میشود دیدگاههایِ دیروز خود را نفی کرده و درست واژگونه حتا گفتهها و نوشتههایِ هفتهگذشتهخود بگوید و بنویسد! من برای دوری از تنش دراین روزهایِ سخت و هراسانگیز، بیشتر به این موضوع نمیپردازم. امیدوارم این هم میهنان که حتمن تواناییهایی دارند، این تواناییها را در راه یافتنِ راه درستی برایِ پیوند و همگامی با دیگران برایِ رهایی مردمِ ایران بکار برند. با آقایِ واحدی در بر خوردِ درست به مخالفِ دیدگاهِ خود، کاملن همخوان بوده و آنرا ستایش میکنم.