به مقاله اخیر آقای سروش در رابطه با "کشندگان کمان ملامت مینگرم" به مضمون نهفته در این غزل حافظ، که شرح دردمندی وخون دل خوردن حافظ است، به خاطر گشودن کار خود از ابروی جانان و نهایت توبه اوست وایستادن بر در پیر مغان که از این گشادن کار ملول گردیده است.
چگونه شده که آقای سروش با این غزل حدیث دردمندی خود گفته! به عذر خواهی که در فرهنگ عالمانه و عارفانه ایشان جائی ندارد به دل جوئی از کسانی که ملامتش کردهاند بر خاسته است؟
" پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد
گو باده صاف کن که به عذر ایستادهایم "حافظ
به سالها قبل به جوابیه جناب دکتر سروش به آقای محمود دولت آبادی که طبق معمول با شعری از حافظ شروع میشد میافتم. به نخوت خوابیده در آن جوابیه.
سروش عالم غیبم چه مژدهها داده است
کهای بلند نظر شاه باز سدره نشین
"چه غم ز طعنه محمود دولت آباد است "
جوابیه این "بلند نظر شاه باز سدره نشین" به یکی از بزرکترین نویسنگان معاصر ایران. نویسنده جای خالی سلوچ، اوسنه با با سبحان وکلیدر.
جوابیهای چنان بی ادبانه، از موضع بالا است که من هنوز آن را فراموش نکردهام. البته من به عنوان یکی از فعالین دانشجوئی و یکی ازمسئولان سازمان دانشجویان پیشگام در سالهای قبل و بعد از انقلاب هرگز آن روزهای تلخ حمله وکشتار دانشجویان زیر عنوان انقلاب فرهنگی را نیز فراموش نکرده ونخواهم کرد! روزی که"بهمن " دانشجوی دانشگاه مشهد دستش در دستم، در حالی که خون از گلویش فوران میکرد، آخرین نفسهای خود را میکشید و شعارمی داد در تالار مولوی ساختمان اداری دانشگاه تهران جان داد.
روزی که سر آغاز تسویه دهها هزار دانشجو واستاد آگاه وجای گزینی کوتولههای تاریخی برجای خانلریها، فروزانفرها، مینویها و زرین کوبها بود. روزی که آقای سروش یکی از پایههای اصلی انقلاب فرهنگی وستاد انقلاب فرهنگی وقیحانه از آن به عنوان روزی که دانشجویان برای بستن دانشگاهها بر خاستند یاد میکندو از خمینی به عنوان باز گشاینده دانشگاهها تجلیل!
"به جستجو برآمدم که قصه چیست و محمود دولتآباد کیست. خبر آوردند خفتهای است در غاری نزدیک دولتآباد که پس از ۳۰ سال ناگهان بیخواب شده و دست و رو نشسته به پشت میز خطابه پرتاب شده و به حیا و ادب پشت کرده و صدا درشت کرده و با «سخافت و شناعت» از معلمی به نام عبدالکریم سروش سخن رانده و او را «شیخ انقلاب فرهنگی» خوانده و دروغ از هیچکس چندان نرنجیدم که از میر حسین او میتوانست به این خفته پریشانگو بیاموزد که انقلاب فرهنگی را (برای بستن دانشگاهها) دانشجویان به راه انداختند نه سروش. و ستاد انقلاب فرهنگی را (برای گشودن دانشگاهها) امام خمینی بنیان نهاد، نه سروش. "
آقای سروش هرگز به عنوان یکی از دردانههای خمینی که از طرف او در ستاد فرهنگی بخوان ستاد تسویه و تفتیش عقاید برگزیده شد از خمینی و عملکرد او انتقاد نکرده است. این مصلح و خیر اندیش خود خوانده، هرگز کلامی در مذمت خمینی به خاطر صدور حکم قتل عام هزاران زندانی سیاسی نگفته و در هر فرصتی که دست داده به حمایت از او برخاسته است.
او در مقایسهای مضحک بین خمینی وشاه از خمینی که قلمها میشکست، خدعه میکرد و اقتصاد را مال خر میدانست و بعد از سالها دوری از کشور در جواب "آیت الله چه حسی دارید؟ "یک هیچ درشت گفت. کسی که حتی گویش درست حسابی فارسی نیاموخت وانتقاد فقیهی چون منتظری را در باب متوقف کردن کشتار هاتاب نیاورد! چنین یاد میکند "مردمیترین رهبری بود که در تاریخ این کشور ظهور کرد. شما فقط کافیست که استقبال از او و بدرقه از او را وقتی که مُرد ببینید. ما در تاریخ ایران هیچ رهبری را نداریم که اینطور در دل مردم جا داشته باشد. شاه که هیچ، پدرجد شاه هم خواب اینجور پشتیبانی مردمی را نمیدیدند. مردم بهرحال یک چیزی دیده بودند، نشان یک عشقی بود، نشان یک عاطفهای بود که معطوف به یک رهبری میشد که دوستش داشتند؛ در او چیزی دیده بودند. خمینی باسوادترین رهبر این کشور بوده تا کنون؛ از ایام اولیه حکومت هخامنشیان تا روزگار حاضر هیچکس به لحاظ علمی به پای او نمیرسید. چرا؟ برای اینکه اولاً فقیه درجه اولی بود، عرفان هم خوانده بود، فلسفه هم خوانده بود. شاه قبل از آقای خمینی که بود؟ یک جوان ۲۰ ساله که از سوئیس بلند شد آمد ایران پادشاه شد. بعد از پادشاهیاش که درس و مکتب و مدرسهای نبود؛ قبلش هم حداکثر یک دیپلم، اگر آن دیپلم را هم داشت، من خبر ندارم. سوادی نداشت. "
اصولا بی سواد خواندن افراد از محمد رضا شاه تا محمود دولت آبادی ریشه در خود بزرگ بینی آقای سروش که نه در خلوت خود بل در آشکار کسی را همپای خود نمیداند دارد. برخوردی از بالا پیچده در کلماتی مطنطن برای مرعوب کردن و تحت تاثیر قرار دادن خوانندگان خود. به شعر پایانی هجومش به دولت آبادی مینگرم و بر نخوت خوابیده در آن
مرا هر آینه خاموش بودن اولیتر
که جهل پیش خردمند، عذر نادان است"
حال چه اتفاقی افتاده؟ سمبه چه میزان پر زور بوده؟ که این خردمند، مهر خاموشی از میان بر داشته و این بار نه باز از موضع تحکم با کسانی که طرف صحبت او درجوابیه "کمان کشیده کان ملامت" بسوی او هستند بل به عذر خواهی وتوبه بر آمده است. که من آنی نیستم که تصور میکنید!
من "دئیست" نه که تابع رسول وقائل به دعا هستم. "
" روشنفکری دینی، شریعتی سمحه و سهله، چُست و چابک و آسان، اقلّی و لاغر، عالمانه و بیخرافه، معرفتاندیش و تجربتاندیش، زدوده از زواید، منحصر در ضروریات و قطعیّات و ذاتیّات، بیروحانی و بیمزد و اجرت عرضه میکند و واسطهها را درمینوردد تا دست دینداران را بیواسطه و بیرابطه در دستان نوازشگر خداوند بگذارد. "
روشنفکر دینی! حقه بازی جدیدآقای سروش برای نجات دستگاه روحانیت ومرجعیت شیعی که انقلاب اسلامی پایههای اعتقادی آن را بین نسل جوان و بسیاری از بارومندان نسل انقلاب در هم شکسته و دکتر سروشها را به ولوله انداخته است.
جوابیه حدیث این وحشت و تلاش اوست برای نشان دادن ابعاد فاجعهای که در راه است. سیلی که آب بند روشفکر دینی با این فرم انتقادی و کلمات فاخر مطنطن تلاش میکند شاید بتواند از سرعت آن بکاهد. تلاشی است برای نشان دادن همبستگی خونی واعتقادی سروش با دین ودستگاه دینی و دین دارانی که در خوابند و جای دوست ودشمن به خوبی نمیدانند و لازم است که نشانی دشمنان خود را بدانند ودلسوز غم خواری چون سروش را در صف خصم قرا رندهند.
دشمنانی که آقای سروش وسروشها در جریان انقلاب، در جریان تسویههای فرهنگی، تسویهشان نمودند.
امادردا و خوشا که بار دیگردرسایه حکومت استبداد دینی وبه لب رسیدن جان مردم اعتراضها ابعاد وسیع تری یافته و در سیمای نسل جوان سر بر آورده وبه میدان آمده است. دشمنانی در قالب لائیکها و سکولارها!
جوابیه او نشان از دغدغه فکری و هشدار کسی دارد که خواهان شنیدن حدیث دردمندی خویش است. روی سخنش در اصل با کسانی است که بر ارکان دین تکیه زدهاند و قادر به درک و قضاوت منصفانه او نگردیده و به درشتی با او سخن میگویند او که در صف مقدم جدال با دشمنان دین است.
" اینها را مواجهه عالمانه و منصفانه نمیشمرند و با گوینده دردمندی که دغدغه اصلاح دین دارد چنین سخن نمیگویند شاید با خصومت ورزیهای شما چیزی نگذرد که دینداران از ایستگاه روشنفکری دینی هم عبور کنند ودیگر ازتاک و تاک بان نشان نماندوما را خصم خود ندانید و نخوانید دشمنان ما وشما کسان دیگرند. "
روشن تر ازاین نمیشود سخن گفت، رابطه در هم تنیده با دستگاه دینی، دغدغههای فکری، کار آئی و عمل کرد "روشنفکر دینی" را معین نمود و آدرس دشمنان داد.
ابوالفضل محققی