آقای عبدالکریم سروش قهرمان مبارزه با خرافه است؟ هرگز، ایشان یکی از فعالان پرنفوذ تهیه و پخش خرافههای دینی در ایران است. در طول تاریخ اسلام و شیعه، اختلاف نظر و تفاوت در باور دینی تازگی ندارد. در تمام طول تاریخ، «مکتب»های گوناگون در مقابله جوئی با یکدیگر، قرآن سازی و حدیث سازی و روایت پردازی و تفسیرسازی خود را ارائه نموده و تلاش کردهاند تا مشروعیت و حقانیت خود را اثبات کنند. ولی علیرغم تفاوت در تفسیر اهل سنت و شیعه و نیز علیرغم تفاوت در تفسیر جریانهای دینی و سیاسی شیعه، ما در فضای همگانی با انبوهی از نوشتههای جعلی و غیر تاریخی مواجه هستیم و این انبوه نوشتهها در ضدیت با دانش و خردگرایی قرار دارند.
اصول وحدت دهنده آخوند و نواندیش دینی کدامند؟
دین اسلام از مجموعهای از احکام جزمی و آداب عبادی و باورهای خرافی تشکیل شده است. این دکترین که تهی شده ار عنصر فلسفی و تفکر است همچون یک کلیت مقدس عرضه شده و با استقرار رابطه عمودی خود جبارانه خواهان بندگی انسان است. قرآن و احادیث و روایات و رسالهها و تفسیرها و نیز سنتها و آداب دینی، اجزای تشکیل دهنده این دکترین دینی بشمار میآیند. شیعه گری متکی بر تمامی این دکترین جزمی میباشد و افزون برآن، باورها و تفسیرها و آداب ویژه خود را بوجود آورده است. شیعه گری یک ماشین عظیم جعلسازی جمع کننده و پریشان کننده است.
همه شیعیان در سنت اسلام شیعه گری دارای اصول وحدت دهنده میباشند. به نکتههای زیر توجه کنید:
میگویند قرآن معجزه است. این ادعا فقط یک خرافه است و قرآن توسط دستگاه خلفای عباسی تنظیم شده است.
میگویند قرآن «رویاهای رسولانه» است. این گفتار نواندیشان دینی ضدعلمی و ضدتاریخی است و محتوای قرآن مجموعهای از افسانهها و احکام عبادی اسارت بار و تبعیض گرایانه است.
میگویند قرآن نسخه علی وجود داشته است. این گفته فقط افسانه است و هیچ مدرک علمی و تاریخی وجود ندارد.
میگویند پیامبر اسلام آخرین پیامبر و کتاب او راهنمای تمام بشریت است. این گزافه گوئی ضدتاریخی و ضدعلمی است و فقط مورد اعتقاد مسلمانان متعصب عقب مانده میباشد و حتا قرآن میگوید کتابی به عربی برای قوم عرب است.
میگویند امامان شیعه معصوم هستند و سزاوار پرستش میباشند. این اشخاص جعلیاند و فاقد ارزشهای والای انسانیاند. این اعتقاد تجلی خرافه پرستی ضد عقل میباشد.
میگویند نهج البلاغه کتاب مقدس علی ابن ابی طالب است. این کتاب نه مقدس است و نه توسط امام اول شیعیان نوشته شده است و سرشار از گفتههای ارتجاعی است.
میگویند امام دوازدهم وجود دارد و در انتهای زمان با خردجال میآید. این اعتقاد بیان شارلاتانیسم شیعه است.
میگویند شیخ ثقه الاسلام کلینی با کتابش «الکافی» و شیخ صدوق از جمله پایه گذاران روایت شیعه گری هستند. این اشخاص منبع مهمی برای جعل حوادث تاریخی و امام سازی و روایتهای پست ضدانسانی میباشند.
میگویند علامه مجلسی، شاگرد ملاصدرا، با تهیه «بحارالانوار» بدستور شاهان صفوی، علیرغم برخی روایتهای سست، بزرگترین مجموعه از احادیث را بوجود آورده است. این شخص بنیادگذار شیعه، فقط یک ماشین دروغ و جعل و خرافه است.
میگویند تمام آیت اللههای بزرگ مرجعیت شیعه منبع اجتهاد و راهنمایی مومنان هستند. تمام آیت اللههای مرجع تقلید و دارنده رساله، آخوندهای خرافه گرا و ضد فلسفه و ضد دانش بوده و در پی کنترل ذهن و روان مومنان برای اعمال قدرت خود و امتیازات مالی خود میباشند.
میگویند باید دعا کرد و از الله یا امامان شفا طلبید. این سنت دعا گوئی قرنهاست ادامه دارد و در چهار دهه اخیر، ایدئولوژی جادوگرانه دعاخوانی و نوحه خوانی و روضه خوانی و قران خوانی و صحیفه سجاد خوانی و آیت الکرسی خوانی و نمازخوانیهای گوناگون بشدت افزایش یافته است.
میگویند نواندیشان دینی مانند شریعتی و سروش با آخوندها تفاوت دارند. حال تمام نواندیشان دینی به ملت ایران بگویند از تمام موارد بالا چه چیزی را قبول دارند و کدام موارد را رد میکنند؟
دعوای نواندیشان دینی و آخوندهای مرجع و مداح بر سر چیست؟
آخوندهای ایران دارای نیم جمعیت هستند. آنها علیرغم تفاوتهای اقتصادی و مرتبتی خود یک طبقه اجتماعی دینی را میسازند. ایدئولوژی و اسطوره گرایی شیعه و الگوهای رفتاری و واکنشهای مشترک تدافعی در برابر دیگران از آنها یک طبقه مشترک ساخته است. این گروهبندی اجتماعی از طریق رانت دولتی همگانی و منافع خصوصی و نیز به لحاظ وابستگی دینی احساس هم سرنوشتی دارد و طبقه خود را از دیگر گروهبندیهای اجتماعی جدا میداند. حال در این طبقه سلیقهها و حساسیتها و آداب گوناگون وجود دارد. در زمینه فقهی علیرغم یک باور همگانی به فقه شیعه بعنوان عنصر جداکننده از اهل سنت، علاقمندی و سلیقه و وابستگی روانی به فصلهای بنیادی شیعه و روایتگری جعلی آن و نیز نسبت به قرآن رنگارنگ است. تمام تفسیرهای ملاباشیها و آیت اللهها و رسالههای عملیه آنان، با وجود خطوط مشترک، متفاوت است. همین تفاوتها نزد نواندیشان شیعه نیز وجود دارد. شما میتوانید به کتاب من «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی» (۱) رجوع کنید تا ویژگیها و خطوط اختلاف و اشتراک را ببینید. بنابراین اختلاف سلیقه میان نواندیش و آخوند نباید ما را از اصل بحث دور کند و نسبت به گروهی شیفتگی تولید کند. این دو گروه در اساس دارای یک ساختار تربیتی و یک الگوی مذهبی هستند.
آقای سروش در دو نامه اخیر خود «پاندمی کرونا و طرح مسئله شر» و «بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند»، به انتقاد از «مداحان و عالمان و عامیان» پرداخته، خرافه آنها را افشا کرده و حمله آنها را به نقد میکشد. آقای سروش مینویسد: «من سه نوع دینداری را از یک تفکیک کردهام، دینداری عوامانه یا دینداری معیشتاندیش، دینداری معرفتاندیش و دینداری تجربتاندیش». از نظر سروش حمله کنندگان طرفدار «دینداری عوامانه یا دینداری معیشتاندیش» هستند حال آنکه خود او طرفدار دینداری معرفت اندیش و تجربت اندیش» است. آقای سروش گزافه گو و خودستا میباشد. آقای سروش همان دیندار عوام معیشیت اندیش است که خود را معرفت اندیش معرفی میکند. این جدا سازی مصنوعی است و در پی شخصیت سازی ماهوی جداگانه میباشد. بسیاری از طرفداران شریعتی و سروش، عوام شهری شیفته حسین و علی و رسول الله میباشند. خرده اختلافها ساختارساز نیستند. همه طرفداران شیعه دوازده امامی در روان خود همسو هستند و در ناخودآگاه خود مکانیسمهای واکنشی مشترکی بوجود آوردهاند. آنها همه قرآن پرست و علی پرست و امامت پرست هستند و صدای اذان رمضان و عاشورای حسینی و مراسم دعا خوانی آنها را به هیجان پاتولوژیک میکشاند. آنها آنجایی که از «عقلانیت» صحبت میکنند طرفدار عقلانیتی مسخ شده در خدمت ایدئولوژی شیعه هستند.
امروز شرایط جامعه ما با رشد مرگبار کرونا مشخص میشود. رشد بیماری همه گیر سرعت یافت زیرا بینش ایدئولوژیک دینی و موهومات روانی اعتقادی حکومتیان و آخوندهای حوزوی و خادمان امامزادهها، در کنار مخفی کاریها و بی لیاقتیهای دولتی، مانع اقدام برای مقابله با کرونا شدند. اسلامگرایان شیعه در ایران همیشه تبلیغ نمودهاند که امامزادهها معصوم هستند، از خاندان بنی هاشم میباشند، بپای آنها باید طلا و نقره و پول ریخت، آنها به شیعیان محبت داشته و بیماران را شفا میدهند. همیشه آخوند و نواندیش و نوحه خوان و رمال این اعتقاد را در جامعه پخش کردهاند. فاجعه کرونا یکبار دیگر دروغ دین و ماهیت امامزادههای «شفا دهنده» را نشان داد. امامزاده فقط حماقت و جهالت و بندگی مومنان را سبب میشود. در این شرایط دردناک، همگی رسوایی شیعه گری را دیدند ولی خرفت ترین آخوندها باز بر شفای امامزادههای دروغین قم و شهر ری و مشهد تاکید داشتند. حال آقای سروش برای نجات اسلام به این افراد خرفت نهیب میزد. در این دنیای علم و دانش و در لحظه کشتار مردم توسط کرونا، نمیتوان آشکارا بر شفای امامان تاکید نمود و آقای سروش میبیند که بخشی از مدافعان امامان حرفهای رسوا و زنندهای را تکرار میکنند و درک حداقلی از زمانه خود ندارند.
آقای سروش میگوید: «این اماکن مسمّی به مقدس به هیچ وجه از جان آدمیان مقدس تر نیستند. اولا که سابقهای در اسلام ندارند، ثانیا ما هیچ دلیل عقلی و نقلی معتبری نداریم که این خفتگان در زیر خاک، خواه امام باشند خواه خواهر امام خواه برادر امام، صدای زائران را میشنوند و به آنها پاسخ میدهند و یا اساسا قدرت برآوردن حاجات آنها را دارند.». البته همه تئوریسینها و ایدئولوگها و مبلغان شیعه همیشه امامان دروغین خود را مقدس معرفی کردند و مومنان را به زیارت آنها تشویق نمودهاند. چند پیش همین آقای سروش در رسانهها خواستار خواندن دعای صحیفه سجاد امام چهارم شیعه شد. بعداز هجوم کرنا و بدنبال مرگ انسانهای بیشماری آقای سروش نمیتوانست چشمهای خود را ببندد و به همین خاطر گفت همه روایتهای مجلسی محکم نیست و روایت شیخ عباس قمی قابل اتکا نیست. او گفت: «الفاظ روایات و زیارات نامعتبر را آنقدر میپیچانند و میگردانند تا از دل آن متون معوج، معنای مستقیمی برون آورند، چون شعبدهبازی که از میان دستمالش ناگهان پرندهای را پرواز میدهد! به جای غربالگری، توجیهگری میکنند!» آقای سروش میگوید امامزاده صداها را نمیشنوند و بنابراین «حاجات» مومنان را نمیشنوند و شفای بیماران انجام شدنی نیست. آقای سروش شعبده بازی خود را فراموش کرده است. از آنجا که برخی آخوندهای کودن به همه روایات باور دارند، بشکل بسیار عقب مانده معتقد به شفا هستند. اصرار این گروه از آخوندها باعث نارضایتی نواندیش دینی است زیرا آبروریزی اسلام قابل تحمل نیست.
آقای سروش مینویسد: «دست مجلسی درد نکند که بحارالانوار را پدید آورد و البته هیچگاه نگفت که غثّ و سمین و رطب و یابس و منقولات نا معقول را بر هم مینهد و به هم میآمیزد تا حفظ «تراث» شود (به قول توجیهگران امروزی)؛ بلکه بحارالانوار را جامع دُرر اخبار دانست و خود به شرح آنها پرداخت. مرا با این کتاب انس دیرین است.» پس از این واژههای عرب زده، در جای دیگر سروش به برخی آخوندها میگوید: «آخر «قال رسولالله» گفتن، هزار شرط دارد. تو این اطمینان را از کجا آوردهای که میگویی پیامبر یا علی چنین گفت و چنان کرد؟». آقای سروش ستایشگر مجلسی میرزا بنویس دینی دوره صفوی است. سروش از یکسو میگوید: «گفته بودم پارههایی از مفاتیحالجنان شیخ عباس قمی معیوب و مشکوک است» و از سوی دیگر از انس دیرین خود با ۱۱۰ جلد دروغ و جعل بحارالانوار مجلسی مینویسد. هدف تلاش سروش که خود خرافه پرست است، نشاندن مرجعیت خود در برابر مرجعیت دیگران است.
آخوندهای خیلی سنتی انتخاب در روایتها را قبول ندارند و آنرا بزیان مذهب شیعه میدانند. آنها همه فقه را دربست میخواهند و به جداسازی روایتها اعتقاد ندارند زیرا برآنند که اگر روایتی سست اعلام شود این امر سرآغاز فروریزی است. حال آنکه نواندیشان میگویند تا حدودی جدا سازی کنیم، روایتهای خیلی زمخت را کنار بگذاریم تا مذهب شیعه سرپا باقی بماند و مورد تمسخر واقع نشود. در چنین جدال تاکتیکی، مخالفان سروش او را «دئیست» مینامند. سروش از این «اتهام» ناراحت است و از هویت شیعه خود دفاع نموده و مینویسد: «کسی از همین ناقدان مرا «دئیست» خوانده بود. نمیدانم چقدر در معنای آن غور کرده است. کسی که تابع (بل خادم) رسول و قایل به دعاست نمیتواند دئیست باشد.»
آقای سروش عصبانی است. او تمام تلاشش اثبات وفاداری به قرآن و الله و خانواده بنی هاشم بوده است، او خود را «خادم» رسول الله میداند، او میگوید طرفدار دعا است و دعا ابزار «بندگی عاشقانه» در قبال الله است. سروش تاکید میکند که «دئیست» نیست بلکه شیعه است و مشتاق برآوردن حاجت است: «من به اجابت دعااعتقاد دارم و خود بسیار دعا میکنم بهخاطر اینکه پیامبر دعا میکرد.» و باز مینویسید: «خدا به هر دردی نمیخورد. به درد تنهاییهای روح میخورد، به درد عاشقی میخورد. بهدرد پرستش و ستایش میخورد و همه ما عمیقا به این نقشها احتیاج داریم.». سروش مینویسد: «من با کلیت دین و خدماتی که دیانت میتواند به آرامش آدمیان، معنی بخشی به زندگیشان، به فروکوفتن تکبر و نخوت ذاتیشان، بکند مخالف نیستم. بلکه از این حیث خود از مروجان دینم؛ دینداری تجربتاندیش و یا دینداری معرفت اندیش. یعنی نوعی از دینداری که ما را به تفکر در جهان و انسان و آغاز و انجام و به تجربههای عمیق خودشناسانه روحی میخواند، منکه با اینها مخالفت ندارم». خرافه پرستی آقای سروش بیکران است.
آقای سروش از آرامش آدمیان در فضای اسلام میگوید. این آرامش همان مسخ زدگی و ازخودبیگانگی مردم است. آقای سروش عاشق الله جبار است، خدمتگار دیانت الله است، طرفدار اجابت دعاست، مروج دین الله است، او تکبر خود را فروکوفته و خویشتن را در خدمت تعبد در برابر الله قرار داده است. آقای سروش میگوید من «دئیست» نیستم بلکه مانند خود شما هستم.
چالش بزرگ ما دور شدن از اسلام
براستی اختلاف نظر آقای سروش و آخوندها در کجاست؟ اصول وحدت دهنده نواندیشان دینی و آیت اللهها یگانهاند. خرده اختلاف هایی مانند عدم «صدا خفتگان» در حرمهای زیارتی، «شفای» بیماران و رد شماری از «روایتهای غیر معتبر» شیخ عباس قمی، بهیچوجه اختلاف برجستهای بشمار نمیآید. آقای سروش مانند همه اسلامگرایان شیعه حوزوی و غیرحوزوی به اساس مذهب اعتقاد دارد. همان اصول وحدت دهندهای که در بالا برشمردیم اصول همگانی و وحدت دهنده شیعیان است. آقای سروش که ادعای سکولاریسم دارد، بارها گفته است: «من در تئوری با حکومت دینی مشکل ندارم» (منبع برگ ۹۳ کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی») و نیز از دیر باز گفته «دین صامت ثابت مقدس خالص کامل و حق است. دین فارغ از فرهنگها و خالص از شائبهی دخالت اذهان ادمیان است.» (قبض و بسط تئوریک شریعت) و سپس گفت: «قران از نفس پیامبر میاید و نفس او الهی است». عبدالکریم سروش پس از تجربه سرکوب دانشگاه برای امام خمینی، دوباره گفت: «خمینی باسوادترین رهبر این کشور بوده تا کنون؛ از ایام اولیه حکومت هخامنشیان تا روزگار حاضر هیچکس به لحاظ علمی به پای او نمیرسید. چرا؟ برای اینکه اولاً فقیه درجه اولی بود، عرفان هم خوانده بود، فلسفه هم خوانده بود.». آقای سروش دارای هذیان گویی وسیعی میباشند.
نواندیشی دینی به چه معناست؟ نواندیشی دینی نقد دین و نقد قران و نقد خرافه نیست. نواندیشی دینی شیعه همانا «مدرن کردن» لباس مذهب است، همانا بکارگیری واژگانی جدید برای محتوای کهنه است، همانا ایدئولوژی نمودن دین بعنوان حربه تبلیغاتی جدید است، همانا پیوند زدن و افزودن ایدهای جدید در ساختار باور مذهبی کهنه است. نواندیشی دینی وارد کردن چند عنصر گفتمانی در ساختار ایدئولوژیک دینی است. شریعتی مذهب شیعه را ایدئولوژیک میکند، سروش مذهب شیعه را عرفانی میکند، شبستری مذهب شیعه را با حقوق بشر رنگ میکند.
نواندیشان دینی دارای محوریهای اعتقادی کاملن مشترک با آخوندها و مداحان و مبلغان میباشند و خرده اختلافهای درونی آنها برای چالشهای بزرگ فرهنگی ما بدون اهمیت است. روشن است که از نگاه جامعه شناختی تمامی تمایزهای گروههای اجتماعی باید مورد توجه قرار گیرد. مجموعه ایدئولوگها و مبلغان و آیت اللهها و نواندیشان شیعه که سازنده ایدئولوژی این مذهب و هنجارساز آن هستند، بسیار متنوع میباشند. ولی همه این کلیت اجتماعی یک نقش مرکزی داشته و آن ضدیت با مدرنیته فلسفی و اجتماعی و فرهنگی میباشد. این کلیت اجتماعی منشا عقب ماندگی و سقوط جامعه ایران میباشد. البته در طول تاریخ ایران جنگها و هجومها و نظامهای استبدادی و ذهنیت اجتماعی دین خو و ناتوانی نخبگان، تاثیر تخریب کننده در رفتار فرهنگی و ساخت اجتماعی ما داشته است ولی نقش اسلام و مذهب شیعه یک عامل بزرگ ویرانگر و فساد انگیز بوده است.
سالیان درازی است که نواندیشان دینی در بوغ و کرنا، از نقش پیشرو خود و قدرت اصلاح طلبی و پروژه روشنگری خود حرف میزنند. این تبلیغات خودستایانه فقط در راستای استراتژی قدرت گیری یک جناح بر جناح دیگر است. نواندیشان دینی مانند آیت اللهها خرافه پرست هستند و فاقد پروژه مدرنیته میباشند. نالهها و خرده فرمایشهای آنان جوابگوی آرزوهای بزرگ ما نیستند. البته نواندیشان دینی همیشه توانستند بخش مهمی از روشنفکران و سیاسیون سکولار و روزنامه نگاران را فریب بدهند و تابع خود کنند. روشنفکران فاقد جسارت و دانش و روشنفکران مصلحت طلب و عافیت اندیش که خود زیر نفوذ توده گرایی و دین گرایی بودند تسلیم استراتژی نواندیشان دینی شدند و در کردار در خدمت اسلام درآمدند. سیاسیون فرصت طلب نیز که همیشه در پی آن بودند تا احترام خود را به «مذهب توده» اثبات کنند و شاید رای دهندگان دیندار به آنها عنایت کنند، زیر نفوذ نواندیشان قرار گرفتند. بدین ترتیب، این سیاسیون و آن روشنفکران روان خود را پریشان ساختند و آزادمنشی و آزاداندیشی را به قربانگاه بردند.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
-----------------------------------------------
۱- جلال ایجادی، «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی» و «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناختی قرآن»، نشر مهری، لندن
به یاد بابک داد، آریا علوی