مستند فردید دارای نکاتی مهمی است. اما بزرگترین نقد به این مستند بزرگ کردن نقش فردید در سیاست های حکومت ها است مستند حتی معتقد است که رهبری نظام ایده تهاجم فرهنگی را از فردید گرفته است.
معمول شده روشنفکران ایرانی در ستایش خود افراط می کنند در نقش خویش هم کفران می کنند. قبل از فردید، روحانیت شیعه به عنوان بخشی از هویت ایرانی با غرب مسئله بنیادین داشته و دارد.
استفاده از کلمات روشنفکران گاه برای توجیه سیاست های حکومت خود داستانی است که آن را استفاده ابزاری می گویند اما ایده مخالفت با غرب در میان روحانیت شیعه ریشه دار است و هم ارزشی و هم فرهنگی است. این تفاوت و تقابل را نمی شود عاملش را فردید و نظراتش دانست.
این حد مبالغه درباره فردید نگاهی مخفی را بر ملا می کند که هنوز روشنفکران ایرانی رقیب و نیروی تعیین کننده فرهنگی در تاریخ معاصر ما را به خوبی نشناخته اند.این نیروی تعیین کننده روحانیت بوده و روشنفکران در بهترین حالت نیروی تاثیر گذار هستند نه تعیین کننده.
مستند فردید با برش تاریخی از برگسون به فردید می رسد میان فردید وهانری کربن و هایدگر پیوندی بر قرار می کند که این پیوند در ارای فردید به غرب زدگی ال آحمد می رسد.بعد مستند از اعتبار ارای فردید در دو نظام می گوید.
این نوع برش های متدیک که برای جا انداختن نگاه خاص یا از پیش تعیین شده انتخاب می شود از فقر تحلیلی رنج می برد. چرا که توجه به ایرانیت و تفاوت ان با غرب در ارای حسین کاظم زاده ایرانشهر و مکتب برلینی ها هم است که رضا شاه از انان الهام گرفت.
حوزه تمدنی ایرانی ویژگی های مشخصی دارد که روشنفکرانی که به این حوزه تمدنی توجه می کنند انان را برجسته می کند فقط فردید نیست که با غرب مشکل اساسی دارد شادمان هم چنین بوده است.
در ایران بعد از مشروطه بخش زیادی از روشنفکران با وجهی از غرب میانه ای ندارند. این میانه نداشتن فقط سیاسی نیست. بلکه ریشه فکری و فرهنگی هم دارد.
از همین تفاوت حکومت ها بهره گرفته اند. شاه با دموکراسی غربی مشکل داشت به این ایده میدان می داد اما مسئله حفظ قدرت سلطنت بود که به این روشنفکران ازقبیل فردید و نراقی میدان برای نقش دوم بازی می کردند می داد نه نقش اول.
شهبانو فرح فرهنگی بود این جلوه ایرانیت هویت طلب ایرانی در برابر غرب را میدان می داد اما او ضد غرب نبود. حتی دید سیاسی نداشت.بعد از انقلاب هم روحانیت به دلایل فرهنگی و سیاسی و غیره با غرب مشکل داشت به این ایده ها میدان می داد که بهره خود را ببرد.
اگر به نقش روشنفکران در سمت گیری های حکومت های پهلوی و اسلامی جایگاه موثر بدهیم به خطا نرفته ایم اما اگر انان را عامل این سمت گیری ها بدانیم به مبالغه رفته و تاریخ ساخته ایم که نه تاریخ شناخته ایم.اگر کمی دقت کنیم روشنفکران در دو حکومت مزبور زمانی که تاریخ صرفشان تمام شده است راحت کنار گذاشته اند. کاظم زاده ایرانشهر در سوئیس مرد. فردید و هم دیگر روشنفکرانی که با قدرت سلطنتی و دینی کنار نیامدند با وجود تاثیر گذار بودن محو شدند.
اما مستند از موضوع مهمی طفره می آورد به این سوال پاسخ نمی دهد که چرا جریان هویت طلب ایرانی تا این میزان ریشه دار است این ریشه داری را نمی تواند فقط در جریان غرب ستیز ان عمده کرد. چرا که از این هویت طلبی ایرانی هم ایده سلطنت هم ایده حکومت دینی هم ایده دموکراسی ملی هم در ایده عدالت طلبی بروز که همه شان غرب ستیز نبوده اند .معمول است که برای حل صورت مسئله موارد مشترک را حذف می کند.پس عامل مشترک هویت طلبی ایرانی مسئله ای عام در میان روشنفکران ایرانی بوده است.بزرگان و مصدق که به دموکراسی باور داشتند هم هویت طلبی ایرانی را باور داشتند.
مستند نه تنها این مسئله را نکاویده است بلکه در اخر مستند به سوی بیانیه سیاسی می رود تا روایت مهم و اصلی هویت طلبی ایرانی را غرب ستیز جلوه دهد. این بیانیه سیاسی شدن از سوی مستند بسیار توان مستند را از در محققانه بودن کاسته است اگر چه مستند را تبدیل به بیانیه سیاسی مد روز شده می کند چرا که در برابر حکومت نا کارامد ایرانی قرار می دهد. اما ایا واقعیت را هم این مستند نشان می دهد.
نا کامی در شکل دهی انچه ایران جدید نامیده می شود را نمی توان به حساب هویت طلبی ایرانی گذاشت مشکل در جای دیگری است.
پس می توان گفت مستند فردید در بزرگ نمائی نقش مبالغه شده روشنفکر ایرانی است. همین بزرگ نمائی بد فهمی از تاریخ ایرانی را برای روشنفکر ایرانی به ارث گذاشته است که فکر می کند فنر تحوالات است در حالیکه کمک فنر تحولات است
ادامه این بد فهمی از نقش خود و بازی گریش او را به اشتباه دیگر می کشاند که همان کمک کردن به جریانی است که به باور های روشنفکر کاری ندارد بلکه به دنبال سو استفاده از این روشنفکران است. کاری که رضا شاه با روشنفکران نسل اول روشنفکری یعنی جریان اتحاد و ترقی کرد کاری که خمینی با روشنفکران نسل دوم یعنی عدالت طلبان و برابر خواهان کرد. امروزهم باید دید که با این روشنفکران نسل سوم روشنفکری جهانی که دموکراسی و حقوق بشر می خواهند کدام جریان می خواهد محصول انان را درو کند بعد در مراسم عزای انان پای کوبی کند.
اشکال از انجا شروع می شود که روشنفکر ایرانی حوزه تمدنی خود را به خوبی نمی شناسد و هم در نقش خود مبالغه بلیغ می کند.
مستند حتی ارای فردید را درست موشکافی نمی کند به سوی پرونده سیاسی برای او می رود که غرب ستیز است.فردید از 5 دوره بشری سخن می گوید فردا و پس فردای فردید را اگر مستند نقد می کرد که نقد خوبی هم با ان وارد است چرا که نظریه سستی است.بهتر می توانست به نقد ارای فردید بپردازد.اما به نظر می رسد کلی گوئی فلسفی و هم ارمان یازی ذهنی در بین اکثر روشنفکران مشترک است پی نقد ان به صرفه نیست. چرا که همین مستند هم به کلی گوئی دیگری پناه می برد. هویت گرائی به غرب ستیزی می رسد که باز ادعای نادرستی است.
مستند مزبور اگر به جای موضع سیاسی و نمایش تصاویر بی ربط از دوره بعد انقلاب به نظرات فردید می پرداخت از موافقان فردید هم افرادی را می آورد مستندی مقبول تر می شد.مستند در واقع در عمل محاکمه ناشیانه فردید است. این مستند مدافعان فردید را مصمم تر می کند برای مخالفان او هم مرهمی سیاسی می شود . اما نکته روشنی از نقد ارای وی را در خود ندارد
اما انگار مستند بر خلاف تبلیغ مرام لبیرال ها که پرونده سازی را جرم می داند مستندی با نگاه لبیرالی است که پرونده سازی سیاسی برای فردید کرده است و هم مبالغه در باره نقش او در زمان پهلوی و حکومت فعلی.
در خاتمه بگویم مستند از هویت ملی گرایانه ای عدالت طلب وبا ویژگی فرهنگی است که دموکراسی را نمی بیند سخن می گوید. اما جراتیا تمایل ندارد ابعاد ان را باز کند شاید بهترین مستند ایرانی کاویدن این ادعا مستند که نکته مهمی برای تحلیل می تواند باشد به شرطی تبدیل به بیانیه سیاسی مد روز شده نشود.
چرا که نوع کاویدن استقلال طلبی همراه با هویت ایرانی بدون دموکراسی، نوع دموکرات ان یعنی بازرگان و مصدق را شکست دده است چه در قالب دینی چه در قابل سکولار . کاویدن این این مقوله مستندی خوبی می تواند باشد
پ-ن نگارنده سرمشق های روشنفکری را 3 دوره می دانم 1 پیشرفت و ترقی2- عدالت سیوسیالیستی 3- دموکراسی و حقوق بشری .