فاطمه کریمخان، خبرنگار، در یادداشتی با عنوان «استقبال عمومی از اظهارات میهن پرستانه زاهدی، نشانهای عبور به یک «موقعیت ذهنی» تازه است؟» به بهانهی اظهارات اخیر اردشیر زاهدی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
یک هفته از تازهترین حضور تلویزیونی اردشیر زاهدی در برنامه شبانگاهی بی بی سی فارسی گذشته است، اما بحثها در مورد مواضع او، که تازگی هم ندارد، هنوز تمام نشده.
اردشیر زاهدی هم مثل خیلیهای دیگر، سیاستهای برون مرزی ایران و استراتژی منطقهای فعلی کشور را حمایت میکند، شاید از این نظر بتوان گفت او هم در شمار رئالیستهایی است که استدلالشان «جنگیدن در سوریه، برای نجنگیدن در کرمانشاه» است؛ میتوان موافق یا مخالف این سیاست برون مرزی بود، میتوان آن را زیر سؤال برد یا از آن حمایت کرد، ولی منکر وجود آن و وجود حامیان قوی چنین سیاستی نمیتواند شد. او همچنین از کسانی است که معتقد است «به نام و یا به ننگ، در هر شرایطی باید از وطن دفاع کرد»، بنا بر این از نظر او «سرنگونی حکومت» توسط خارجیها، به هیچ عنوان قابل دفاع نیست، و به همین دلیل هم هست که استدلال میکند «تحریم» و «پول گرفتن از خارجیها» هر دو خیانت به وطن است، نه کار کردن علیه یک رژیم سیاسی.
نظرات اردشیر زاهدی تازگی ندارد، تفسیرهای سیاسی که از حرفهای او میشود هم تکراری است، از منتها علیه جریان سیاسی موسوم به راست، تا شناخته شده ترین کسانی که مواضعشان را به نام جریان سیاسی اصلاح طلبی مینویسند در مورد اظهارات اخیر آقای زاهدی موضع گرفتهاند، برخی آن را ستوده و برخی آن را زیر سؤال بردند، جالب است که از میان کسانی که آقای زاهدی را ستوده عبدالله گنجی، سردبیر روزنامه راست افراطی جوان، حامی صریح سیاستهای برون مرزی ایران است (که آقای زاهدی هم از آن دفاع میکند) و از کسانی که از موضع آقای زاهدی استقبال نکرده، صادق زیباکلام، استاد سیاست دانشگاه تهران است که او را اصلاح طلب و طرفدار اصلاح روابط با آمریکا میدانند.
این جا مساله در مورد تحلیل مواضع آقای زاهدی، یا تحلیل موضع گیری فعالان سیاسی داخلی له و علیه اظهارات اخیر او نیست، حتی مساله در شناخت زاهدی هم نیست، مساله مهمتری برای بررسی وجود دارد، شش روز بعد از حضور اقای زاهدی در برنامه خبری بی بی سی، هنوز اظهار نظرهای مردم عادی در مورد دفاع او از تمامیت کشور، لزوم پرهیز از دخالتهای خارجی و تقبیح تحریمها تمام نشده، مساله اصلی همین است! چرا گروه زیادی از مردم، در کانالهای تلگرامی، در اینستاگرام و توییتر، هنوز در مورد اظهارات آقای زاهدی حرف میزنند؟ و چرا این همه «مراجعه» به اظهارات میهمانان بی بی سی، در مورد مصاحبههای دیگرش تکرار نمیشود؟
جمله معروفی وجود دارد که میگوید «وضعیت مطلوب ایرانیها همیشه در «گذشته» است»، آیا باید این همه مراجعه به اظهارات آقای زاهدی را به حساب همین خصلت فرهنگی ایرانی گذاشت؟ آیا میتوان این همه اقبال به اظهارات آقای زاهدی را به چیزی غیر از کشف دوباره شکل وطن پرستی او، که مختص به شخص او هم نیست، و در میان گروه بزرگی از فرزندان بازمانده از خانوادههای شناخته شده تاریخ ایران عمومیت دارد، گذاشت؟ و اگر بله، آن «موضوع» که این همه اقبال را به دنبای خودش میآورد، چیست؟ این همه اقبال و استقبال از «وطن پرستی» زاهدی، و مدیرانی در رده او، که صدای بسیاری از مخالفان کلیت ایران، از حامیان رضا پهلوی ولی عهد خودخوانده سلطنتی بر باد رفته، تا آنها که به دنبال تجزیه کشور و لگدکوب شدن ایران زیر چکمه سربازان خارجی هستند، را در آورده، ناشی از چیست؟
آیا گروههایی از مردم در حال تعریف یک موقعیت ذهنی هستند که آن، مدیران گذشته، به مدیران امروز ارجحیت دارند؟ وطن پرستی گذشتگان از وطن پرستی مدیران امروز (که البته بسیاری مایلاند آن را عرصه مناقشه در نظر بگیرند) بیشتر و قابل اعتمادتر است؟ آیا باید این همه استقبال از اظهارات میهمن پرستانه این چنینی را تنها و تنها به حساب «وطن دوستی» گذاشت، یا باید به دنبال چیزی بسیار جدیتر گشت؟ آیا باید این همه استقبال از اظهارات زاهدی، و امثال او را در کنار شعارهایی چون «رضا شاه روحت شاد» نوشت، یا این دو مقوله از هم جداست؟
«همهٔ نفرتهای آقا»