در پی جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی ارتباط بین مردمان آن کشور و کشورهای زیرسلطهی خود را با جهان به طور کلی قطع کرد. حکومت شوروی، به بهانه بخشیدن زندگی بهتر و سالم تر به مردمان، با کشیدن دیواری به دور میلیونها انسان، زندان مخوفی ساخت که تا وقتی آن دیوار فرونیفتاد، عمق آن چه بر آن مردمان میگذشت به درستی آشکار نشد. و هنوز که هنوز است، شنیدن روایتها، سرگذشتها، فیلمها و تصاویر و آن چه را که در آن زندان میگذشت تاسف آور و تکان دهنده است.
این روزها سخنان خانم ناتالی امیری، خبرنگار «شبکه یک سراسری آلمان»، درباره آن چه که در ایران امروز میگذرد میتواند به راحتی به ما بگوید که فاجعهی پرده آهنین در جغرافیایی کوچکتر اما به مراتب هراس انگیزتری در جریان است. فاجعهای که، حتی ما ایرانیان خارجه نشین هم، به دلایلی هنوز نتوانستهایم عمق آن را به درستی درک کنیم. (*)
مهمترین دلیل این بی توجهی غیرعمدی تفاوت زمانی دوران «پرده آهنین» شوروی و اکنون و امکان استفاده مردمان این زمان از وسایل ارتباط جمعی بسیار پیشرفته تر از نیمهی اول قرن بیستم است.
در حال حاضر، بیشتر ما فکر میکنیم که از همه چیز خبر داریم، فکر میکنیم میتوانیم با سر زدن به فیس بوک و توئِیتر و یوتیوب و اینستاگرام و... و از حال و روز مردمان در ایران تا اندازهای با خبر باشیم. میتوانیم با استفاده از وسایل ارتباطیِ راحت تر از گذشته با دوست و آشنا و قوم و خویشهای خود سخن بگوییم. میبینیم که اگردیکتاتوری و زندان و شکنجه و اعدام از یک سو و فقر و گرانی و فساد و نداشتن انواع آزادیها در ایران بیداد میکند، اما همچنان آدم هایی آنجا رفت و آمد دارند و میشود تا اندازهای از آن چه در ایران میگذرد با خبر بود.
مردمان کشورهای جهان هم به مراتب بی خبرتر از ما هستند، زیرا که رهبران و دولتهایشان حتی اگر چیزهای بیشتری بدانند، به خاطر منافع خود، سکوت میکنند.
اما سخنان خانم امیری، هشداری بزرگ است به ما و مردمان بی خیر جهان که نباید گول این امکانات ارتباطی قرن بیست و یکمی را بخوریم و تصور کنیم که با وجود این وسایل میشود از همه چیز، در همه جای ایران با خبر بود.
ناتالی امیری میگوید: «در ایران به خبرنگار شبکههای خارجی به چشم دشمن رژیم نگاه میشود. کمکهای تکنیکی از او دریغ میشود، به ندرت به کنفرانسهای مطبوعاتی دعوت میشود و به اطلاعات کمی دسترسی دارد. افزون بر همه اینها، به ندرت به او اجازه سفر به شهرهای دیگر یا اجازه فیلمبرداری در آنجا داده میشود.... و اگر کسی اجازهای برای تهیه گزارشی دریافت کند، نرسیده به محل، نیروهای اطلاعاتی در آنجا در انتظارش خواهند بود».
این کلمات درست و مو به مو حرفهای برخی از خبرنگارانی را به یاد ما میآورد که قبل از فروپاشی شوروی، گاهگاهی اجازه ورود به آنجا را پیدا میکردند.
ناتالی از بازداشت خود در چندین ماه پیش تازه خبر میدهد. به گونهای که به نظر میآید احتمالا حتی شبکهای که او را به آنجا فرستاده بود نیز، از این بازداشت بی خبر بوده است.
او میگوید: «در ایران بازداشت شدم اما هیچگاه دربارهاش صحبت نکردم. از سوی نهادهای امنیتی مورد بازجویی قرار گرفتم و گذرنامهام را ضبط کردند»
ترس ناتالی هم درست شبیه ترس همان خبرنگارانی ست که در دوران قبل از فروپاشی شوروی و اقمار زیر سلطهاش، تازه با اجازه به پشت پرده آهنین رفته بودند.
این ترسها در فیلمهای زیادی نشان داده شده و همیشه هم طرفداران شوروی قبل و گاه حتی پس از فروپاشی گفتهاند: «اینها را امپریالیستها برای بدنام کردن شوروی ساخته اند»
ناتالی، نه در فیلم، که در واقعیت از فضای سراسر ترس و اضطراب و خفقانی که در ایران برای خبرنگاران وجود دارد میگوید و به موردی اشاره میکند که از سوی نهادهای اطلاعاتی به خاطر یک گزارش به هتلی خوانده شده بود؛ جایی که هشت مرد انتظار او را میکشیدند: «سعی میکردند مرا بترسانند. آنها همه چیز را درباره من میدانستند... آنها گفتند میدانی که اینجا چه اتفاقی برای خبرنگاران میافتد، ممکن است راننده کامیون یکباره از مسیر خود منحرف شود و تو را زیر بگیرد».
ناتالی به عنوان یک خبرنگار با وجدان، شجاع و انساندوست، به خاطر این که بتواند کارش را در آنجا ادامه دهد این خطرات را میپذیرد و میگوید: «دست کم این امکان را داشتم تا در مورد مردم ایران گزارشگری کنم... وقتی میبینی تنها کسی هستی که میتوانی در مورد اعتراضها گزارش بدهی، در آن کشور حضور داری و صدایت شنیده میشود، این ارزش ژورنالیستی بالایی دارد.»
با این همه، ناتالی ناچار شد از ایران خارج شود؛ زیرا شبکه یک آلمان زندگی او را در خطری جدی میدید. اما همچنان نگران خبرنگاران مستقلی ست که در ایران هستند، و البته نگران خبرنگاران دردمند و اسیر ایرانی و میگوید: «میدانستم و مطمئن بودم اگر برای من در ایران اتفاقی بیفتد، شبکه اول آلمان برای نجات من به اقداماتی دست خواهد زد... اما دیگر خبرنگارانی که در آن کشورند و از چنین حمایتی برخوردار نیستند چه سرنوشتی پیدا میکنند؟ برای آنها چه اتفاقی میافتد که کسی را ندارند تا برایشان دست به اقدامی بزند و آنها را از زندان نجات دهد؟»
آن چه ناتالی از تجربیات ۱۳ سالهاش در ایران میگوید، و این که چگونه فضای خفقان و بسته شدن راههای خبررسانی در ایران روز به روز بسته و بسته تر شده، نشان میدهد که میلیونها انسان در سرزمین رنج دیده ما، در میان دیوارهایی از هراس اسیر شده، و همهی راههای شنیدن صدایشان یکی پس از دیگری بر آنها بسته میشود.
آیا اکنون وظیفه انسانی و اخلاقی اپوزیسیون حکومت اسلامی نیست که بیش از همیشه صدای بی صدایی مردمان رنج دیدهی ایران را از پشت دیوارهای هراسی که ایران را در خود گرفته بیرون آورده و به گوش مردمان جهان برسانند؟
ششم می۲۰۲۰
زبان پارسی، زبان عربی و چالش پالایش، جلال ایجادی