از نگاه زبانشناسان هر زبانی دو نقش برجسته دارد: گفت و شنود از یکسو و از دیگر سو کیستی و دگرگونی. این دو نقش نشان میدهد که زبان ایستا نیست بلکه پیوسته دگرگون میشود. پویایی زبان به سازههای بیشمار وابسته است. جامعه، فرهنگ، اقتصاد، ادبیات، دانش، دین، روشنفکران، مترجمان، روزنامه نگاران، پیوند با جهان، همه و همه، سازه هایی هستند که در پویایی یا کاهش پویایی و پس روی زبان نقش بازی میکنند. زبان فارسی در گفت و شنود و در کیستی خود با یک چالش بزرگ روبرو است. در زبان فارسی ما با چالش پالایش زبانی درگیر هستیم.
فارسی و «عربی زدگی»
کدام زبان بیشترین گنجایش و شایستگی را با واژهها، گویشها و دستورزبان خود، برای فلسفه به نمایش میگذارد و میتواند بهترین و گویا ترین مفهومها و دریافتهها را برای فلسفه فراهم سازد؟ کدام زبان دانشهای تازه جهانی را بهتر میشناساند؟ کدام زبان به بهترین شیوه با سکولاریسم و آزادی خواهی همراه است؟ کدام زبان بیشترین بار دینی را در خود بروز میدهد و توانایی خود را در نزد دین قرار میدهد؟ به گفته کارشناسان زبان آلمانی توانایی بسیار زیادی برای مفهومها و دریافتههای فلسفی در خود انباشت کرده است. زبان انگلیسی بهترین توان را برای دانش فراهم ساخته و بیشترین شناخت علمی در این زبان گرد آمده است. زبان فرانسه برای مفهومها و چمها و دریافتههای جامعه شناسی و ادبیات توانایی بزرگی فراهم نموده است. زبان فارسی گنجایش و توانایی گستردهای در زمینه شعری بدست آورده است و یکی از برجسته ترین زبانهای زنده جهان است.
زبان باز است و یاد میگیرد و یاد میدهد و در تاریخ دگرگون میشود. ولی در زمانها و دورههای ویژهای زبان نوشتاری و گفتاری دچار خشکی و پسگرایی میشود. زبانی که دارای آسیب ایدئولوژیک میگردد، با نشایدهای ایدئولوژیک زمینه پست رفت خود را آماده میکند. زبانی که پیوندهای ادبیاتی و نوشتاریاش بخاطر یورشهای تاریخی پاره پاره میگردد و آسودگی اجتماعیاش به بحران کشیده میشود زایش فرهنگی خود را از دست میدهد. زبانی که دچار مذهب زدگی میشود، همه نشایدهای دینی را میگستراند و درها را میبندد. امروز زبان عربی در ساختار بنیادی خود زبانی اسلام زده است. بینش اسلامی مفهوم و معنا و دریافته زبانی را با پررنگی به «حلال و حرام»، به «مقدس و غیرمقدس»، به «صواب و گناه»، به «مشروع و غیر مشروع»، به «مومن و غیرمومن»، به «حق و ناحق»، به «الهی و غیرالهی»، تقسیم نموده و آزادی گفتاری و معنایی را نابود کرده است. زبان عربی با شکل گیری قرآن پدید آمد و بناگزیر از همان آغاز دارای بار دینی است. در قرآن زبان عربی زبان الله معرفی میگردد.
در زمان عباسیان باعتبار تلاش و توانایی ایرانیانی که در اداره و سازماندهی دولت عباسی قرار گرفته بودند، زبان حکومتی و دینی عرب نیرومند شد. در برابر ستمگران عرب، ایرانیان زیادی کوتاه آمدند و زبان خود را فراموش نمودند و بسیاری به عربی نویسی پرداختند. زبان عرب همچون زبان قرآن با «قداست» خود «محترم» گردید. در گذشته پس از یورش عرب و نابودی بخش زیادی از گنجینههای پارسی، زبان عرب، زبان نوشتاری شماری از ایرانیان شد زیرا قدرت سیاسی خلیفه و سرکوب اسلامی و اسلامگرایان سرسپرده و فرومایگی موجود در جامعه، زبان عربی را تحمیل کردند.
در برابر این دست درازی و چیرگی سیاسی عرب و ویرانگری ناشی از آن، پایداری و جنبشهای سیاسی ایرانیان پاگرفت و پایداری فرهنگی نیز بپا شد. شعر و ادبیات دیرینه ایران زمین مانند شاهنامه و رباعیات و غزل و مثنوی و سیاست نامه و بوستان و گلستان و تاریخ جهانگشا و تاریخ بیهقی و دیگر فرآوردههای ادبی پدیدار گشتند. در همین بستر تاریخی شکوفایی فرهنگی پس از یکدوره سامان کار بهم ریخت. در دوران صفویه و قاجار ادبیات و شعر ایران دستخوش ویرانی و خمودگی است و این خمودگی حاصل شیعه پروری و پستی و بی فرهنگی پادشاهان است. فضلای ایدئولوگ اسلامی مانند ملاصدرا و میرداماد و میرفندرسکی و دیگران و نیز نجف نشینانان، تمام زندگی خود را به عربی نوشتن و اسلامگرایی و شیعه گرایی و عرفانگرایی و روایت نگاری فشرده نمودند. ایرانیان از این نوشتارهای دینی کهنه و دورافتاده چه سودی بردند؟ نادانی بیشتر جامعه و قدرت گیری نظام اعتقادی اسلامی، حاصل این روند است. اگر در دوره پایانی قاجاریه تلاشهای نوشتاری مانند سفرنامه نویسی پدیدار میشود و نویسندگانی در بستر ویرانه اجتماعی و سیاسی نمایان میشود، این پدیده فرآورده شورش علیه استبداد دینی و خرافه مذهبی و تاثیرگیری از مدرنیته غرب است.
کارزار نوسازی زبان فارسی ادامه دارد
زبان فارسی و زبان عربی در روند پررخداد تاریخی مناسبات پر پیچ و خم بسیار داشتهاند. از سال ۱۳۱۴ خورشیدی با ایجاد فرهنگستان تا کنون تلاشهای گوناگونی برای برابرسازی با واژههای عربی انجام میشود. در یک سده اخیر پویایی زیبایی در پارسی پدید آمد و هم اکنون در ایران تلاشهای گستردهای برای پالایش زبان و واژه سازی و پارسی گرایی در جریان است. بتازگی یک دبیر ادبیات فارسی به وزارت آموزش و پرورش، در سامانههای اجتماعی لیستی یادآوری نموده تا بیشتر از واژههای فارسی استفاده شود. این دبیر مینویسد: «بیاییم اندک اندک با بکار گیری این واژگان اصیل کاری ریشهای در جهت اعتلای زبان پارسی برداریم.» نمونهای از لیست واژهها چنیناند:
به جای ابتدا، بگو نخست. به جای ابتدایی ترین، بگو ساده ترین. به جای ابتلاء، بگو دچار. به جای ابتکار، بگو نوآوری. به جای ابدیت، بگو همیشگی. به جای ابن سینا، بگو پورِ سینا. به جای اتباع، بگو شهروندان. به جای اتحاد، بگو همبستگی. به جای اتفاق افتادن، بگو رخ دادن. به جای اتفاقات، بگو رویدادها. به جای اجتناب، بگو دوری. به جای اجتناب ناپذیر، بگو پیشگیری ناپذیر. به جای اجرت، بگو دستمزد. به جای اجناس، بگو کالاها. به جای احتمالا، بگو شاید - چه بسا. به جای احتیاج، بگو نیاز. به جای احتیاط، بگو پروا. به جای احدی، بگو هیچکسی. به جای احسان بگو نکویی. به جای احسنت، بگو آفرین.....
بدنبال فرستادن این یادداشت برای برخی از دوستان، خانم «لیلی انور» پژوهشگر در ادبیات عرفانی و مترجم آثاری از ادبیات ایران مانند عطار به زبان فرانسه و مترجم «گزیده گفتارهایی از استاد الهی»، واکنش نشان داد و یک یادداشت کوتاه برایم نوشت. سپس من نیز پاسخی را برای ایشان فرستادم. برای آشنایی، نگاه ایشان را آورده و سپس گفته خود که گسترش دادهام را در اینجا میآورم:
«آقای ایجادی محترم، پس «قابل توجه وزارت» را چه کار کنیم؟ و احترام را! به فارسی، ببخشید به پارسی، چگونه بگوییم؟ فکر میکنم (وای، نه، میاندیشم) که این طرز فکر (وای، نه، این گونه اندیشیدن، چه زشت شد!) بسیار اشتباه است. میتوانیم برخی واژهها و ریشههای ایرانی را بیشتر به کار ببریم ولی خیلی واژگان نه عربی اما فارسی عربی الاصل در زبان ما خیلی خوب جا افتاده آمد و نه تنها نیازی به جایگزینی آنها نیست، تازه اگر آن را دیگر به کار نبریم، خیلی هم از نیرو و دقت زبان میکاهد. انگار بخواهیم واژگانی که از یونانی آمده از زبان فرانسوی بزداییم: از همه بدتر اینکه دگر واژهای برای فلسفه نخواهیم داشت. در فارسی هم بدون عربی نمیتوانیم چیزی از عرفان و فلسفه بگوییم. کلمه هایی که در فارسی از ریشههای عربی میآیند، نه عربی (تازی) هستند نه بیگانه و به همین دلیل شعر عطار و مولانا و سعدی و حافظ، شعر ناب فارسی به شمار میآیند و من خودم هیچ دلم نمیخواهد که کلمات آنها را جایگزین کنم، حتی یک کلمه! خود واژگان شعر و شاعر را چه کنیم؟ عاشق و معشوق و عشق چی؟ امان از زمانی که سیاست در ادبیات و زبان دخالت کند! راستی ادبیات و ریاضیات را چکار کنیم و چرا بگوییم پور سینا در حالی که ابن سینا تمام کتابهایش را به زبان عربی نوشته؟ چی مهمه، زبان یا نژاد؟ توانایی فکر یا ایدئولوژی؟»
در پاسخ به استاد لیلی انور نوشتم روشن است که من با «پاکسازی زبانی» ادبیات دیرینه فارسی موافق نیستم. همیشه در درازای تاریخ زبانها از یکدیگر وام گرفته و آموختهاند. ما به دو نکته باید گوش فرا دهیم. یکم، بگفته زبانشناس فرانسوی «کلود آژژ» هر زبانی تا اندازه ده درصد واژههای بیگانه را میتواند بسادگی در خود بپذیرد و هضم کند و خود را گسترده و نیرومند سازد. زبان ما هم در روند تاریخی این وامگیری زبانی و واژگانی را انجام داده است. دوم، در دوره هایی مانند زمان قاجار و یا در دستگاه آخوندیسم، زبان ما به بیماری «عربی زدگی» دچار شد. نویسندگان و روزنامه نگاران زیادی همین بیماری را گسترش دادند. آنها توانایی زبان را فراموش کردند و خواستند «ژست عالمانه» بخود بگیرند و از دهانشان «الفاظ قرآنی» جاری باشد و بنابراین، خود «مسخ» شدند
به ایشان گفتم یادداشتی را که در سامانه اجتماعی از کورش الماسی دبیر ادبیات فارسی دریافت کردم و برایتان فرستادم، «حکمی» برای «اجرا» نیست. تنها یادآوری واژه هایی است که در فارسی وجود دارد و مورد بهره برداری قرار نمیگیرد. یادآوری واژههای زیادی توسط این آموزگار کار شایستهای است. تمام ملتهای با فرهنگ تلاش دارند تا زبان خود را بسازند و پربار نمایند و آنرا متناسب با دوران خود کنند. مگر کار فرهنگستان بد بود؟ هدف فرهنگستان نوسازی و استواری فارسی بود. فرهنگستان واژه هایی مانند شهرداری، شهربانی، دانشگاه، بهداری، فرهنگ، آموزش، پرورش را ساخت و واژه هایی مانند مانند هواپیما جای «طیاره»، بیمار جای «مریض»، بیمارستان جای «دارالشفا»، دادگستری جای «عدلیه»، شهروند جای «تبعه» قرارگرفتند. در شعر و ادبیات دیرینه ایران مانند شاهنامه، انبوهی از واژههای پارسی بکار رفته که ما امروز آنها را نمیشناسیم و از یاد بردهایم.
شعر و ادبیات را باید نگهداری کرد، آنرا آموخت و به فرزندان خود یا عاشقان زبان فارسی یاد داد. گرچه ما میدانیم ادبیات ایران، هم فردوسی را دارد با همه تلاشهایش برای زنده کردن زبان فارسی، هم حافظ را دارد با همه پیچیدگی ادبیاش، هم ناصرخسرو را دارد با تمام سادگی و دوریاش از آلودگیها و بندبازی «لفظی»، هم مولوی را دارد با همه بار و فضای عرفانی آن و هم در ادبیات مدرن جمالزاده و صادق هدایت و اخوان ثالث و صادق چوبک و گلشیری و شاملو را دارد با چالشهای تازه و هم مترجمان زبردست مانند میرشمس الدین ادیب سلطانی و نجف دریابندی و دیگران. در این ادبیات گسترده هم شیوههای سخت و دور از ذهن و هم شیوههای روان و دلپذیر. روشن است در این ادبیات واژههای عربی زیادی هم هست و این امر در تاریخ و ساخت ادبیات ماست و جستار ما برای زدودن آنها نیست. امروز آنها از شخصیت زبانی و ادبیاتی ما جدا ناپذیرند. اگر استاد جلال الدین همایی در رد پالایش زبان میگوید چه واژهای جایگزین عشق میگذارید؟ پاسخ همانا نگه داشتن همان واژه زیبای عشق است. واژههای گوناگونی هستند که از ریشههای عربی و ترکی و دیگر زبانها در فارسی آمدهاند و جاافتادهاند و زدودن آنها نادرست است.
البته شاید واژه عشق ریشه عبری و عربی نداشته باشد. در عربی واژه «حَبَّ» برابر دلدادگی و شیفتگی است. برای برخی پژوهشگران مانند محمد حیدری ملایری واژه عشق از ریشه هندواروپایی و اوستایی بوده و برابر خواهش و خواست و آرزو است. بهرام فره وشی برآنست که این واژه در فارسی میانه بوده است. پس نکته بنیادی در این نوشتار پالایش زبان فارسی است و پافشاری روی نوآوری زبانی میباشد.
زبان فارسی زنده و توانا و نیازمند پویایی بیشتر
امروز آگاهی فزایندهای همه ملتها را خواهان توانمند نمودن زبان خود کرده است. این خواست جنگ احمقانه و تنگ نظرانه سیاسی نیست بلکه گرایش بسوی کیستی و هویت بالنده و باز و هوشمند است. اگر آفرینش ادبی شعری یا نوشتاری داریم میتوانیم از توانایی تاریخی و فرهنگی زبان فارسی بهره گرفته و یا با بهره جوئی از ادبیات جهانی و زبانهای دیگر نوآوری نمود. اینهمه دانشهای نوین و تکنولوژیهای تازه باید جای خود را در زبان ما پیدا کنند و این روال باید به گسترش واژگانی بیانجامد. زبانشناسان و نویسندگان کارهای خوبی میتوانند بکنند و چالشهای بزرگی در انتظار آنهاست. نوشتارهای دانشگاهی زیادی در زمینه فلسفه و جامعه شناسی و روانکاوی و اقتصادی و پزشکی و ژنتیک و زیستبومگرایی در جهان منتشر میشود و باید وامگیری و نوآوری و برابرسازی در زبان ما ادامه یابد.
هجوم اسلامی و خفگی ناشی از دین و سیاست، ذهن حکما و ادیبان و فیلسوفان را به عربی نویسی مجبور ساخت و فرجام آن خرواری از کتاب هایی شد که ایرانیان برای خدمت به دین و رسول الله و زبان الله نوشتند. ایرانیان از افکار فرزندان خود محروم شدند. بزرگانی مانند ابوعلی سینا تنها کتاب «دانشنامه» را بفارسی نوشت و بقیه کتابهایش را به عربی نوشت. به این خاطر و در چنین بستری، زبان فارسی از یک «کارزار بزرگ زبان سازی و تقویت زبان» دور شد. امروز نهادها و پژوهشگران بیشماری در فرانسه در برابر فشار زبان انگلیسی پیاپی واژه سازی میکنند و برنامههای گوناگون در جهان سامان میدهند تا فرانسه پس روی نکند. روشن است با زبانی که کار نشود، پست رفت آن ناگزیر است. امروز تمام کتابهای ابو علی سینا و دیگرانی مانند او باید بفارسی ترجمه شود. زمانی که عربی «زبان فلسفه» شد بخاطر عقب نشینی ما بود و فارسی زبانان در فضای اسلامگرایی تلاش نوشتن را رها کردند. البته امروز دوران تغییر یافته است و هزاران کتاب علمی و جامعه شناختی و فلسفی و مقولههای فلسفی و جامعه شناختی و انسان شناسی در دانشگاههای غرب، تلاش پهلوانانهای میطلبد تا زبان فارسی خود را پربارتر کند.
آیا ما میتوانیم از بسیاری واژههای عربی جاری در زبان خود بگذریم؟ نخیر. ولی میتوانیم زبان امروز خود را ساده تر و پاکیزه تر کنیم و واژههای فارسی را بیشتر بکارگیریم. زبان عربی بفارسی هیچ کمکی نمیتواند بکند و زبان عربی امروز دیگر سراپا در این جهان فلسفی و تکنولوژی و اقتصاد دیجیتالی و دانشهای نوین ناتوان و عقب مانده است. در کشورهای عرب کسانی مانند طه حسین، احسان عباس، خلیل جبران، نجیب محفوظ و آدونیس در زمینه فکری و ادبی در دهههای پیشین از ارزشهای برجسته هستند. ولی در این جامعهها در تمام زمینههای دانشهای تازه و علوم انسانی و فلسفه و اقتصاد و هنر سراپا رکود است. زبان فارسی هنوز از مغلق نویسی دور نشده است، بار دین اسلام در این زبان سنگین و پررنگ است، بخش زیادی از گفت و شنود روزانه ایرانیان سرشار از واژههای عربی و سوگندهای دینی است. بخش زیادی از نوشتارهای نواندیشان دینی و آخوندها و نهادهای دولتی مانند دادگستری، سرشار از قلنبه گوئی و مغلق گوئی و واژههای ناشی از قرآن و فقه شیعه است و به این ترتیب آلودگی زبان فارسی ادامه دارد.
توانگیری زبان ما با دنیای تکنولوژی مدرن، با تمدنهای فلسفی، با اخترشناسی مدرن، با ادبیات جهانی، با چالشهای زیستبومگرایی، با تجربههای گوناگون جامعه پیچیده ایران و با نوآوری خود ما، شدنی است. در دوران کنونی خوشبختانه مترجمان بسیاری با چیرگی و نوآوری کتابهای زیادی را از زبانهای پویا مانند انگلیسی و فرانسه و روسی و آلمانی بفارسی برمیگردانند و زبان فارسی را شکوفایی میبخشند. در زمینه فلسفی و روانشناسی و جامعه شناسی شمار زیادی از ترجمه نوشتارهای جهان غرب بفارسی ترجمه شده است و ترجمه شاهکارهای ادبی ادامه دارد و افزون برآن، رمانهای زیبا و تازه داستان نویسان ایران بناگزیر توانایی فارسی را در برابر عربی افزایش داده است.
بنظر من ترجمههای آثار فرنگی همیشه با موفقیت همراه نیست و گاه گنگ و نارسا هستند و برای دریافت پیام باید به نوشتار آغازین بازگشت نمود. کار ترجمهها باید با سادگی واژههای امروزی و گزینش موشکافانه و بار فرهنگ واژهها همراه باشد. ترجمه هم باید علمی و موشکافانه باشد و هم جهان نویسنده و روح نوشته را به ما بنمایاند. افزون بر آن، باید از واژههای انگلیسی و فرانسوی و دیگر زبانهای جهانی و همچنین دیگر زبانهای ایرانیان مانند کردی و آذری سود جست و برابرسازی نمود و هیچ تنگ نظری نباید در کار ما باشد. در دوران گذشته «عربی زدگی» نشانه افتخارآمیز بود و خوشبختانه این فضا شکسته شد. ترجمه کردن با الگوی «عربی مغلق» و قلنبه نویسی را باید دور ریخت و ولنگاری نوشتاری که به گزینش واژههای فارسی بی توجه است را باید کنار گذاشت. البته هنوز سستی و کاهلی در کار ترجمه زیاد است. در زمانهای که مترجمان بسادگی برابرهای فارسی را میتوانند پیدا کنند، واژههای عربی را در نوشته خود بکار میگیرند. برابرسازی و بهره گیری از گنجایش زبان فارسی، بردباری میخواهد زیرا عادتهای گذشته و منشهای کهنه و آسان طلبیها، بازدارنده کار خوب هستند.
زبان باید به فراگیری دانش و گسترش فرهنگ کمک کند. زبان گزاره نژادی نیست و تلاش برای گسترش زبان کار نژادپرستانه نیست، بلکه کار و چالش مسئولانه فرهنگی است. زبان با داد و ستد فرهنگی و اجتماعی و فلسفی و تلاش هنرمندان و نویسندگان و روزنامه نگاران فرهنگساز ساخته میشود و توانا میگردد. سیاستهای فرهنگی در یک کشور در پیشرفت و یا پس رفت زبان اثربخش است و تلاشها و پویایی ادبی و هنری در نیرو بخشیدن به زبان نقش برجسته دارد. خوانش ادبیات و شعر ایران و بررسی واژه نامههای بزرگانی چون دهخدا باید با تلاشها و نوآوریهای کنونی همراه باشد. زبان باید شاد و زنده و همراه باشد و «مغلق» کردن زبان ضد فرهنگی است زیرا انگیزه آموختن را تباه میکند. گسترش زبان با تعصب و ولنگاری بیگانه است. زبان برای بالندگی خود به ادبیات و واژگان تمدنهای دیگر و همچنین به پروژهها و برنامهها و آزمونهای تازه نیازمند است. ما باید آفرینندگی زبانی را تقویت کنیم. بگفته داریوش آشوری زبان باز است و بگفته محمد حیدری ملایری از گنجایش و توانایی تاریخی فارسی باید استفاده کرد. توانایی بیشتر ما در فرهنگ سازی مدرن است و فرهنگ سازی با پویایی زبان پیوند دارد. جامعه مدرن نیازمند زبانی است که به روز شده باشد و آفرینشهای تازه را شدنی میکند.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه